کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : میثم کاوسی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن     قالب شعر : غزل    

در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است            شاهی‌که بی‌لشگرکشی سلطان ایران است

آرامِ‌جــان مـاسـت آقـایـی کـه دامـانـش            تنها تـوسـل‌خـانـۀ آهـوی حـیـران است


مهمان‌نواز است آنقدر که زائرش هربار            مانند صاحب‌خانه‌ها در صحن، مهمان است

هرجای ایران نـام او را بر لب آوردیم            دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است

وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد            در وقت دل‌تنگی فقط آغوش درمان است

از بس که اینجا آه درهم می‌شود تکرار            انگار در صحن و رواق آئینه‌بندان است

انگـار سـائل پـادشـاهی می‌کـنـد ایـنجـا            انگار در درب ورودی شاه، دربان است

از آب سقاخانه می‌نوشند و خوشحال‌اند            کمتر کسی اینجا گرفتار غـم نـان است

درماندگان راهی به‌جز مشهد نمی‌بینند            تنها پناه بی‌پـنـاهـان در خـراسان است

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

روز ولادت تـو غــزل آفــریــده شــد            مفعـول و فـاعـلات و فَعَـل آفـریده شد

پلکی زدی و معجـزه‌ای را رقم زدی            از بـرق چـشـم‌هات زحـل آفـریـده شد


از شـهـد غـنـچـۀ لـب پـر خـنـدۀ شـما            در چـشـمۀ بـهـشت عـسـل آفـریده شد

عالم به رقص آمد و، از پایکـوبی‌اش            از طـوس تا حـجـاز گـسـل آفریده شد

سینه به سینه؛ شکر خدا عاشقت شدیم            این عـشـق پـاک روز ازل آفـریده شد

مـا از پـدر ولایِ شـما ارث می‌بـریـم

ایـرانـیـان کـشـور موسی بن جعـفریم

وقتی همه به عشق تو پروانه می‌شوند            پـروانه‌ها کـنـایه و افـسـانـه می‌شـوند

روح بهارهستی و؛ این بوته‌های خار            از عـطر گـام‌های تو ریحانه می‌شوند

بـا دیــدن جــمــال زلـیـخـا کُـش شـمـا            یوسـف شناس‌ها همه دیـوانه می‌شوند

شانه به شانه، شـاه و گدا در سرایتان            مهـمانِ سفـره‌هـای کـریـمانه می‌شوند

شبها به عشقِ بادۀ نابت، شیـوخ شهر            شاگـردهایِ حـوزۀ مـیـخـانه می‌شـوند

عمری کـتاب تـزکـیه تدریس کرده‌ای

در شهر طوس میکده تأسیس کرده‌ای

آن سوی شهـر، قـبه‌ای از نـور دیده‌ام            صحن وسرای کیست که از دور دیده‌ام؟

هوش از سرم پریده و مستانه می‌دوم            حس می‌کنم که باغِ پـر انگـور دیده‌ام

دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست!            مـوسیِ پا بـرهـنـه شدم؛ طـور دیـده‌ام

مشهـد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟            خود را شـبـیه وصـلـۀ نـاجـور دیده‌ام

در محضرت جنابِ سلیمان شهر طوس            بـالِ مـلـخ به شـانـۀ یـک مـور دیـده‌ام

اینجا ندیـده‌ایم گـدایی که دلخـور است

اینجا فـقـیرها چقدر جـیبشان پُـر است

گریه بهانه‌ای‌ست، که عـاشق‌ترم کنی            شـایـد مـرا کـبـوتـر جـلـد حـرم کـنـی

آقای من! کلاغ به دردت نمی خـورد؟            از راه دور آمـــده‌ام بـــاورم کـــنـــی

با ذوق وشوق آمده‌ام، حضرت رئوف            فکـری به حـال رنگِ سـیـاه پرم کنی

زشـتـم قـبـول؛ بـچـۀ آهـو که نـیـسـتم!            باید نـگـاه معـجـزه بـر جـوهـرم کـنی

باید تو را به پهـلـویِ زهـرا قـسم دهم            تا عـاقـبت به خـیـرتـرین نـوکرم کنی

مـادر سـپـرده است به دسـتِ شما مرا

گـفـته فـقـط شـمـا بـبـری کـربـلا مـرا

: امتیاز

مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم            احـتـرام خــادمـانِ مـحـتـرم را بــاز هـم

بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصله‌است            احـتـیـاجی نیست بردارم قـدم را باز هم


چشم خود را بستم و دیدم که با نقاره‌ها            در دلـم کـوبـیـدن بـاب‌الـکـرم را باز هم

چشم خود را بـستم و دیدم که قبلِ آمدن            می‌کـشـیدی بر گـنـاهـانم قـلـم را باز هم

چشم خود را بستم و دیدم شبی با ویلچر            می‌برم آهـسته سـمـتت مـادرم را بازهم

از کریمان"خانی"اش در گوشی‌ام آواز خواند            قلب من می‌خواند با او "آمدم..." را باز هم

چشم خود را بستم و دیدم که دادی زودتر            حـاجـت آنـکـه نـمی‌آیـد حـرم را باز هم

چشم خود را بستم و دیدم خودت برداشتی            بی‌صدا از شانه‌هایش بارِ غـم را بازهم

چشم خود را بستم و خواندم میان صحن تو            زیر لب‌ها شعـرهای محـتـشم را باز هم

باز کردم چـشم را دیدم به دستم داده‌ای            تو برات کـربـلایی پـشـت هم را باز هم

آنـقـدر دادی مـکـرر در مکـرر دَم‌بـه‌دَم            تا بگـویم تا قـیامـت "بـازهم" را باز هم

هرکسی هرجا که باشد پَر به مشهد می‌کشد

یا علی موسی‌الرضا را تا که با مَد می‌کشد

آنقدر ماهی که حتی نور عاشق می‌شود            آنقدر نوری که حتی کور عاشق می‌شود

حق بده هر روز خورشید آفتابی می‌شود            هر‌که می‌بیند تو را از دور عاشق می‌شود

سنگ بودم در حرم دیدم که فیروزه شدم            تازه فهمیدم دلم بدجـور عـاشق می‌شود

عِزِّ سلـطـانی کجا و مـردِ سلـمـانی کجا            از بزرگیِ سلیـمان مور عاشق می‌شود

عِلمِ ربّانی تویی باید تو را یک عمر جست            زائر از گهواره‌اش تا گور عاشق می‌شود

در حرم دیدم کبوتر‌ها حسودی می‌کـنند            به کلاغی که دلش از دور عاشق می‌شود

ما زمـیـنـیم آسـمـان بال کـبوتر را نبـند

هرچه خواهی کن ولی بر روی ما در را نبند

بسکه مشتاق‌اند دل‌ها بر خراسانِ رضا            سِیل آمد سـیل هم شد باز مـهـمان رضا

شستنِ دلهای ما هیچ است وقتی دیده‌ایم            آب هم تـطهـیر می‌شد زیر بـاران رضا

این حـرم بـسـیار دیده سال‌ها و قـرن‌ها            سیلِ اشک زائران و سـیلِ احسان رضا

اولیا جـمع‌اند شب‌ها در حرم فهمـیده‌اند            فاطمه هر شب می‌آید در شبـستان رضا

باید از دُرّ نجف می‌ساخـتند این قبله را            من نجف را دیده‌ام در پیش ایوان رضا

در حرم بودم در و دیوار می‌گفتند علی            هِی گریبان می‌درم با هر علی‌جانِ رضا

ما از این آقا خـدا تنهـا خدا را خواستیم            مابـقی را خواسـتیم از زیردستانِ رضا

کـوزه‌ام سـیـرابِ آب سـرد سـقـاخـانه‌ام            بی‌نـیاز از دست میکـائـیلم از نان رضا

اقتداری هست اگر با ما فقط الطاف اوست            چارده قرن است نام ماست ایران رضا

وقت جان دادن خدایا کاش با این جان دهم            ای به قربان حسین و ای به قربان رضا

در شـلوغی یاد چشمان غریبت سوختیم

ما همه یک عمر با یابن‌الشبیبت سوختیم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : یونس‌ وصالی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از یـاد می‌رود غـم من در کـنـار تو            دارم قـرار تـا که شـدم بـی‌قـرار تـو

از راه دور بردن نام تو هم شفـاست            حتی مسـیح کـرده تعـجـب ز کار تو


زنگـار می‌بـرد به خدا از قـلـوبِ ما            تا می‌وزد ز طـوس، نـسـیمِ بهـارِ تو

آری بهشت گرد و غباری ز صحن توست            طعـنه زده به جنت الاعلی مـزار تو

اهل بهشت از غم و رنج اند دور لیک            از غم رهاست هر که بود هم جوار تو

ایمن ز هر بلاست کسی که نشسته است            عمری به زیر چتر تو و سایه‌سار تو

(یونس) که غیر لطف ندیده است از تو چیز            بـا افـتـخـار جـان‌ کُـنـَد آقـا نـثـار تـو

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

باز با یـادِ تو از غـم شدم آزاد... سلام            میزنم عشق تو را یکسره فریاد؛ سلام

از هـمانـجا به منِ خسته محـبت داری            از همین جا به تو از جانبِ من باد؛ سلام


کرد از مشرقِ ایوانِ تو خورشید طلوع            سورهٔ شـمس به گـلـدستهٔ تو داد؛ سلام

ماه بر پیچ و خم پرچمِ تو بست دخـیل            داد بر محضرت از صحن گوهرشاد؛ سلام

ابـر زائـر شـد و بـالایِ سـرِ گـنـبـدِ تو            قطره قطره ز سما از لبش افتاد؛ سلام

آمـدم خـانهٔ تو...از هـمه‌جا رانـده شدم            خانه‌ام شد حـرَمت! خانه‌ات آباد! سلام

می‌شود حالِ دلم خوش! برسد بر گوشم            با صدایت اگر از پنجـره فـولاد: سلام

دست بر سـیـنه رسیدم که گـدایت باشم            یا معـین الضعفا، دست مریزاد؛ سلام!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ابـر زائـر شـد و بـالایِ سـرِ گـنـبـدِ تو            قـطره قطره قطره از لبش افتاد؛ سلام

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن شیرزاد نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قطره بودم در حریم قدسی‌ات دریا شدم            ذره بـودم با نـگـاهـت آسـمـان آرا شدم

زندگی می‌بُرد سمت تیـرگی‌هایش مرا            دیده گرداندی به من؛ در روشنی پیدا شدم


سنگی از جنس عدم بودم شبی کنج رواق            توبه کردم از خودم، آئـینه‌ای زیبا شدم

در جدالِ سختِ بین بنـدگی و بـرده‌گی            دست پیش آوردی و از خواب غفلت پا شدم

من نمی‌دانم کجا بودم!؟ چه می‌کردم!؟ فقط            اینـقـدر می‌دانم از لطـف شـما آقـا شدم

باز بود ابواب تو هرجا که درها بسته بود            گرم بود آغوش تو هر لحظه‌ای تنها شدم

نور تو دست مرا در عین گمراهی گرفت            پا به پا آورد تا در روضه‌ها معنا شدم

روضه خواندم نالۀ «یابن شبیب» آمد به گوش            باز دلخـون از غـم دردانـۀ زهـرا شدم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : شهریار سنجری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : مسمط

درد و دل‌های من فراوان است            بگذریم از شما چه پنهان است

پیش تو هر کسی که مهمان است            دردهـایش نـگـفـته درمـان‌ست


پـسـری کـور گـنـبـدت را دیـد            دخـتری کر صدات را فـهـمید

با چه نازی در آسمان چرخـید            کـفـتری که به روی ایوان‌ست

بـسـتـه‌ام دل به مـهـر تو تـنهـا            جز تو من را کـسی نشد مـولا

شـمـسِ تـبــریـز مـالِ مــولانـا            شمس من ساکـن خـراسان‌ست

نــور تـو مـی‌درد سـیـاهـی را            نـچـشـم طـعــمِ بـی پـنـاهـی را

بر سرش کـرده تـاج شاهی را            هر کسی که گدای سلطان‌ ست

بـــاز هـــم آمــدم پـــنــاهــم ده            زائــر مــشــهــدم پــنــاهــم ده

مـن اگــرچـه بــدم پـنــاهــم ده            دلم از کرده‌اش پـشـیمان است

در حــرم تـا کـه آب نـوشـیـدم            لـب خـشـک حـسـیـن را دیـدم

مُـردم از شـرم تا که فـهـمـیدم            گفته مقـتل ذبیح العطشان است

خویش را باز سیـنـه زن کردم            یــاد اربــاب بـی کـفـن کــردم

مـنِ نــوکــر سـیـاه تـن کــردم            شاه عالم به خاک عریان است

: امتیاز

مدح و منقبت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

زحمتی را که پدر از کار طفلان می‌کشد            گرچه باشد سخت! با شوق فراوان می‌کشد

پای لنگان و مسیر سخت و شیطان در کمین            زحـمت کـار مرا شـاه خـراسان می‌کشد


سرگذشت بی‌وفایی‌های من از حد گذشت            شانه‌ام جـای غـم تو غـصه نـان می‌کشد

معدن حکمت! کجا آخر به تو من می‌رسم؟!            حسرت فیروزه را ریگ بیابان می‌کشد!

زائـر پُـر ادعـا در آرزویـش حـبـس شد            قصر باز است و گدا جارو به زندان می‌کشد

سائلم مرد کـریمی را که در ظرف غذا            آب ونان بنده را با خویش یکسان می‌کشد

تاج شاهی مال مردم! خاک پایت مال من            حسرت این پای بوسی را سلیمان می‌کشد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سیدمحمد رستگار نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

بیا كه بی‌تو صفایی نمانده صدق و صفا را            بیا كه در تو ببـینیم روی مهر و وفا را

به مروه‌ای، به صفایی، به مشعری، به منایی            تو خود بگو به كجایی كه گشته دل، همه جا را؟!


نشسته‌ایم به راهت، شها! به رسم گدایی            بدین امـیـد كه شـاید كـنی نگـاه، گـدا را

چقدر جمعه چو آید دعای ندبه بخوانیم؟            بیا كه طاقت هجران نمـانده اهل دعا را

چو انتـقـام تو باشد دوای پهـلـوی مـادر            مـكـن دریـغ طـبـیـبا! ز دردمـنـد دوا را

به پاست پرچم گل‌رنگ كربلا كه تو آیی            بیا كه منتقمی نیست جز تو خون خدا را

چه می‌شود كه پیامی به «رستگار» فرستی؟            امیدهاست به دل، عـاشق فـتاده ز پا را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت شأل اهل بیت در مصرع دوم حذف شد

غـم فراق ز یك سو و اشتیاق ز یك سو            رسانده بر لب ما جان؛ بگو چقدر مدارا؟

مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا اسماعیلی نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

پلکی بزن مولا! که ایمان جان بگیرد            تا در زمـیـن بـارانی از قـرآن بگـیرد

ای مِهر عـالم‌تابِ خوبی! جلوه‌گر شو            تا عشق در روی زمین سامان بگیرد


پلکی بزن تا غـنـچـه‌ها شـبـنم بخـندند            بـاغ از بـهـارِ خـنـدۀ گـل، جان بگیرد

پـلکی بزن تا ریشه‌های شب بخـشکـد            تا صبح صادق، عـمر جاویدان بگیرد

ایمان به فصل سرد؟! هرگز، تا تو هستی            هرگـز مـبـادا فـصل یـخـبـندان بگیرد

از دیو و دد، مولا! ملولم، جلوه‌گر شو            تا زنـدگی بـوی خـوش انـسـان بگیرد

مـولا! بـهـار خـنـده‌ات را منـتـشر کن            تا فـصل سـرما در زمین پایان بگیرد

: امتیاز

مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به فتوای جنون طاعت بیابی این اطاعت را            بخوان مُهر نماز عاشقان، سنگ ملامت را

چنان مانده‌ست در زیر زبان شیرینی نامش            که در سیب بهشتی هم نیابی این حلاوت را


طریـقـش، جلـوۀ انـا الـیه راجعـون دارد            بـیا در اربـعـینِ او تماشا کن قـیامـت را

نه تنها قبل رفـتن زائرانش را ببـخـشاید            که بخشیده به زوارش خدا حق شفاعت را

شب جمعه، دعا با چشم غرق اشک می‌فهمد            کنار کعبه‌ای شش‌گوشه معنای اجابت را

به گرمی دشمنش را نیز در آغوش می‌گیرد            نمی‌خواهد ببـیند در نگاه حُر خجالت را

به خاتم بخشی‌اش بر دشمنان، حاتم حسد برده            به جا آورده حتی با تنی بی‌سر سخاوت را

سجودش گوشۀ گودال باعث شد که بگذارد            خدا در تربت اعـلای او شأن عبادت را

نگویی: روضه‌خوان از کاه دارد کوه می‌ساز!            بگو این داغِ سنگین کاه سازد کوه طاقت را

کـنار قـتـلگاهـش دردهـایم شد فـراموشم            چنان زینب که برد از خاطرش درد اسارت را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

به خاتم بخشی‌اش بر ساربان، حاتم حسد برده            به جا آورده حتی با تنی بی‌سر سخاوت را

مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

هرچند عیان است ولی وقت بیان است            عشق تو گران‌قدر‌ترین عشق جهان است

این عشق، همان است که قیمت‌شدنی نیست            این عشق، همان است که هم‌قیمت جان است


«مـوجـیم که آسـودگی ما عـدم ماست»            با عشق تو عمری‌ست که دل در هیجان است

هرکس سخن از عشق تو گفته‌ست بیاید            روی سـخـنـم با هـمـۀ مـدعـیـان اسـت!

گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است            گفتند: بمانید... چنین است و چنان است

مجنون غمت کیست؟ به‌جز عابسِ عاشق            معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است

پای علمت هر قـدمی خون شهیدی‌ست            خون شهدا آبـروی عـصر و زمانه‌ست

هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است            هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است

هرکس بزند حرف امـان‌نـامه و تـسلـیم            «هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است

بــیــزار ز نـیـرنـگ فــریـبـنــدۀ دنـیــا            گـفـتـیم فـقـط خـیـمۀ تو خـطّ امان است

جـز بـیـرق سـرخ تـو نـداریـم به شـانه            «زیر علمت امن‌ترین جای جهان است»

هنگـام صلات آمـد و قـد قـامت عـشاق            برخیز که هر گوشه پُر از عطر اذان است

برخیز برادر که حـرم تـشنۀ یاری‌ست            برخیز که بر شـانۀ ما بـار گـران است

بـایـد بـرسـد آب به اهـل حـرم ایـن‌بـار            برخیز که این الـعـطش تشنه‌لـبان است

هنگـام فـداکـاری انـصار حـسـین است            برخیز! علم دست عـلمدار حسین است

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : صادق میرصالحیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدیم            نام حـسـین آمـد و از نـو، جـوان شدیم

گـفـتـند کـربـلا وطن مـاست در زمین            شکـر خـدا که هـمـوطن آسـمـان شدیم


چون فرش پادری دم مجلس نشسته‌ایم            پاخـورده‌ایم و آخر عمری گران شدیم

هر غـم که دیـده‌ایـم فـدای غـم حـسـین            عـمـری به داغ کـربـبلا امتـحان شدیم

باید گریست خط به خط عمر رفته را            جز او اگر برای کسی روضه‌خوان شدیم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ریحانۀ موساست! تجلی به زمین کرد            پس اهل زمین را همگی عرش‌نشین کرد

خود را بغل معدن فیروزه نگین کرد            چشمان پدر را چقدر فاطمه‌بین کرد


بانی شده این فاطمه معـراج پدر را

جبریل به پابـوسی او ریخـته پَـر را

در بین کریمان شده مشهور کریمه!            زهراست چه نزدیک و چه از دور کریمه

سجاده‌نـشین در وسط طور کـریـمه            یا فـاطر و یا فـاطمه یا نـور کـریمه

این آرزوی ماست سلیمان شده باشیم

با چادر تو، تازه مسلمان شده باشیم

ارثیۀ زهراست که پای تو ورم داشت            محراب به یک جلوۀ تو قامت خم داشت

با بودنت این قوم چه می‌خواست؟ چه کم داشت؟            احساس عجیبی به شما قوم عجم داشت

در پای شما مردن ما عین حیات است

صحن تو برابر به تمام عتبات است

از آئینه‌بـندان حرم نور به ما خورد            در صحن تو بی‌بی سر ما خوب هوا خورد

در قم به مشام دل ما بوی رضا خورد            هرکس گذرش خورد به این میکده جا خورد

دیدند همه مرقد تو مرقـد زهـراست

بی‌بی به خدا گنبد تو، گنبد زهراست

نـومـیـد رسـیـدیـم که امـیـد بگـیـریم            هر نیمه شب از ماه تو خورشید بگیریم

خوب‌است به امضای تو تأئید بگیریم            یعنی که ازین خـانه روادید بگـیریم

بـیـمـارتـریـنـیـم شـفـا را بـده بـی‌بی

پـس تـذکـرۀ کـربـبـلا را بـده بـی‌بی

در کشور شیعه سفرت امن و امان بود            هر کوچه زمانِ گذرت، امن و امان بود

بر روی شتر دور و برت، امن و امان بود            افتاد به هرجا نظرت، امن و امان بود

چشمان کسی خیره به محمل نشد اصلاً

سدِّ گـذرت جـمع اراذل نـشـد اصلاً

جز گل به سرت از روی بامی نرسیده‌است            بر محمل تو چشم عوامی نرسیده‌است

پایت طرف بزم حرامی نرسیده‌است            راه تو به دروازۀ شامی نرسیده‌است

شـلاق ســراغ تـن تـو هـیـچ نـیـامـد

آتـش طـرف دامـن تـو هـیـچ نـیامـد

اما به سر عـمّه به جز زخـم ندیـدند            قـدیـسـه ما را سـر بـازار کـشـیـدنـد

با هلهله و خنده از او خطبه شنـیدند            بـنـد دل او را تـه گــودال بــریــدنـد

قداره‌کشی آمد و سر زیر عـبا رفت

بر نـیـزۀ اولاد زنا، نـورِ خـدا رفت

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

ما را خـدای حـضرت معصومه            خوانده گدای حضرت معصومه

انگـار روی عـرش خـدا هـستیم            زیـر لـوای حـضـرت معـصومه


قـم شـوره‌زار بود و گـلستان شد            از خاک پای حضرت معصومه

عمری به او "کریمه" لقب داده‌ست            جود و سخای حضرت معصومه

وا مـی‌کـنـد هــزار گـره، دسـتِ            مشکل‌گـشای حضرت معصومه

در زنـدگی غـریب نـشد هرکس            شـد آشـنـای حـضرت معـصومه

معـصـومـۀ امـام ‌رضا بانـوست            مولا، رضای حضرت معصومه

مثل حـریـم شـاه خـراسـان است            صحن ‌وسرای حضرت معصومه

در این حریم ذکر ملائک چیست؟            مدح‌ و ثـنای حضرت معصومه

" مَـن زارَهـا بِـقُـم فَـلَـهُ ‌الـجَـنَّه "            این شد بهای حضرت معصومه

در این حرم طلا شده مس‌هامان            با کـیـمـیـای حـضرت معصومه

شـب‌هـای جـمـعـه زائـر اربابـیم            در کـربـلای حضرت معصومه

درمــان دردهـای دو عـالــم شـد            دارالـشـفـای حـضرت معصومه

شکـر خـدا ضریح دلم بـوده‌ست            یک‌عمر جای حضرت معصومه

عــالــم گـدای حـاتـم طـایـی شـد            حـاتـم گـدای حضرت معـصومه

نـاقـابـل اسـت هـدیـۀ مـن، امــا؛            جـانـم فـدای حـضرت معصومه

تعـجـیل در ظـهـور امـام ماست            تنهـا دعـای حـضرت معـصومه

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خُلق و خویش مهربان و محشر است            حـرف‌هـایش؛ آیـه آیـه کـوثـر است

بر نـگـیـن دست‌هـایـش حـک شده:            عصمت الله است؛ درّ و گوهر است


مـثـل زهـرا هـست نـامـش فـاطـمـه            چــادرش آئــیــنــه‌ دارِ مــادر اسـت

عـالِـم اسـت و قـلـبِ بـابـایـش مـدام            بی‌قـرار و عـاشـقِ این دخـتر است

از صـمـیـم جـان " فـداهـا" گـفـته و            ذکرِ خیرش صد هزاران دفتر است

نیست هـم‌کـفـوی برایش جز "کرَم"            بانویی که با "سخاوت" همسر است

خوانـدمش معـصـومه ساداتِ رضا            چون برادر، دوستدارِ خواهر است

دخـتــرِ مــوسـی بـن جـعـفــر آمـده            اول ذی الـقـعـده روز دخـتـر است!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

قدم قدم به حضورت چکیده اشک مدامم            منم که شوق سراسر برای عرض سلامم

برای اذن زیـارت پـر از تلاطم اشکـم            برای عرض ارادت چه الکن است کلامم


چنان غبار رسیدم به خاک‌بـوسی دریا            مرددم که خودم را در این حرم چه بنامم

سلام می‌دهم از هر کجای شهر به سویت            که با سلام تو آغاز گشته صبحم و شامم

سلام بر تو! جگرگوشهٔ عزیز پیـمـبر!            سلام زهـرهٔ زهـرا، سـلام مـاه تـمـامـم

سلام دختر بـاران! سلام کـوثـر قـرآن!            سلام خواهر خورشید! نور چشم امامم!

چه عطر و بوی ملیحی‌ست در بهشت تو بانو            رسیده رایحهٔ مشـهـد الـرضا به مشـامم

چه آرزوی قشنگی‌ست من شهید تو باشم            چه آرزوی قشنگی‌ست این‌که حُسن ختامم

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

دلی که عشق و ارادت به راستان دارد            در آسـتـانـۀ قـم، سـر بـر آسـتـان دارد

در آسـتـانـۀ قـم، از سـلالـۀ خـورشـیـد            ودیعـه‌ای است که انـوار جاودان دارد


به یُمن مقـدم این تـابـنـاک اخـتر پـاک            تـمـام خـطـۀ قــم، رنـگ آسـمـان دارد

یگانه دخـتر معـصومه‌ای که فرمودند            زیـارت حـرمـش، اَجـر بیکـران دارد

کسی که اشک ارادت درین حرم افشاند            دو چشمِ تر، نه که "عَینان تَجریان" دارد

درین حریم چرا موج می‌زند ملکـوت            که سایه از پر و بال فـرشتـگـان دارد

گرفته رخصت پرواز بین مشهد و قـم            کبوتری که در این روضه آشیان دارد

از این حـریـم مـقـدس اجازه می‌طلـبـد            کسی که شوق نیایش به "جمکران" دارد

چه مسجدی که ز گلدسته‌های زیبایش            بــلال هــم، هــوس گـفــتـن اذان دارد

کسی که می‌رود آنجـا می‌آورد با خود            دلی که رایحـۀ صاحـب الـزمـان دارد

میان شهر قم و جمکران جدایی نیست            خوشا کسی که سفر سوی این و آن دارد

ثنای حضرت معصومه حدّ معصوم است            به شأن و شوکت او، شعر، کی توان دارد؟

به پـاکـدامـنـی مـریـم اسـت ایـن بـانـو            که از مسیـح نـسب دارد و نشان دارد

هنوز جای قدم‌های اوست بیت الـنـور            هنوز چشم به آن خانه، کهکشان دارد

و از مجـاورت او ز شهـر قـم، تـابش            فروغ علم به شـش گـوشۀ جهـان دارد

قسم به عشق که شایستۀ نثار این‌جاست            اگر که اشک شما رنگ ارغوان دارد

بهشت خواب و خیالی‌ست بی محبت او            ولای اوسـت که پـروانـۀ جِــنـان دارد

در آزمایش عـلم و عـمل بکوش اینجا            که سرسپـردگی دوست، امتحـان دارد

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد غفاری نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

شبیه ذره از خورشید می‌گیرم صفاتم را            و قطره‌قطره از حوض حرم آب حیاتم را

گـذشـتم از خـیـابان ارم تا صحـن آئـینه            که من در آسـتـانش دیده‌ام راه نجاتم را


و دارم یادگاری از رواق هر شبستانش            کمیل و آل یاسین، ندبه و عهد و سماتم را

همین‌که باز بالاسر زیارت‌نامه می‌خواندم            ورق می‌زد زمان در من کتاب خاطراتم را

محرم‌ها حرم با دسته‌ها «چل اختران» بود و            زنی با اشک‌هایش باز می‌آورد ماتم را

طواف آخرم دور ضریحش بود و بعد از آن...            چه پایانی خوشی، در این حرم دیدم وفاتم را

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مشفق کاشانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

برآر از آسـتین معرفت دست دعا اینجا            به آئـیـن دگـر بـر آسـتان کـبـریـا، اینجا

به چشم دل نظر کن بر حریم دختر موسی            که جان را می‌دهد آئینۀ لطفش جلا، اینجا


مجو از خیل بی‌دردان دوای درد بی‌درمان            «اگر درمان درد خویش می‌خواهی، بیا اینجا»

صدای قدسیان بشنو که می‌آید به گوش جان            که دردت را دوا اینجا، که رنجت را شفا اینجا

بریز اشک نیازی در نمازستان بی‌خویشی            برآر آهی ز سـوز سیـنۀ دردآشـنا اینجا

حریم یثرب و بطحاست گویی مرقد پاکش            که نور آذین بُوَد چون ساحت اُمُّ القُرا اینجا

فضای قدس، معراج حقیقت، بزم «اَو اَدنی»            شب اَسری، فروغ جاودان مصطفی اینجا

به نام او که خاک پاک او بوی نجف دارد            که از او می‌تراود عطرِ جانِ مرتضی اینجا

تو را پرواز خواهد داد تا اوج خداجویی            ز بـام آشـنـایی، زادۀ خـیـرالـنّـسـا اینجا

اگر مرد رهی پای ارادت نِه در این وادی            که با دست طلب جمع‌اند مردان خدا اینجا

برآی از ظلمت هستی، که خضر آمد به سرمستی            به بوی چشمه‌سار زندگی‌بخشِ بقا اینجا

منم «مشفق» غباری دامن‌افشان در هوای او            که می‌جویم رضای او به تسلیم و رضا اینجا

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

زدم چون ابرهایِ تشنه دیگر قیدِ تهران را            گرفتم از کویر قـم نشانِ شهر بـاران را

رسیدم در حرم، دنیا به کامم باز شیرین شد            زیارت‌نامه‌اش انداخت یادم طعمِ سوهان را


زمستان هم بیایی گنبدش پُر نور می‌تابد            چنان که می‌بری از خاطرت سرمای سوزان را

از این اعجاز بالاتر!؟ ببین علامه می‌سازد            غبار سنگ فرشِ مرقدش طفل دبستان را

اجابت در حریم قدسی‌اش قطعی‌ست ای زائر!            فقط کافی‌ست بر لب آوری ذکرِ «رضاجان» را

: امتیاز