
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی

![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
قطره بودم در حریم قدسیات دریا شدم ذره بـودم با نـگـاهـت آسـمـان آرا شدم زندگی میبُرد سمت تیـرگیهایش مرا دیده گرداندی به من؛ در روشنی پیدا شدم سنگی از جنس عدم بودم شبی کنج رواق توبه کردم از خودم، آئـینهای زیبا شدم در جدالِ سختِ بین بنـدگی و بـردهگی دست پیش آوردی و از خواب غفلت پا شدم من نمیدانم کجا بودم!؟ چه میکردم!؟ فقط اینـقـدر میدانم از لطـف شـما آقـا شدم باز بود ابواب تو هرجا که درها بسته بود گرم بود آغوش تو هر لحظهای تنها شدم نور تو دست مرا در عین گمراهی گرفت پا به پا آورد تا در روضهها معنا شدم روضه خواندم نالۀ «یابن شبیب» آمد به گوش باز دلخـون از غـم دردانـۀ زهـرا شدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
درد و دلهای من فراوان است بگذریم از شما چه پنهان است پیش تو هر کسی که مهمان است دردهـایش نـگـفـته درمـانست پـسـری کـور گـنـبـدت را دیـد دخـتری کر صدات را فـهـمید با چه نازی در آسمان چرخـید کـفـتری که به روی ایوانست بـسـتـهام دل به مـهـر تو تـنهـا جز تو من را کـسی نشد مـولا شـمـسِ تـبــریـز مـالِ مــولانـا شمس من ساکـن خـراسانست نــور تـو مـیدرد سـیـاهـی را نـچـشـم طـعــمِ بـی پـنـاهـی را بر سرش کـرده تـاج شاهی را هر کسی که گدای سلطان ست بـــاز هـــم آمــدم پـــنــاهــم ده زائــر مــشــهــدم پــنــاهــم ده مـن اگــرچـه بــدم پـنــاهــم ده دلم از کردهاش پـشـیمان است در حــرم تـا کـه آب نـوشـیـدم لـب خـشـک حـسـیـن را دیـدم مُـردم از شـرم تا که فـهـمـیدم گفته مقـتل ذبیح العطشان است خویش را باز سیـنـه زن کردم یــاد اربــاب بـی کـفـن کــردم مـنِ نــوکــر سـیـاه تـن کــردم شاه عالم به خاک عریان است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت امام رضا علیهالسلام
زحمتی را که پدر از کار طفلان میکشد گرچه باشد سخت! با شوق فراوان میکشد پای لنگان و مسیر سخت و شیطان در کمین زحـمت کـار مرا شـاه خـراسان میکشد سرگذشت بیوفاییهای من از حد گذشت شانهام جـای غـم تو غـصه نـان میکشد معدن حکمت! کجا آخر به تو من میرسم؟! حسرت فیروزه را ریگ بیابان میکشد! زائـر پُـر ادعـا در آرزویـش حـبـس شد قصر باز است و گدا جارو به زندان میکشد سائلم مرد کـریمی را که در ظرف غذا آب ونان بنده را با خویش یکسان میکشد تاج شاهی مال مردم! خاک پایت مال من حسرت این پای بوسی را سلیمان میکشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا كه بیتو صفایی نمانده صدق و صفا را بیا كه در تو ببـینیم روی مهر و وفا را به مروهای، به صفایی، به مشعری، به منایی تو خود بگو به كجایی كه گشته دل، همه جا را؟! نشستهایم به راهت، شها! به رسم گدایی بدین امـیـد كه شـاید كـنی نگـاه، گـدا را چقدر جمعه چو آید دعای ندبه بخوانیم؟ بیا كه طاقت هجران نمـانده اهل دعا را چو انتـقـام تو باشد دوای پهـلـوی مـادر مـكـن دریـغ طـبـیـبا! ز دردمـنـد دوا را به پاست پرچم گلرنگ كربلا كه تو آیی بیا كه منتقمی نیست جز تو خون خدا را چه میشود كه پیامی به «رستگار» فرستی؟ امیدهاست به دل، عـاشق فـتاده ز پا را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
پلکی بزن مولا! که ایمان جان بگیرد تا در زمـیـن بـارانی از قـرآن بگـیرد ای مِهر عـالمتابِ خوبی! جلوهگر شو تا عشق در روی زمین سامان بگیرد پلکی بزن تا غـنـچـهها شـبـنم بخـندند بـاغ از بـهـارِ خـنـدۀ گـل، جان بگیرد پـلکی بزن تا ریشههای شب بخـشکـد تا صبح صادق، عـمر جاویدان بگیرد ایمان به فصل سرد؟! هرگز، تا تو هستی هرگـز مـبـادا فـصل یـخـبـندان بگیرد از دیو و دد، مولا! ملولم، جلوهگر شو تا زنـدگی بـوی خـوش انـسـان بگیرد مـولا! بـهـار خـنـدهات را منـتـشر کن تا فـصل سـرما در زمین پایان بگیرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیهالسلام
به فتوای جنون طاعت بیابی این اطاعت را بخوان مُهر نماز عاشقان، سنگ ملامت را چنان ماندهست در زیر زبان شیرینی نامش که در سیب بهشتی هم نیابی این حلاوت را طریـقـش، جلـوۀ انـا الـیه راجعـون دارد بـیا در اربـعـینِ او تماشا کن قـیامـت را نه تنها قبل رفـتن زائرانش را ببـخـشاید که بخشیده به زوارش خدا حق شفاعت را شب جمعه، دعا با چشم غرق اشک میفهمد کنار کعبهای ششگوشه معنای اجابت را به گرمی دشمنش را نیز در آغوش میگیرد نمیخواهد ببـیند در نگاه حُر خجالت را به خاتم بخشیاش بر دشمنان، حاتم حسد برده به جا آورده حتی با تنی بیسر سخاوت را سجودش گوشۀ گودال باعث شد که بگذارد خدا در تربت اعـلای او شأن عبادت را نگویی: روضهخوان از کاه دارد کوه میساز! بگو این داغِ سنگین کاه سازد کوه طاقت را کـنار قـتـلگاهـش دردهـایم شد فـراموشم چنان زینب که برد از خاطرش درد اسارت را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هرچند عیان است ولی وقت بیان است عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است این عشق، همان است که قیمتشدنی نیست این عشق، همان است که همقیمت جان است «مـوجـیم که آسـودگی ما عـدم ماست» با عشق تو عمریست که دل در هیجان است هرکس سخن از عشق تو گفتهست بیاید روی سـخـنـم با هـمـۀ مـدعـیـان اسـت! گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است گفتند: بمانید... چنین است و چنان است مجنون غمت کیست؟ بهجز عابسِ عاشق معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است پای علمت هر قـدمی خون شهیدیست خون شهدا آبـروی عـصر و زمانهست هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است هرکس بزند حرف امـاننـامه و تـسلـیم «هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است بــیــزار ز نـیـرنـگ فــریـبـنــدۀ دنـیــا گـفـتـیم فـقـط خـیـمۀ تو خـطّ امان است جـز بـیـرق سـرخ تـو نـداریـم به شـانه «زیر علمت امنترین جای جهان است» هنگـام صلات آمـد و قـد قـامت عـشاق برخیز که هر گوشه پُر از عطر اذان است برخیز برادر که حـرم تـشنۀ یاریست برخیز که بر شـانۀ ما بـار گـران است بـایـد بـرسـد آب به اهـل حـرم ایـنبـار برخیز که این الـعـطش تشنهلـبان است هنگـام فـداکـاری انـصار حـسـین است برخیز! علم دست عـلمدار حسین است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدیم نام حـسـین آمـد و از نـو، جـوان شدیم گـفـتـند کـربـلا وطن مـاست در زمین شکـر خـدا که هـمـوطن آسـمـان شدیم چون فرش پادری دم مجلس نشستهایم پاخـوردهایم و آخر عمری گران شدیم هر غـم که دیـدهایـم فـدای غـم حـسـین عـمـری به داغ کـربـبلا امتـحان شدیم باید گریست خط به خط عمر رفته را جز او اگر برای کسی روضهخوان شدیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
ریحانۀ موساست! تجلی به زمین کرد پس اهل زمین را همگی عرشنشین کرد خود را بغل معدن فیروزه نگین کرد چشمان پدر را چقدر فاطمهبین کرد بانی شده این فاطمه معـراج پدر را جبریل به پابـوسی او ریخـته پَـر را در بین کریمان شده مشهور کریمه! زهراست چه نزدیک و چه از دور کریمه سجادهنـشین در وسط طور کـریـمه یا فـاطر و یا فـاطمه یا نـور کـریمه این آرزوی ماست سلیمان شده باشیم با چادر تو، تازه مسلمان شده باشیم ارثیۀ زهراست که پای تو ورم داشت محراب به یک جلوۀ تو قامت خم داشت با بودنت این قوم چه میخواست؟ چه کم داشت؟ احساس عجیبی به شما قوم عجم داشت در پای شما مردن ما عین حیات است صحن تو برابر به تمام عتبات است از آئینهبـندان حرم نور به ما خورد در صحن تو بیبی سر ما خوب هوا خورد در قم به مشام دل ما بوی رضا خورد هرکس گذرش خورد به این میکده جا خورد دیدند همه مرقد تو مرقـد زهـراست بیبی به خدا گنبد تو، گنبد زهراست نـومـیـد رسـیـدیـم که امـیـد بگـیـریم هر نیمه شب از ماه تو خورشید بگیریم خوباست به امضای تو تأئید بگیریم یعنی که ازین خـانه روادید بگـیریم بـیـمـارتـریـنـیـم شـفـا را بـده بـیبی پـس تـذکـرۀ کـربـبـلا را بـده بـیبی در کشور شیعه سفرت امن و امان بود هر کوچه زمانِ گذرت، امن و امان بود بر روی شتر دور و برت، امن و امان بود افتاد به هرجا نظرت، امن و امان بود چشمان کسی خیره به محمل نشد اصلاً سدِّ گـذرت جـمع اراذل نـشـد اصلاً جز گل به سرت از روی بامی نرسیدهاست بر محمل تو چشم عوامی نرسیدهاست پایت طرف بزم حرامی نرسیدهاست راه تو به دروازۀ شامی نرسیدهاست شـلاق ســراغ تـن تـو هـیـچ نـیـامـد آتـش طـرف دامـن تـو هـیـچ نـیامـد اما به سر عـمّه به جز زخـم ندیـدند قـدیـسـه ما را سـر بـازار کـشـیـدنـد با هلهله و خنده از او خطبه شنـیدند بـنـد دل او را تـه گــودال بــریــدنـد قدارهکشی آمد و سر زیر عـبا رفت بر نـیـزۀ اولاد زنا، نـورِ خـدا رفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
ما را خـدای حـضرت معصومه خوانده گدای حضرت معصومه انگـار روی عـرش خـدا هـستیم زیـر لـوای حـضـرت معـصومه قـم شـورهزار بود و گـلستان شد از خاک پای حضرت معصومه عمری به او "کریمه" لقب دادهست جود و سخای حضرت معصومه وا مـیکـنـد هــزار گـره، دسـتِ مشکلگـشای حضرت معصومه در زنـدگی غـریب نـشد هرکس شـد آشـنـای حـضرت معـصومه معـصـومـۀ امـام رضا بانـوست مولا، رضای حضرت معصومه مثل حـریـم شـاه خـراسـان است صحن وسرای حضرت معصومه در این حریم ذکر ملائک چیست؟ مدح و ثـنای حضرت معصومه " مَـن زارَهـا بِـقُـم فَـلَـهُ الـجَـنَّه " این شد بهای حضرت معصومه در این حرم طلا شده مسهامان با کـیـمـیـای حـضرت معصومه شـبهـای جـمـعـه زائـر اربابـیم در کـربـلای حضرت معصومه درمــان دردهـای دو عـالــم شـد دارالـشـفـای حـضرت معصومه شکـر خـدا ضریح دلم بـودهست یکعمر جای حضرت معصومه عــالــم گـدای حـاتـم طـایـی شـد حـاتـم گـدای حضرت معـصومه نـاقـابـل اسـت هـدیـۀ مـن، امــا؛ جـانـم فـدای حـضرت معصومه تعـجـیل در ظـهـور امـام ماست تنهـا دعـای حـضرت معـصومه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
خُلق و خویش مهربان و محشر است حـرفهـایش؛ آیـه آیـه کـوثـر است بر نـگـیـن دستهـایـش حـک شده: عصمت الله است؛ درّ و گوهر است مـثـل زهـرا هـست نـامـش فـاطـمـه چــادرش آئــیــنــه دارِ مــادر اسـت عـالِـم اسـت و قـلـبِ بـابـایـش مـدام بیقـرار و عـاشـقِ این دخـتر است از صـمـیـم جـان " فـداهـا" گـفـته و ذکرِ خیرش صد هزاران دفتر است نیست هـمکـفـوی برایش جز "کرَم" بانویی که با "سخاوت" همسر است خوانـدمش معـصـومه ساداتِ رضا چون برادر، دوستدارِ خواهر است دخـتــرِ مــوسـی بـن جـعـفــر آمـده اول ذی الـقـعـده روز دخـتـر است!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
قدم قدم به حضورت چکیده اشک مدامم منم که شوق سراسر برای عرض سلامم برای اذن زیـارت پـر از تلاطم اشکـم برای عرض ارادت چه الکن است کلامم چنان غبار رسیدم به خاکبـوسی دریا مرددم که خودم را در این حرم چه بنامم سلام میدهم از هر کجای شهر به سویت که با سلام تو آغاز گشته صبحم و شامم سلام بر تو! جگرگوشهٔ عزیز پیـمـبر! سلام زهـرهٔ زهـرا، سـلام مـاه تـمـامـم سلام دختر بـاران! سلام کـوثـر قـرآن! سلام خواهر خورشید! نور چشم امامم! چه عطر و بوی ملیحیست در بهشت تو بانو رسیده رایحهٔ مشـهـد الـرضا به مشـامم چه آرزوی قشنگیست من شهید تو باشم چه آرزوی قشنگیست اینکه حُسن ختامم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
دلی که عشق و ارادت به راستان دارد در آسـتـانـۀ قـم، سـر بـر آسـتـان دارد در آسـتـانـۀ قـم، از سـلالـۀ خـورشـیـد ودیعـهای است که انـوار جاودان دارد به یُمن مقـدم این تـابـنـاک اخـتر پـاک تـمـام خـطـۀ قــم، رنـگ آسـمـان دارد یگانه دخـتر معـصومهای که فرمودند زیـارت حـرمـش، اَجـر بیکـران دارد کسی که اشک ارادت درین حرم افشاند دو چشمِ تر، نه که "عَینان تَجریان" دارد درین حریم چرا موج میزند ملکـوت که سایه از پر و بال فـرشتـگـان دارد گرفته رخصت پرواز بین مشهد و قـم کبوتری که در این روضه آشیان دارد از این حـریـم مـقـدس اجازه میطلـبـد کسی که شوق نیایش به "جمکران" دارد چه مسجدی که ز گلدستههای زیبایش بــلال هــم، هــوس گـفــتـن اذان دارد کسی که میرود آنجـا میآورد با خود دلی که رایحـۀ صاحـب الـزمـان دارد میان شهر قم و جمکران جدایی نیست خوشا کسی که سفر سوی این و آن دارد ثنای حضرت معصومه حدّ معصوم است به شأن و شوکت او، شعر، کی توان دارد؟ به پـاکـدامـنـی مـریـم اسـت ایـن بـانـو که از مسیـح نـسب دارد و نشان دارد هنوز جای قدمهای اوست بیت الـنـور هنوز چشم به آن خانه، کهکشان دارد و از مجـاورت او ز شهـر قـم، تـابش فروغ علم به شـش گـوشۀ جهـان دارد قسم به عشق که شایستۀ نثار اینجاست اگر که اشک شما رنگ ارغوان دارد بهشت خواب و خیالیست بی محبت او ولای اوسـت که پـروانـۀ جِــنـان دارد در آزمایش عـلم و عـمل بکوش اینجا که سرسپـردگی دوست، امتحـان دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را گـذشـتم از خـیـابان ارم تا صحـن آئـینه که من در آسـتـانش دیدهام راه نجاتم را و دارم یادگاری از رواق هر شبستانش کمیل و آل یاسین، ندبه و عهد و سماتم را همینکه باز بالاسر زیارتنامه میخواندم ورق میزد زمان در من کتاب خاطراتم را محرمها حرم با دستهها «چل اختران» بود و زنی با اشکهایش باز میآورد ماتم را طواف آخرم دور ضریحش بود و بعد از آن... چه پایانی خوشی، در این حرم دیدم وفاتم را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
برآر از آسـتین معرفت دست دعا اینجا به آئـیـن دگـر بـر آسـتان کـبـریـا، اینجا به چشم دل نظر کن بر حریم دختر موسی که جان را میدهد آئینۀ لطفش جلا، اینجا مجو از خیل بیدردان دوای درد بیدرمان «اگر درمان درد خویش میخواهی، بیا اینجا» صدای قدسیان بشنو که میآید به گوش جان که دردت را دوا اینجا، که رنجت را شفا اینجا بریز اشک نیازی در نمازستان بیخویشی برآر آهی ز سـوز سیـنۀ دردآشـنا اینجا حریم یثرب و بطحاست گویی مرقد پاکش که نور آذین بُوَد چون ساحت اُمُّ القُرا اینجا فضای قدس، معراج حقیقت، بزم «اَو اَدنی» شب اَسری، فروغ جاودان مصطفی اینجا به نام او که خاک پاک او بوی نجف دارد که از او میتراود عطرِ جانِ مرتضی اینجا تو را پرواز خواهد داد تا اوج خداجویی ز بـام آشـنـایی، زادۀ خـیـرالـنّـسـا اینجا اگر مرد رهی پای ارادت نِه در این وادی که با دست طلب جمعاند مردان خدا اینجا برآی از ظلمت هستی، که خضر آمد به سرمستی به بوی چشمهسار زندگیبخشِ بقا اینجا منم «مشفق» غباری دامنافشان در هوای او که میجویم رضای او به تسلیم و رضا اینجا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
زدم چون ابرهایِ تشنه دیگر قیدِ تهران را گرفتم از کویر قـم نشانِ شهر بـاران را رسیدم در حرم، دنیا به کامم باز شیرین شد زیارتنامهاش انداخت یادم طعمِ سوهان را زمستان هم بیایی گنبدش پُر نور میتابد چنان که میبری از خاطرت سرمای سوزان را از این اعجاز بالاتر!؟ ببین علامه میسازد غبار سنگ فرشِ مرقدش طفل دبستان را اجابت در حریم قدسیاش قطعیست ای زائر! فقط کافیست بر لب آوری ذکرِ «رضاجان» را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
امشب از آسمان مه انـور رسیده است آئـیـنـهای ز نـور پـیـمـبـر رسیده است این جـلـوه و جلال کدامین ستاره است کز آسمان به جلوۀ دیگر رسیده است؟! کم کم طـلـوع صـبـح وفـا دیـدنی شـود گـوئی شب فـراق به آخـر رسیده است یک گل به نام حضرت معصومه از خدا امشب به دست موسِیِ جعفر رسیده است هـفـت آسمـان نـظـارهگرِ او بُوَد که او با شوکت و جلالت و با فر رسیده است آئـیـنـهدار زُهـرۀ زهــرا رسـیـد و بـاز گـفـتـند نـور زُهـرۀ ازهـر رسیده است این است گوهری که ز دریای علم و دین بر ساحـل حـقـیـقـتِ بـاور رسیده است این است آن کریمه که از جود و مکرمت فیضش به ناتوان و توانگر رسیده است این است آن شفیعه که از قدر و منزلت آوازهاش به عرصۀ محشر رسیده است کـم گـفـتـهام اگـر که بـگـویـم بـرای او همچون مقام ساره و هاجر رسیده است از داسـتــان غُــربـت درد آشــنــای او موجی ز درد بر مـژۀ تـر رسیده است کی نا امـید میرود از درگـهـش برون هرکس که با امید به این در رسیده است بـر زائـر بـهـشـتـی کـویـش نـدا دهـنـد لب تشنهای به چشمۀ کوثر رسیده است با الـتـفـات اوست «وفایی» اگر تو را از کـردگـار رزق مـقـدّر رسـیده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
هر کس که نهادهست به این خانه قدم را از خاطر خود برده همان ثـانیه غـم را انـگـار که بـر بـال مـلائـک شده زائـر هر کس که گـذر کـرده خـیابان ارم را هـر قـدر حــرم آمــدم از یــاد نــبــردم آنبـار کـه بــا مــادر خــود آمــدهام را آبــاد شــد از پــا قــدم ابــر، بــیــابــان بخـشـیده وجـود از نظر لطف، عدم را در آیـنـهکـاریِ حـرم فـلـسفـه این است بـسـیار کـنـند از کَـرَم این طائفه کم را در جمع گـدایـانم و تـفـسـیر نمـودهست با یک نظـر لـطف خود آیـات کـرم را میخواست که وصفش کند اما نتوانست شاعر خجل از کار خود انداخت قلم را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام صادق علیهالسلام
راه گـریز از هجـر را دشوار میبینم دارم فـقـط از دوریات آزار میبـینم دنـبـال گـریه چـشـمهـایـم راه افـتـادند این چـشـمـهها را تـشنۀ دیدار میبینم آدیـنـههـای بی تو شد آئـیـنـۀ حـسرت تکرار در تکرار در تکـرار، میبینم در جستجوی عطر گیسوی تو جان دادند در کوی تو نعش هزار عطّار میبینم یارای دیدن را گرفت از من گـناهانم خـورشـید پُـشتِ ابرها را تار میبینم من جایِ رحمت، زحمتم، شرمندهام آقا! خود را به روی شانههایت، بار میبینم خُلقی که دارم خَلق را از من گریزان کرد یک شهر را از دست خود بیزار میبینم جز تو کسی این جنس بنجل را نمیخواهد هر مـرتـبـه خود را تهِ انـبـار میبینم کُشته است من را زخم دلتنگی، کجایی تو؟! روی دلـم از تـیـغ غـم، آثـار میبـینم شُغل شریف گریهکردن را به ما دادی آنقَـدر اطـراف تو کـاسبکار میبینم! گرچه گنهکارم، به مولا دوستت دارم این عشق را شرط فرار از نار میبینم هرچند خـاکم، خاک پای بوتـرابم من بـابـای خود را حـیـدر کـرار میبـینم مُردن فقط در وادی صحنِ نجف زیباست گـلـدسـتـۀ ایـوانطـلا را، دار میبـینم دلـدادهام، دلــدادۀ اربـاب عـطـشـانـم ! دلـدادههـا را نـوکـر دلـدار مـیبـیـنــم نـوحِ اَئِـمـّه باب کرده گـریه بر او را نُوحُوا عَلَی المَظلوم را معیار میبینم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام صادق علیهالسلام
دردهایِ بیکران در عصرِ غیبت دیدهام خونِ دلها خوردهام؛ رنجِ اسارت دیدهام من اسـیر نـفْـسم و دور از امام افتادهام از همین هجرانِ طولانی خسارت دیدهام بیشتر از این و آن؛ دارم شکایت از خودم از منِ پُـر دردسر بسیار زحمت دیدهام هرچه دور افتادم از یادش پریشانتر شدم اینچنین از روزگارِ سرد؛ غربت دیدهام با دعایش دور شد صدها بلا از جانِ من خـارهـایم گل شده بسکه محـبّت دیدهام شک ندارم هست از سمتِ امـامِ غـایـبم در تمام عمر؛ هرچه خیر و برکت دیدهام "لیتَ شعري" گفتم و طعنه شنیدم سالها دوستش دارم اگر غـم؛ بینهایت دیدهام انتظارم کاش با برگـشتـنش میشد تمام حال که از مـردمِ دنـیا قـسـاوت دیـدهام جان آن آقا که در دل گفت وقت احتضار مثل مادر در میانِ کوچه زحمت دیدهام گفت هنگـام کهـنـسالی چه آمد بـر سرم خانهام شد شعلهور! دشنام و تهمت دیدهام پا بـرهـنه، بیعـبـا بـردند از خـانه مرا با تشر بستـند دستم را؛ جـسارت دیدهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بر جـبـین آسـمـان، آثـار غـم شد آشکار اشـک میریـزند نـمنـم ابرهای داغـدار در مـیان سنـگها، آئـیـنـهای تـنهـا شده روضۀ تنهاییاش هر گوشهای برپا شده غرق باران است هرکس جان او لایق شدهست باز عالم سوگوار حضرت صادق شدهست حضرت صادق که جان ما فدای درس او دانشآمـوزان او هستـیم و پای درس او یادگار مصطفی را قوم سرکَش میکِشند خانۀ وحی و نبـوّت را به آتَش میکِشند باز در چـشـمم غـم مولا مجسم میشود روضههای مادرش زهرا مجسم میشود قـصۀ تلـخ هـجـوم گـرگها بر خـانهای ماجـرای شـعـله و بال و پـر پـروانـهای وای من شیخ الائمه بی عـمـامه بی ردا زنده شد در خاطر من روضههای کربلا آنچه پیرش کرده داغ کشتۀ کرب و بلاست آنچه دائم پیش چشم اوست شرح روضههاست روضۀ آن پیکر عریان به روی خاکها بر سر او زخـمها، بر پیکـر او چاکها بر تن فرزند زهرا رد مرکب مانده است داغ این بی حرمتی بر جان زینب مانده است حاصل این روضهها تنها نه اشک و آه ماست خون اهل بیت پیغـمبر چراغ راه ماست خون حق نورست و در ظلمت چراغ راه ماست تا قیامت راه ما از راه خُفاشان جداست راه ما: راه علی، راه حسین بن علیست شاهراه ما درین بیراههها، امر ولیست مرگ بر اسلام آمریکـایی و مکر یهـود بشنوید این نعرههای مرگ بر آل سعود مرگ بر لبخندها و بر خیانتهای گرگ بر جنایتهای آمریکـای شیطان بزرگ بار دیگر جنگ احزاب است و میدانی خطیر این سوی میدان علمداریست بیدار و دلیر شیعه را دشمن شناسی و تبـرّا باورست شیعه را اینک کسی از نسل حیدر رهبر است راه ما راه شهیدان، حرف ما حرف امام جنگ با مستکبرین تا رفع فتنه، یک کلام در صفوف ما، به غیر از شور بیداری مباد در دل ما، جز شمیم و عطر هشیاری مباد با جهاد و صبر، آری فتح در دستان ماست دست شیطان کی مگر بالاتر از دست خداست؟! راه ما تا روز آخر راه سرخ کربلاست پس بپاخیزید یاران! وقت عاشورای ماست در مـیان بـاد و توفـان در میان فـتـنـهها شیعه هرگز گم نخواهد کرد راه خویش را شاعران: سیدمحمدمهدی شفیعی سیدعلیرضا شفیعی جواد شیخ الاسلامی سعید تاج محمدی محمد رضا شفیعی
: امتیاز
|