
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی

![]() ذکر مصائب تخریب و غربت ائمه مدفون در بقیع علیهم السلام
در مـاتـم سر چـشـمـههای پـاکیِ خاکی خـون میچکد از زمزم افـلاکیِ خاکی روی دلم حک میکنم، حکّاکیِ خاکی: قـربـان آن چـار آفــتـاب خـاکیِ خـاکی هفت آسمان از داغ اینها خوندل خورده خاک بقیع افلاک را در غـم فـرو بُرده وارد شدن در وادی طور خدا سخت است از پشت نرده دیدن آئینهها سخت است تنـهـایی اربـابهای با وفا سخت است گریه کنی اما بدون سر،صدا، سخت است گـریهکـنـانـش آسـتـیـنی در دهن دارند اینجا نگهبان هـایشان دست بـزن دارند سهم دل عاشق به جز نامهربانی نیست زوّار را قـدر سلامی هم امـانی نیست از گنبد و گلدسته و ایوان نشانی نیست بال کـبـوتـرها نـبـاشد، سایـبـانی نیست مانند این غم هیچ داغی را نخواهی دید جز ماه در شبها چراغی را نخواهی دید دست بـلا بـذر جـدایی را نکـارد کاش دشنه برای قـلب شیـعـه برنـدارد کاش خاک بـقـیع اندوه بیحـد را نیارد کاش از ابـرهای آسـمـان بـاران نـبارد کاش وقتی بباری کار ما مشکل شود باران! قـبـر امـامـان غـریـبـم گِـل شود باران تا کِـی گـلـوی مـا اسـیــر آهِ غـم گـردد ایکاش یک ذرّه از این اندوه کم گردد انـگـشـتـری مـادرم نـذر حــرم گــردد تا صحن و ایوانِ "حسن جانم" علم گردد باید غـریب خـویش را یـاری کنم آخر بـاید بـرای مـجـتـبـی کـاری کـنم آخـر شهر نـبـی آلِ عـبا را زجـر سختی داد بعد از پیمبر مرتضی را زجر سختی داد ناموس شاه لافـتیٰ را زجـر سختی داد پسکوچههایش مجتبی را زجر سختی داد این بغضِ سنگین سالیانی در دلم مانده فرزند زهـرا مثـل مـادر بیحـرم مانده این خاک را آخـر حـسنآبـاد میسازیم مـنـبر به نام بـاقـر و سجـاد میسـازیم ایـوانطـلا و پـنـجـره فـولاد میسازیم صحنی شبیه صحن گوهرشاد میسازیم شبهای جمعه "ناحیه" با آه میخوانیم مانند مشهـد "آمدم ای شاه" میخـوانیم باد موافق زلف شب را گیس خواهد کرد تصویر مرقد چشم ما را خیس خواهد کرد دارالقلم را رهبرم تأسـیس خواهد کرد هر ساعتش علامهای تدریس خواهد کرد پایان هر درسی سلام و روضهای برپاست با نام صادق در مدینه حوزهای برپاست بـالای گـنـبـد بـال و پـرهـا باز میماند سـجـادۀ خـونـیـنجـگـرها باز میمـاند راهِ حـرم وقـت سـحـرهـا بـاز میمـاند زُوّار مـیآیـنـد و درهــا بـاز مـیمـانـد در دست هر خادم گُلاب و جام میبینیم نـقـارهزنهـا را به روی بـام میبـیـنیم باید پری از شهپرِ باب الحوائج ساخت حوضی به نام اصغرِ باب الحوائج ساخت تمثال مَشکی سردر بابالحوائج ساخت صحنی به نام مادر بابالحوائج ساخت در مضجع اُمُّ البـنـین ریحانه میریزیم پائین پایش طرحِ "سقـاخانه" میریزیم روضه که میخوانی بگو هی آب، آب آنجا روضه بخوان از تشنگی بیحساب آنجا زنجیر میبینی بگو وای از طناب آنجا تا آب نوشیدی بگو وای از رباب آنجا سـقّـا کـنـار عـلـقـمـه قـدّش هـلالـی شد سهم رباب از آب، تنها مشکِ خالی شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب و غربت حضرت زهرا و ائمه مدفون در بقیع علیهم السلام
مدیـنـه! شهـر نـبی! تربت چـهـار امام! به نقطه نقطۀ خاکـت ز ما سلام، سلام! اگر چه ساکت و آرام میرسی به نظر دلی نـمـانـده که گـیـرد بـه یـاد تـو آرام مـزار چـار امـامـی و شـهـر پـنـج تـنی ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام چـراغ محـفـل جـان، مسجد الحرام دلی که بر طـواف حریم تو بسته دل احـرام سـزد چو نـام شـریـف تو بر زبـان آرم به حـرمـت سـخـنـم انـبـیـا کـنـنـد قــیـام دوای درد دو عـالـم ز گـرد صـحـرایی سـلام بـر تـو کـه آرامـگــاه زهــرایــی شـرار غـم ز وجـودم زبـانـه میگـیـرد ز گـریه مـرغ دلـم آب و دانه میگـیرد نه آرزوی بـهـشـتم بُوَد نه شـوق وطـن دلـم بـه یـاد مــدیــنـه بـهـانـه مـیگـیـرد زِ هَر نـشـانه گـذر کـرده با هزار نگـاه سـراغ از آن حـرم بینـشـانه میگـیـرد سلام باد به شهـری که نام روحافـزاش به هر دلی که شکستهست خانه میگیرد درود باد به شهری که تربت زهراست بهار دامنش از اشک غربت زهراست مدینه آنچه که میپرسم از تو، راست بگو کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو بقـیع، منبر و محـراب، یا حریم رسول مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست؟ بگو چه شد که فاطمه هجده بهار بیش نداشت چرا هماره ز حق مرگ خویش خواست؟ بگو چرا زمـین تو یـادآور مصیبت اوست؟ چرا هوای تو اینقدر غـمفـزاست؟ بگو چه لالهای ز تو در بین خار و خس افتاد؟ که در مصیبت او بـلـبل از نفـس افـتاد مدینه، راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟ کنار تربت خورشید خود به ماه چه گفت؟ علی که روز لبش بسته بود و ناله نزد ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟ مدینه، شب که علی برد سر فرو در چاه ز محسنش که فدا گشت بیگناه چه گفت؟ مـدیـنه، شـیـر خـدا کـو پـنـاه عـالـم بود چو دید فـاطمه افتاده بیپـناه، چه گفت؟ مدینه، فـاطمه در پشت در چو آه کشید به آن شهیده علی در جواب آه، چه گفت؟ مدینه، شرح غم تو که نیست خاتمهاش بسوز، هم به علی، هم برای فاطمهاش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب و غربت ائمه مدفون در بقیع علیهم السلام
قسم به غربت خاكی كه فوق تفسیر است هـوای شعـر برای بقـیع دلـگـیر است نفس كـشیدن بین غـبارها سخت است سرودن از حرم بی مزارها سخت است چگـونه شعر بگـوید دلی كه میگـیرد الا بـقـیـع! چـرا شـاعـرت نـمیمـیـرد قـرار نیست تو را بیسـبب بهـانه كنم ولی بگـو كه دلـم را كجـا روانـه كـنم كبوتری كه در این خانه لانه داشته است در آسـتـان رضـا آشـیـانه داشـته است چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است دلش خوش است كه نامش كبوتر حرم است بقـیع، سامره و كـربـلا و مشهد نیست در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست بقـیع مثل نجـف نیست تا كه مهـمانش بـه راحـتـی بـنـشـیـنـد مـیـان ایـوانـش ولی بقـیع، بهـشـتیست با چهار مزار بـقـیع مـژدۀ سـالیست با چـهـار بهار چهار مظهر غـربت، چهار تن مظلوم چهار قبر غـریب از چهارده معصوم فقط میان بقـیع است این قـرار و تمام به یك سـلام شـوی زائـر چـهـار امـام ولی نه، آه دلـم نـاتـمـام مـانـده هـنـوز به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز سلام از عمقِ دلِ دیدهای كه پُر ابر است به مادری كه بدون حرم، نه بی قبر است اگر سلام تو آتش به سینهات افروخت از آن دریست كه روزی میان آتش سوخت مرا ببخـش! نمیخـواهم آتـشـت بـزنم چگونه گویم از آن روز، خاك بر دهنم ز هرُم شعلۀ در، یاس را كه پژمردند در آن هجوم، علی را به ریسمان بردند میـان تـلـخـی آن صـحـنـۀ غـبـار آلـود شكـست قـامت مرد و مدینه شاهد بود از آن غروب غمانگیر چند سال گذشت كه باز خاطرۀ كوچه از خـیال گذشت مدیـنه هـمدم انـدوه دودمـان عـلیست و باز شاهد مردی ز خاندان علیست كـه بـاز آمــده آتــش در آســتــانــۀ او هزار شكـر كه محسن نداشت خانۀ او رسـیـدهانـد كه از بـاغ، لالـه را ببرند امـام صـادق هـفـتـاد سـالـه را بـبـرنـد تصورش چقدر سخت میشود ای وای بزرگ طایفه در كوچه میدود ای وای میان سـینۀ او روضـۀ مـدینه به پاست طنین روضهاش از «وای مادرش» پیداست عـزیز فـاطـمـه را بی اراده میبـردند هـمه سـواره و او را پـیـاده میبـردند دوید و از نفس افـتاد پـشت آن مركب دوید و از نفـس افـتـاد گـفـت یا زینب اگرچه رفت ولی قـامـتش خـمیده نبود به نی مقـابل چـشـمش سَر بُـریده نبود اگرچه رفت ولی سلسله به شانه نداشت به جای جای تنـش رد تازیـانه نداشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیهالسلام
نامت دلیل محکـم مـرگ و حـیات من مِهـرت ثـبات داده به اضلاع ذات من بـاران دوست داشـتـنـت بی مـضـایـقه بخشیده است جان به جماد و نبات من محـتاج عـشق هیچ کسی جز تو نیستم شش گوشـۀ غـمـت همـۀ کـائـنـات من در این شب قدیمیِ هر لحظه بیم موج نـورت همیـشـه آمـده بـهـر نجـات من در راه کــربــلای تـو افـتــاده اتـفــاق ای مهربان! عزیزتـرین خاطرات من هیمینویسم از تو و هی سبز میشوم چشمت چه ریخته است مگر در دوات من با یاد جمعۀ حرمت جـور دیگریست اشـک دعــای نـدبـه و آه سـمـات مـن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام
زمین انـداخـتم زیر عـلم بـارِ گـنـاهم را و شستم با گلابِ گریهام روی سیاهم را به دیوارِ عزایت میخکـوبم مثل بیـرقها نخواهم داد، حتی آجری از تکیهگاهم را هزار و نهصد و پنجاه لشگر اشک آوردم که شاید مرهمت باشد؛ بگیر از من سلاحم را دم هَلمِنمُعینت چارده قرن است در گوش است که باشم لحظهای سرباز، شاه کمسپاهم را هزار و چارصد سال است دنبال تو میگردم بیانداز از مسیر کج به راه راست، راهم را همیشه سایۀ دست تو را روی سرم دیدم همیشه آرزو کـردم ببـوسم سر پـناهم را به دیوار اتاقم نیست تقویمی به جز بیرق غم روز دَهُم گم کرده روز و سال و ماهم را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید سعید فطر عید بندگی و عبادت
عـیـد صـیـام آمـد و مـاه صـیـام رفـت لطـف تـمـام آمـد و فـیـض تـمـام رفت مـاهی که بـارِ عـامِ خـدا بـود شد تـمام خوشبخت آن کسی که در این بارِ عام رفت ای همچو من به حـسرت مـاه خدا! بیا غمگین از این مباش که ماه صیام رفت ماه صیام رفته، نرفته است لطف حق فضل خدا به جاست گر این صبح و شام رفت این ماه بود فـیض موقـت که شد تمام! باید به سـوی درگـه فـیض مـدام رفت شد عید فطر و لطف خدا باز تازه شد گـَردِ غــمِ گــنـاه ز جـان عــوام رفـت خود جانشین لیلۀ قدر است عـید فـطر فرخـنده روز آمد و فرخـنده شام رفت این عید مسلمین بُوَد و باید ای عزیز! در نـزد دوسـتان به دعـا و سلام رفت بگْشای دست جود و کرم با زکات فطر کاین شـیـوه در مرام رسول أنام رفت داری اگر گـنـاه دو عـالم سِـزد که باز بـر درگـه حـسـیـن عـلـیه الـسلام رفت آن رحـمت خـدای، شـفـاعـت کـند اگر روز جزا تـوان که به دارالسلام رفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید سعید فطر عید بندگی و عبادت
عيد میآيد كه عطرش خوش كند احوال را آسمـان آمـاده كـرده بـزم اسـتـقـبـال را سر به فرمان خدای خويش دارد جبرئيل تا بـيـارد بـار ديـگـر "آيـۀ اكــمـال" را تا بيايد عـيد نـو بعد از عـبـادتهای ما ماه نو میبـوسد امشب گونـۀ شـوّال را هر نگاهی بيشتر زل میزند بر آسمان تا بجويد "ماه پنهانْ پشت استهـلال" را سفرههای ميهمانی را خدا برچيده است تا خودش پايان دهد مهـمانی امسال را میرسد روزی كه سرخط خبرها میشود: ماه نو در هم شكـسـته فـتـنـۀ دجّـال را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل اخلاقی و عید سعید فطر
مقصود ماست دریا، هرچند مثل جوئیم از خود گذشته یک ماه، دنبال وصل اوئیم یک مـاه ما خـمـاریم، سـاقی بـیار باده کار از قـدح گـذشـته، ما تـشنه سبـوئیم مـاه صیـام رفـت و، عــیـد صـیـام آمـد هم خنده در دهانیم، هم گریه در گلوئیم زان بی نشان کجا ما، یابـیم یک نشانه تا در مسیر دنـیا، دنـبال رنگ و بوئیم تا نشکنیم خود را، پـرواز کی توانیم؟! بیچـاره ما که عـمری، در قـید آبروئیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند و وداع با ماه مبارک رمضان
ای روزهـای خـتـمِ قـرآنـی خـداحـافـظ لحْـظـاتِ نـابِ أدعـیهخـوانی خـداحافظ ای مـاهِ نـجـواهایِ عـاشـقانه در خلوت شبزنـدهداریهـایِ طـولانی خدا حافظ ای سُفـرۀ افـطار! ای شوقِ لکَ صُمتُ ای بهـترین معـنـایِ مهـمـانی خداحافظ ای اشکِ جاری در مناجـاتِ أبوحـمزه ای چـشـمهای خـیـسِ بـارانی خداحافظ ای جنّتِ جوشن کبیر، ای ذکرِ خَـلّصنا شبهای قدر، ای حالِ عرفانی خداحافظ خوف و رجایِ دلنـشینِ وقتِ استغـفـار ای حسّ بیتـابی و حـیـرانی خداحـافظ ای فرصتِ انفاق در پسکوچۀ اخلاص ای نان و خـرمـاهایِ پنهـانی خدا حافظ ای روضۀ فُزتُ و ربّ العکبه در محراب ای فَرقِ خونین! زخمِ پیشانی خداحافظ میگفت شاید بیرمـق حـیدر شبِ آخر ای عـمرِ سرتـاسر پریـشانی خداحافظ!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند و وداع با ماه مبارک رمضان
ای مـاه! ای چـراغ فـروزان راه مـن ای آشـنـای زمـزمـه و اشک و آه من ای ماه! رمزی از رمضان در نگاه توست ای آنکه دیـده دوخـتهای در نگـاه من هر چند میروی و وداع تو مشکل است پیـوسـته بـاد خـاطرهات تکـیـهگاه من ای مـاه! دل سـپـردۀ مـهـمـانـی تــوأم ماهی که گفته است خدا: هست ماه من ای شاهـدِ سـپـیـدۀ شـبهـای انـتـظـار ای قدر حُرمتِ شب قـدرت، گواه من بر شانـههای تـوبه که سر میگـذاشتم دستی کـشـید پـرده به روی گـنـاه من یادش بهخیر، در دل شبهای قدر هم زمـزم شـنـیـد زمــزمـۀ گــاهگــاه مـن برگرد و سایه از سر و سامان ما مگیر باشد که اشک توبه شود عذرخواه من باران نور آیۀ «لا تَـقـنطوا» کجاست تا چـتر رحـمتـش بشود سرپـنـاه من؟ ای مـاه! با وداع تو ای کاش بگـذرند از جرم و از خطای من و اشتـباه من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() بزرگداشت روز قدس و محکومیت جنایات صهیونیست
چه سالها در انتظار ذوالفـقار حـیدری تویی که در احـاطۀ یـهـودیـان خـیـبری کـبوتـران صلـح در هوای تو فـدا شدند تو در همیشۀ جهان، برای عشق سنگری رواق توست سجدهگاه خـلوت پیـمـبران و از گـلاب اشکهای انـبـیـا مـعـطری تو دیدهای شکوه بیمثال مُلک عشق را برای آن شکوه هم، تو زینتی، تو زیوری چه خانۀ یگانهای! چه بیت عاشـقانهای! که دم به دم، نفس نفس دل از مسیح میبری میان طعنههای خلق، جانپـناه مـریـمی برای هجرتی عـظیم، تکـیهگاه هاجری نماز روی فرش تو عروج میکند به عرش بُراق شاهد است از تـمام آسـمان سری خدا به طالع زمین نوشته «ارث صالحین» تو از زبور قصه را شنیدهای و از بری تویی که حسن مطلع و تویی که حسن مقطع و تو قـبـلهگـاه اول و تو سجـدهگـاه آخری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() بزرگداشت روز قدس و محکومیت جنایات صهیونیست
سلام بر دل پـر خـون مـسجـدالاقصی به مسجدی که خـداوند گفت «بارَکنا» سـلام ما به تو و دسـتهای بـسـتهشده سلام ما به تو، ای حرمت شکسته شده اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی اگرچه تفـرقه در هر کنار بسته صفی اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر اگرچه تکـفیر از پشت میزند خـنجـر نبردهایم ز خاطر دمی تو را ای قدس! تویی هـنوز تویی آرمان ما ای قـدس! بگو به دشمـنمان انتـقـام سنگـین است و فـتـح آخـر ما قـبـلـۀ نـخـسـتین است بگو سپاه عـلی سوی خـیـبر آمده است بگو که دورۀ کودککشی سر آمده است قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست دگر به محکمههای جهان امیدی نیست بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقیست دمی که تـیـغ قـیـام از نـیـام بـرخـیـزد به عـزم ما هـمه دیـوارهـا فـرو ریـزد زمانه فـتنۀ شام است و ما سحـر زادیم زمین اگر همه خامـوش مانده، فریادیم به رغـم تـوطـئـۀ نـابـرادران، هـستـیم و در کنار تو ای قدس، همچنان هستیم مـبـاد آن که رفـیـقـان نـیـمـهراه شـویـم شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم ببـین که در غـم تو لحـظهای نیاسودیم هنوز چـشم به راهـان صبح موعـودیم نبردهایم ز خاطر دمی تو را ای قدس! تویی هـنوز تویی آرمـان ما ای قدس!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() وداع با ماه مبارک رمضان و روضۀ سیدالشهدا
خـداحـافظ ای مـاه خوب صیام خداحافـظ ای رحـمـت مـسـتدام خدا حافـظ ای سـفـرههای سحر نـمـاز و دعـا و قـعـود و قـیــام رسیدیم از این فیض تا عید فطر از آن حُسن مطلع به حُسن ختام چه ماهی که با لطف حق شد شروع چه ماهی که با لطف حق شد تمام چه شبهای اُنسی، چه حال خوشی که پُر میشد از عطر رحمت مشام چه محروم باشم چه مرحوم، باز به لطـف خـدا چـشـم دارم مدام اگر عقده داری چو من در گلو اگر از گـنـاهـان شدی تـلخ کام به دربار حق رو کن و زیر لب بـبـر نـام زهـرا "عـلـیها سلام" بگـو مـهـر او هست در سینهام بـه اولاد زهـرا غـلامـم، غـلام اگر شاهدی از تو درخواست شد بـرای مـلائک بـگـو ایـن کـلام دو چشمم عزادار آن تشنهایست که بر زخـم او نـیـزه شد التـیام عـقـب مـانـدههای حُـنین و اُحد گـرفـتـنـد از آن بیکـفـن انتـقام تـنـش پـایــمــال سُـم اسـب شـد عـیالش روان شد به بازار شام فــدای رقــیــه کـه در راه حـق فــدا شــد بــرای بــقــاء قــیــام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند و وداع با ماه مبارک رمضان
آخـر مـاه آمده، شـرمنـده و زارم هنوز آه؛ بر این نفـسِ وامانده گرفـتارم هنوز بارِ بد جز صاحبش خواهان ندارد ای خدا مانده روی دست من سرمایه و بارم هنوز سائلانِ شهر هم خوابند این ساعاتِ شب آنقَدَر درماندهام، اینگونه بیدارم هنوز شرمسارم از اباصالح امام عـصر خود چون نکرده ذرهای تغییر، رفتارم هنوز بندگـانت توبه کردند و همه برگـشتهاند سر به زیر انداختم از بس گنهکارم هنوز هرچه میخواهی بخوان، اما نخوان بی صاحبم هرچه هم باشم پدر دارم، علی دارم هنوز سـیـدی دلـتـنـگ ایـوانِ طـلای حـیـدرم در نجف مانده دل مجنون و بیمارم هنوز خورده بر کارم گره، از کربلا جا ماندهام هرچه کردم وا نشد این عقده از کارم هنوز از شـروعِ مـاه، گـریانِ وداعـش بودهام شد تمام این ماهِ رحمت، سخت میبارم هنوز یاد زینب بودهام هر وقت شد وقت وداع داغدارش در وداعی سخت و دشوارم هنوز وقت رفـتن آمده، آرامتـر قـدری حسین دل نکندم، صبر کن، مشتاق دیدارم هنوز مثل این پنجاه و شش سالی که بودم خواهرت هرچه غم در سینهات داری خریدارم هنوز دیگر از ذبحت نزن حرفی، نمیدانی مگر میدهد یک خار در پای تو آزارم هنوز
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند و وداع با ماه مبارک رمضان
تن از تو گرفتهست شکوفایی و جان هم آری تن و جان از تو شکوفاست، جهان هم مشغـول تو بودند در این ماه دلانگـیز تنهـا نه فـقـط عـابد و زاهد، دگران هم امـا نـتـوانـسـت کـه از خـوابِ زمـانـه بـیـدار کـنـد جـان مـرا بـانـگِ اذان هم سرگرم خود آنگونهام ای دوست که چندیست جاری نـشده نـام تـو حـتی به زبـان هم از چشمۀ رحمت که روان بود در این ماه لب تـشـنگیاش ماند برای من و آن هم هـر گـاه نـشـسـتـم وسـط روضـۀ سـقـا شرمنده شدم از خود و از سینهزنان هم تا خواستم اینبار بـیایم به خودم، رفت از دستِ منِ سر به هوا، این رمضان هم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
الهی با نگاهی جلوه دادی صبحگاهان را و بخشیدی به چشمانِ جهان، خورشید تابان را شب تاریک دنیا را چراغان کرده آیاتت میـان آسـمـان آویـخـتـی ماهِ فـروزان را برای ما فرستادی چنان نورٌ عَلی نوری که روشن کرده شام تیره و تاریک، انسان را زمین گهوارۀ امنیست در دستان پُر مهرت به ما بخشیدهای یکجا امان و امن و ایمان را در آشوب و تلاطمها به دستان تو دلگرمم ندارد این پَر و بال شکسته، تاب طوفان را شبیه تو نـدیـدم مهـربـانی در همه عـالم در آغوشت بگیر اینبار هم عبد هراسان را نگیر از من نگاهت را، نگاه مهربانت را که با جان و دلم حس میکنم این مهر پنهان را الهی «تُخرِجُ الْحیَّ مِنَ المَیّت» که میخوانم خبر دارم دلم مردهست، امشب زنده کن آن را گمانم نیست برگردانی از سرچشمۀ لطفت خدایا بندهای حیران و سرگردان و عطشان را به حق کاشف الکرب حسین، ای کاشف غمها! بگیر این دستهای سرد، این دستان لرزان را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دست ببر بر آسمان، تا مگر از دعای تو یا نگرم به مـاه رخ، یا شنوم صدای تو روی به هر طرف کنی، نور دو دیدۀ منی پای به هر کجا نهی، قلب من است جای تو من که رُخَت ندیدهام، دل رَوَد از دو دیدهام وای بر آنکه بنـگـرد بر رخ دلربای تو یا به دو دیدهام بنه پای ز لطف و مرحمت یا بـگـذار لحـظهای دیده نَهَـم به پای تو سـلـسـۀ فـراق را بـاز نـمیکـنـد کـسـی از دل زار من مگر دست گرهگشای تو ناز غم تو میکشم، هر چه کنی بدان خوشم صاحب من توییّ و من خلق شدم برای تو اشک به دیده کو به کو، بلکه شوند روبرو گـریۀ هـایهـای من، خـندۀ بیریای تو گردن من به بند تو، تا چه بُوَد پسند تو خرّمم از ولای تو، سرخوشم از بلای تو زخم بزن که مرحمت، کار مسیح میکند درد بـده که گـشـتـهام شـیـفـتـۀ دوای تو أَینَ مُـعـِزُّ الْأَوْلِـیا؟! یـوسف فـاطـمه بیا! تا ببرد دل از همه، روی خـدانـمای تو ای به وجود قائمه، چشم و چراغ فاطمه بیا که سـایـه افـکـند بر سر ما لوای تو «میثم» کوی تو منم که پیشتر ز بودنم تو بودی آشنای من، من شدم آشنای تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا امـیـر من! ای تـیغ در نـیـامِ علی که با تو جلـوه نمـاید دوباره نامِ علی تو میرسی و جهان را نجات خواهی داد تو میرسی و به پا میکنی قیام علی بیا و خطبه بخوان از عـدالت عـلوی بیا و خطبه بخـوان بـاز با کلام علی سر شکستۀ حیدر هنوز هم زخم است نوشـتـهانـد به پـای تـو انـتـقـام عـلـی بـیا که پـشـت سـر تـو نـدا دهـیـم آقـا "علی امام من است و منم غلام علی" هزار سـر به فـدای حـسین فـاطمه و "هـزار جـانِ گرامی فـدای نام علی" "قسم به وعدۀ شیرین مَنْ یَمُت یَرَنی که ایـسـتـاده بمـیرم به احـترام علی"
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
خـیـلی دلـم گـرفـته مرا هم نگاه کن ابـر سـیـاه غـفـلـت من را تـبـاه کـن دل از هلال مهر تو داد این خبر به من فصل رسیدن است، نگاهی به ماه کن! در آسمـان وزیـده نسیم خوش سحر آن را برای فـصل خـزانـم پـنـاه کن از دشتهای عاطفه تا سفرههای نور من را مـقـیم رحمت این بارگـاه کن بـا آیـههـای بـیـم و امـیـدت دل مـرا فرصت بده دوباره و پاک از گناه کن نـوروز آمـده که مـرا زنـدهتـر کـنـد وقت شکفتن است، مرا هم نگاه کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
ای مهربان! به این دل من هم نگاه کن حـالم بـد است! حـال مرا روبـراه کـن سـویت مُجـیـر، از هـمهجا رانـده آمدم یا رب! نظر به بـندۀ بی تکـیـهگـاه کن فـرصـت بـده به راه بـیـایـم، اگر نشد، بـاشـد قـبـول، زنـدگـیام را سـیـاه کـن دارم شکست میخورم از لشکـر گـناه سرباز بیسـلاح و سـپـر را نـگـاه کن یـا اَیُـهـا الـعـزیــز! مَــسَـنــا و اَهـلَـنــا رحـمی بر این شـکـسـتهدلِ بیپـناه کن طفـل چـموش نفـس مرا زودتر بگیر! با تـرکـۀ مـحـبت خـود سـر به راه کن باید تو را به ذکر "علی جان" قسم دهم ای مهربان! به این دل من هم نگاه کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
تـسنـیم دعای سحـر و عـطر اذان است این مائده، این ماه مبارک، رمضان است این سفـرۀ رحمت که سحرگاه به پا شد آغاز بهـاریست که آرامـش جان است ماهیست که قدرش به شب قدر شبیه است ماهیست که قدرش چو شب قدر نهان است این مـاه اگر رخ بنمـاید همه روز است پیداست درخشندگیاش گر چه نهان است «در حـسـرت دیـدار تو آوارهتـریـنـم» ای ماه که تصویر تو در آب روان است ای ماه مبارک، رمضان، ماه درخشان آرامش تو نـابترین حـسّ جهـان است
: امتیاز
|