کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سیدمیلاد حسنی     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

مثل عشاقی که هر‌ ساعت دم از "او" می‌زنند            در حرم آئـیـنـه‌ها بانگ هوالهو می‌زنند

روی یوسف‌ها کجا و روی سلطان رئوف            از قضا این بار با هم دلبران مو می‌زنند


بعد یک ساعت نشستن با تو دانای عرب            رومیان لبخند بر عـلـم ارسطـو می‌زنند

در صف میزان، کبوترهای مشهد می‌رسند            سنگ عفوت را به شاهین ترازو می‌زنند

فرشبافان در پی کـسب ضمانت نامه‌ات            نقـشۀ قـالـیـچـه‌ها را طرح آهـو می‌زنند

وه چه تصویری‌ست هر شب آبشاران بهشت            روبروی حوض گوهرشاد زانو می‌زنند

هر سحر کوه گناهان را که می‌ریزد زمین            خادمانت مثل کاه از صحن جارو می‌زنند

خسته از درهای بسته دست‌های نا امید            عاقبت بر پـنجـره فـولاد تو رو می‌زنند

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ساحلِ امنم تو باشی، فکر طوفان نیستم            تا در آغوش توأم در بندِ هجـران نیستم

هر چه پیش آید، خوش‌آید در مسیر مشهدت            درد اگر از یار باشد، فکر درمان نیستم


بس که لطفت شامل هر روسیاهی بوده است            وقتِ حاجت خواستن، سر در گریبان نیستم

اینکه جَلد گـنبدت ماندم، خدا را شاکرم            اینکه عُمرَم در حرم سر شد پشیمان نیستم

قول دادم زیر پـای زائـرانت جـان دهم            من خودم را می‌شناسم، سست پیمان نیستم

کـاش آغـازِ تمامِ صبـح‌هـایـم با تـو بود            حسرتش را می‌خورم اهل خراسان نیستم

: امتیاز

مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سيدهاشم وفايی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

این جاست که هر دلبر و دلـداده بیاید            هم شـخـص گـرفـتـار هـم آزاده بـیاید

در این حرم قدس که باغی ز بهشت است            هـر کـس به تـوّلای تو دل داده بـیـاید


پُـر نـور شـود آیـنــۀ بـود و نــبـودش            آن کس که چو آئـیـنـه‌دلان سـاده بیاید

این‌جـا مـیِ تـوحـیـد به زوّار ببخـشند            هـر دل که بُوَد تـشـنـۀ این بـاده بـیاید

پرواز ز خود تا به خدا از حرم توست            از بهـر سـفـر هـرکه شد آمـاده بـیـاید

این گنبد و گلدسته نشانی‌ست که گوید            هرکس که بهشتی‌ست از این جاده بیاید

بر سـر در این کـعـبـۀ امـیـّد نوشـتـند            هرکس که به کـارش گره افـتاده بیاید

از حـق طلـب جـلب رضـای تو نماید            هـرگـاه «وفـائی» سـر سـجـّاده بیـاید

: امتیاز

مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

وقتی از معجونِ خاک و اشک، انسان خلق شد            مثل احوالِ دلِ تنگـش پـریشان خلق شد

روزهای دور، بر انسان و دلتنگی گذشت            تا برای گریه‌هایش شامِ هجران خلق شد


آسمان از تشنگی‌های بیـابان بغض کرد            اشک‌هایش ریخت روی خاک، باران خلق شد

عـشـق آمـد تا بـسـوزانـد دلِ عـشـاق را            عشق در انسان نه، آتش در نیستان خلق شد

نـقـطـۀ پـرگـارِ عـالـم، کعـبۀ بیت‌الحرام            فاش شد، تا بـاء بـسـم‌الله قـرآن خلق شد

هیچ خلقی هـدیه‌ای شایـستۀ مولا نداشت            تا به قربانِ امیرالمؤمنین، جان خلق شد

در ازل وقتی خدا تصویرِ سلمان را کشید            از غبار پای حیدر خاکِ ایران خلق شد

خونِ حیدر در رگِ خشکِ بیابان‌ها دوید            قلبِ ایران زنده شد وقتی خراسان خلق شد

تا حدیثی از طلا دور خـراسان حلقه زد            مأمنی از نور، دور از چنگِ شیطان خلق شد

خاک نیشابور وقـتی شد قدمگـاهِ بهـشت            باغی از فیروزه در قلبِ بیابان خلق شد

پادشـاهـانِ کـذایـی را گـدایی پـیـشـه شد            تا که با شاهِ خراسان، نامِ سلطان خلق شد

تا بیـفـتـد از سرِ شـاهـان کـلاهِ اعـتـبـار            زیر چترِ گنبد و گلدسته، ایوان خلق شد

دردها بیـراهه می‌بـستـند بر دارو دخیل            عاقبت در پنجره‌فـولاد، درمان خلق شد

دعبل و شعر و عبا راه غزل را باز کرد            با امامِ شاعران دیوان به دیوان خلق شد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سید مهدی نژاد هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

حریرِ سبزِ ضریحت، تفاخرِ قوهاست            دلـیل اصلیِ کـوچِ همه ِپـرستـوهاست

وآبـشـار پُـر از مـهـربـانـیت بی‌شـک            مسیرِ چـرخش آنـیِ چـشم آهـوهـاست


نسـیم مرقـد پاکت، نوید خوش یُمن ...            نگاه مضطرب و بی‌قرار شب‌بوهاست

گل از ضریحِ تو همواره شهد می‌نوشد            که طعمِ گـنبد تو در دهان کندوهاست

بـریـز از نـفـس قـدسی‌ت به ایـوان‌هـا            نـسیـم روشنی‌ات آفـتاب گـیـسوهاست

نگاه کن به دلی که شکـسته و زخـمی            نشسته در حرمت خیره بر فراسوهاست

نگاه کن به محبت دوباره برخیزد ...            که آشـنـای غـریـبی شـبـیه آهـوهاست

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

در هجومِ فتنه‌ها حبل‌المتین ما را بس‌است            بگذر از بیراهه قرآن مبین ما را بس‌است

قبل خـلـقت با خدا گـفتیم در روزِ الست            اشهـدان امیـرالمـؤمـنـین ما را بس‌است


آنطرف خیبر حُنین و خندق و بَدر و اُحد            این طرف دستِ خدا در آستین ما را بس‌است

آن طرف از عَمرُوَدها، عَمروعاصان صف به صف            این طرف شیرِخدا رویِ زمین ما را بس‌است

هست قرآن از محمد هست فرقان از علی            آن شریعت این طریقت آن و این ما را بس‌است

یک علی با صلح آمد یک علی با کربلا            در مذاق عاشقی زیتون و تین ما را بس‌است

اولین و آخـرین جـمـعـند در مشهـد بگو            دیدن ایوان طلا‌ی هشتمین ما را بس‌است

از نجف مستیم و از مشهد همه دیوانه‌ایم

آنقدر مهمان شدیم انگار صاحب خانه‌ایم

آنقدر زخـمِ دلِ ما پیـش‌تان سر باز کرد            پشت در ماندیم تا آقا خودش در باز کرد

ما گـرفـتارِ کـبوتـرهایِ این بـام و دریم            دیدی آخر صحنِ تو ما را کبوتر باز کرد

باز نــوشـیـدیـم آبِ سـردِ سـقـاخـانـه را            باز هم دیـدم کـبوتر بچه‌ای پَـر باز کرد

در دلم اُفتاد هم قُـم می‌روم هم مشهـدت            مادرم تا سُفرۀ موسی بن جعفر باز کرد

بسکه ما خوردیم حسرت رو به درهای بهشت            فاطمه این بـاغ را یکبارِ دیگر باز کرد

زائرانت آمدند و قبل رفتن بینِ صحن...            باز هم جبریلِ جایِ فرش شهپر باز کرد

خواستم مدحِ تو گویم فالی از حافظ زنم            حافـظ از شـیراز آمد باز دفـتر باز کرد

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

 لطف کردی سایه‌ای بر آفـتاب انداختی

ای به قـربان شما و ای به قـربان حـرم            بازهم شکـرِ خدا، هـسـتیم مهـمـان حرم

یک حرم با چارده گنبد زمین دارد ولی            می‌رویم امشب همه سمتِ خراسان حرم

حاج قاسم گفت وقتی میروی این را بگو            نام ما را می‌نـویسی از شـهـیـدان حرم؟

باز می‌آئیم و می‌بـینـیم معـلولی ضعیف            راه می‌افـتد خودش در زیر ایـوان حرم

باز می‌بینیم اشک مادری می‌گیرد و...            بچه‌اش را می‌گـذارد رویِ دامـان حـرم

حق بده دلشوره دارم بغض دارم گشته‌ام            هـم پـریشانِ مـحـرم هم پـریـشـانِ حـرم

از نجـف تا کـربـلا آیا زمینی می‌شویم؟

لطف فرما و بگو که اربعـینی می‌شویم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کار دارد از فـراقت باز مشکل می‌شود            پس کجا این صددل بیچاره یک‌دل می‌شود

من برای درد دل کردن که اینجا نیـستم            آمدم با این یقین که عشق حاصل می‌شود


باب حاجات است هرچه در در این صحن و سراست            بوسه بر هر در خودش طی منازل می‌شود

هیچ کس از لطف بی‌پایان تو محروم نیست            رحـمـت تو بر سـر زوار نـازل می‌شود

هم تُـعِـزُّ مَـن تَـشـائی هـم تُـذِلُّ مَن تَـشـا            با تو سائل پادشه، شه بی‌تو سائل می‌شود

عـالـم آل محـمـد هـستی و با این حساب            بیسواد از بوسه بر این خاک فاضل می‌شود

من سراپا نقصم و هستم دخیل این حرم            نقص پشت پنـجـره فـولاد کامل می‌شود

شاعری هستم دهاتی ساده می‌گویم غزل            این دهاتی عاقـبت شاگرد دعبل می‌شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کار دارد در کنارت باز مشکل می‌شود            پس کجا این صددل بیچاره یک‌دل می‌شود

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : ترکیب بند

تو بودی بهاری که پایان نداشت            کسی مثل تو دست احسان نداشت

تو احسانِ بارانی و این زمین            به جز فیض چشم تو باران نداشت


کرامت، سخاوت، سیادت، کسی            شبیه تو این قدر، عنوان نداشت

چنان می‌درخشی در آفـاق ما            که میلی به خورشید، ایران نداشت

قـرار ست فـردا نـجـاتـم دهی            زمانی‌که این نوکرت جان نداشت

تو یک شهر را سائلت کرده‌ای            چرا که گدایت غم نان نداشت

تو تنهـا مـسـیـر دُرسـت منی            جهانم بدون تو سامان نداشت

تو حصن حصین همه عالمی            ندارد تو را هر که ایمان نداشت

رواقت بهشت است و با تو دگر            نیازی به جنّت خراسان نداشت

تــو آرامــش روزگــار مـنـی
تــمــامـی دار و نــدار
مــنـی

کسی از گـدایت شدن بد نـدید            کسی بین ما با شـما سد نـدید

جهان از فرشته به دور ضریح            چنین جمع پُر رفت و آمد ندید

کسی زائری را ز سمت حرم            که با دست خـالی بیـایـد نـدید

کـسـی در مـرام امـام رئـوف            گـنـهـکـار ایـنجا نـیـایـد نـدیـد

حـرم بـر دل زائرت نـعـمـتی            که در آرزویش بـمـانـد نـدیـد

دلم تا کنون هیچ خیر از کسی            بجز شخص آقای مشهـد ندید

کـسـی از زبــان گـدای درت            بگـویـد که آقـا، نـدارد، نـدیـد

نگاهت هوادار هر زائر است
و خواهش ز تو کار هر زائر است

جــهــان مـــرا آبـــرو داده‌ای            به آهـوی قـلبـم تو رو داده‌ای

تو از کودکی هر چه را در دلم            که مـن داشـتـم آرزو، داده‌ای

امـام من ای حـامیِ مـهـربان            به تقوایِ من رنگ و بو داده‌ای

تــن زیــر بــار گــنــاه مـــرا            به خاک حرم شستشو داده‌ای

اگر اهل شعـرم اگر عـاشـقـم            تو بر من چنین خُلق و خو داده‌ای

اگر قطره‌ای معرفت خواستم            سبـو در سبـو در سبو داده‌ای

تو از آسـتان‌بـوسی این حـرم            بـه زوّار روی نـکــو داده‌ای

مــن و آرزوی شــب آخـــرم
بـیـا در دم مـرگ بـالا ســرم

: امتیاز

مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ما وامـدارِ لـطفِ ولی‌نـعـمـتـیـم و بس            با رخصتِ رضا به حرم دعوتیم و بس

دولت‌سرای شاه خـراسان پـناه ماست            دلـبـسـتـۀ غـلامـیِ این دولـتـیـم و بـس


خـدمـتـگـزار دائـمِ ایـن خــانــواده‌ایــم            ثـابت‌قـدم، ز منّتِ این خـدمـتیم و بس

مأموریت ز حضرت سلطان گرفته‌ایم            تا روز حشر، صاحبِ این عزّتیم و بس

از سفـرۀ رئـوف، نمک خورده‌ایم ما            یعنی همیشه ریزه خور حضرتیم و بس

جز بر تو ای رئـوف، امیدی نبسته‌ایم            امیدوارِ لطفِ تو، هر نصرتـیم و بس

ای مـقـتدا سراسر ایران از آن توست            در سایـه‌سـارِ سلطنتِ عـتـرتیم و بس

این مملکت قلمروِ موسی‌بن جعفر است            از حرمتِ رضاست که با حرمتیم و بس

نعـمت، هزار شکـر فـراوان رسد بما            سـرمــایـه‌دارِ واقــعـیِ امـتـیـم و بـس

صدها حرم، محافظِ این خاک فاطمی‌ست            یعنی‌که غرقِ امنیت و عصمتیم و بس

دهها هزار، مسجد و هیئت قرارگاست            مـا هـسـتـۀ مـقـاومت هـیـئـتـیـم و بس

با دشـمـن حــقـیـر بـگـو، بـا ولایـتـیـم            ما نسل کـربـلائی و با غـیرتیم و بس

زنهـار ای فـلک‌زده؛ تهـدیـدمان مکن            رزمنده‌ایم و در صددِ فـرصتیم و بس

در آسمان و خشکی و دریا، به اقتدار            با قدرت عـلی‌ست، ابرقـدرتـیم و بس

امروز اگر عفاف و حجاب است درد ما            از داغ معجری‌ست که در حسرتیم و بس

از درد شام و کـوفه بـمـیریم عـاقـبت            از غصه‌های فاطمه در محنتیم و بس

تا پای جان به روضه و گریه مقـیدیم            تا روزِ انتـقـام در این غـربتـیم و بس

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : ترکیب بند

بی‌نـوا هـر چه نـوا داشـتـه بـاشد بهتر            درد این عشق، صدا داشته باشد بهتر

آنقدر صاحب این روضه کرم دارد که            بیـشـتر هرچه گـدا داشـتـه باشد بهـتر


قـلب‌ها می‌زند، انگـار به نـقـاره زدند            شاه، امـروز شـفـا داشـتـه بـاشد بهـتر

هر که افـتـاده مـسـیـرش دم سقـاخـانه            عـطـش کـربـبـلا داشـتـه بـاشد بـهـتر

می‌نشیند به دل این حرف، اگر حرف بجاست

هرکسی زائر آقاست، دلش کرببلاست

ریزه‌خوار از کرم خوان عطا بسیار است            پشت چشمی که رئوف است دعا بسیار است

روی دیوار رواق تو قـلـم زد جـبریل            گفت که درد بیـاریـد، دوا بسیار است

وقت‌هایی که شلوغ است حرم، خادم تو            می‌زند جـار بیـائید که جا بسیار است

عاشق بی‌سر و پا دور و بر تو کم نیست            جان زهرا برسان تذکره پا بسیار است

من هوایی‌تر از آنم که به گـنـبد نرسم

می‌رسد جان به لبم گر که به مشهد نرسم

اول عشق خودت هستی و آخر، حرمت            نرود قطع یقین عمر، هدر، در حرمت

چه نیازی به بهشت است مرا چون دارد            جلوۀ روز و شبش چند برابر، حرمت

فـیض دسـتان شـما دانـه بـرایم پـاشید            تا کـبوتـر شدم و داد مرا پـر، حرمت

لعنت الله بر آنکس که به تو ابتر گفت            داده عمری چقدر حاجت ابتر، حرمت

هر کسی را گـرۀ کـور به کار افـتاده

گـذرش بر حـرم تو دو سه بار افـتـاده

تو دعـا کـردی و افـتـاد دل مـا یـادت            سحری پر زد و شد زائر گوهرشادت

عمر من رفت؛ تو کی می‌گذری از کوچه            لب من داشت به خاک قـدم تو عـادت

خضر با دیدنت افتاده به خواهش کردن            مرحبا بر تو و این دولت مادر زادت

چون پیاله دلمان توبه که می‌کرد شکست            نیـمـه‌شب دور و بـر پـنجـرۀ فـولادت

چشم ما را به قـدمگـاه تو مایل کردند

همه را ریزه‌خور سفـرۀ دعـبل کردند

می‌کنی معجزه هر آینه با هر انگشت            سر زلفت سحری چرخ زد و ما را کشت

آخر و عـاقـبت ما شده انگـار به خیر            نسل در نسل گدائیم همه پشت به پشت

غـیـر تـو هـیـچ نـداریـم مـیـان عــالـم            پیش تو هیچ نـداریم اگر وا شد مـشت

روز محـشـر به امـیـد کـرمت می‌آئیم            دور آهوی نگاهت همه از ریز و درشت

پس بیا تا دم محـشر نشده محـشر کن

پای تا فرق سرم گوش شده لب تر کن

نمـک اشک، کـنـار تو چـشـیدن دارد            از خودت، روضۀ ارباب شنیدن دارد

باز افـتـاده کـسی تـشـنـه میان گـودال            اصلاً این روضه به آخر نرسیدن دارد

عکس آن زلف که در دست حرامی افتاد            مثـل زینب بـه خـدا آه، کـشـیـدن دارد

این سئوالی است که باید به جوابش نرسم            آخر انگـشت تنی پـاره، بـریدن دارد؟

به غرورم، به رگ غیرت من برخورده

وای از چند طرف نیزه به این سر خورده

: امتیاز

مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : میثم کاوسی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است            شاهی‌که بی‌لشگرکشی سلطان ایران است

آرامِ‌جــان مـاسـت آقـایـی کـه دامـانـش            تنها تـوسـل‌خـانـۀ آهـوی حـیـران است


مهمان‌نواز است آنقدر که زائرش هربار            مانند صاحب‌خانه‌ها در صحن، مهمان است

هرجای ایران نـام او را بر لب آوردیم            دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است

وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد            در وقت دل‌تنگی فقط آغوش درمان است

از بس که اینجا آه درهم می‌شود تکرار            انگار در صحن و رواق آئینه‌بندان است

انگـار سـائل پـادشـاهی می‌کـنـد ایـنجـا            انگار در درب ورودی شاه، دربان است

از آب سقاخانه می‌نوشند و خوشحال‌اند            کمتر کسی اینجا گرفتار غـم نـان است

درماندگان راهی به‌جز مشهد نمی‌بینند            تنها پناه بی‌پـنـاهـان در خـراسان است

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

روز ولادت تـو غــزل آفــریــده شــد            مفعـول و فـاعـلات و فَعَـل آفـریده شد

پلکی زدی و معجـزه‌ای را رقم زدی            از بـرق چـشـم‌هات زحـل آفـریـده شد


از شـهـد غـنـچـۀ لـب پـر خـنـدۀ شـما            در چـشـمۀ بـهـشت عـسـل آفـریده شد

عالم به رقص آمد و، از پایکـوبی‌اش            از طـوس تا حـجـاز گـسـل آفریده شد

سینه به سینه؛ شکر خدا عاشقت شدیم            این عـشـق پـاک روز ازل آفـریده شد

مـا از پـدر ولایِ شـما ارث می‌بـریـم

ایـرانـیـان کـشـور موسی بن جعـفریم

وقتی همه به عشق تو پروانه می‌شوند            پـروانه‌ها کـنـایه و افـسـانـه می‌شـوند

روح بهارهستی و؛ این بوته‌های خار            از عـطر گـام‌های تو ریحانه می‌شوند

بـا دیــدن جــمــال زلـیـخـا کُـش شـمـا            یوسـف شناس‌ها همه دیـوانه می‌شوند

شانه به شانه، شـاه و گدا در سرایتان            مهـمانِ سفـره‌هـای کـریـمانه می‌شوند

شبها به عشقِ بادۀ نابت، شیـوخ شهر            شاگـردهایِ حـوزۀ مـیـخـانه می‌شـوند

عمری کـتاب تـزکـیه تدریس کرده‌ای

در شهر طوس میکده تأسیس کرده‌ای

آن سوی شهـر، قـبه‌ای از نـور دیده‌ام            صحن وسرای کیست که از دور دیده‌ام؟

هوش از سرم پریده و مستانه می‌دوم            حس می‌کنم که باغِ پـر انگـور دیده‌ام

دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست!            مـوسیِ پا بـرهـنـه شدم؛ طـور دیـده‌ام

مشهـد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟            خود را شـبـیه وصـلـۀ نـاجـور دیده‌ام

در محضرت جنابِ سلیمان شهر طوس            بـالِ مـلـخ به شـانـۀ یـک مـور دیـده‌ام

اینجا ندیـده‌ایم گـدایی که دلخـور است

اینجا فـقـیرها چقدر جـیبشان پُـر است

گریه بهانه‌ای‌ست، که عـاشق‌ترم کنی            شـایـد مـرا کـبـوتـر جـلـد حـرم کـنـی

آقای من! کلاغ به دردت نمی خـورد؟            از راه دور آمـــده‌ام بـــاورم کـــنـــی

با ذوق وشوق آمده‌ام، حضرت رئوف            فکـری به حـال رنگِ سـیـاه پرم کنی

زشـتـم قـبـول؛ بـچـۀ آهـو که نـیـسـتم!            باید نـگـاه معـجـزه بـر جـوهـرم کـنی

باید تو را به پهـلـویِ زهـرا قـسم دهم            تا عـاقـبت به خـیـرتـرین نـوکرم کنی

مـادر سـپـرده است به دسـتِ شما مرا

گـفـته فـقـط شـمـا بـبـری کـربـلا مـرا

: امتیاز

مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم            احـتـرام خــادمـانِ مـحـتـرم را بــاز هـم

بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصله‌است            احـتـیـاجی نیست بردارم قـدم را باز هم


چشم خود را بستم و دیدم که با نقاره‌ها            در دلـم کـوبـیـدن بـاب‌الـکـرم را باز هم

چشم خود را بـستم و دیدم که قبلِ آمدن            می‌کـشـیدی بر گـنـاهـانم قـلـم را باز هم

چشم خود را بستم و دیدم شبی با ویلچر            می‌برم آهـسته سـمـتت مـادرم را بازهم

از کریمان"خانی"اش در گوشی‌ام آواز خواند            قلب من می‌خواند با او "آمدم..." را باز هم

چشم خود را بستم و دیدم که دادی زودتر            حـاجـت آنـکـه نـمی‌آیـد حـرم را باز هم

چشم خود را بستم و دیدم خودت برداشتی            بی‌صدا از شانه‌هایش بارِ غـم را بازهم

چشم خود را بستم و خواندم میان صحن تو            زیر لب‌ها شعـرهای محـتـشم را باز هم

باز کردم چـشم را دیدم به دستم داده‌ای            تو برات کـربـلایی پـشـت هم را باز هم

آنـقـدر دادی مـکـرر در مکـرر دَم‌بـه‌دَم            تا بگـویم تا قـیامـت "بـازهم" را باز هم

هرکسی هرجا که باشد پَر به مشهد می‌کشد

یا علی موسی‌الرضا را تا که با مَد می‌کشد

آنقدر ماهی که حتی نور عاشق می‌شود            آنقدر نوری که حتی کور عاشق می‌شود

حق بده هر روز خورشید آفتابی می‌شود            هر‌که می‌بیند تو را از دور عاشق می‌شود

سنگ بودم در حرم دیدم که فیروزه شدم            تازه فهمیدم دلم بدجـور عـاشق می‌شود

عِزِّ سلـطـانی کجا و مـردِ سلـمـانی کجا            از بزرگیِ سلیـمان مور عاشق می‌شود

عِلمِ ربّانی تویی باید تو را یک عمر جست            زائر از گهواره‌اش تا گور عاشق می‌شود

در حرم دیدم کبوتر‌ها حسودی می‌کـنند            به کلاغی که دلش از دور عاشق می‌شود

ما زمـیـنـیم آسـمـان بال کـبوتر را نبـند

هرچه خواهی کن ولی بر روی ما در را نبند

بسکه مشتاق‌اند دل‌ها بر خراسانِ رضا            سِیل آمد سـیل هم شد باز مـهـمان رضا

شستنِ دلهای ما هیچ است وقتی دیده‌ایم            آب هم تـطهـیر می‌شد زیر بـاران رضا

این حـرم بـسـیار دیده سال‌ها و قـرن‌ها            سیلِ اشک زائران و سـیلِ احسان رضا

اولیا جـمع‌اند شب‌ها در حرم فهمـیده‌اند            فاطمه هر شب می‌آید در شبـستان رضا

باید از دُرّ نجف می‌ساخـتند این قبله را            من نجف را دیده‌ام در پیش ایوان رضا

در حرم بودم در و دیوار می‌گفتند علی            هِی گریبان می‌درم با هر علی‌جانِ رضا

ما از این آقا خـدا تنهـا خدا را خواستیم            مابـقی را خواسـتیم از زیردستانِ رضا

کـوزه‌ام سـیـرابِ آب سـرد سـقـاخـانه‌ام            بی‌نـیاز از دست میکـائـیلم از نان رضا

اقتداری هست اگر با ما فقط الطاف اوست            چارده قرن است نام ماست ایران رضا

وقت جان دادن خدایا کاش با این جان دهم            ای به قربان حسین و ای به قربان رضا

در شـلوغی یاد چشمان غریبت سوختیم

ما همه یک عمر با یابن‌الشبیبت سوختیم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : یونس‌ وصالی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از یـاد می‌رود غـم من در کـنـار تو            دارم قـرار تـا که شـدم بـی‌قـرار تـو

از راه دور بردن نام تو هم شفـاست            حتی مسـیح کـرده تعـجـب ز کار تو


زنگـار می‌بـرد به خدا از قـلـوبِ ما            تا می‌وزد ز طـوس، نـسـیمِ بهـارِ تو

آری بهشت گرد و غباری ز صحن توست            طعـنه زده به جنت الاعلی مـزار تو

اهل بهشت از غم و رنج اند دور لیک            از غم رهاست هر که بود هم جوار تو

ایمن ز هر بلاست کسی که نشسته است            عمری به زیر چتر تو و سایه‌سار تو

(یونس) که غیر لطف ندیده است از تو چیز            بـا افـتـخـار جـان‌ کُـنـَد آقـا نـثـار تـو

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

باز با یـادِ تو از غـم شدم آزاد... سلام            میزنم عشق تو را یکسره فریاد؛ سلام

از هـمانـجا به منِ خسته محـبت داری            از همین جا به تو از جانبِ من باد؛ سلام


کرد از مشرقِ ایوانِ تو خورشید طلوع            سورهٔ شـمس به گـلـدستهٔ تو داد؛ سلام

ماه بر پیچ و خم پرچمِ تو بست دخـیل            داد بر محضرت از صحن گوهرشاد؛ سلام

ابـر زائـر شـد و بـالایِ سـرِ گـنـبـدِ تو            قطره قطره ز سما از لبش افتاد؛ سلام

آمـدم خـانهٔ تو...از هـمه‌جا رانـده شدم            خانه‌ام شد حـرَمت! خانه‌ات آباد! سلام

می‌شود حالِ دلم خوش! برسد بر گوشم            با صدایت اگر از پنجـره فـولاد: سلام

دست بر سـیـنه رسیدم که گـدایت باشم            یا معـین الضعفا، دست مریزاد؛ سلام!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ابـر زائـر شـد و بـالایِ سـرِ گـنـبـدِ تو            قـطره قطره قطره از لبش افتاد؛ سلام

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن شیرزاد نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قطره بودم در حریم قدسی‌ات دریا شدم            ذره بـودم با نـگـاهـت آسـمـان آرا شدم

زندگی می‌بُرد سمت تیـرگی‌هایش مرا            دیده گرداندی به من؛ در روشنی پیدا شدم


سنگی از جنس عدم بودم شبی کنج رواق            توبه کردم از خودم، آئـینه‌ای زیبا شدم

در جدالِ سختِ بین بنـدگی و بـرده‌گی            دست پیش آوردی و از خواب غفلت پا شدم

من نمی‌دانم کجا بودم!؟ چه می‌کردم!؟ فقط            اینـقـدر می‌دانم از لطـف شـما آقـا شدم

باز بود ابواب تو هرجا که درها بسته بود            گرم بود آغوش تو هر لحظه‌ای تنها شدم

نور تو دست مرا در عین گمراهی گرفت            پا به پا آورد تا در روضه‌ها معنا شدم

روضه خواندم نالۀ «یابن شبیب» آمد به گوش            باز دلخـون از غـم دردانـۀ زهـرا شدم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : شهریار سنجری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : مسمط

درد و دل‌های من فراوان است            بگذریم از شما چه پنهان است

پیش تو هر کسی که مهمان است            دردهـایش نـگـفـته درمـان‌ست


پـسـری کـور گـنـبـدت را دیـد            دخـتری کر صدات را فـهـمید

با چه نازی در آسمان چرخـید            کـفـتری که به روی ایوان‌ست

بـسـتـه‌ام دل به مـهـر تو تـنهـا            جز تو من را کـسی نشد مـولا

شـمـسِ تـبــریـز مـالِ مــولانـا            شمس من ساکـن خـراسان‌ست

نــور تـو مـی‌درد سـیـاهـی را            نـچـشـم طـعــمِ بـی پـنـاهـی را

بر سرش کـرده تـاج شاهی را            هر کسی که گدای سلطان‌ ست

بـــاز هـــم آمــدم پـــنــاهــم ده            زائــر مــشــهــدم پــنــاهــم ده

مـن اگــرچـه بــدم پـنــاهــم ده            دلم از کرده‌اش پـشـیمان است

در حــرم تـا کـه آب نـوشـیـدم            لـب خـشـک حـسـیـن را دیـدم

مُـردم از شـرم تا که فـهـمـیدم            گفته مقـتل ذبیح العطشان است

خویش را باز سیـنـه زن کردم            یــاد اربــاب بـی کـفـن کــردم

مـنِ نــوکــر سـیـاه تـن کــردم            شاه عالم به خاک عریان است

: امتیاز

مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

زحمتی را که پدر از کار طفلان می‌کشد            گرچه باشد سخت! با شوق فراوان می‌کشد

پای لنگان و مسیر سخت و شیطان در کمین            زحـمت کـار مرا شـاه خـراسان می‌کشد


سرگذشت بی‌وفایی‌های من از حد گذشت            شانه‌ام جـای غـم تو غـصه نـان می‌کشد

معدن حکمت! کجا آخر به تو من می‌رسم؟!            حسرت فیروزه را ریگ بیابان می‌کشد!

زائـر پُـر ادعـا در آرزویـش حـبـس شد            قصر باز است و گدا جارو به زندان می‌کشد

سائلم مرد کـریمی را که در ظرف غذا            آب ونان بنده را با خویش یکسان می‌کشد

تاج شاهی مال مردم! خاک پایت مال من            حسرت این پای بوسی را سلیمان می‌کشد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سیدمحمد رستگار نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

بیا كه بی‌تو صفایی نمانده صدق و صفا را            بیا كه در تو ببـینیم روی مهر و وفا را

به مروه‌ای، به صفایی، به مشعری، به منایی            تو خود بگو به كجایی كه گشته دل، همه جا را؟!


نشسته‌ایم به راهت، شها! به رسم گدایی            بدین امـیـد كه شـاید كـنی نگـاه، گـدا را

چقدر جمعه چو آید دعای ندبه بخوانیم؟            بیا كه طاقت هجران نمـانده اهل دعا را

چو انتـقـام تو باشد دوای پهـلـوی مـادر            مـكـن دریـغ طـبـیـبا! ز دردمـنـد دوا را

به پاست پرچم گل‌رنگ كربلا كه تو آیی            بیا كه منتقمی نیست جز تو خون خدا را

چه می‌شود كه پیامی به «رستگار» فرستی؟            امیدهاست به دل، عـاشق فـتاده ز پا را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت شأل اهل بیت در مصرع دوم حذف شد

غـم فراق ز یك سو و اشتیاق ز یك سو            رسانده بر لب ما جان؛ بگو چقدر مدارا؟

مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا اسماعیلی نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

پلکی بزن مولا! که ایمان جان بگیرد            تا در زمـیـن بـارانی از قـرآن بگـیرد

ای مِهر عـالم‌تابِ خوبی! جلوه‌گر شو            تا عشق در روی زمین سامان بگیرد


پلکی بزن تا غـنـچـه‌ها شـبـنم بخـندند            بـاغ از بـهـارِ خـنـدۀ گـل، جان بگیرد

پـلکی بزن تا ریشه‌های شب بخـشکـد            تا صبح صادق، عـمر جاویدان بگیرد

ایمان به فصل سرد؟! هرگز، تا تو هستی            هرگـز مـبـادا فـصل یـخـبـندان بگیرد

از دیو و دد، مولا! ملولم، جلوه‌گر شو            تا زنـدگی بـوی خـوش انـسـان بگیرد

مـولا! بـهـار خـنـده‌ات را منـتـشر کن            تا فـصل سـرما در زمین پایان بگیرد

: امتیاز

مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به فتوای جنون طاعت بیابی این اطاعت را            بخوان مُهر نماز عاشقان، سنگ ملامت را

چنان مانده‌ست در زیر زبان شیرینی نامش            که در سیب بهشتی هم نیابی این حلاوت را


طریـقـش، جلـوۀ انـا الـیه راجعـون دارد            بـیا در اربـعـینِ او تماشا کن قـیامـت را

نه تنها قبل رفـتن زائرانش را ببـخـشاید            که بخشیده به زوارش خدا حق شفاعت را

شب جمعه، دعا با چشم غرق اشک می‌فهمد            کنار کعبه‌ای شش‌گوشه معنای اجابت را

به گرمی دشمنش را نیز در آغوش می‌گیرد            نمی‌خواهد ببـیند در نگاه حُر خجالت را

به خاتم بخشی‌اش بر دشمنان، حاتم حسد برده            به جا آورده حتی با تنی بی‌سر سخاوت را

سجودش گوشۀ گودال باعث شد که بگذارد            خدا در تربت اعـلای او شأن عبادت را

نگویی: روضه‌خوان از کاه دارد کوه می‌ساز!            بگو این داغِ سنگین کاه سازد کوه طاقت را

کـنار قـتـلگاهـش دردهـایم شد فـراموشم            چنان زینب که برد از خاطرش درد اسارت را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

به خاتم بخشی‌اش بر ساربان، حاتم حسد برده            به جا آورده حتی با تنی بی‌سر سخاوت را