
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی

![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
ای جـانجهـان! امام باقر ای قـبـلـۀ جـان! امام باقر ای کهف امان! امـام باقر ای فـوق بـیـان! امام باقر ای نـور عـیان! امام باقر مـولای زمـان! امـام باقر تـو بـاقـر عـلـم کـبـریـایی تــو آیــنــۀ خــدانــمــایـی تـو قــبـلـۀ جـان انـبـیـایی حق است که حجّت خدایی ما یکسره درد و تو دوایی ما جسم و تو جان امام باقر تو مـظـهـر ربالعـالمینی تو هـستی زینالعـابـدیـنی عـیـسـای مـسـیح آفـرینی سـر تا قـدم آیـت مـبـیـنـی سلطـان جهـان، امام دینی در کون و مکان امام باقر ای دوسـتـی تـو اعـتـبارم مـن آرزوی مـدیـنـه دارم تا روی به درگـه تـو آرم تا چهره به تـربتت گذارم شاید به بقـیع، جان سپارم با اشک روان امـام باقـر ای قلۀ عرش، خاک پایت ای جان جهـانـیان فـدایت گلواژۀ وحی در صدایت تو پـادشـهـی و ما گـدایت چـشم هـمه بر درِ سرایت از پیـر و جوان امام باقر افسوس که حرمتت دریدند بعد از نبی از شما بُریدند در شام، غـریبی تو دیدند ننگ ابدی به خود خریدند بر قتل تو نقشهها کشیدند پـنهـان و عـیان امام باقر بودی ز حقوق خویش محروم تا شد جگرت به زهر، مسموم با یاد تو ای امام مظـلـوم گردید قلوب شیعه مغـموم از قبر غریب توست معلوم صد رنج نـهـان امام باقر گریه به عزای تو ثواب است دلها ز مصیبتت کباب است قـبر تو میان آفـتـاب است از کینۀ دشمنان خراب است این حرمت آل بوتراب است؟! کی بـود گـمـان امـام باقر تو جور و جفای شام دیدی خاکستر و سنگ و بام دیدی بـر نـیـزه سـر امـام دیدی خوشحالی خاص و عام دیدی بیـداد و سـتـم مـدام دیدی از خرد و کلان امام باقر ای وصف تو بار نخل میثم وی خاک رهت به زخم، مرهم وی ریزهخور عطات، آدم وی لطف و کرامتت مسلّم در حـشـر ز آتـش جـهـنم مـا را بـرهـان امـام باقـر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
بیدار بود و مضطرب در تب دلش خون شد از خاطراتِ کودکی هرشب دلش خون شد با یادِ بـابـایِ مریض احـوالِ در خـیمه در گریههایِ بیهوا اغلب دلش خون شد آهی کشید و هرچه ذهنش رفت در گودال از قاتلانِ پست ِبد مَشرَب دلش خون شد از خندههایِ حرمله از فحشهایِ شمر از نیزههای نحس ِلامذهب دلش خون شد با جملهٔ "ألشمرُ جالِس" جان به لب میشد یک عمر از عنوانِ این مطلب دلش خون شد از داغِ جدّ تشنهلب گریان شد و هر بار حس کرد ظرف آب را بر لب؛ دلش خون شد از فکرِ بر انگشت و انگشتر به هم میریخت از نعلهایِ تازه بر مرکب دلش خون شد در روضهٔ دروازهٔ ساعـات جان میداد میگفت، آنجا عمهجان زینب دلش خون شد آورد یک نامرد تـشتِ حاویِ "سر" را افتاد بر جانِ رقیه تب؛ دلش خون شد!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیـاهجـامـۀ سـوگـت لـباس فاخر ماست سـلام میدهـم و دلخـوشـم که فـرمـودید هرآنکه در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غـریـبت خودش به تنهـایی اثـرگـذارتـریـن روضـۀ مـنـابـر مـاست بگـو چـگـونه نـگـویم که دوسـتـت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست: «خبر کنید کسی را که دوستش دارید»* خـدا کـنـد بـرسد، این پـیـام آخِـر ماست مرا که در سـفـر آخـرت امـیـدی نیست مگر به اینکه بگوئید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود: این روسیاه، شاعر ماست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
چـقدر خـاطره از رنجهای قـافـله داری گـمـان کـنم که به پایت هنوز آبله داری اگر به هلهله سر بردهاند از تو در آن دشت ولی هنوز صبوری، هنوز حوصله داری تویی که کودکیَت را به پای نیزه دویدی تویی که تا سر نی یک نگاه فاصله داری پی که میرود آن دل، دل شکسته و خونت به شوق کیست که دستی به دست سلسله داری؟! هنوز تیر سه شعـبه نرفته است ز یادت هنوز دلهـره از خـندههای حرمله داری به شور و شوق کشیدی به بر هر آنچه بلا را که گفته است که از درد و داغها گله داری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
ماه هر شب لب دیوار و خدا نزدیک است پشت این پنجرهها عطر شما نزدیک است «أَنتَ مِن شیعتِنا»، کاش به ما میفرمود این دل تیره به آن شیعه کجا نزدیک است؟ حال ما شیعـهٔ پیـمـانشکـنِ دنیـادوست کِی به اصحاب وفادار شما نزدیک است؟ نه کُـمیـتـیم و اَبانـیـم و ابوحـمزه، ولی سر سوزن دلمان با صلحا نزدیک است فـتـنهها از در و دیوار جهـان میبارند مثل دوران شما فتنه به ما نزدیک است در حـدیـثی ز شما نقـل شده، شیعـهٔ ما به گرفـتاری و انواع بلا نزدیک است لشکر شمر و یزیدان زمان صف بستند دل من! واقعهٔ کـربوبلا نزدیک است پُرم از جامعـه «کُـنـتُـم شُـفـعـایی» آقا لحـظهٔ بارش بارانِ دعـا نزدیک است ای شکـافـنـدهٔ دانـش! به تو رو آوردیم به اجابت نفس گـرم شما نزدیک است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
کربلا؛ کربوبلا را با دو چشمم دیدهام ابـتـدا تا انـتـهـا را با دو چـشمـم دیدهام بغض بود و اهل خیمه چشم در چشم رباب گریههای بیصدا را با دو چشمم دیدهام من خودم گهواره جنبان علی اصغر شدم تـشنـگی بچـههـا را با دو چشمم دیدهام یک عمویم شد صدو ده تا عمو ای وای من پیـکـر بیـن عـبـا را با دو چشمم دیدهام کشتۀ عـطشانمان را یک نفر آبی نداد کـوفـیـان بیوفـا را با دو چـشمم دیدهام کاش اصلا کـور بودم تا نـمیدیدم ولی من ذبـیحاً بِالـقَـفا را با دو چشمم دیدهام پیرمرد و نوجوان با هرچه میشد میزدند نیزه و چوب و عصا را با دو چشمم دیدهام روضۀ سنگـین ما در کـربـلا تنها نبود سختتر از نینوا را با دو چشمم دیدهام نه فقط در کـربـلا؛ در مجلس ابن زیاد شمر اهل ناسـزا را با دو چشمم دیدهام نیمهشب از سوز تاول هیچکس خوابش نبرد زخم روی دست و پا را با دو چشمم دیدهام "صد پسر در خون بغلطد" غم نبیند دختری طفل محتاج عصا را با دو چشمم دیدهام روضۀ بزم شراب آخـر شهـیدم میکند خـیزران بیحـیا را با دو چـشمم دیدهام یک طرف جام شراب و یک طرف رأس الحسین سـفـرۀ شـام بـلا را با دو چـشمم دیدهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
چو نـوری هستی و دیدن نداری بـنـایـی جـز درخـشـیـدن نـداری مـرامی در نـبـخـشـیـدن؛ نداری تو در فـقـهـت نـدانـسـتـن نداری لـبـاس عـلـم خـود را بر تـنم کن دوبـاره بـا کـلامـت روشـنـم کن تـو آقــایـی کـه دسـت رد نـدارد گـدا پـیـشـت نـمیخـواهـد نـدارد کـبـوتــر، دور تـو گـنـبـد نـدارد بـقـیـعـت زائــری دارد؟ نــدارد! فــدای داغ و درد بـیشــمــارت نـشـانی از حـسـن دارد مـزارت سـبـیـل الـلـهـی و نــور هُــدایـی امـیـر مـروه و سـعی و صفـایی دلـیـل گـریـههـای روضـههـایـی شـهـیــد زنــدۀ کــرب وبــلایــی اگر از کودکی در شور و شینی تو گـریـان با عـلـی بن الحسینی تو را در روضـۀ افـلاک بـردند ضریحت را به جائی پاک بردند تـنـت را با دلی غـمـنـاک بـردند ولی با سه کـفـن در خاک بردند کنارت روضه بود و سینهزن بود حسین اما سه روزی بیکفن بود سـیـاهـی عــزا را مـیشـنــاسـی بـلای کــربــلا را مـیشـنــاسـی زبـان نـیــزههـا را مـیشـنـاسـی تـو سـرهـای جـدا را میشناسی بـه قـلـب پـاره پـاره تـیـر دیـدی زنان را در غل و زنجـیر دیدی اگرچه دیدی از دشمن جـسارت اگـرچـه رفـتـهای بـیـن عـمارت خجـالـت میکشی از بعد غارت رقــیـه بـا تـو بـوده در اســارت تو هم دور و برش آتـش گرفتی بـرای غــربـتـش آتـش گـرفـتـی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
اگرچه خواندهاند از فضل تو بسیار ذاکرها نمیگنجد ولی وصف تو در اشعار شاعرها جهان قبل از تو خالی بود از زیبایی نامت همیشه زیر دِین لطف تو هستند «باقر»ها بهشوق دیدن تو عمر طولانی طلب کردند تو بودی باعـث زیـبایی دنـیای جـابرها کسی از محضر تو دست خالی برنمیگردد که سرسبزیست هرآئینه اینجا سهم بایرها مسیر تو به هر راهی که میافتاد، میدیدند به لبخند و سلام و عشق مهماناند عابرها همیشه بینیاز از هر کلام دیگری هستند که خود علامۀ دهرند در درس تو حاضرها احادیث تو چون «آب حیات دین اسلام»است چهتوصیفی ازاین بهتر برای «قالَ باقر»ها بیان کردند تعریف تورا هم دوست، هم دشمن شهادت دادهاند از خوبی دین تو کافرها هزاروچارصد سالاست عالم قدردان توست ندانستند قَـدرت را ولی با تو معاصرها به جای گنبد و صحن و ضریحی در بقیع تو به غیر از خاک غربت را نمیبینند زائرها خوشا حال کبوترها که دائم زائرت هستند که دنیا غبطهها خورده به اینگونه مجاورها ولی روزی یکی از نسل تو؛ مثلتو میآید علیرغم تمام حـقّهها و سحـر ساحرها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
هجـوم مـوج بلا را به چشم خود دیدم غـروب کـربـبلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پی عمه به روی تل رفتم ذبـیح دشت مـنـا را به چشم خود دیدم میان آن همه نـیـزهبـهدست در گـودال سنان بیسر وپـا را به چشم خود دیدم به زور نیزه؛ زره را ز تن در آوردند مرمـلٌ بـدمـاء را به چـشـم خـود دیدم ز قـتـلگاه همه دست پُر که میرفـتـند به دوش خولی، عبا را به چشم خود دیدم زمـان حـمـلـۀ آن ده سـوار تـازه نفس غبار روی هـوا را به چـشم خود دیدم میان پـنـجـۀ هـر نعـل تـازه و میخـش لباس خـون خـدا را به چشم خود دیدم سلام بر بـدن بیسـری که عـریان شد تن به خاک رها را به چشم خود دیدم میان طایـفـههـا رأسها که قـسمت شد سر هـمۀ شهـدا را به چـشم خود دیـدم عمو که خورد زمین، روی حرمله وا شد تـمام واقـعـههـا را به چـشم خـود دیدم فرار دخـتـری آتش گرفـته در صحرا میان هـلهـلـههـا را به چـشم خود دیدم میان مجلس نامحـرمـان و بزم شراب ورود آل عـبـا را به چـشـم خـود دیدم ته پـیـالـۀ خود را کـنار سر میریخت قمار و تشت طلا را به چشم خود دیدم ضریح صورت جدم دوباره ریخت به هم شتاب چوب جفا را به چشم خود دیدم عزیز کردۀ زهـرا، کنـیز مردم نیست اشـارۀ دو سه تا را به چـشم خود دیدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
سوغات ما از کربلا درد و محن بود پـژمـردگـی لالـههـای در چـمـن بود من غـصـّهدار غـصـّههای بیقـریـنم مـن کــربــلا را یــادگــار آخــریـنـم من یادگار روزهای خـاک و خـونـم من یـادگـار چـهـرههـای لالـه گــونـم من تشنگی را در حرم احساس کردم یـاد دو دسـت خـونـی عـبـّاس کـردم من کـودکی بودم که آهم را شنـیـدند دیـدم سـر جـدّ غــریـبـم را بــریـدنـد من دیـدهام در وقـت تـشـیـیع جـنـازه اسبان دشمن را که خورده نعل تازه من با خبر هستم ز باغی بیشکـوفه خـورشید را بر نیـزه دیـدم بین کوفه گرچه کنون مسمـوم از زهر هشامم من کـشتـۀ ویـرانهای در شهر شامـم دیدم که پرپـر میزند هـمسـنگـر من در خـاطـرم شد زنـده داغ مـادر من من روضهخوانی در منا برپا نمودم خود روضهخوان قتل آن مظلوم بودم مـن سـوخـتـم از داغ بـانـوی مـدیـنه سنگ مدیـنه میزدم هر دم به سـینه يارب هشام آرامش من را به هم زد او ظـلـم را در دفـتر ظلـمت رقم زد زهـر عدو خون کرده قلب آتشین را گـریان نموده چشم زین العـابدین را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
آنکه با جهل زمین، پنجه درافکند تویی بذر صد مزرعه در خاک پراکند تویی باغبانی که علیرغـم سـتـمهای خـزان سخت آموخت به هر باغچه لبخند تویی رشتۀ مهـر که دلهای حـقـیقـتجو را تا ابـد داده به یکـدیـگـر پـیـونـد تـویی ای احادیث نگاه تو پُر از عشق، هنوز راوی آنچه در این غـم بنـویـسند تویی هر کجا نـامی از آن قـافـله آید به میان زخـمی دشت بلا! بارشِ یکبـند تویی نیست تأثـیر تو، از عـالم پنهـان شدنی که شکـافـنـدۀ شب، نـور خداوند تویی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
در بهار زندگی، رنگ خزان را دیدهای هرچه را مقتل روایت کرده آن را دیدهای سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی تشنهلب سوزانترین روز جهان را دیدهای روز عـاشـورا میان خـنـدههای کـوفیان نالـه پـیـری به بـالـین جـوان را دیدهای در تمام عمر اگر میسوختی مثل رباب روی دوش حرمله تیر و کمان را دیدهای در میان خـیـمهها وقت غـروب آفـتـاب لحظه لحظه اضطراب عمهجان را دیدهای خاک عـالم بر سرم در زیر سم اسبها جسمِ عـریانِ بزرگِ خـاندان را دیدهای از درون خیمههایی که در آتش سوختند گـوشـواره بردن غارتگـران را دیدهای وقتی از زخم زبان کوفیان راحت شدی تازه بعـدش شامـیان بد دهان را دیدهای در کنار عمهجان، در مجلس نامحرمان بر لب قاری، هجوم خیزران را دیدهای داغهایی که شمردم شمهای از داغ توست هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیدهای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
عشق لبخـند است لبخـندی بدون واهمه قـطرۀ اشک است آرام و بدون زمـزمه در تـمـامی جـهـان از ابـتـدا تا خـاتـمـه عشق تصویری ندارد جز علی و فاطمه لحظه لحظه دم به دم از یکدگر دل میبرند گر ببینیشان نمیفهمی کدام عاشقترند گرچه شیرین است گاهی اعتراف عاشقی کار هرکس نیست در دنیا طواف عاشقی دست پروانهست همواره کلاف عاشقی مدعی دیگـر مزن بیهـوده لاف عاشقی فاطمه تنها یک عاشق دارد آن هم حیدر است مرتضی تنها یک عاشق دارد آن هم کوثر است فـاطـمه دنـبال رفع بیقـراریِ علیست در نگاهش افضل الاعمال، یاریِ علیست لذتـش در زندگـانی خانهداریِ علیست بهترین لحظه برایش خواستگاریِ علیست میرسد دستت به دامان عـلی با فـاطمه سخت دلتنگ نجف هستی بگو یا فاطمه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
سحـر روی پـلکِ تماشا نشسته سرِ شب به امـیـد فـردا نشـسته به امـیـد فـردا که دنـیـا بـبـیـنـد خدا پای وصل دو دریا نشـسته حـیـا زیـر چـادرنـمـازِ شرافـت شده قرص ماهی که بالا نشسته "ولی" رو به روی بهشت مجسّم سرِ چـشـمـهسـار تـولی نشـسته سپر میفروشد چه باکی ز دشمن به بازو اگر حرز زهرا نشسته سرسفرۀ عقد در وصف این دو هر آئـیـنـه آئـیـنـه از پـا نشسته پـی دیـدهبـوسیِ دخـتر، پـیـمـبر ســر راهِ اُمِّ ابــیــهــا نـشـســتـه کمی دیر شد بین سجـادۀ اشک گمانم که زهـرا به نجوا نشسته و یـا سـائـلـی بر سر راه بـانـو پی مـسـألـت با تـمـنّـا نـشـسـتـه در این شادی اما ز دوریِ مادر غمی در دلِ تنگِ زهرا نشسته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
کـلبـۀ عـاطـفـهها داشت مصفا میشد همۀ ارض و سما داشت مُهـیـا میشد حضرتِ خاکیِ محرابِ عباداتِ سحر راهـیِ سـاحـل آرامـش دریـا مـیشـد تا کـمی تـربت اعـلای نجـف بردارد پـر جـبریل به زیرِ قـدمـش وا میشد چشم "خورشید" به رخسارۀ "مهتاب" افتاد کهکشان بُهتزده غـرق تماشا میشد گـذرِ نـور اگـر آیـنـهکـاری شـده بـود نیمهشب "کوچۀ پیوند" چه زیبا میشد و خدا زیر لب آهسته به خود میگوید: چه کسی غیر علی همدم زهرا میشد؟! زیر آن چادر خود فاطمه تا میخندید یل خـیبرشکـن آنقـَدر دلـش وا میشد رمز سرزندگیام یا علی و یا زهراست وسط این دودمه نبض من احیا میشد در حـقـیـقت سند عـقدِ عـلی و زهـرا سندِ نوکـری ماست، که امضا میشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
گُلشهـرِ مدینه نـورباران شده است از وصلتِ هور و ماه، تابان شده است در جشنِ پُراز صفای زهرا و علی خندیده خدا، شَعَف نمایان شده است ************ از ماه و ستاره، نور جاری شده بود با مِهـر، جـوابِ مـاه، آری شده بود از بــرکـتِ ازدواجِ زهــرا و عـلـی با لُطفِ خدا، زمان بهاری شده بود ************ شـد مـاه، عـروسِ مـهــربـانِ دلِ او او هم چو سـتـاره، نـیـمـۀ کـامـلِ او با یـاسِ نـبـی چو زندگی کرد عـلی گُلهای قـشنگِ نور شد حاصلِ او
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
گـفـت پیـغـمـبـر خـدا: زهـرا! بوسه زن بر سر عـلی و ببین که هـزاران ملک به یاری او آمدند از بهشت و عرش برین فاطمه کرد رو به سوی عـلی گفت: عشقت همه وجود من است هـمـۀ هـسـتـیام فـدای تو بـاد که ولای تو تار و پود من است ولـیالله رو به فـاطـمـه گـفت: عشق تو نیز در سرشت من است تــو امــیـد مـن آرزوی مــنـی با تو این زندگی بهشت من است بـا حـدیـث مــفــاخــره دل مـا شـد پــر از نــور ایــزد ازلـی مـتـبـرک به نـام فـاطـمـه شـد لحـظه لحـظه به یمن نام علی یـــا رب از آســـتـــانــۀ کــرمِ خــانــدان رســالــت نـــبـــوی دست ما را مـکـن دمی کـوتاه تا که باشیم «فاطمی ـ علوی»
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت جواد الأئمه (امام محمد تقی) علیهالسلام
هـزار نـقـشـه کـشـیـدیـد دام بـگـذارید عـزیـز فـاطـمـه را تـشنهکـام بگذارید همان عـزیز که بعد از نـوشتن نامش مـوظـفـیــد عـلـیـه الـسـلام بـگـذاریــد همان کسیکه در این شهر آبرودار است رواست سر به قـدومش مدام بگذارید همان که بی کـرم او میان سفـره خود مـحـال بود کـمـی هم طـعـام بگـذارید همان که قبله عرش است و رو به او باید قـدم به نـیـت بـیـت الـحـرام بـگـذارید فدای جد غریبش که نیمهجان میگفت به جسم من عوض خیمه گام بگذارید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت جواد الأئمه (امام محمد تقی) علیهالسلام
خـدای جـود بده لـقـمـهای ز نانت را تـفـضّـلـی بـنــمـا خـاک آسـتـانـت را که باز شرح دهـم درد بیـکـرانت را ز اشک روضه ز تو نورعین میخواهم دوباره زمـزمـه یا حـسـین میخواهم که خـادمی بـکـنم خـیـل زائـرانت را قلم نوشت ز نو؛ کـربلای دیگر خود شروع کرد سـتم جـنگ نابرابر خود دریـد با جگـرت قـلـب دوسـتـانت را ز پـا فـتـادی و افـتـاد با تو سـاغـرها ز سوز حنجرت آتش گرفت حنجرها چگـونه شرح دهـم لکـنت زبـانت را چه شد که با غم و با غصه هم مسیر شدی میان این همه درد و محن اسیر شدی بهـار من چه کنم این همه خزانت را به سر زنان ز جنان فاطمه برون آمد وَ در کـنار تو با روی لالـهگـون آمد بگو چه چاره کنم روی ارغوانت را ستون عـرش خداوند! کم تزلـزل کن میان آتش نمـرود؛ بشکـف و گل کن اگر چه زهـر گـرفـتـه همه توانت را طـبـیب عـالـمی و بـیطـبـیب افتادی به سمت قبله به حالی عجـیب افتادی نداد آب کـسی کام روضهخـوانت را زمیـنـیـان؛ ز تو با آه جـانـفـزا گـفتند و تـسلیت به شهـنـشاه اِرتـضا گـفـتند که سوخت آتش آن مغز استخوانت را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت جواد الأئمه (امام محمد تقی) علیهالسلام
آئــیــنـۀ کـرامـت بـیانـتـهــا جــواد جای کـرم نـوشـتهام از ابـتـدا جـواد آن شاه و شـاهزاده که در بارگـاه او دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد! ایمان مَحض، خُلق نبی، هیبت علی تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد عمامه گـشته دور سر او به افـتخار آنکس که دوش او شده فخر عبا، جواد از کاظمین حاجت خود را گرفته است هر کس که گفته بین گوهرشاد یا جواد! بعد از سلام، وقت تشرف به صحن، شد ذکـر لـب تــمـام گـرفـتـارهـا جــواد وا شد گره همینکه گره خورد در حرم دسـت گـدا به دامن لـطـف اَبا جـواد دنـبـال الـتـیـام بـه جـای دگـر مــرو تا هست مـرهـم دل دردآشـنـا جـواد با چشم اشکبار شب جمعه میشود از کاظمین راهی کـرب و بلا جواد این دفعه برد روح مرا او به کربلا باب الجـواد بـاز شده رو به کـربـلا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت جواد الأئمه (امام محمد تقی) علیهالسلام
افـتـاده بود تـشـنـهلـب و آه میکـشـید فـریاد بیکـسـیش به جـائی نمیرسید او رحـمت رحـیـم، جـواد الائـمّه بود میداد از کـرامـت خود بر همه امید من درک کردهام خودم این نکته را که هست نـام جــواد بـر هـمـۀ قـفـلهــا کـلـیـد دریای جود و عاطفه و ناجی غریب قبله؛ مراد؛ شهره به مِهر است و من مرید برشانه داشت بـار غـم غـربـتی قدیم روی لـبـش تـرانـۀ یـاحی و یاشـهـید مجموعهای ز مقتل اولاد فاطمه است پس روضههاش میطلبد گـریۀ شدید باید به پای روضۀ این سرور صبور سر را شکست... گریبان ز غم درید شرمندهام ز حضرت زهرا از این کلام آنقدر ناله زد ز عـطش تا نفـس برید سر را گذاشت گوشۀ حجره به روی خاک گریان به سمت قبله غریبانه پَر کشید
: امتیاز
|