- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
سحر به سینه ز داغی نهان حکایت داشت غـم غـروب بـلـنـداخـتـر هـدایت داشت به روی آینۀ صبح، زنگ حسرت ریخت که رنگ او ز شب دیرپا حکایت داشت غـم شـهـادت فـرزنـد مصـطـفی، هادی که بـر سـتـیـغ ولا رایت ولایـت داشت امین حضرت حق، بوالحسن، علیِ نقی که بر فراز زمان، برکشیده رایت داشت دلـی بـه پـهـنـۀ ایـن آســمـان نـیـلـیفـام سری به سروری عرش، از عنایت داشت چـو آفــتـابِ مـحـمـد، ز پــرتــو ازلــی جهـان هـستی در سـایۀ حـمـایت داشت کجا به زهر ستم چهره میکشید به خاک؟ اگر که دشمن حق غیرت رعایت داشت ز برق شوکت او خصم در هراس افتاد که ذوالفـقار علی در کف کفایت داشت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
سیاهی زینت شب نیست، شب را زینت از ماه است اگر هادیِ او باشی خوشا هرکس که گمراه است من از آئینۀ "بَل هُم أَضَل"ها خوب فهمیدم از انسان برتر آن حیوان که از شأن تو آگاه است هزاران ابناَکثَم از حضورت فیض میبردند که ریگی در میان کوه چیزی کمتر از کاه است تویی بالاتر از بالا و ما پائینتر از پائین میان ما و تو بیش از زمین تا آسمان راه است نخواهد رفت تا معراجِ درک تو خیال ما که نخل قدر تو بالا و دست عقل کوتاه است تمام گوشها را تـشنۀ جام سخـن کردی که در دنیا هرآن چیزیکه شیرین است دلخواهاست به هر تصویر از آئینههای "جامعه" خواندیم که هر معصوم یک آئینۀ شفافِ الله است روایات شما آنقدر دل برده از این شاعر که تنها از مضامین شما دم میزند تا هست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
سایهها گزمۀ شب، سنگدلان در جولان نـور پـنهـان شده و آیـنهها در خـفـقـان بانگ شرک است که از مأذنهها میآید در هیاهوی جهان خانهنشین است اذان بر لب منبر و مسجد، زده شد مهر سکوت مجرم است آنکه بَرَد نام علی را به زبان راویان سلـسـله در سلـسله در بنـد ستم شیـعـیـانی مـتـواری شده همپـای زمان بـدعـتی تـازه بـنـا کـرد نـفـاقـی کـهـنه پس از آن قبر حسین بن علی شد ویران دلـم از درد شـکـسـتهست خـدا میداند آه ایـن قـصـۀ جـانـسـوز نـدارد پـایـان بـاز بـیوقـفـه بـه دریــا زدهام بـادابـاد نیـسـتم، نیستم از عـاقـبـتـش دلنگـران جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس »ابن سکّیت» چنین راه به ما داده نشان عقل دیگر سر عقل آمد و بیواهمه گفت: قلب بیدغـدغۀ عـشق نـدارد ضـربـان دهمین عشق بلافـصل، سلام ای دریا! پاکتر از نفس صبح، سلام ای باران! به حضورت، به قدومت شده دلگرم زمین به سحرهای سجود تو گواه است زمان هر که از «جامعۀ» تو به حقیقت برسد غـفـلت جـامـعه او را نکـند سرگـردان همگی دست به شمشیر، چه میفرمائید؟ آسمان منتظر توست کران تا به کران تـو فـراتـر ز بـیـانی به خـداونـد قـسـم سخن شعر نبودهست بهجز سَبـقِ لِسان متن تاریخ فقـط گفت که مسمـوم شدی متن تاریخ چرا بیخبر است از جریان؟ سامرا کشت تو را نور تو خاموش نشد سامری مانده و انگشت تحیّر به دهان غـم دیدار حرم کنج دلم جا خوش کرد به دعـایی دل ما را به مرادش برسان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
شدهام بر آن که پری زنم به هوات یا علیالنقی سفری کنم و سری زنم به سرات یا علیالنقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمان رهات یا علیالنقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سر در مشقهای سیات یا علیالنقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آبهای جهان اگر که دوات یا علیالنقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعهای بدان جلوات یا علیالنقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سرودهای غزل از زبان خدات یا علیالنقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علیالنقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعـظیم تو که سلام میدهمت به شوق لقات یا علیالنقی نَبُود به بودن تو غمم، بهخدا که حُرّ جهنمم که گرفتهام به ولات برگ برات یا علیالنقی بگذار کعبۀ سامرا، قدمی طواف کنم تو را سر خویش را بزنم به کوی منات یا علیالنقی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
خوشا سَری که شود خاکِ پای حضرتِ هادی خوشا دلی که پَرد در هوای حضرتِ هادی به چشمِ بسته خـدا را به روی باز ببـیند به دیده هر که نَهد خاکِ پای حضرتِ هادی زِ قبر و برزخ و فردای محشرش نَبُوَد غم کسی که زادِ رَهش شد وِلای حضرتِ هادی به سیم و زَر نَکُند اِعتنا کسی که به عالَم طَلب کُـند نـظرِ کیـمـیای حضرتِ هادی به سعی بنده نیاید به دست، قُربِ خداوند مگر که درک کُند دل، صَفای حضرتِ هادی کسی که جانِ جهان بود، داد جانْ به غریبی هِزار جانِ مُقـدّس فـدای حضرتِ هادی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی (علی النقی) علیهالسلام
تو آن نوری که فَهمی ابتدا و انتهایت را نمیفهمد، چنانکه هیچ کس ذاتِ خدایت را گِل ما موم شد در دستهای مهربان تو همان دَم که عطا کردند خاکِ سامرایت را چراغِ راه میخواهم، سری از سجدهات بردار قیامی کن ببینم روی مصباحُالهُدایت را صراطَالمستقیم از دور نورِ سایهات را دید میان نقشهاش انداخت نقـشِ ردّ پایت را تویی که میشنیدی از سکوتِ سنگ، آهش را کسی نشنید کوهِ بغضْ بر دوشِ صدایت را تو را بُردند از غربت به غربت، این چه تبعیدیست؟ عوض کردند شکلِ ظاهرِ ماتمسرایت را به زَعم دشمنان درّندگان هم دشمنت بودند قفس دیدی، در آغوشت کشیدی دوستهایت را گواهی میدهد چشمانِ خیسِ آیۀ تطهیر به بزم روضههای شام، وا کردند پایت را از این غربت سفر کردی به عرش چادری خاکی همان چادر که برپا کرد در جنّت عزایت را به اجدادِ غریبت اقتدا کن، "فَابکِ لِلمَظلوم" بخوان با مادرِ خود روضههای کربلایت را
: امتیاز
|
مناجات شب لیلةارغائب با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شب شب ليـلـةالـرغـائب بود حس راز و نـيـاز غـالب بود هر کسی غرق حاجـتـش اما صبح جـمعه، امام غائب بود روی مـاهـش به شب نمیآيد دل مـا بـه رجــب نـمــیآيــد ما که مشغـول زندگی خوديم پس نـگـوئـيـم عجـب نمیآيد گرم دنـيـای غـصـه و درديم با امـام زمـان خـود سـرديــم روی لبهاست، يا "من ارجوه" و در پی "کـل خـير" میگرديم غـرق در روزگار جـنجـالی هفتههامان ز جـمعـهها خالی شـب، شـب آرزو و امــا مـا غـرق در آرزوی پــوشـالـی ندبـههـامان فقـط تظاهـر بود نامه از رو سيـاهیام پر بود منتظر با دو چشم خوابآلود جمـعـه، آقا، فـقـط تلنگر بود
: امتیاز
|
مدح و منقبت سیدالشهدا علیهالسلام در شب لیلةالرغائب
غـم کـهـنـۀ در گـلـویـم حـسین است دم و بازدم، های و هویم حسین است اگـر چـشـم من آبـروی مـرا ریخـت چه غم؟ بعد از این آبرویم حسین است به دنـبـال نـامـی به جـز عـشـقـم اما سرانجام هر جستوجویم حسین است شـب آرزوهـا شـب جـمـعــه بــاشـد و کـتـمان کـنم آرزویم حسین است؟ به سـجـاده گـفـتـم کـه مـایـل بـیـفـتـد که از این سحر سمتوسویم حسین است سـرآغـاز عـالم... سرانجام عـالم ... خلاصه بخواهم بگویم، حسین است
: امتیاز
|
مناجات شب لیلةارغائب با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
با روی سیه به گفت و گویم امشب شاید نظری کـنی به سـویم امشب ای کاش که این جـمـعـه بیایی آقا ایـن اسـت تــمـام آرزویـم امـشـب محسن زعفرانیه سلام ای پـسر مظهـر العجـائبها چگونه شرح غم تو کند مطالبها دو دیده مانده به راه تو یااباصالح تویی مراد من از لیـلةالـرغائبها ناصر شهریاری تـسکـیـن دل ام مـصـائب بـرگـرد ای بر دو جهان امیر و صاحب برگرد ما منـتـظر رؤیت رویت هـسـتـیم ای آرزوی شـب رغـائب بـرگـرد مهدی ستار زاده ای یار ز دیده گشته غائب برگرد ای هجر تو اعظم مصائب برگرد امشب ز خدا فقط تو را میخواهم ای آرزوی شـب رغـائب بـرگـرد سید سعید شاهچراغی این مـژده بـه بـنـدگـان تـائـب آمد خـیـزیـد که لـیـلـة الـرغـائـب آمـد سیدمحمدرضا یعقوبی آل ای مظهر مظهـرالعجایب! الغوث مظلومترین حاضرِ غایب! الغوث مجتبی خرسندی
: امتیاز
|
مدح و منقبت سیدالشهدا علیهالسلام در شب لیلةالرغائب
گـفـتـیـم حـسـیـن، تا فـدایـش بـاشـیم ما مثـل کـبـوتـر به هـوایـش بـاشـیم ای کاش که لیـلـةالرغـائب هر سال مـا زائـر صـحـن کـربـلایش باشـیم ************ ارباب بىكـفـن، همه عـالم فـداى تو زهرا گرفته مجلس روضه براى تو در لیلةالرغائب و در بین روضهها ما آرزویمان شده، كربُوبَلاى تو
: امتیاز
|
سالگرد شهادت سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی؛ لیلةالرغائب
جز ردّ قـدمهـای تو اینـجا اثـری نیست این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی گفتی سفر عشق به جز دربهدری نیست یک عمر شهـیدانه سفر کـردن و رفتن همقافله با عشق و جنون، کم هنری نیست دنـبـال شـهــادت هـمـۀ عـمــر دویــدی گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست آنقدر سبکبار سفر کردی از این خاک آنقدر که بر پیکر پاک تو سری نیست تو کـشتۀ این عشق، نه تو زندۀ عـشقی بر تربت تو جای غم و نوحهگری نیست باید که به حـال دل خود نـوحه بخوانم: سهم من جا مانده به جز خونجگری نیست از خود نگـذشـتم که به یـاران نرسـیدم جز خویش در این بین حجاب دگری نیست گـفـتـنـد که بـاز است در بـاغ شـهـادت برخیز! به جز اشک رفیق سفری نیست امشب شب قـدر است اگـر قـدر بـدانـی برخیز! مبارکتر از امشب سحری نیست
: امتیاز
|
سالگرد شهادت سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
نامت همیشه ورد زبان است قهرمان داغت هنوز در دل و جان است قهرمان دارد غــم تـو شـهـرۀ آفــاق مـیشـود ابلیس از همین نگـران است قهرمان در قلب کـفر، نام تو را جار میزنیم اینجا که میهن خودمان است قهرمان! نـزدیک قـلّه باج به دشـمن نمیدهـیم این سرزمین شـیردلان است قهرمان تا مکتب و مرام تو چشم و چراغ ماست این مرز و بوم، امن و امان است قهرمان مـا مــلـت امــام حــسـیــنــیـم تـا ابــد کاری بزرگ در جریان است قهرمان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟ به اعجاز نگاهت زنده کردی مردهدلها را برایت بردن من تا خدا، تا نور آسان است اسیر مهر و حلمت کن مرا چون مرد نصرانی که با تو رَستَنم از این منِ مغرور آسان است خودت سیب دلم را از حصار سنگها بردار برای او که چید از آسمان انگور، آسان است تمام بیتهایم درد دل بودند، میبخـشی کجا مدح سلیمان از زبان مور آسان است؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
چـشـمهـا در پـی دیـدار بـه گــردش آیـد ذرّه چون گـشـت پـدیـدار به گـردش آید دیـدههـا در طـلـب یــار بـه گـردش آیــد آسـمـان گـشـتـه چو دوّار به گـردش آید گرچه در اوج سـما این همه اَنجم داریم ما نظـر سـوی تو ای دلـبر پـنجـم داریم نفحهای میرسد از کوی تو ای حضرت دوست سجده آریم به ابروی تو ای حضرت دوست دل ما آینهای سوی تو ای حضرت دوست قبلۀ ماست گل روی تو ای حضرت دوست تا هلال رجـب از شـرم تو گـردید نهان اول مـاه خــدا، مـاه خـدا گـشـتـه عـیـان مـاهرویی ز جـنان غنچـۀ گـلـفـام رساند جـبرئـیل آمد و از لعـل لـبت جام رساند بر همه اهل سـمـاوات چـنین کام رساند جابـر از سوی نـبی آمد و پیـغـام رساند ز محـمـد به محـمـد چه سـلامـی برسید نـور آمد به سوی ماه ز سـوی خورشید نه فـقـط بهر نـبـی آرزوی ما همه است ذکر دیدار رخت بر لب ما زمزمه است نام تو اول عشق است و بر آن خاتمه است حسن رخـسارۀ تو پرتو دو فـاطمه است بر حرمخانۀ عترت شدهای نور دو عین تو هم از نسل حسن هستی و هم نسل حسین مــهــر تـو قـلـب مـرا ســوی اِلـه آورده دست دل را بگرفتهست و به راه آورده ســایـۀ روی تـو آئـیـنـه چـو مــاه آورده عـلـم و دانـش به حـریـم تـو پـنـاه آورده تـو شـکـافــنـدۀ هـر ذرۀ دانـش هـسـتـی تو روایتـگـر هر لـوحـۀ بـیـنـش هـستی به کریـمان جهان جود و کـرم داری تو فیض از سوی خـدا بهـر عـدم داری تو به دو صد همچو مسیح آیه و دم داری تو به دلِ عـاشـق دل، خسته حرم داری تو نـه بـقـیـع اسـت فـقــط بــارگــهِ آرامـت همـۀ عـالـم هـسـتـی است اسیر و رامت آسمـان خـم شده تا بـوسه زند بر دسـتت اهل عرشاند همه عاشق و مات و مستت جـمـلۀ حـور و ملک هـمقـدم و پـابستت واسطه فـیـض خـدایی و فـدایش هـستت جلـوۀ حُـسن تو آئـیـنه و مـرآت خداست نـام تو ذکر خـدایی و مـنـاجات خداست کـعـبه هستی و شده کعـبـۀ دل خال لبت قـبله هستی و شده قـبلـۀ جان نـور شبت قـدسـیان مـات شدند از کـرم و از ادبت من چه گویم ز خصال و ز کمال و نَسَبت گفتن از مدح و ثنایت به خدا کار خداست شرح اوصاف تو آئینهای از صدق و صفاست بیتـو نـابـود شوم بیتـو فـرامـوش شوم با تو از خویش جدا گردم و بیهوش شوم ز ثـنـایت همه دم واله و مـدهـوش شوم بهتر آن است که از مدح تو خاموش شوم من فقـط ذکر تو میگـویم و هستم یادت گوشه چشمی به سویم کن که شوم دلشادت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
وقت عشق است چشم تر بدهید شـمـعهـا مـژدۀ سـحـر بـدهـید كار دل گیر یك نگـاه شماست بـر مـنـاجـات من اثـر بـدهـیـد از شـلــوغـی شـهــر بـیــزارم كوچـهها فـرصت گـذر بدهـید دوست دارم به اوجـتان بـپـرم بیقـرارم كه بـال و پَـر بدهـید مینـشـیـنـم كـنـار در بـیتـاب تا به پـاهـای من خـبـر بـدهـید راه باز و مسیر بیخطر است توشه بـردار موقـع سـفر است ســفــری تــا دیـــار دلـبــرهـا تــا زمــیـن بـهـشـت پـرورهـا سـفــری تـا نـهــایـت مــسـتـی در طـواف حـریـم ســاغـرهـا آسـمـانـیتـریـن شـدیـم ایـنـجـا پــا بـه پــای پــر كـبــوتــرهـا خـانـههـا را بـبـیـن همه از دم شـاخـۀ یـاس روی ســردرهـا این مدینه است شهر پاك و زلال چـشـمـهسـار تـمـام كـوثــرهـا این مدینه است مركزیت نور است تربت قبر چهار حجت نور است یـك زیـارت كـنـار ابـر بـهـار یك بقیع است و زائران بسیار بالهای فـرشته ها فـرش است قـدری آهـسـتـهتـر قـدم بـردار یك قـدم بـیـشـتـر نـمـانـده ولی به درِ بـسـته خـوردهایم انگـار از هـمین جـا دخـیل میبـنـدیم پشت این پنجـره هـمین دیـوار مگر امشب شب ولادت نیست شـمـع روشن كـنـید دورِ مزار ذات غـیـب خــدا شـده ظـاهـر در جــمــال مــحــمــد بـــاقــر آمــدی ای امـــام پــنــجــم مـا آمـدی ای یـگــانــه بـیهـمـتــا بـرفها آب شد زمـین خـنـدید از بــهــار تــو ای گــل زیــبـا عــلـم را آمـدی كـه بـشـكـافـی مـثـل كـشـتـی به سـیـنـۀ دریـا تــا ابـــد آســـمـــانِ آبــی تـــو مـیزنـد سـایـه بـر سـر دنـیــا تو در این صفحههای خالی دل نقـشها میزنی به رنگ خـدا جوهـر بـنـدگیاست در قـلمت غیر تـوحـیـد نیست در قـلمـت ای به دوشت همیشه رایت علم در بـیــان تـو واقـعـیـت عــلـم روی مـنـبر كه درس میدادی زیر دِیـنِ تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهـكـار تو بوده خـلـقـت علم عـقـل مـا قـد نـمـیدهـد هرگز به مـقـام تـو ای حـقـیـقـت علم بیفـروغ تـو میرود از دست هـمـۀ اعــتــبــار دولـت عــلـم تا كه نـورِ كـلام تو جاریست گلشن دین همیشه گل كاریست ای سـرآغـاز نـاب مـاه رجـب وی شـروع كـتـاب مـاه رجب بـا غــروب جــمــادی الـثـانـی سـر زدی آفــتــاب مـاه رجـب اشـكهـای تـو لـحـظـۀ مــیـلاد شده عـطر و گـلاب ماه رجب عكسی از حُـسن كـبریا هستی جای تو قـلـب قـاب ماه رجـب یك منـاجـات بـر لـبـم بـنـویس در شب مـسـتـجاب مـاه رجب در هــوای خــدا رهــایــم كـن بـیـشـتـر با خـود آشـنـایـم كـن تو كه بر چـشم خلـق جا داری نــوری و جــلــوۀ خــدا داری شاخ شـمـشـاد حـضرت سجاد ریـشـه در بـاغ هـل أتی داری ثـمـر نـخـل احـمـدی كه نـسب ز حـسـین و ز مجـتـبـی داری پـسـر سـیـد الـبـكــاء هـســتـی سـرگـذشـتـی پُـر از بـلا داری یـادگـاری ز لالـههـای عـطش بــر دلـت داغ كــربـــلا داری تـو غـروب سـپــیـده را دیـدی عــمـۀ قــد خـمـیــده را دیــدی همه جا گـرد غـصه پـاشـیـدند با سر تیغ و نـیـزه گل چـیـدند دسـتهـای سـیــاه بـر سـر تـو سـنـگهـای كـبــود بــاریـد نـد چـشمهایی كه گـریه میكردند سـیـلـی و تـازیـانـه مـیدیـدنـد مــردم كــوچــۀ یــهـــودیهــا دور سـرهـا مُـدام رقـصـیـدنـد بی ابـوالفـضـل كودكان یـتـیـم روی خشت خرابه خـوابـیـدند اینهـمه غـم كه بر سـرت آمد كــودكـی تــو را رقــم مـیزد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
آن قوم که معمار جنان خشت به خشتند از خاک تو هستند که پاکیزه سرشـتند از نـام تـو پـرسـیـدم و گـفـتـند محـمـّد نـامـی که به دیـبـاچـۀ توحـید نوشـتـند در عــالـم ذر مـزرعـهای بـود دل مـا از مِهر تو یک بذر در این مزرعه کِشتند دیـدنـد شـکــافـنــدۀ دریــای عــلـومـی شد پنبه علوم دگران هر چه که رِشتند حق دور تو میگردد و آنان که نگردند در کعـبه اگر هم بروند اهل کِـنـِشـتـند از نسل حسین و حسنی، بهتر از این چیست اجــداد تـو آقــای جـوانــان بـهـشـتـنــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
آنکه بر چشمان ما پیـراهـنی گـلفام داد ذره تا خورشید گردد شبـنمی انعـام داد اشک را از بـاده سـاقـی کـوثـر آفـریـد در ضیافتخانهاش هر دیدهای را جام داد تا که دست موجها بر دامن ساحل رسد در دل هر عـاشـقـی دریـای نـا آرام داد شام را از گیسوان آل حیدر تیره ساخت روز را بـرگـرد آنها جـامه أحـرام داد هر کسی پیغـمبری میکرد در آل علی همچـو خـتـم الانـبیا او را محمد نام داد مثل خورشیدی که دیروز از همین مشرق دمید اولین پیـغـمـبری که بعد پیـغـمبر رسید نام زیبایش محـمد بود و سیـمایش علی قآبی از پیغمبر و تصویر زیبایش علی روی احمد؛ خُلق احمد؛ خوی احمد بود و بس پـای تا سر احـمـد و قـد دلارایش عـلی نامه مکتوبی از اوصاف جنت روی او خط و خالش احمد و زلف چلیپایش علی ساحل از پیغامهای او پُر از دُرّ و صدف موج الطاف پیـمبر بود و دریایش علی چشم او بسم الله است و خال او چون نقطهاش خوشنویسی خداوند است و امضایش علی پلکهایش پـردۀ گـنجـیـنة الاسـرار بود چشم او قاب رسول و حـیدر کرار بود مثل خورشیدی که روشن میکند اشراق را میشکافـد نـور عـلماش سیـنـۀ آفـاق را هر ستاره یک شرار از شعلههای علم اوست با رصد قـلـبم منجم میشود احـراق را نردبـانی تا فـلک باید که باشد بنـگـریم خاک پایش شکل داده قامت این طاق را بین گلشن گم شود عطری که هر گل داشته در صفاتش گم کنم سررشته مصداق را اشتیاق مهر او ناچیز را خـورشید کرد آسمان بر سر گرفت آن ذره مشتاق را هرکسی یک قطره از او خواست باران میبرد مور از درگاه او تخت سلـیـمان میبرد قال باقـرهـای او تحـکـیـم قـرآن حکـیم قال باقـرهای او یعنی صراط المستقـیم آفرینش طفل شش روز است پیش لطف او چشم او شرحی است بر آیات احسان قدیم قبل از آنی که بگویی حاجتت را میدهد نشنود آوای سائلهای خود را این کریم احتیاجی نیست بر سوسوی شمعی در بقیع ماه و خورشیدند وقتی که چراغ این حریم جبرئیل اینجا تمام افتخارش نوکری است هر ملک ترفیع گیرد میشود اینجا ندیم بسکه بر خاک مزارش ریخت خون از چشم تر سنگ قبرش را تراشیدند گویا از جگر شرح جمع عشق را از اشک دامانش بپرس این حکایت را ز چشمان گلستانش بپرس هرچه زینب دید او هم دید در دشت بلا ما رأیت الا جمیلا را ز چشمانش بپرس دانهدانه یاد یاران قطرهقطره اشک ریخت ذکر هر مرثیه از تسبیح مژگانش بپرس پیکری از شانه شمشیرها چون زلف شد موبه مو این قصه از زلف پریشانش بپرس دشتی از نامحـرمان و دخـتران بیپـناه هتک حرمت را از آن چاک گریبانش بپرس هرچه میپرسی مپرس از کوچه و بازار شام یک سحر تا شام ناموس خدا در ازدحام
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
درختها قلم و هرچه بحر، جوهر تو نبـود عـلـمی اگر بـسـته بـود دفـتر تو تو گرم بحثی و چون کودکان مشق نویس فرشتـگـان زده زانـو به پای منـبر تو حدیث و آیه و تفسیر، تیغ و شمشیرت محـدثان و فـقـیهان سـپـاه و لـشکر تو چه داشت شیعه اگر باقرالعلوم نداشت؟ چه داشت سنی اگر که نبود محضر تو؟ عجیب نیست که انقـدرها کـریم شدی که دختر حسن ابن عـلیست مـادر تو تـویـی که قـبـل ولادت تـوسـط جـابـر رسـانـده است سـلام تو را پـیـمـبر تو تو صبح روشنی و جغدهای شب زده را عجیب نیست نکردند اگر که باور تو طلوع صبح ظهور ست وعـدۀ عـشاق قـرار و وعـدۀ مـا مـرقـد مـطـهـر تـو
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
گل، گلاب آورده و عالَم میانِ گل؛ گم است اولِ مـاهِ رجـب میلادِ مـاهِ پـنـجم است تا قیامت خط به خطّ ِعلم، با آن گستره در میانِ فقه و عرفانِ احادیثَش گم است از کلامش هست جاری دم بهدم آبِ حیات جرعهجرعه از همین آبِ گوارا در خُم است هست نامش باقر و هر کس که شاگردش نشد تا ابد مثل کلافی کـاملا سردرگم است لایه لایه علم را با معرفت از هم شکافت موشکافی کرده دین را و امام ِمردم است شکرِ حق که شعبهای از حوزهٔ علمیهاش در میانِ خاک ایران و در آغوشِ قم است مادرش زهراست پس خیرِکثیرش تا ابد شامل حالِ تـمام ِخـوشههایِ گندم است یادگار کربلا سنگ صبور است و هنوز رازدارِ دردِ دلهـایِ رقـیه خـانم است بیمزار است و به همراهِ پدر کنجِ بقیع داغدارِ کوچه و ضربِ غلاف و هیزم است!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
از دامن دو فـاطمه و دو عـلی رسید جانها به لب رسید به شوقش، ولی رسید اصلا نه پنجمین که همان اولی رسید تا دومـین محـمـدِ نـوری جـلـی رسید در جـام مجـتـبی شده پُـر بـادۀ حسین قـربانت نـامت ای حـسنیزادۀ حسین خوش آمدی شبیهترینها به مصطفی ای رفته در جمال سراپا به مصطفی ای بهـترین هدیـۀ زهـرا به مصطفی ای خـنـدۀ خـدای تعـالی به مصـطفی شُکر خدا به خاک شما سر رساندهام من جـابـرم سـلام پـیـمـبـر رسـاندهام در هر نظر محمد و از هر نظر حسین نیمی علی و فاطمه نیمی دگر حسین ای رفته بر امام حسن رفته بر حسین یعنی رسیده است حسن ضربدر حسین نوری میان نور، نسب در نسب سلام حُسن شروعِ روشنِ ماهِ رجـب سلام ای عین و لام و میم و الف لام میمها حیرانِ موشکـافـیات عـبد العـظـیمها زانـو زده به طـور کـلامت کـلـیـمهـا آفاق پُر شد از معـارف تو از قـدیمها از آنچنان پدر پسری اینچنین خوش است از چهارده علی، علیِ پنجمین خوش است یک نـقـطه از معـانـیِ تو آفـتـاب شد یک نکته از مباحث تو بیحساب شد درسی ندادهای و هـزاران کـتاب شد تو جلوه کردی و همه جز تو سراب شد برهـان تویی؛ دلیل تویی مدعیٰ تویی احمد تویی حسین تویی مرتضی تویی جبریل را دوباره به حیرت کشاندهای اِدریـس را برای کـتـابت کـشانـدهای ما را به پای درس محـبت کشاندهای دل را بـرای فهـم امـامت کـشـاندهای زهـرِ هـلائـلانـد هـمه جز شـما قـسم بیراهـه است غـیر ره کـربـلا قـسـم فـرمـودهاید غـیر شما جـمله باطـلاند دریا فقط تویی همه شنهای ساحلاند درسی بگـو برای قـلوبی که مـایلاند تا عـالـمـان شهـر بـفـهـمند جـاهـلاند این چـشم را برای تو ویرانه ساختیم ما را ببخـش صحـن شما را نساختیم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلاماللهعلیها
عاشقان را غمِ سر نیست که سر ناچیز است داغ این رنگ به سیمای جگر ناچیز است تیر ایـن راه بـر آئـیـنـه نـشـسـتـن دارد سینه تا هست و دلی هست، سپر ناچیز است ذرّه را جذبۀ خورشید قـمر خواهد کرد در بقا، نیـستیِ ذره مگـر ناچـیز است؟ سر خورشید به نیزه است! بزرگ است خبر راه بستـند؛ ولی پیـش خبر ناچیز است بادیه بـادیـه آواره شـدن چـیـزی نیـست تا برادر همهجا هست، سفر ناچیز است راوی قصّۀ درد است؛ سخن کوتاه است بار این داغ، گران؛ کفّه اگر ناچیز است او چه کرده است که از سنگ عرق میریزد پیش اکسیر دمش قیمت زر ناچیز است رد شدن از دل این شام بسی طولانی است گرچه با بودن خورشید و قمر ناچیز است
: امتیاز
|