- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت جواد الأئمه (امام محمد تقی) علیهالسلام
زیر قدمت بند دل ماست که گیر است بهتر بنـویسم دل ما عـبد و اسـیر است هر کس به تو دل داد محال است نگوید از هرچه دلش غیر تماشای تو سیر است «ای تیـر غـمـت را دل عشاق نشانه» دام است نگاه تو و ابروی تو تیر است از نام و نـشان و نسب ما چو بخواهید مـائـیـم گـدا و پــسـر شـاه امـیـر اسـت شهزاده جودی تو که در وصف تو گفتند: هر لحظه و هر ثانیه در فکر فقیر است عـالـم هـمه دور سر تو گـرم طـوافـنـد افلاک کـنـار وجـنـات تو حـقـیـر است جـانم به فـدای تو و دسـتـان کـریـمـت شـاهـیـم سـر سـفـره احـسـان قـدیـمـت بنـد دلـم از گـیـسوی تو واشدنی نیست دوری ز تو هیهات، به مولا شدنی نیست آن دل که نشد بسته به خال لبت ای دوست دل نیست، خرابه است، وَ احیا شدنی نیست گـشتیم، و گـشتیم، و گـشتیم، و گـشتیم والله که مانـنـد تـو پـیـدا شـدنـی نیست آن آیــنــه کـه روی تـو را داد نـشـانـم نور است سراسر به خدا «ها» شدنی نیست از برکـت روی تو شده گـنـدم مـا نـان بی برکت تو حاجت ماها شدنی نیست بدجور نمکگـیر توأم حضرت بـاران افـتـاده دلـم پـای تو و پـاشـدنـی نیست ای جود و کرامت نمی از لطف نگاهت دریـاب گـدایی که نـشـسـته سر راهت پیداست نـشان تو به هر جای خراسان پس لذت محض است تماشای خراسان از روز ازل یـاد گـرفــتـیـم بـگــوئـیـم مائـیـم گـرفـتـار و گـداهـای خـراسـان جز بر عـلـی و آل عـلی دل نـسپـردیم دادیـم دل خـویـش بـه آقـای خـراســان هر چند کبوتر نه، ولی شکر که هستیم جاروکش و دربـاری مـولای خراسان از باب تو رفتیم و به لطف تو گرفـتیم حاجات خود از محضر بابای خراسان دلتـنگ تمـاشای بهـشـتـیم و نـشـسـتـیم در پیـش تـو لـبـریـز تـمـنای خـراسان دردیم، ز رحـمـت بـده این بار دوا را امضا بـزن اینبار شـمـا مـشـهد ما را «ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را» چشم تو به تصویر کشیده است خدا را مُهر از لب آن شیشه پر معجزه بردار بگـذار معـطـر کند عـطرت همهجا را هم عشق شمائید وَ هم حضرت معشوق داده است خـداونـد به ما درد و دوا را ای برکت باران ز تو، از شوق در آورد لبـخـنـد دلانگـیـز لـبت اشک رضا را یاد حرمت شـعـر مرا باز عوض کرد انداخـت مـیان دلـم این حال و هـوا را مـثـل تـو جـوانـنـد شـهـیـدان خـمـیـنـی کرده است دعـای تو اجـابت شهـدا را از لطف تو در راه حـسـیـنـیم هـمیـشه پـای عـــلـم پـیـر خــمـیـنـیـم هـمـیـشـه
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد (محمد تقی) علیهالسلام
اگر دست و بالت کمی خالی است اگر حال و روز تو بیحالی است اگـر آسـمـان در قـفـس میکـشی اگر قـسمـتت بیپَـر و بالی است اگـر کار و بار تو پـیچـیـده و... اگر چند وقـتـی بـد اقـبـالی است اگر تار و پودت گره خورده است اگر غصهها نقشِ این قالی است اگر رنگ و روی تو زرد است و سرد اگر مثل پـائـیـز یک شالی است علاجش فقط یک نفس یا علیست خدا هست با آنکه او با علیست مرا فـارغ از قـیـل و قـالـم کـنید مرا راحت از خـشـکـسـالم کـنید محال است لب را به مِی تر کنم مـرا تـشـنــۀ ایـن مـحـالـم کـنـیـد مـرا بـشـکـنـیـد و بـسـازیـد بـاز تَـرَکهـای روی ســفـالـم کـنـیـد فقط روی چـشمان خود میکـشم از این خانه هرچه"حوالم" کـنید مـرا مـیکـشـانـد دو گـنـبـد طـلا شـب رفـتــنـم شـد حـلالـم کـنـیـد بـبــیــنـیــد رویــای جـبــریـل را مـبــارکتــریـن کــودک ایـل را شـلـوغ اسـت اگـر آسـتـانِ جواد پُر از برکـت است آسـمان جواد گـدایی به شاهی مـقـابل نشـسـت چـههـا میکـنـد تـکـه نـان جـواد پیـمـبـر پـدر با خـدیـجه شد و... رضـا نـیـز بـا خـیــزران جــواد علیاکبرش را بـبـین بعد از این رضـا مـیشـود مـیـهـمـان جـواد شـبـیه نـماز حـسین و علی است نـــمــاز رضــا بــا اذان جــــواد فـقـط شـانـهات را بـه دیـوار نِـه فـقـط زیرِ لب گـو به جانِ جـواد تـو را میدهـد تـا قـیـامـتِ مراد گـره وا کُـنـَد خـاکِ باب الجـواد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد (محمد تقی) علیهالسلام
ما را صدا کنید و از این غم رها کنید درد دل شـکـسـتـۀ مـا را دوا کـنـیـد تا خـانـۀ امـام رضـا کـوچـه وا کنید ما را گـدای سـفـرۀ ابن الـرّضا کنید بر پا کـنـید، محـشـر مُلک وجود را مـا بـنـدهایـم درگـه سـلـطـان جود را سـرسـبـزی بـهـار جـوادالائمه است لبـخـنـد روزگـار جـوادالائـمـه است فـیـاض نـامـدار جـواد الائـمـه است ما عبد و سفـرهدار جوادالائمه است جلوه به جلوه آیۀ عظمای حق تویی با این حساب حجّت کبرای حق تویی آنان که سر به خاک سرای تو میزنند آنان که بال و پر به هوای تو میزنند آنان که دم ز صلح و صفای تو میزنند آنان که لب به آب و غذای تو میزنند تاج سـر مـنـنـد و عزیز دو عـالـمند ایـنـهـا شـهـیــد زبــدۀ اولاد آدمــنــد ای نور حقّ، به نور هدایتگرت سلام روح وفا به رسم وفا محضرت سلام تا روز حشر، بر نسبِ اطهرت سلام از نسل پاک فاطمه، بر مادرت سلام ما جانمان فدای عروس پیـمبر است وقتی سلام از لب موسیبن جعفر است هم اینکه گـوشـوارۀ عـرش امـامـتی هـم مِـهـر آســمــان بـلـنـد کـرامـتـی در روزگار حـادثـه حصن سلامـتی دیـان دین، قـیـامـت صـبـح قـیـامـتی دین خـداست زنده به اعجاز کردنت در بین گـاهـواره زبـان بـاز کردنت عاشق اگر به نور چراغ سحر خوش است امشب دل پدر به نگاه پسر خوش است خورشید با نظاره روی قمر خوش است ای خوش بحال شیعه ز بس این خبر خوش است دیگر خـوشی به مُنکـر ابـتـر نیامده مولود از این که با برکـتتـر نیامده قربان آن که از کرم بیحساب گفت یا که نگفت، یا که به راه صواب گفت از عـلـم بیکـرانۀ خـتـمیمـآب گفت بر سیهزار مساله وقتی جواب گفت دیدند در مناظره زهرای اطهر است از وارثان دانش عظمای حیدر است ای شــأن آیـــۀ شــهـــد الله تـــا ابـــد آگــاه بـــوده از ازل، آگــاه تــا ابـــد جُـز سـالـکـان راه تو گـمـراه تا ابـد خـصم خـداست خصم تو والله تا ابد هر کس مطیع توست، مطیع خدا بود ورنـه هــلاک مـعــرکـۀ ابــتـلا بـود راه نـجـات مـاست دخـیـل شما شدن سمت خدا پریدن و از خود رها شدن آقـا شـدن، عـزیـز شـدن، آشـنا شدن با حاجت نخواسته حـاجـتروا شدن مــا زنـدهایـم زنــده بـه آب ولایـتـت ای آبــروی مـا کــرم بـینـهــایـتـت لب را تکان بده، به لب ما دعا ببخش کور آمـدیم، دیدۀ ما را شـفـا ببخـش بر سائلت، ز خاک مصلّا طلا ببخش باب المراد طایفه جانی به ما ببخش جـانی که نـذر راه امـام زمـان شود تـا بـیقــرارِ مـقـدمِ آرامِ جــان شـود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد (محمد تقی) علیهالسلام
تـوفـیـق دارم، از گُـلِ زهـرا بـگـویـم از کــوثــرِ دوم، مَــهِ طـاهــا بـگـویـم از اولـیـن ابنُ الـرضـا، زیـبـا بـگـویم با لفـظ و مـعـنـای بسی شـیـوا بگـویم اما چه گویم، زانکه در مدحش خدا گفت: نتوان کسی وصفِ جوادِ بنُ الرضا گفت من وصفِ "لا اُحصی ثَنائِک" را چه گویم او که نمیآید به وصفِ ما، چه گـویم از "اَشـبهُ الـناسِ" شَهی والا چه گویم خود، از یـکی یـکـدانـۀ بابا چه گـویم آمـد بـه عــالــم، بــرکـت آل مـحــمـد یعنی تمامِ عـشقِ عـترت، جودِ سرمد زیبا مگو! زیبایی از او خوش جمال است آقا مگـو! آقـایی از او در کـمال است یکتا مگـو! یکـتاییِ حق را مثال است لیـلا مگـو! لـیـلاییِ زهـرا و آل است به به از این هیبت، که سر تا پاست حیدر الحق که باشد اسمِ اعـظـم را مصـور او روشنی بخشِ چهل سال انتظار است میلادِ او، محصولِ صبری بیشمار است عمری ست بابایش برایش بیقرار است حـالا ز شـوقِ دیدنِ او اشکـبـار است تنها رضا نه، که در این چشم انتظاری آلِ پـیـمـبـر، کرده بس لحـظه شماری چشمِ رضا معطوفِ دیدار جواد است یعنی که محوِ ماهِ رخـسار جواد است حالا تـبـسـم بر پـدر کـار جـواد است بـابـای او هـم نـیـز دلـدار جـواد است هم مـسـتِ بـابـا شـد جــوادِ آل احـمـد هـم مـحــوِ او شـد عــالــم آل مـحـمـد هر کس جوادِ بن الرضایش، هست رهبر راهش یـقـین باشد، هـمان راه پیـمـبر او که صِراطُ المستقیمَش هست حیدر بـاشـد سـفـیـرِ مـکـتبِ زهـرای اطهر آقـای مـا از روز اول کــوثــری بـود از کودکی مَشی و مرامش مادری بود از ابـتـدای کـودکـی در حـق فـنـا بود با اَشـهـدَش مـعـلـوم بود عبدِ خدا بود شهزادهای از خـانـدان "هَـل اَتی" بود مـعـنای "تـطـهـیر" و دلیلِ "اِنَّما" بود قرآن سراسر مدحِ آن محبوبِ دلهاست او شیعه را الهام بخشِ آب و گِلهاست او سفره از جود و کرم گسترده دارد او ســائـلانِ مـحــتـرم گـسـتـرده دارد بی خـانه را، بـاغِ اِرم گـسـتـرده دارد در قلبِ عـشـاقـش حـرم گسترده دارد مُلک و مَلَک، در سـایۀ جـودِ جوادند جن و بـشر، در اصل از بودِ جـوادند نوبر کنید ای مردم از حسنِ صفـاتش جـودِ زیـادش، چــشـمـۀ آب حـیـاتـش بوسه خوش است، از کامِ نوشیده فراتش مؤمن زنَد تـکـیه، به کـشـتیِ نـجـاتش از آیــۀ "یَــومَ وُلِــد" تا "یَـومَ اُبـعـَث" گویای اینکه: اوست اَسراری ز مبعث گرچه فـلک، در سایۀ او هست ایـمن با کفر و شرک و ظلم، ذاتاَ هست دشمن تـیـغِ زبـانِ او، عـلـیـهِ شُـبـهـِه مُـتـقـن روشنـگـریهایش، همه قولی مُبَرهن هر مـدعـی را بر سـرِ جـایش نـشانده هر منحرف را او به رسوایی کشانده او که بدیها از خـودیها دیـده بسیار زخمِ زبان از این و آن بشنـیده بسیار حتی ز دستِ دوسـتان رنجـیـده بسیار در غربتِ خود، بهرِ خود گرییده بسیار او را ز تهـمت دوستان، تهـدید کردند چهـره شناسان در نسـَب، تائید کردند با اینکه عمرِ حضرتش بسیار کم بود دریای عـلـمش در همه عـالم علَم بود در خـانـۀ خود هـم مـواجـه با اَلَـم بود مقـتـولِ همسر، کـشـتۀ زهـرِ ستم بود در حجره در بسته وقتی دست و پا زد با کامِ عطشان، شاه عطشان را صدا زد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد (محمد تقی) علیهالسلام
حمد بیحـد خـدای رحـمـان را که ز نـور آفـریـد نـیــکــان را قدرتش را به رخ کشید و سپس خـلـق فـرمـود نــور ایـمـان را از مـیــان تـمــام مـخـلــوقــات بـرگـزیـد عــالــمــانِ قــرآن را راسخون را امینِ وحیَش ساخت ساخت از علمشان حکـیمان را بـا اَمــیـنـانِ وحـی، در عــالَــم بــرتــری داد خَـلـقِ انـسـان را از مـــیــانِ تـــمـــام امــت هــا خـود سـوا کـرد ما مـحـبـان را چـارده نـور در دلِ ما ریـخـت داد بـر مـا تــمــامِ احـســان را یـکـی از آن چــهـــارده انــوار هـدیـه شـد خـطّـۀ خـراسـان را قـبـل از آن در مـدیـنـه بـابا شد ای بــنــازم قــــدومِ جــانـان را در همان نونـهـالـیاش، پدرش مُلکِ زَر ساخت خاک ایران را ما شدیم عـاشـقـان آن حـضرت داد بـر مـا کـلـیـد رضــوان را چون عیان شد جـمال زیـبـایش هـمـه دیـدنـد روی سـبـحـان را شد جـوادالائـمـه سـلـطـان و... ما هـمـه سـائـلان، کـریـمان را ای مـــدار ولایـت عـــظـــمـــا ای جـمــالِ ربــوبــیات زیــبـا وی جـــــلالِ الــــهـــیات والا حــوریــانِ بــهـشــت آمــدهانــد تـا گــذاری قــدم بـه ایـن دنـیــا ای بـهـای جــنـان ز لـبـخـنـدت ســالــهــا مـنـتـظـر تـو را بـابا در نگاهِ رضا پُر از شوق است خـوش بـنـازد به قـامـتت جـانا دودمــانـت نــدیــده مــولــودی ایـنـچـنـیـن پر ز برکت، ای آقا خیـزران را حکـیمه خـاتون را مــتــحــیــر نــمــودهای، مــولا مــادرت هــم نــدیــد مـیــلادت عــمــۀ بـا فـضـلـیـتـت، حــتـی تو که هـستی که اینـهـمه بردی دل ز آل مــحــمــد ای یـکــتــا چون به دنـیا دو دیده وا کردی گوشِ جانت به هر صدا، شـنوا نـورِ رویت به آسـمـان سـاطـع بــرکـاتِ وجــودیات، غــوغـا سـجـدهات در کــمــالِ آرامــش اَشـــهـــَدَت، لا اِلـــهَ اِلّا الــلــه بـه رســولِ خــدا گــواهــی داد آن زبـانت به شـیـوهای، شـیـوا کف زدند اهلِ آسـمـان و زمین چونـکـه گـفـتـی عـلی ولی خدا ای مـــدار ولایـت عـــظـــمـــا ای امــامِ تـــمــامِ مـخـلــوقــات قـبـلـهگـاهِ تــمــامــیِ حــاجــات اهلِ عـالـم تو را چنین خـوانـند نـقـطـۀ عـطـفِ کلِ مـوجـودات ای تــو را عــلــم اول و آخـــر با خـبـر از جـمـیـعِ مـکـنـونات ظاهر و باطن از تو مخفی نیست عـــالَـــم و آدم و هــمــه ذرات ای بهنامت هـزار و یک اَسماء وی خدا را به هر صفت مرآت هـمـه مـا را به اسـم بـشـنـاسی آگـهــی از درونِ مــا بِــالــذّات میشـنـاسـنـد از تـو خــالـق را به تو سوگند جمـله مصنوعات هر که دریای عـلم را داراست از تو یک قطرهاش ز معلومات فـیـلـسـوفـانِ دهـر مـعـتـرفــنــد نزدِ تو علمشان چو مجهـولات دیـده عــالــَم مـنـاظـراتِ تو را اِبنِ اَکـثـَم کـجـا و آبِ حـیــات! تو کـجـا، دانـشِ قـیـافـه شناس! ای خدا را نشانِ ذات و صفات مشرکان، سرکشان، ترا دشمن سازشِ تو به دشمنان، هـیهـات مـا کجـا، وصـفِ تو کـجـا، آقـا همه اینهـا بـضـاعـتی مـزجات ای مـــدار ولایـت عـــظـــمـــا ای نـگـاهـت، نـگـاهِ رحـمـانـی همه اوصـافِ توست، سبحـانی یک نظر گر کنی به خَلقِ جهان میشـونـد اهـلِ دین هـمه، آنـی دوســتــانـنـد جـمـلــه در قِـلـَّت دشـــمـــانــنــد در فـــراوانـــی شیـعـیـانت میانِ عـسر و هـرَج عـاشـقــانِ تــو در پـریـشــانـی مـؤمـنـیـن را گِـره بـکـار افـتاد مـسـلـمـین را به درد، درمانی! یک نظـر کن سـوی مـحـبـانت که تـو حاجـاتِ هر که را دانی خـیـلِ حـاجـات بـر تـو آوردیـم تـا تـو حـاجـت روا بـگـردانـی انــتــظــارِ فـرج شــده دشــوار آه از ایـن انــتـظـارِ طــولانــی دستِ مـا را به دستِ او برسان جـانِ مـا را در او نـمـا فــانــی کـن لـبـاسِ فـرج بـر انــدامـش بـا دعـا، یک دعـای طـوفـانـی خصمِ زهـرا ز مکه بیرون کن فـتـح کـن کـعـبـه را به آسـانـی حـجِ مـا با امـامـتِ مـهـدیست هــمــرهِ ســیــدِ خـــراســـانــی برسـان مرگِ سرخِ ما، سوگند بـر ابـومـهــدی و سـلـیــمــانـی ای مـــدار ولایـت عـــظـــمـــا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد (محمد تقی) علیهالسلام
بر روزگار پـیـر، امـام جـوان تویی خوشحـالیِ امام رضا جـانـمـان تویی نامت محمد است و خصالت محمدی آئـیـنـۀ رسـول خـدا بی گـمـان تـویی میلاد توست آنچه مبارکترین شب است روشنتـرین ستـارۀ نُه آسـمـان تویی یحیی بن اکثم است که اقـرار میکند در عـلـم، پیـشـوای تمام جهان تویی این خـانـدان تجـلی جـودنـد هر کدام نام یکی جواد شد این بین و آن تویی غم در شب رسیدن تو دربه در شدهست مـیـلاد تو بـهـانۀ روز پـسر شدهست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
رد پـایـش هـمهجا قـبـلـهنـمـا میسازد خطی از جامعهاش جامعه را میسازد خادم خانهاش از خـاک، طلا میسازد کرمـش نـیز به شـدت به گدا میسازد بیسبب نیست اگر عادتش احسان شده است نـوۀ ارشـد آقـای خـراسـان شـده اسـت بـر سـرم سـایــۀ ایــوان طـلایـی دارم گوشۀ صحن عجب حال و هوایی دارم از سـر سـفـرۀ او نـان و نــوایـی دارم سامـرایـیام و عـادت به گـدایـی دارم سامـرا، کـربو بـلایی به نـظر میآید این دو ششگوشه به دنیا چـقدر میآید شیعـیان تا به ابـد بر سر پیـمان هستند تو اگر امر کنی، گوش به فرمان هستند صف به صف، لشکرت از مردم ایران هستند که به فـرمـاندهی شاه خراسان هـستند سخت، سیلی زده بر بیادبان با، ادبش هر که "لبیک علیَ النـقی" آید به لبش ﻧﺎﻟـﻪﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﯿﭽـﺎﺭﻩ ﮐـﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻏﻤت ﺁﻭﺍﺭﻩ ﮐﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮔﺮﯾﻪ بر داغ تو ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﮐﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺩﺭ ﻏﻢ تو ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝﻫﺎ ﻫﻢﻧﻔـﺲ ﺣـﺠـﺮۀ ﺻﺒـﺮت بودی سخت زندانی و ﻫﻤﺴﺎیـۀ ﻗـﺒﺮت بودی متـوکـل، مـتـوکـل شده گـویـا به یـزید سامرا شام شده، تیره شده صبح سپـید باز هم پـای حـرامی به در خانه رسید پسر فـاطـمه را در وسط کـوچه کشید فاطمی بود، علی بود، ولی یار نداشت شکر، دشمن به زن و بچۀ او کار نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
سحر به سینه ز داغی نهان حکایت داشت غـم غـروب بـلـنـداخـتـر هـدایت داشت به روی آینۀ صبح، زنگ حسرت ریخت که رنگ او ز شب دیرپا حکایت داشت غـم شـهـادت فـرزنـد مصـطـفی، هادی که بـر سـتـیـغ ولا رایت ولایـت داشت امین حضرت حق، بوالحسن، علیِ نقی که بر فراز زمان، برکشیده رایت داشت دلـی بـه پـهـنـۀ ایـن آســمـان نـیـلـیفـام سری به سروری عرش، از عنایت داشت چـو آفــتـابِ مـحـمـد، ز پــرتــو ازلــی جهـان هـستی در سـایۀ حـمـایت داشت کجا به زهر ستم چهره میکشید به خاک؟ اگر که دشمن حق غیرت رعایت داشت ز برق شوکت او خصم در هراس افتاد که ذوالفـقار علی در کف کفایت داشت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
سیاهی زینت شب نیست، شب را زینت از ماه است اگر هادیِ او باشی خوشا هرکس که گمراه است من از آئینۀ "بَل هُم أَضَل"ها خوب فهمیدم از انسان برتر آن حیوان که از شأن تو آگاه است هزاران ابناَکثَم از حضورت فیض میبردند که ریگی در میان کوه چیزی کمتر از کاه است تویی بالاتر از بالا و ما پائینتر از پائین میان ما و تو بیش از زمین تا آسمان راه است نخواهد رفت تا معراجِ درک تو خیال ما که نخل قدر تو بالا و دست عقل کوتاه است تمام گوشها را تـشنۀ جام سخـن کردی که در دنیا هرآن چیزیکه شیرین است دلخواهاست به هر تصویر از آئینههای "جامعه" خواندیم که هر معصوم یک آئینۀ شفافِ الله است روایات شما آنقدر دل برده از این شاعر که تنها از مضامین شما دم میزند تا هست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
سایهها گزمۀ شب، سنگدلان در جولان نـور پـنهـان شده و آیـنهها در خـفـقـان بانگ شرک است که از مأذنهها میآید در هیاهوی جهان خانهنشین است اذان بر لب منبر و مسجد، زده شد مهر سکوت مجرم است آنکه بَرَد نام علی را به زبان راویان سلـسـله در سلـسله در بنـد ستم شیـعـیـانی مـتـواری شده همپـای زمان بـدعـتی تـازه بـنـا کـرد نـفـاقـی کـهـنه پس از آن قبر حسین بن علی شد ویران دلـم از درد شـکـسـتهست خـدا میداند آه ایـن قـصـۀ جـانـسـوز نـدارد پـایـان بـاز بـیوقـفـه بـه دریــا زدهام بـادابـاد نیـسـتم، نیستم از عـاقـبـتـش دلنگـران جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس »ابن سکّیت» چنین راه به ما داده نشان عقل دیگر سر عقل آمد و بیواهمه گفت: قلب بیدغـدغۀ عـشق نـدارد ضـربـان دهمین عشق بلافـصل، سلام ای دریا! پاکتر از نفس صبح، سلام ای باران! به حضورت، به قدومت شده دلگرم زمین به سحرهای سجود تو گواه است زمان هر که از «جامعۀ» تو به حقیقت برسد غـفـلت جـامـعه او را نکـند سرگـردان همگی دست به شمشیر، چه میفرمائید؟ آسمان منتظر توست کران تا به کران تـو فـراتـر ز بـیـانی به خـداونـد قـسـم سخن شعر نبودهست بهجز سَبـقِ لِسان متن تاریخ فقـط گفت که مسمـوم شدی متن تاریخ چرا بیخبر است از جریان؟ سامرا کشت تو را نور تو خاموش نشد سامری مانده و انگشت تحیّر به دهان غـم دیدار حرم کنج دلم جا خوش کرد به دعـایی دل ما را به مرادش برسان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
شدهام بر آن که پری زنم به هوات یا علیالنقی سفری کنم و سری زنم به سرات یا علیالنقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمان رهات یا علیالنقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سر در مشقهای سیات یا علیالنقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آبهای جهان اگر که دوات یا علیالنقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعهای بدان جلوات یا علیالنقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سرودهای غزل از زبان خدات یا علیالنقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علیالنقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعـظیم تو که سلام میدهمت به شوق لقات یا علیالنقی نَبُود به بودن تو غمم، بهخدا که حُرّ جهنمم که گرفتهام به ولات برگ برات یا علیالنقی بگذار کعبۀ سامرا، قدمی طواف کنم تو را سر خویش را بزنم به کوی منات یا علیالنقی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
خوشا سَری که شود خاکِ پای حضرتِ هادی خوشا دلی که پَرد در هوای حضرتِ هادی به چشمِ بسته خـدا را به روی باز ببـیند به دیده هر که نَهد خاکِ پای حضرتِ هادی زِ قبر و برزخ و فردای محشرش نَبُوَد غم کسی که زادِ رَهش شد وِلای حضرتِ هادی به سیم و زَر نَکُند اِعتنا کسی که به عالَم طَلب کُـند نـظرِ کیـمـیای حضرتِ هادی به سعی بنده نیاید به دست، قُربِ خداوند مگر که درک کُند دل، صَفای حضرتِ هادی کسی که جانِ جهان بود، داد جانْ به غریبی هِزار جانِ مُقـدّس فـدای حضرتِ هادی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
تو آن نوری که فَهمی ابتدا و انتهایت را نمیفهمد، چنانکه هیچ کس ذاتِ خدایت را گِل ما موم شد در دستهای مهربان تو همان دَم که عطا کردند خاکِ سامرایت را چراغِ راه میخواهم، سری از سجدهات بردار قیامی کن ببینم روی مصباحُالهُدایت را صراطَالمستقیم از دور نورِ سایهات را دید میان نقشهاش انداخت نقـشِ ردّ پایت را تویی که میشنیدی از سکوتِ سنگ، آهش را کسی نشنید کوهِ بغضْ بر دوشِ صدایت را تو را بُردند از غربت به غربت، این چه تبعیدیست؟ عوض کردند شکلِ ظاهرِ ماتمسرایت را به زَعم دشمنان درّندگان هم دشمنت بودند قفس دیدی، در آغوشت کشیدی دوستهایت را گواهی میدهد چشمانِ خیسِ آیۀ تطهیر به بزم روضههای شام، وا کردند پایت را از این غربت سفر کردی به عرش چادری خاکی همان چادر که برپا کرد در جنّت عزایت را به اجدادِ غریبت اقتدا کن، "فَابکِ لِلمَظلوم" بخوان با مادرِ خود روضههای کربلایت را
: امتیاز
|
مناجات شب لیلةارغائب با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شب شب ليـلـةالـرغـائب بود حس راز و نـيـاز غـالب بود هر کسی غرق حاجـتـش اما صبح جـمعه، امام غائب بود روی مـاهـش به شب نمیآيد دل مـا بـه رجــب نـمــیآيــد ما که مشغـول زندگی خوديم پس نـگـوئـيـم عجـب نمیآيد گرم دنـيـای غـصـه و درديم با امـام زمـان خـود سـرديــم روی لبهاست، يا "من ارجوه" و در پی "کـل خـير" میگرديم غـرق در روزگار جـنجـالی هفتههامان ز جـمعـهها خالی شـب، شـب آرزو و امــا مـا غـرق در آرزوی پــوشـالـی ندبـههـامان فقـط تظاهـر بود نامه از رو سيـاهیام پر بود منتظر با دو چشم خوابآلود جمـعـه، آقا، فـقـط تلنگر بود
: امتیاز
|
مدح و منقبت سیدالشهدا علیهالسلام در شب لیلةالرغائب
غـم کـهـنـۀ در گـلـویـم حـسین است دم و بازدم، های و هویم حسین است اگـر چـشـم من آبـروی مـرا ریخـت چه غم؟ بعد از این آبرویم حسین است به دنـبـال نـامـی به جـز عـشـقـم اما سرانجام هر جستوجویم حسین است شـب آرزوهـا شـب جـمـعــه بــاشـد و کـتـمان کـنم آرزویم حسین است؟ به سـجـاده گـفـتـم کـه مـایـل بـیـفـتـد که از این سحر سمتوسویم حسین است سـرآغـاز عـالم... سرانجام عـالم ... خلاصه بخواهم بگویم، حسین است
: امتیاز
|
مناجات شب لیلةارغائب با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
با روی سیه به گفت و گویم امشب شاید نظری کـنی به سـویم امشب ای کاش که این جـمـعـه بیایی آقا ایـن اسـت تــمـام آرزویـم امـشـب محسن زعفرانیه سلام ای پـسر مظهـر العجـائبها چگونه شرح غم تو کند مطالبها دو دیده مانده به راه تو یااباصالح تویی مراد من از لیـلةالـرغائبها ناصر شهریاری تـسکـیـن دل ام مـصـائب بـرگـرد ای بر دو جهان امیر و صاحب برگرد ما منـتـظر رؤیت رویت هـسـتـیم ای آرزوی شـب رغـائب بـرگـرد مهدی ستار زاده ای یار ز دیده گشته غائب برگرد ای هجر تو اعظم مصائب برگرد امشب ز خدا فقط تو را میخواهم ای آرزوی شـب رغـائب بـرگـرد سید سعید شاهچراغی این مـژده بـه بـنـدگـان تـائـب آمد خـیـزیـد که لـیـلـة الـرغـائـب آمـد سیدمحمدرضا یعقوبی آل ای مظهر مظهـرالعجایب! الغوث مظلومترین حاضرِ غایب! الغوث مجتبی خرسندی
: امتیاز
|
مدح و منقبت سیدالشهدا علیهالسلام در شب لیلةالرغائب
گـفـتـیـم حـسـیـن، تا فـدایـش بـاشـیم ما مثـل کـبـوتـر به هـوایـش بـاشـیم ای کاش که لیـلـةالرغـائب هر سال مـا زائـر صـحـن کـربـلایش باشـیم ************ ارباب بىكـفـن، همه عـالم فـداى تو زهرا گرفته مجلس روضه براى تو در لیلةالرغائب و در بین روضهها ما آرزویمان شده، كربُوبَلاى تو
: امتیاز
|
سالگرد شهادت سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی؛ لیلةالرغائب
جز ردّ قـدمهـای تو اینـجا اثـری نیست این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی گفتی سفر عشق به جز دربهدری نیست یک عمر شهـیدانه سفر کـردن و رفتن همقافله با عشق و جنون، کم هنری نیست دنـبـال شـهــادت هـمـۀ عـمــر دویــدی گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست آنقدر سبکبار سفر کردی از این خاک آنقدر که بر پیکر پاک تو سری نیست تو کـشتۀ این عشق، نه تو زندۀ عـشقی بر تربت تو جای غم و نوحهگری نیست باید که به حـال دل خود نـوحه بخوانم: سهم من جا مانده به جز خونجگری نیست از خود نگـذشـتم که به یـاران نرسـیدم جز خویش در این بین حجاب دگری نیست گـفـتـنـد که بـاز است در بـاغ شـهـادت برخیز! به جز اشک رفیق سفری نیست امشب شب قـدر است اگـر قـدر بـدانـی برخیز! مبارکتر از امشب سحری نیست
: امتیاز
|
سالگرد شهادت سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
نامت همیشه ورد زبان است قهرمان داغت هنوز در دل و جان است قهرمان دارد غــم تـو شـهـرۀ آفــاق مـیشـود ابلیس از همین نگـران است قهرمان در قلب کـفر، نام تو را جار میزنیم اینجا که میهن خودمان است قهرمان! نـزدیک قـلّه باج به دشـمن نمیدهـیم این سرزمین شـیردلان است قهرمان تا مکتب و مرام تو چشم و چراغ ماست این مرز و بوم، امن و امان است قهرمان مـا مــلـت امــام حــسـیــنــیـم تـا ابــد کاری بزرگ در جریان است قهرمان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟ به اعجاز نگاهت زنده کردی مردهدلها را برایت بردن من تا خدا، تا نور آسان است اسیر مهر و حلمت کن مرا چون مرد نصرانی که با تو رَستَنم از این منِ مغرور آسان است خودت سیب دلم را از حصار سنگها بردار برای او که چید از آسمان انگور، آسان است تمام بیتهایم درد دل بودند، میبخـشی کجا مدح سلیمان از زبان مور آسان است؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
چـشـمهـا در پـی دیـدار بـه گــردش آیـد ذرّه چون گـشـت پـدیـدار به گـردش آید دیـدههـا در طـلـب یــار بـه گـردش آیــد آسـمـان گـشـتـه چو دوّار به گـردش آید گرچه در اوج سـما این همه اَنجم داریم ما نظـر سـوی تو ای دلـبر پـنجـم داریم نفحهای میرسد از کوی تو ای حضرت دوست سجده آریم به ابروی تو ای حضرت دوست دل ما آینهای سوی تو ای حضرت دوست قبلۀ ماست گل روی تو ای حضرت دوست تا هلال رجـب از شـرم تو گـردید نهان اول مـاه خــدا، مـاه خـدا گـشـتـه عـیـان مـاهرویی ز جـنان غنچـۀ گـلـفـام رساند جـبرئـیل آمد و از لعـل لـبت جام رساند بر همه اهل سـمـاوات چـنین کام رساند جابـر از سوی نـبی آمد و پیـغـام رساند ز محـمـد به محـمـد چه سـلامـی برسید نـور آمد به سوی ماه ز سـوی خورشید نه فـقـط بهر نـبـی آرزوی ما همه است ذکر دیدار رخت بر لب ما زمزمه است نام تو اول عشق است و بر آن خاتمه است حسن رخـسارۀ تو پرتو دو فـاطمه است بر حرمخانۀ عترت شدهای نور دو عین تو هم از نسل حسن هستی و هم نسل حسین مــهــر تـو قـلـب مـرا ســوی اِلـه آورده دست دل را بگرفتهست و به راه آورده ســایـۀ روی تـو آئـیـنـه چـو مــاه آورده عـلـم و دانـش به حـریـم تـو پـنـاه آورده تـو شـکـافــنـدۀ هـر ذرۀ دانـش هـسـتـی تو روایتـگـر هر لـوحـۀ بـیـنـش هـستی به کریـمان جهان جود و کـرم داری تو فیض از سوی خـدا بهـر عـدم داری تو به دو صد همچو مسیح آیه و دم داری تو به دلِ عـاشـق دل، خسته حرم داری تو نـه بـقـیـع اسـت فـقــط بــارگــهِ آرامـت همـۀ عـالـم هـسـتـی است اسیر و رامت آسمـان خـم شده تا بـوسه زند بر دسـتت اهل عرشاند همه عاشق و مات و مستت جـمـلۀ حـور و ملک هـمقـدم و پـابستت واسطه فـیـض خـدایی و فـدایش هـستت جلـوۀ حُـسن تو آئـیـنه و مـرآت خداست نـام تو ذکر خـدایی و مـنـاجات خداست کـعـبه هستی و شده کعـبـۀ دل خال لبت قـبله هستی و شده قـبلـۀ جان نـور شبت قـدسـیان مـات شدند از کـرم و از ادبت من چه گویم ز خصال و ز کمال و نَسَبت گفتن از مدح و ثنایت به خدا کار خداست شرح اوصاف تو آئینهای از صدق و صفاست بیتـو نـابـود شوم بیتـو فـرامـوش شوم با تو از خویش جدا گردم و بیهوش شوم ز ثـنـایت همه دم واله و مـدهـوش شوم بهتر آن است که از مدح تو خاموش شوم من فقـط ذکر تو میگـویم و هستم یادت گوشه چشمی به سویم کن که شوم دلشادت
: امتیاز
|