
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی

![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را در سجدۀ خود شور این آئـینه کاری را یک بار دیگر با همان دلـواپسی بگذار بـین یـتـیـمـان مـحـمـد دسـت یـاری را بر خـانـۀ تو اولین بـار آسـمـان بـاریـد لبـخـنـدهـای اولـیـن صـبـح بـهـاری را از بخششت با ما نصیبی هست بیپایان من دیدهام لطفی که اندک میشماری را چیزی ندارم پیشکش، الا که با اخلاص، پای غـم زهـرا بریـزم اشک جاری را با روضهای که دوست داری، بین ابیاتم روشن کن امشب آتش این سوگواری را تنها فقط بین شما رسم است خیلی زود مادر به دختر میسپـارد خـانهداری را زینب به مادر رفته یعنی خوب میفهمد درد یتـیمی را، غـمِ این زخم کاری را پس آستین را بُرد پیـش چـشم آن دختر شاید نبـیـند چوب را، لبهای قاری را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
نـسلی که زد آتش همه بـال و پرت را گـلگـون کـشـیـد آئـیـنـههای پرپرت را یک روز در مکـه شـکـسـتـنـد آه بـانو با سنگ کـین پـیـشـانی پـیـغـمـبرت را یک روز در شـهـر مـدیـنـه ظـالـمـانـه کـشـتـنـد در اوج شـقـاوت دخـتـرت را یک روز در مکه به دست خیل کـفـار آزرده دیـدی از جـفـاهـا شـوهــرت را یک روز در شـهـر مـدیـنـه بیمـحـابـا مـیزد عـدو بـا تـازیـانـه کـوثــرت را با کـشـتـن زهـرای اطـهـر در مـدیـنـه اجر رسـالـت داده دشـمن هـمسـرت را ای بـانـوی آزرده خــاطـر یـا خـدیـجـه پُر کرده گردون از می غم ساغرت را یک روز با تـیـغ جـفـا میدید محـراب بشکـسـت دشـمن آسـمـانی گوهرت را یک روز دیگـر در کـنـار قـبـر احـمـد با تیـربـاران کرده خـونـین اخـترت را روز دگر در کـربـلای اشـک و مـاتـم کـردنـد پــرپــر لالـههـای دیـگـرت را جای کـفـن گـفـتـی عـبـای احـمـد آرنـد تا که به پـوشـانـنـد از آن پـیـکـرت را دانی که در کـربـبلا در خـون کشاندند جسم حـسـین آن نـور چـشمان ترت را مـیدانـی ای بـانـو رهـا کـردنـد آنـجــا عریان به خون جسم حسین بیسرت را در پیـش چـشم زینبت بر نـیـزه بـردند رأس حسین آن یاس خونین حنجرت را یک دخترت را زد عدو سیلی به رخسار زد تــازیـانـه دخـتـر کـوچـکـتــرت را بگـذر ز "یاسر" گـر دریـن ایـام انـدوه برده به سمت اشک و ماتم محضرت را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
مقـدر بود زهـرا جانِ خـتـم الانبـیا باشد علی هم، دست در دستِ نبی، دست خدا باشد مقدر بود در دست رسول الله و اولادش زمین باشد، زمان باشد، تمام ماسـوا باشد مـیان بـانـوان عـالـم اما یک نـفـر بـایـد که محبوب حبیب الله، عشق مصطفی باشد عـلی آئـیـنۀ احـمد، حـسـین آئیـنۀ زهـرا ولی آئـیـنـۀ روی خـدیجه مجـتـبی باشد به پاس زحمتش در راه دین، زهرا نصیبش شد عـلی داماد او گـردید تا حـقـش ادا باشد از او محروم شد دنیا وگرنه فاش میدیدند که او هم در حدیث فاطمه تحت الکسا باشد نه تنها خود کریمه، مادر نسل کریمان است که هم خیرالنسا، هم مادر خیرالنسا باشد عجب حُسن ختامی ده شب ماه خدا دارد! نفسهای خـدیـجه ضامن هر ربّـنا باشد اجابت را میان دست خود ناگاه میبیـند اکر نام خـدیجه مُهر آن دست دعا باشد نه تنها ما، حسین از تربت او توشه میگیرد عجب شأنی! که قبرش ملجأ آل عبا شد کسی که نام او قبل از أنا بنُ الحیدر کرار رجزهای حسین بن علی در کربلا باشد چنان باغ فدک در روز روشن غصب شد نامش که اُم المؤمنین تنها بر این مادر روا باشد کسی که هستیاش خرج خدا شد لحظهٔ آخر تقاضایش ز احمد با خجالت یک عبا باشد عبا را داد، اما جبرئیل آخر کـفـن آورد عبا اما به گـوش گـریه کنها آشنا باشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
سرلـوحۀ ایـمان و امان است خدیجه بر روی زمین، عرش مکان است خدیجه بانوی حـرمخانۀ وحی نـبـوی اوست در چشم نبی، گوهر جان است خدیجه گـنـجـیـنۀ پُـر گـوهـر تقـوا و شرافت آئـیـنـۀ تـوحـیـد نـشـان اسـت خـدیجه سرچشمۀ ناب کرم و فضل و سخاوت احـیـاگـر ایـثـارگـران است خـدیـجـه سرسبزترین سرو سرافـراز فضیلت در فصل بهاران و خزان است خدیجه در گـلـشـن ارزنـدۀ تـوحـیـد و نبوت چون كوثر جوشنده، روان است خدیجه گر فاطمهاش بانوی زنهای بهشتیست نـور دل گـلهای جـنان است خدیجه پیداست شب آخر عمرش، ز نگاهش بر فـاطـمۀ خود نگـران است خدیجه در حسرت بی مادری فاطمۀ خویش آزردهدل و اشکفـشـان است خدیجه آمد كـفـن از سـوی خـداونـد بـرایش محـبـوب خـداوند جهان است خدیجه قدرش به خدا هیچ نیاید ز «وفایی» زیرا كه فـراتـر ز بیان است خدیجه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
وقـتـی كه دیـدگـان بـشـر نـاسـپـاس بود تنهـا خـدیـجـه بود كه گـوهـرشناس بود تا سر نهد به پای رسـول امـین ز شوق در بـارگـاه عـشـق، پُـر از الـتـماس بود گـنـجـیـنـۀ مـعـارف ایـمــان و مـنـزلـت آئــیــنــۀ کــرامـت پُــر انـعــكـاس بــود مـال و مـنـال را بـه فــقـیـران مـكـه داد كی در كمند نفْـس و طعـام و لـباس بود خوف و رجای او به ره دین حق گذشت از جاهـلان مـكـه كجا در هـراس بود؟! غفلت نكرد لحظهای از حق، خدا گواست تا آخرین نَفَس به جهـان حـقشناس بود روز وداع خویش « وفایی » از این جهان آزرده دل، به خاطر احـوالِ "یاس" بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
نه تنها مادرِ زهراست، اُمُّالمؤمنین هم هست زنی از مردها برتر، زنی مردآفرین هم هست نه تنها مادرِ زهراست در ظاهر، که در باطن خدیجه مادرِ مولا امیرالمؤمنین هم هست نه تنها اهل اسلام است، در فضلش همین کافی که در بین مسلمانان خدیجه اولین هم هست فقط یاور برای حضرتِ ختمِرسولان، نه که حتی یاورِ پیغمبرانِ پیش از این هم هست و او بر گردنِ اسلام گردنبند زیباییست و بر انگشترِ پیغمبرِ خاتم نگین هم هست خدیجه بعدِ زهرا برترین زن در سماوات است خدیجه بعدِ زهرا برترین زن در زمین هم هست و در راهِ خدا داراییاش را داده و شاد است برای اینکه جانش را نداد اندوهگین هم هست زنانِ دیگری هم داشت پیغمبر ولی این زن نه تنها اولین زن بود بلکه برترین هم هست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول توراست همسر و دختر توراست شخص بتول زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول کدام پله عـلم است تا که ذیل تو نیست؟ غلام کوی تو معـقول و خادمت منقـول به ضرب سکه کجا شأن ضرب شمشیر است؟ جز این درم که علی از کرم نموده قبول زبان بگو به دهان سنگ شو حمیرا را که این فضیلت عظمی نمیرسد به فضول کسی به مـعـرفـت دخـتر تو راه نیـافت بلی همیشه ز مجهـول میدمد مجـهـول به هر مقـام که دیدم مـقـام مسئول است بجز گـدای درت کاو نـمیشود مـسئول ببخـش دنیی و عـقبی به معنی مسکـین بدار کوکب ما را مصون ز ننگ افول
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به درد سوختن از عشق مبتلاست خدیجه چـراغ خـانـۀ پـیـغـمـبر خـداست خدیجه غمی خریده که آن را به عالمی نفروشد به رمز و راز تجارت چه آشناست خدیجه به شـوق دیـدن آیـات چـشـم هـای محـمد به دست بقچۀ نان راهی حراست خدیجه در این زمانه که شب تهمت جنون زده بر ماه تـمـامآیـنـه بـا مـاه هـمصـداست خـدیـجه هبوط کرده که بر خاکِ سجدهگاه شود اشک اگر ستارهای از آسـمان جداست خدیجه به کویش آمدهاند از بهشت ساره و مریم چه غم میان قـبیـله در انزواست خدیجه اگر مرور کنی سرگذشت جود و سخا را در ابتداست خدیجه، در انتهاست خدیجه بـهـار میرسـد از بـارش مـداوم نـامـش که عاشقـانهترین شعر ابرهاست خدیجه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شبانگاهی با خداوند کریم
خـدايـا بـنــدهای مـنـت پــذيـرم به چاه و ظلمت عصيان اسيرم ترّحم كن كه اين گـونه نـمـيرم تویی درد مـرا دارو و تـسكـين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين الـهـی بـنــدهای بــودم فــراری به سـويت آمـدم بـا بـی قـراری ندارم در برت جز شرمـساری مرا با تو بود اين حرف ديرين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين منـم تـنهـا، تـويی تـنـهـا امـيـدم چو من لا تَـقـْنَـطويت را شنيدم بـه ســوی آســتــان تـو دويــدم مرا جامی بده زآن شهد شيرين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين مپرس از من كجا بودم، كجايم كه سرتا پا پُر از جُرم و خطايم اسـيـر پـنـجـۀ نـفـس و هــوايـم مرا مانده به دامان اشك خونين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين ز جان و هـسـتی من تاب رفته شب عـمـر مـرا مـهـتـاب رفته زغفلت بخت من در خواب رفته شده بار غـمـم بـسـيار سنـگـين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين خـدايـا جـان مـسـروری نـدارم ز غـفلت در دلم شـوری ندارم برای قـبـر خـود نـوری نـدارم ندارم مـونـس و ياری به بالين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين قسم بر عزّت و قـدر و جلالت قسم بر شوكـت و نـور كـمالت قسم بر عفو و جود و بر خصالت بـه آيــه آيـۀ زيـتــون و وَتـّيــن اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين الهی بر رسول و رسم و راهش به حق مرتضی و اشك و آهش به زهـرا و به فرزندان ماهـش مكن خـارم به پـيش آل يـاسـين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين به گلهای حـسين و كـربلايش به اخلاص و نـماز بی ريـايش خـدايـا بـر سـرِ از تن جـدايـش كه بخـشيده سرافرازی به آئين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين مرا با ذكـر و يـادت آشـنـا كـن به عشق خود دلم را مبـتلا كن «وفایی» را وفاداری عطا كن مرا ثـابت قـدم كـن در ره دين اغـثـنی يا غـياث المستـغـيـثـين
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
نمیدانم چرا از روشنی، از نور میترسم به من نزدیکی و من از تو دورا دور میترسم چنان با تیرگی خو کردهام یک عمر که حتی ببینم خانهام را میکنی پُر نور میترسم بمیرانم ولی اول بخوان این اعـترافم را خدایا هرچه باشم باز هم از گور میترسم الهی "وَحشَتی مِنْ ضیقِ لَحدی"، رحم کن بر من من از تاریکی این قبر سرد و کور میترسم الهی "لا تؤَدِّبْنی"، عقوبت کار رحمان نیست من از اخم و سؤال آن دوتا مأمور میترسم اگر نیش زبـانم خانه و همسایه را آزرد به فریادم برس، از نیش مار و مور میترسم خدایا هرچه کردم، بر حسینت گریه هم کردم من از بی آبرویی پیش او، بدجور میترسم به اشکی بر حسینت میکنی خاموش آتش را مرا بر آتش خشمت نکن مجبور، میترسم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند و روضۀ سیدالشهدا
رسید عـطر منـاجـات و گَـردِ غم رفته به شوق بـخـشـش یـارم چنین دلم رفته یـقـین که اشک پـشیـمانیاش زیاد شود هر آن کسی که به قربان دوست کم رفته امان از این لبِ از فیض توبه جا مانده امان از این دلِ در خواب دم به دم رفته: خدا که هست! چرا رفته در پی خلقـش صمد که هست! چرا در پی صنم رفته گـنـاه کـردهام و قـلـب من شده تـاریک گــنـاه کـردهام و نـور صـورتـم رفـتــه نـظـیـر مـاه مـبـارک کـجـا کـنـم پـیـدا! درنگ اگر کـنم این وقت مـغـتـنم رفته زمـان پـاک شـدن شد، تـمـامی اسـبـاب برای تـوبه مـهـیـاست، روی هم رفـته! حسین گـفـتم و راهم دوباره شد هموار بس است هر چه دلم بین پیچ و خم رفته دوباره با منِ هجرانزده چه همدرد است هر عاشقی که شب جمعهای حرم رفته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شبانگاهی با خداوند کریم
مـرغ سـحـرم، دانـۀ اشـکـم شده دانه پیـوسته کـشد از جگـرم شعـله زبانه تن خسته و کـوه گـنهم بر روی شانه من عـبـد گـنهکـارم و تو حیّ یـگـانه مشـتـاق تـوأم ورنه گـدایی ست بهانه در را به رویم باز کن ای صاحب خانه من عبد نمکخوار نمکدان شکن استم گشتم خجل از توبه، ز بس توبه شکستم بـاز آمـدهام بر در عـفـو تو نـشـسـتـم هر چـند بـدم عـبـد گـنهکـار تو هستم از بنـدگـیام غـیر گـنه نیـست نـشانه در را به رویم باز کن ای صاحب خانه بیچاره و درماندهام ای دوست! نگاهی با کـوه گـنـه آمـده سـویت پـر کـاهی غیر از سر کوی تو مرا نیست پناهی سـبـحـانـک یا سـیـّدی الـعـفـو، الـهی العـفو که جز عـفـو توأم نیست بهانه در را به رویم باز کن ای صاحب خانه سوگـند به اشک سـحـر فاطمه یارب سـوگـند به جـان پـدر فـاطـمـه یارب سوگـند به سـوز جـگـر فاطمه یا رب سـوگـنـد به خـون پسر فـاطمه یارب با اشک مرا پـاک کن ای حیّ یگـانه در را به رویم باز کن ای صاحب خانه یا مَن سَبَقَت رَحمتُک ای خالق داور سـوگـند به العـفـوِ شب سـاقی کـوثـر سـوگـند به پـیـشانی مـجروح پیـمـبر العـفـو، که از وعدۀ عـفـو تو مکـرّر در بـاغ دلـم زد گـل امّــیــد جــوانــه در را به رویم باز کن ای صاحب خانه با عـفـو تو جرمی نبُوَد جرم دو عالم آرد گـنه خـلـق ز لطف و کـرمت کم بوده است گناه از من و عفو از تو دمادم هرگز نگذارد کرم و لطف تو "میثم" از کوی تو گردد به سوی نار روانه در را به رویم باز کن ای صاحب خانه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
فـدایِ زمـزمـهات أیُّـهـاَ العـزیـزِ حـرم دعایِ عهدِ تو شد نغـمۀ شب وُ سحرم کجاست سفرۀ افطاریِ تو پهـن که من سـری بـیـاورم و لـقـمـهِ نانِ تو بخـرم اگر چه سادهگیِ سفرۀ تو مثلِ علیست در آرزویِ تـو و سـفـرۀ تو دربـه درم بدان که سفـره بهانه برایِ دیدار است دلـم هـوایِ تو کرده اگر چه دردِسـرم گـناهکـار و بد و روسـیاه و شـرمـنده سراغـت آمدهام مَـرحـمت کُن و بـبرم نگـاه کُـن به دلـم تا زلال و پاک شوم سپس خودِ تو بزن مُهرِ هجرت و سفرم در آرزویِ شـهـادت در آرزویِ تـوأم بیا و غرقِه بهخون راهیاَم نَما به حرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه و روضۀ سیدالشهدا
دسـتـی اگـر دارم بـه دامــان تــو دارم چـشـمی اگر دارم به احـسـان تو دارم از سفـرهای جز سفرۀ تو نان نخـوردم من هرچه دارم از سرِ خـوان تو دارم این زنـدگی با پـای تو مُـردن میارزد جـانی اگـر دارم بـه قــربــان تـو دارم از معجزات گریه بر شاه غریب است جـایـی اگـر در بــیـنِ یــاران تـو دارم تا کِی بگویم العجـل؟ پس کِی میآیی؟ عمریست در دل، داغ هجران تو دارم هـجـران دلـم را بُـرد تـا کـنـج خـرابـه این روضه را از چشم گریان تو دارم بـابـا شـبـیـه تو پُـر از دردم، کجایی؟! بــرگــرد کـه امــیـد درمــان تــو دارم قرآن بخوان اینجا که دیگر خیزران نیست که خـاطـره از صـوت قـرآن تـو دارم دیدم به دست شمر، تـار گـیـسـویت را مــرثــیــۀ مــوی پــریـشــان تــو دارم چشمم دوباره خوب میبـیـند؛ عزیزم! امشب که نور از روی تابـان تو دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه و روضۀ سیدالشهدا
دوبـاره تـحـت عـنـایـات مـسـتـدام شما شـروع میکـنـم این مـاه را به نـام شما سـلام امــام زمـانـم! سـلام مـحـبـوبــم! امـیـد بـسـتـهام آقـا به یـک سـلام شـمـا سلام من به قنوتت، به آن دو سجدۀتان سلام من به قـعـودت، به آن قـیـام شـما چه ماه پر برکاتی! چه فرصت خوبی! بـیـا که مـن بـشـوم بـاز هـمکـلام شـمـا نگـاه کـن که ز عـبـدت گـناه سر نـزند به احـتـرام نـگـاهـت، به احـتـرام شـما نگاه کن که فقـط خرجـتان شود عـمرم که غیر از این نبُوَد حـاجت غـلام شما ببین که سفرۀ هر سالمان به نام شماست فـقـیــر آمـدهام کـه رسـد طــعــام شـمـا سفارشت به روی چشم من، عزیزم! چشم! بیـا که روضـه بـخـوانم به الـتـیـام شما بیـا که با تو بگـریم به روضۀ اصـغـر فــدای داغ دل و گــریــۀ مــدام شــمــا غـم خـجـالت ارباب، داغ سنگـینیست که مرهم است بر این زخم، انتـقام شما
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دردهـایم غـالـباً پیش تو درمان میشود با کریمان کارهای سخت آسان میشود پلک بر هم میزنی و روز را شب میکنی چشم اگر برداری از دریا، بیابان میشود خوب میدانم جهان وابستۀ الطاف توست در حـقیقت ابر با اذن تو باران میشود بیگـمان وقـتی بیایی از سر شرمندگی پشت ماه روی تو، خورشید پنهان میشود دستِ پُر برگشته هرکس دست خالی آمده هر چه کم آوردهام اینجا فراوان میشود هر کسی آمد به قـم اما نیامـد جـمکران وقت برگشتن به شهر خود پشیمان میشود خوش به حال روزهداری که به امید کرم در کنار سفرهات افطار مهمان میشود روز جـمـعه نامۀ اعـمال ما را وا نکن حتم دارم واکنی، حالت پریشان میشود در قـیامت دلخـوشم اما به لطف جد تو ضامن من نیز “آقای خراسان” میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند و روضۀ سیدالشهدا
نازم به این خـدا که گنهکار میخرد هر روزهدار را دَم افـطـار مـیخـرد بـا آبـروی رفـتـه به مـیـهـمـانی آمدم هـربـار آبــروی مـرا یــار مـیخـرد یک لحـظه هم کـنـار نزد پـردۀ مـرا با احـتـرام حـضرت سـتـار میخـرد من روی آمدن به ضـیـافـت نـداشـتم اما دلم خوش است که غفار میخرد اشک جوان ز گونۀ چشمش که میچکد بـار گـنـاه او بـه شـب تـار مـیخـرد رو میکـنـیم سـوی کـرم خـانۀ کریم اینجا نـدیـده صاحـب آن بار میخرد در روز حشر هم به امیر نجـف قسم ما را به عـشق حـیـدر کرار میخرد حُب علی هدیۀ مخصوص فاطمه است ما را به این بـهـانه خـریدار میخرد در حسرت یَـمُت یَـرَنی میکـشد مرا حـیدر غـلام خود دَم دیـدار میخـرد باب الرضای صحن نجف باب جنّت است اینجا بهـشت، نـاز گـنـهکـار میخرد ما را به نام تـشنه لب کـربـلا حسین با یک سلام لحـظـۀ افـطـار میخـرد اذن دخـول کـربـبـلا نـام زینب است زینب فـقـط گـدای گـرفـتـار میخرد هرکس که مویش از غم زینب سپید شد او را یقین کنید که عـلـمدار میخرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند و روضۀ سیدالشهدا
مژده! ای چشم انتظاران! ماه مهمانی رسید ماه تـوبه، وقت اظهار پـشـیـمانی رسـید اشک شوق، اذن دخول میهمانی رفتن است بـنـدۀ آلـودهای بـا چـشـم بـارانـی رسـید از پی "لَا تَـقـْنَـطُوا مِنْ رَحْـمَةِ اللَّه" آمدم آیهای خـواندم بشارتهای قـرآنی رسید امتحان سخت ما ذبح هوای نفس ماست خنجری برداشت ابراهیم؛ قربانی رسید لطف او نگذاشت حتی بندهاش لب تر کند هرچه در این ماه از ذهنم گذشت آنی رسید از همان بدو تولد رزق ما دست علیست از نجـف در سفـرۀ ما لـقـمۀ نانی رسید سفرۀ افـطارمان را پهن کردیم و از آن عطر و بوی زعفرانهای خراسانی رسید کاش میشد مثل حُر ما را بغل گیرد حسین غرق در دلـواپـسی عـبد پریشانی رسید محـفل نورانی ما روضه کم دارد فـقـط مویه باید کرد وقت مرثیه خوانی رسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات و استقبال از ماه مبارک رمضان
بیـا و قـدر بـدان دسـتهـای خـالـی را و از شـمـیم دعـا پُر کن این حوالی را بـیـا کـه مـاه خـدا و بـهـار قـرآن است بـیـا کـه قــدر بـدانــیـم ایـن لـیــالـی را مـبـاد بی ثـمـر از این بـهـار برگـردیم ببار و یکشـبه بردار خـشکسالی را بیا که موعد «اُدعونی اَستَجِب لَکُم» است «تَعال» را بـشـنو، سِیر کـن تعالی را به جای حسرت پرواز در هوای وصال وسـیـلهٔ سـفـرت کـن شـکـسـتهبـالی را دوباره شب به دعا افتتاح شد، برخیز! بـخـوان دعــای ابـوحـمـزه ثـمـالـی را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
دلم حال دعا میخواست با خود ساغر آوردم سر از میـخـانه اهل مناجـاتت در آوردم برایم باز کـردی جا مـیان روسفـیـدانت به ستارالعیوبی چون تو امشب باور آوردم در این بازار بیسرمایه خالی مانده دستانم به من اشکی بده، یوسف ببیند گوهر آوردم ببر با حلقهای در گوش من را کربلا یا رب بگو: امشب حسین من! برایت نوکر آوردم شنیدم زیر خنجر در مناجاتش به تو میگفت: برای یاری دیـنت خـدایـا حـنجـر آوردم شنیدم خواهرش از روی تل جان دادنش را دید نشد یاری کنم او را فقط چشم تر آوردم الهی بشکند دست و عصایی که بر او میزد الهی دق کنم وقتی از این غم سر درآوردم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
چـشـم، پیـدا نکـنـد مـقـصد نـاپـیـدا را با غـمِ در بهدری صبح کـنم شبها را خستهام، بس که دواندند مرا سوی گناه نا نمانده است که با خود بکشانم پا را معصیت؛ ریشۀ ایـمان مرا از جا کَـند کُـشـت در بـاغـچـۀ زرد دلـم تـقـوا را نَـفـْس، با حَربۀ دنـیـاطـلـبـی گـولم زد آه! آفــت بــزنــد عــافــیـت دنـــیــا را بال پـرواز مرا دوستِ بد طـینَت چـید جز تو با هر که پریدیم، زمین زد ما را خَلـق بر گـریۀ بیکـس شدنم میخـندد هیچکس درک نـمیکـرد منِ تـنـهـا را عـرقِ شرم مرا اشک حـسابش کردی آبِ رو جـمـع کـنـد آبِـروی رســوا را هفتپـشـتم درِ این خـانه گـدایی کردند به کسی غیرِ خودم قول نده اینجا را! تا دلم سوخت، مرا فاطمه دلداری داد لمس کرده است دلم مـادریِ زهـرا را رزقِ افـطار من از بـاغِ حـسن میآید نخـل اربابِ کَرَم داده به من خرما را حُکم رفعِ عطشم بوسه به انگور علیست مستِ حـیدر فقط اینگونه دهد فـتوا را خـبر مرگ مرا بین نجـف پخـش کنید دم آخــر بـرســانــیــد فـقــط بــابــا را کامِ من تلخ شده، طعم خوشم کرببلاست بچـشـانـیـد به مـن مـزّۀ ایـن حـلـوا را مثـل عـابس بـغـلـم میکـند و میبوسد بارها دیدهام این خواب خوش، این رؤیا را شیشۀ عطر خدا زیرِ سُم مرکب رفت بوی سیب است که پُر کرده همه صحرا را
: امتیاز
|