- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عمریست دل به چشم تو بستم نگاه کن زهـرای من! عـلی تو هستم نگاه کن ای دل بـریـده! تا نـبـریـدم بـلـنـد شـو ای پـرشکـسته! تا نـشکـستم نگاه کن زانـوی بـوتـراب به خاک آشـنا نبـود بر خاک التـمـاس نـشـسـتـم نگـاه کن یک دست من ز پیکر خیبر توان گرفت حالا به لـرزههـای دو دسـتم نگاه کن چون تار و پود چادرت از زخم کوچهها از هم هـزار بار گـسـسـتـم نگـاه کـن ای يار! كـلـّمـينی ... زهـرا! أنا علی زهـرای من! عـلیِ تو هستم نگاه كن
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آخرش شرح غـمـم روی زبانها افتاد همه گـفـتـند که خـیـبرشکن از پا افتاد آه! رفــتـی و تــمــام بـدنــم مـیلــرزد پهـلـوان تو زمین خورد، وَ از نا افتاد دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است چـشـم من بر رخ نـیـلی تو حـالا افـتاد بشکند دست کسی که... اثرش معلوم است جای دستی به روی صورت حورا افتاد با یـتـیـمـان تو هـمـنـاله شده جـبرائـیل ولـولـه در وسـط عـرش مـعـلـّی افـتاد ساحلم بودی و رفتی و نگـفتی با خود که عـلـی در وسـط مـوج بـلایـا افـتـاد با چه رویی بـدنت را بـدهم بر پـدرت لبم از شرم، ز هر صحبت و نجوا افتاد با چه رویی به پدرجان تو این را گویم «پـیش چـشـمان همه، اُمّ ابـیـهـا افتاد»
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
سرّالاسرار خدا اینجاست، پس در بسته است راه در دنیای او چندین برابر بسته است فاطمه در عرش مهمان خداوند است و بس در مقام قُرب او، جبریل هم پَربسته است عصمتالله است این بانو، که در عالم خدا راه کشف این معما را سراسر بسته است هرکسی را نیست اذن گریه بر ناموس حق روضههای او خصوصی شد، اگر در بسته است جز پـریـشانی ندارد حـاصل بیمـادری چون تمام نظم هر خانه به مادر بسته است از همان روزی که زهرای علی سردرد داشت روضههای فاطـمیه غـالباً سربسته است نیست بیعلت اگر از او خجالت میکشید ذوالفقارش در غلاف و دست حیدر بسته است «یکنفر، یکروز میآید برای انتـقام» جان ما تنها به این مضمون آخر بسته است
: امتیاز
|
زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلاماللهعلیها در مادر
جانی نمـانده در تنت از بس گریستی هم بـین بـسـتری و هم انگـار نیـسـتی این بار چندم است به دیوار رو زدی تا حـیـدرت به در نـرسـیـده بـایـسـتی این رَخت چیست رج به رجش آه میکشی؟! مـادر به فکـر روز مـبادای کـیستی؟! پیراهنت ز فرط تقلا به خون نشـست تا نـخ بـرای پـیـرهـن کهـنـه ریـسـتی زینب ببـیـند آتـش اگر، گـریه میکـند مـادر چرا تو آب که دیدی، گریستی؟
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـالمى سوخته از آتش آهِ من و توست اين در سوخته تا حشر گواهِ من و توست غـربـتم را همه ديـدنـد و تمـاشا کـردند بیپنـاهی فقـط انگـار پناهِ من و توست کوچه آن روز پُر از ديـدۀ نامحـرم بود همۀ روضه نهان بين نگاهِ من و توست صورت نیـلی تو از نفـس انداخـت مرا گرچه زهرای من اين اول راهِ من و توست آه از اين شعله که خاموش نگردد ديگر آه از آن روز که بر نی سر ماهِ من و توست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
اسـیـرِ بـسـتـرم بابا؛ ندارم قـوّتی دیگر پُر از دردم! به این دنیا ندارم رغبتی دیگر پس از تو میروم از حال؛ لحظه لحظه با سردرد سه ماهی میشود پایم ندارد قدرتی دیگر سرم پایین بود و بیهوا خوردم چنان سیلی که در چشمَم ندارم هیچ خوابِ راحتی دیگر لگد زد بی هوا، خوردم زمین، شش ماههام را کشت ندیدم محـسنم را و ندارم حاجـتی دیگر نفسگیر است وقتِ سجده بازویِ ورم کرده برای دخترت بابا! نمانده طاقـتی دیگر از این پهلو به آن پهلو شدن با درد؛ دشوار است ببَر پیشِ خودت امشب مرا تا ساعتی دیگر حسن با ذکرِ "یا شافی" شبانه اشک میریزد ندیدم با خدا زیباتر از این خلوتی دیگر کجایی تا ببـینی بیرمـق افـتاده پهـلویم همان دستی که بوسیدی، ندارد حرکتی دیگر برایم ساخت تابوت و دعایش کردم و گفتم علی جانم! حلالم کن اگر شد زحمتی دیگر پدر! تنهاییِ حیدر برایم بدترین درد است سلامِ بیجوابش شد برایم غربتی دیگر!
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهم السلام
بر در کـشیده شعـلـههای اخـتلافـش را هـیزم به هـیزم جـمع کرده ائتلافـش را مردی سکوت خـلوت قـدیسهها را بُرد با مشت میکوبد به در، حرف خلافش را حتی در و دیـوار با فـریـاد میگـریـنـد مرثـیهخـوان وقتی بخواند اعترافش را این خانۀ زهراست، اینجا مهبط وحی است عرشی که کعبه فرض میداند طوافش را خاکی شده آن چادری که شب به شب مریم پیش ملائک شرح میداده عـفـافـش را عرش خدا در روضه میلرزد که نامردی محکم به دست فاطمه میزد غلافش را دستی شکسته که کریمان نقل میکردند بـخــشـیـدن پـیــراهـن شـام زفـافـش را اشک علی باخون دل آمیخت در کوچه کوثر گرفت از گونهاش اشک مضافش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمیزد این خـانه را جـبـریل با پَـر هم نمیزد محض تبرک پُشتِ «در» میرفت، حتی پَر سمت «در» میبُرد، آخر هم نمیزد این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی «در» را به آرامی، پیـمـبر هم نمیزد «در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد حـتی به پـهـلـوی صنـوبـر هم نـمیزد این «در» فقط با دست زهرا باز میشد ایکاش «در»، این اصل را بر هم نمیزد
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهم السلام
باغ را آتش زدند و باغـبان را میبرند شد زمین گریان چو میدید آسمان را میبرند یک طرف گلهای باغ از غم گریبان میدرند یک طرف با دست بسته، باغبان را میبرند پیش چشم لالـههای بـاغ گلچـینان چرا همره خود جلـوۀ باغ جـنان را میبرند پـشت در افـتاده بـانـوی بهـشت احمدی دوزخیطبعان امیرِ مؤمنان را میبرند جان عالم برلب آمد باعث خلقت چو دید عدهای با ریسمان جان جهان را میبرند آی جـبریل امین! یکدم فرود آی و ببین رازدار و مَحـرم راز نهـان را میبرند دست عترت دامن پاک ولایت را گرفت دید چون سرمایۀ امن و امان را میبرند تا که زهرا حافظ این بوستان سرمدیست کی «وفایی» طائر عرشآشیان را میبرند!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آتش افـتاده به جان همه؛ اما چه شده؟ همه جمـعـند دَرِ خانۀ مـولا؛ چه شده؟ آسمان ناله زد و گفت: درآنجا چه شده؟ فاطمه پشتِ در افتاده؛ خدایا چه شده؟ دودی از آتش آن دَر به سماوات رسید گل یـاسِ نـبوی را چه جراحات رسید به فـلک نالهای از مـادر سادات رسید که خبر داشت که در عالَم بالا چه شده؟ آسمان دید که بر عـرش، طـنین افتاده شعـله بر بال و پَرِ روح الامـین افتاده غـنچـه پرپر شده و گل به زمین افتاده وای فضه! تو بگو پهلوی زهرا چه شده؟ در هیاهو که همه فـتـنهگران همدسـتند نـاگهـان آتـش و بیـداد بـهـم پـیـوسـتـند عدهای دست علی را به طنـابی بستـند بی حیا مردم بیشرم! شمارا چه شده؟ گرچه مأمور به صبر است تواناست علی در برِ کوهِ مصیبات، شکـیـباست علی خیز ای فاطمه از جای که تنهاست علی خیز از جا و ببین حرمت مولا چه شده؟ نظر گل به سوی خرمنی از خار افتاد مـثـل آتش به دل اهـل سـتـمـکار افـتاد بازوی فـاطمه با ضربتی از کار افتاد یـارِ تنهای عـلی در بَرِ اعـدا چه شده؟ به خـداونـد، گُـلِ لـم یـزلـی زهـرا بود در شب غربت و غم، نورِ جلی زهرا بود تا که جان داشت به تن، یارِ علی زهرا بود ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
سرنـوشت آن گـل پرپر نمیدانم چه شد شرح این خونگریه را آخر نمیدانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود آن سفـارشهای پیغـمبر نمیدانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمیدانم چه شد چند نـامـرد آمـدند و هـیـزمـی آمـاده شد «در» که کلاً سوخت، میخ در نمیدانم چه شد بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید حالت گـلـبرگ نیـلـوفـر نمیدانم چه شد شد فدک سیراب از سرچشمۀ پهلوی او لالـههای رسته بر بستر نمیدانم چه شد دستهای رهبرش زخمی شد از ردّ طناب ریسمان بر گردن حیدر نمیدانم چه شد هیچ کس قبر شریفش را نمیداند کجاست آخرِ این قـصه را دیگر نمیدانم چه شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هرکسی باشد صدای حق، صدای فاطمهست آیۀ «ثُـمَّ اسْتَـقـامُوا» ماجـرای فاطمهست هر طرف ماندهست مظلومی میان شعلهها ای مسلمان! هان به پا خیز! این ندای فاطمهست تا همیشه «مثل زهرا پای حق میایستیم» هر کسی شد یار حق، یارش خدای فاطمهست وقت پیکار است با خصمِ خدا و خصمِ خلق کشتن مرحب به شوق مَرحبای فاطمهست گوش کن از غزه و لبنان و صنعا بشنوی این طـنـینِ انقـلابِ بچـههای فاطـمهست راهِ قدس از خاک پاک کربلا خواهد گذشت کـربـلا آئـیـنۀ عـزم و وفـای فـاطمهست «مادرم مظلومه بود و یاور مظلومها» اولین مظلوم عالم، مرتضای فاطمهست دست مولا بسته شد با ریـسمان فـتـنهها نـاجی اُمَّت یدِ مشکـلگـشای فـاطمهست شد طواف فاطمه در کوچهها دور علی بیت زهرا مروه و مسجد صفای فاطمهست شد علمدارِ علی، زهرای هجده سالهاش محسن ششماهه پشتِ در فدای فاطمهست فاطمه عزم سفر دارد از این خاک غریب آرزوی مـرتضی اما شِـفـای فاطمهست کاشف الکرب علی لبخند زهرا بود و بس بعد از این بیت علی، ماتمسرای فاطمهست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چو آفـتاب رُخـت را غـبار ابـر گرفت شکوه نام عـلی غـربـتی سـتـبـر گرفت جهان و کُن فیکونش در اختیار تو بود عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟ خــمـیـد قــامـت او زیـر بـار انـدوهـت اگرچه دست علی را عصای صبر گرفت پدر به دیـدن تو تا بهـشت صبـر نکرد تو را ز دست علی در میان قبر گرفت تمام غربت خود را گریست در دل چاه که تا همیـشه دل چـاه مثـل ابـر گرفت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
«عشق، سوزان است بسم الله رحمن الرحیم هر که خواهان است بسم الله رحمن الرحیم» کـشتیام بینـاخدا دارد به دریا میرود وقت طوفان است بسم الله رحمن الرحیم دست من بستهست، جای من رجزخوان میشوی کوچه، میدان است بسم الله رحمن الرحیم ختم قرآنِ تو جای «ناس» گویا با «حدید» رو به پایان است بسم الله رحمن الرحیم «قدر» میخوانم وَ میدانم که از نامحرمان «قدر» پنهان است بسم الله رحمن الرحیم آب را از سلسبیل آوردهام «اسما»! بریز غسل باران است بسم الله رحمن الرحیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
بیمارت ای علیجان، جز نیمهجان ندارد میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد غم چون نسیم پائیز برگ و بر مرا ریخت این لالـۀ بـهـاران غـیر از خـزان ندارد خواهم که اشک غربت از چهرهات بگیرم شرمنـدهام که دیگـر دسـتـم تـوان ندارد بگذار کس نداند در پشتِ در چه بگذشت من لب نـمیگـشایم، محـسن زبان ندارد هر کس سراغم آمد با او بگو که زهرا قدرش عیان نگردید، قبرش نشان ندارد شهری که در اماناند حتی یهود در آن در بـین خـانۀ خود، زهـرا امـان ندارد!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـاید او یـوسف ذریـۀ طـاهـا میشد روشـنیبـخـشِ دل و دیدۀ بابا میشد شاید او در دل گهواره زبان وا میکرد همدم فاطمه ـ فِی المَهدِ صَبِيّا ـ میشد شاید او بین مناجات و نماز شب خویش جلوۀ روشنی از حضرت موسی میشد شاید او از همۀ اهل جهان دل میبُرد مثل پیغمبرمان خوش قد و بالا میشد شاید او در سَکَنات و وَجَنات و حَسَنات اَشبهُ النّاس به صدیـقۀ کـبـری میشد شاید او مثل ابـاالفـضل مـیان صفـین ذوالـفـقـار عـلـیِ عـالیِ اعـلی میشد شاید او مشک به دوش از وسط نخلستان از حرم با رجزی راهی دریا میشد شاید... امّا چه بگویم که چه شد در آتش کاش او پاسـخ این شاید و امّا میشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از غم بی دردی مردم به سینه "آه" داشت در میان بیت الاحزان، نالۀ جانکاه داشت گاه از چشم کبودش اشکِ غربت میچکید گاه از پهلوی مجروحش شرارِ آه داشت گرچه آزرده شد از همسایگان خود، ولی لب به نفرین وانمیکرد و از آن اکراه داشت لحظهای دست از دفاعِ از ولایت برنداشت در غریبیِ علی، جان و دلی آگاه داشت جان خود را او به قربان امام خویش ساخت کوثری که عمر پُر عزّت، ولی کوتاه داشت کس نمیداند مـزارش را کجا پـیـدا کند کاش مثل بچههای خود زیارتگاه داشت نیست همدردی برایش ای «وفایی» درجهان بعد زهرا گرعلی سر در میان چاه داشت
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و شهادت حضرت محسن علیهم السلام
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است برس به داد دل مادری که پشت در است چهـل نفـر، همه نامـردهای جـنگآور به صف، مقابلِ حوریهای که یک نفر است چه غنچهایست که پرپر شدهست کنج حیاط در آشـیانۀ بـلـبـل چقدر بال و پر است نـگـفـتـم از پـسر سـوم عـلـی سـخـنـی که سِرّ مُستَـتر اهلبیت، این پسر است پسر چه عرض کـنم پـیر عـالـم امکان پسر نیـامده از راه، حـیـدر دگـر است پـسر نـیـامده از راه، معـنی والـشـمس پسر نیامده از راه، عـین والقـمر است پـسر نیـامـده از راه، آه خـواهـد رفـت پسر نیـامده از راه، راهی خطـر است گـرفـت صورت خود را مـقـابـل آتـش پسر به خاطر مـادر، نیامده سپر است غـم تـمـام پـسـرهـای او، بـزرگ ولـی غـم نـیـامـده فـرزند او بزرگتـر است قـرار نیـست بـگـیـرد قـرار بعـد از او دل شکستۀ مردی که از قضا پدر است
: امتیاز
|
زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلاماللهعلیها در مصائب حمله به خانه
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم، هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد دست مادر آخرش واشد، نمیگویم چطور اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود هرچه ماندم منتظر، فردا و فرداها؛ نشد هرچه گشتم کوچه را، فردا و فرداها؛ نبود هر چه گـشتم گوشواره آخرش پیدا نشد آخرش خم شد به درگاه عـلی، ماه علی آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد چشم امید یتـیمان! چشم را وا کن ببـین نـالـه هم سهـم یـتـیـمان تو از دنـیـا نشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حَـیّ عَـلَی الـعَـزا کـه عـزادار مـادریم مـا هـمنــوای نـالهٔ جــانسـوز حـیـدریم رخت عزاست بر تنمان، بغض در گلو در خیـمهگـاه روضـهٔ خـونـبار دیگریم هـم بر نخی زِ چـادر او دل سـپـردهایم هــم پاســدار حُــرمت آن یاس پرپـریم عمـریست هیـأت دل ما فاطمیه است شکرت خدا! که بر درِ این خانه نوکریم بـا افــتـخـار، سـائـل درگــاه او شــدیـم از سـفـرهٔ کـرامــت او رزق میبـریـم با اشـک و آه فـاطمـه آتـش گـرفـتـهایم درد آشـنـای غـربت سـاقـیِّ کــوثـریـم جانهای ما سرشته به عشق ولایت است این عشق را به جان و دل خویش میخریم تا هست، درب سوخته حاجات خویش را جـایی به غیـر خـانـهٔ زهــرا نـمیبریم مـا آبــرو گـرفـتـهایـم از فــاطـمـیـههـا مـدیـون این عـنـایت دخـت پـیـمـبـریـم هـر ذره پـای درگه او "کـیــمیا" شـود اوج سعـادت است اگر خاک این دریم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد یگـانـه کـوکـب بـاغ وجـود، پـرپر شد شب شهادت زهرا علی به خود میگفت: گـل مـحـمـّدی من چه زود پـرپـر شد! خزان چه کرد که در چشم اشکبار علی تمام گـلـشن غـیب و شـهـود، پرپر شد به باغ حُسن کـدام آفـتاب ناب، افـسرد که در مدار افق هرچه بود، پرپر شد؟ بـرای تـسـلـیـت اهـل بــاغ آمـده بـود! شقـایقی که به صحرا کـبود، پرپر شد نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه داشت بنفشهای که سحر در سجود، پرپر شد
: امتیاز
|