کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : فائزه امجدیان     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن     قالب شعر : غزل    

چه دست‌های قـنوتی، رسیده‌اند به ماه            دعا بخوان که جهان با تو می‌شود همراه

چنان که روح تو سرشار از خداوند است            به هر کجا بـروی می‌شـود عـبـادتـگاه


تو نسل حضرت خورشید روی این خاکی            امامِ هر که تو باشی، نمی‌شود گـمـراه

تو راز خلقت سجاده‌های مهر به دست            تو اشتیاق اذان، ظهر و عصر و شام و پگاه

طـوافِ مهـرۀ تـسبـیـح دور انـگـشـتت            به کعبه بودن تو بوده تا هـمیشه گـواه

جـماعـتـی به نـمـاز تـو اقـتـدا کـردنـد            نسیم، کـوه، بیابان، درخت، رود، گیاه

چه سر به مهر شده رازهای پیـشانیت            چه سرّی است در این گریه‌های گاه به گاه؟

علی شدی که بجنگی ولی به تیغ سخن            تـویـی ادامــۀ اعـجــاز ســرخ ثــارالله

دعـا سـلاح تـو و واژه‌ها سـپـاه تـوأنـد            که گفته است که هستی تو بی‌سلاح و سپاه؟

قیامِ واژه تو بودی در آن سکوت عمیق            تمام کـوفـه سکـوت و تـمـام شـام نگاه

بخوان صحیفه که ما در هجوم دلهره‌ها            به دسـت‌های دعـای تو می‌بـریـم پـنـاه

بگـیر دسـت مـرا و به آسـمان بـرسان            که سقف عشق بلند است و قدّ من کوتاه

تو با زبـان دعـا با جهان سخن گـفـتی            جهانِ با تو امـید و جـهـانِ بی‌تـو تـبـاه

دعا بخوان که دعای تو مستجاب‌تر است            کسی شبیه تو یک روز می‌رسد از راه

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمد فخارزاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

گرچه تا غارت این باغ نمانده‌ست بسی            بوی گل می‌رسد از خیمۀ خاموش کسی

چه شکوهی‌ست در این خیمه که صد قافله دل            می‌نـوازنـد به امـیـد رسیدن، جرسی...


ای صفای سحری جمع به پیـشـانی تو!            باد پـائـیم و به گـردت نرسیده‌ست کسی

چه صمیمی‌ست خدایی که تو یادم دادی!            لطف محض است اگر نیست جز او دادرسی

باز شب آمد و من ماندم و این گریه و نیست            جز ابـوحـمـزۀ طـوفـانـی تـو هـم‌نـفـسی

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

مرد میدان، مرد میدان است بی شمشیر هم            وارث شیر خدا شیر است در زنجیر هم

کار دشواری‌ست بین سلسله حیدر شدن            یا علی گـویان چهل جا فاتح خـیبر شدن


خطبـۀ پُـر شور خـواندن با کلام آتـشین            خطبه از جـنس رجزهای امیرالمومنین

پیشوای غم بزرگ روضه‌خوانان پیر اشک            کاخ را با خاک یکسان کرد با شمشیر اشک

بال و پر بسته، پریدن را به عالم یاد داد            دودمـان شـام را بـا آه خـود بـر بـاد داد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مرتضی جام آبادی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

ای که در سلسله سر سلسلۀ اهل خدایی            شمع این حلقه و سر حلـقۀ جمع اُسرایی

نه علیلی که دلیلی؛ نه مریضی که طبیبی            نه طبیبی که دوایی؛ نه دوایی که شفایی


تو کـریم ابن کریم ابن کریم، آیت حـقّی            تو علی ابن حسین ابن علی، نور خدایی

پسر مکه و حلّ و حرم و مشعر و میقات            قـمر چـارم مـنـظومۀ والشـمسِ ضُحایی

پـسر دخـتـر شـاهـنـشـه ایـرانی و الحق            که ســزاوار ولـیـعـهـدی شـاهِ شـهـدایـی

لـقـبت سیـد سـاجـد، شرف مـردم عـابـد            که به زوّارِ مـشـاهـد، ادب‌آموز دعـایی

زآنچه در کرببلا رفت به ما نیز خبر ده            ای که پروانـۀ پر سوخـتۀ شـمع هُـدایی

تو چه دیدی که همه عمر تو با گریه سر آمد            هر کسی دید تو را، دید که در حال بُکایی

مثل آن شمع که از سوختن‌ش چاره نباشد            همه تن سوخته از داغیِ زنجـیرِ جفایی

به فـدای تـن تـب‌دار تو ای لالـۀ زهــرا            که دل‌افــروخـتـۀ داغِ ذبـیــحاً بـِقَــفـایـی

مگر از فاطمه آموخته‌ای خطبۀ سوزان؟!            کآتش انداخته در مجلس اِبنُ الطُّلـَـقایی!

به "یتیم" از سر احسان چه شود دست بگیری            تو که گیرندۀ دست همه از شاه و گدایی

: امتیاز

ترسیم مصائب اهل بیت سلام‌الله‌علیهما در بین راه و شهر شام

شاعر : مشکات کاشمری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

تا سر سردار مظلومان به روی نیزه بَر شد            در همه آفاق و انفس آیت حق جلوه‌گر شد

تن به خاک افکند یعنی خاکسار کوی یارم            سر به نی افراشت یعنی بر شهیدان مفتخر شد


معجزات جسم پاکش کرد تصدیق نبوّت            کشف اسرار ولایت از تکلم‌های سر شد

تن چو یعقوب از غم اکبر زمین‌گیر بلایا            سر چو یوسف بر سر بازار حسنش مشتهر شد

نسخ کرده محنت ایّوب را جسم جریحش            قصّۀ پُرغصّۀ یحیی ز سر محو از نظر شد

تن ز شَفقَت هم‌وطن با جسم هفتاد و دو تن بود            سر ز غیرت با عیال و کودکانش هم‌سفر شد

تن زمین کربلا را کرد رشک طور سینا            مطلع نور تجلی سر به کوفه از شَجَر شد

با گلوی خشک، تن شد غم‌گسار تشنه‌کامان            همره اطفال گریان، سر روان با چشم تر شد

یک پسر شد سوی شام و یک پسر افتاد بی‌سر            تن انیس این پسر، سر هم‌سفر با آن پسر شد

تن به بی‌دستی اخوّت کرد با جسم برادر            سر به محنت هم‌عنان با خواهر خونین‌جگر شد

بر یهود نـیـنوا بنـمـود تن نور حـقـیقـت            راهب نصرانی از اسرار آن سر باخبر شد

فانی فی‌الله شد تن زیر سـمّ اسب دشـمن            سالک سیر الی اللَه سوی شام و کوفه، سر شد

در زمین و آسمان و برّ و بحر و کوه و صحرا            در جمادات و نباتات این مصیبت با اثر شد

خواست تا دشمن کند با قتل بی‌نام و نشانش            ای تعالی اللَه که نامش بیشتر از پیشتر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

تن شب کرب‌وبلا را کرد همچون روز روشن            سر چراغ مطبخ خولی به هنگام سحر شد

ترسیم مصائب اهل بیت سلام‌الله‌علیهما در بین راه و شهر شام

شاعر : قربان ولیئی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

وادی به وادی می‌روم دنـبـال محـمـل            آهستـه‌تر ای ساربان! دل می‌بری، دل

اشک ملائک می‌چکـد از کهکـشان‌ها            پیچـیده در هـفت آسـمان بانگ سلاسل


ای آسمان! پایین بیا منظومه اینجاست            هم اخـتران بر گِـرد او، هم مـاه کامل

گاهی به زانـوی پیـمـبـر، گه به نـیـزه            عشق است و او را می‌برد منزل به منزل

صوفی! بِهِل این اربعین در اربعین را            با ذکر او یک‌روزه طی گردد مراحل

صوفی! سماع راستین در کـربـلا بود            در خـون خود چرخـیدنِ مردانِ بِسمِل

او محشر است، او رستخیز ناگهان است            می‌افکـنـد در سیـنـه‌ها ذکـرش زلازل

ای روضه‌خوان! تنها بگو نامش حسین است            دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل؟

: امتیاز

ترسیم مصائب اهل بیت سلام‌الله‌علیهما در بین راه و شهر شام

شاعر : حسن زرنقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

این چه شوریست که برپاست چنین بر نیزه؟!            گـوئیا می‌بَـرد از حـادثـه‌هـا سـر، نیزه

هم به قرآن ورق سوخته‌ای رحل شده            هم به فـریـاد امـامی شده مـنـبر، نـیزه


گوئیا می‌رسد از دور بهـاری خـونـین            بس‌که آذیـن شده بـا لالـۀ پـرپـر نـیـزه

نه فقـط قافـله‌سالار سرش بر نیزه‌ست            می‌بَرد بر سر خود قـاسم و اکـبر نیزه

بر سر نی به برادر که می‌اُفتد نظرش            می‌رود بر جگر زخـمی خواهر، نیزه

این چه داغی و چه دردی‌ست که در معرکه‌ای            بعد خنجر بزند بوسه به حـنجـر، نیزه

شام را یکسره در خلوتِ شب خواهد رفت؟            یا که دارد به سر اندیـشۀ دیگر نیزه؟!

کاش از کوچه و بازار نـیـفـتـد گذرش            تا نـیـفـتـد نـظـر سـنـگ‌دلان بـر نـیـزه

تا سر سَرور خوبانِ دو عالم با اوست            می‌رود از سـر هـر بـام فـراتـر نـیـزه

بر سر نـیـزه رهـا می‌رود این سر اما            آه و صد آه، از آن پیکر و از سرنیزه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور  انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ ؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

نه فقـط قافـله‌سالار سرش بر نیزه‌ست            می‌بَرد بر سر خود اکبر و اصغر نیزه

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر امام علیه‌السلام

شاعر : سیدحمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من            که می‌آمد صدای ناله‌های پنج‌تن از من

از آن‌جایی که وابسته‌ست جان من به جان تو            جدا کردند سر از تو؛ جدا کردند تن از من


میان معرکه هم زخم، هم جان‌باختن از تو            میان خیمه‌ها هم سوختن، هم ساختن از من

تو زیر خنجرش بودی و محکوم تماشا من            گلوی زیر خنجر از تو؛ دست و پا زدن از من

دلم خوش بود با پیراهنت آن‌هم به غارت رفت            پس از تو رَخت بَر بسته‌ست شوقِ زیستن از من

غریبم آن‌چنان در سرزمین مادری بی تو            که می‌پرسد نشانی‌های زینب را وطن از من

ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق            کسی نشنید جز "توصیف زیبایی" سخن از من

از آن بُت‌خانه‌ها چیزی نماند آن‌جا که بر می‌خاست            طنین تیـشۀ پیـغـمـبرانِ بُت‌شکـن از من

منـم حُـسنِ خِـتـام بـاشـکـوهِ داسـتـان تو            پس از این اسوه می‌سازند اساطیر کهن از من

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کوفه

شاعر : جعفر عباسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مثنوی

موج صدا دریایی از شور و تلاطم بود            موجی که پیش او حضور صخره‌ها گم بود

با پُتک فـریادش دل دیوار‌ها می‌ریخت            از هیبت او زَهـرۀ دربـار‌ها می‌ریخت


هر چند دست این صدا در پای زنجیر است            برق صدا بُرّنده‌تر از رعد شمشیر است

این آخرین تیر است از چله رها می‌کرد            بُرد صدای زن جهان را بی‌صدا می‌کرد

آری زنی در جـمع نامـردی به تـنهایی            شد حاصلِ جـمعِ شگـفـتی و شکـیـبایی

با منطقی چون خطبه‌های حیدری، مُتقَن            مردانگی‌ها را به چالش می‌کشید این زن

تیغ صدا را بر سرِ تزویر و زر می‌زد            آن‌ گونه که نبـض خـلیـفه تـندتر می‌زد

تا می‌چـکـد از تـیـغ‌ها خـون گـرامی‌ها            بـاید بـلـرزد پـایـه‌هـای کـاخ شـامـی‌ ها

من خواهر اویم که می‌فـرمود بی‌پـروا            شـمـشیـرهای تـشـنه دریـابـید خـونم را

هر قـدر راز کـربـلا پـوشـیـدنی‌تـر شد            «کرب»و«بلا» در دیدگانم دیدنی‌تر شد

ای شامِ عشرت! شهرِ در شک‌ها فرو رفته            دلخوش به اسلامی سراسر رنگ و رو رفته

ای چشم‌های کور! ما عین‌الیقین هستیم            ما آیـه‌های محـکـم حـبـل‌المـتـین هستیم

بین سفیدی و سیاهی، رنگ نیرنگ است            پیراهن ایمانـتان خاکستری رنگ است

خوش پیش چشم دِرهم و دینار رقصیدید            سرمـست دنـیا از می تـزویر نـوشیـدید

چشم و چراغ راهتان تنها هوس‌ها بود            پیـشـانی پُـر پـیـنهٔ شـمر و شـبث‌ها بود

این آخرین تیر است از چله رها می‌کرد            بُرد صدای زن، جهان را بی‌صدا می‌کرد

عشق عـلی و وادی بی‌معـرفت! هرگز            دنـیا به کـام تـشـنـگان آخـرت! هـرگـز

تا قرنِ غیبت پیش خواهد رفت پای ما            تسخـیر خواهد کرد عـالم را صدای ما

سمت هـدایت می‌رود کـشتی عـاشـورا            با موج «بسم اللّٰه مَجـرا‌ها و مُـرساها»

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کوفه

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

مُحـرم شد مُحـرم تا ابـد مـادام با زینب            پس از کرببلا اسلام شد اسلام با زینب

حسین است او که خوابِ دشمنان را می‌کند کابوس            عـلی آمـد مـیان کـاخ‌های شـام با زینب


برای دین حق بوزینه‌بازی را زمین انداخت            که دین شد دینِ مولا پاک از اوهام با زینب

که شد تفسیرِ آیات جهاد و همت و عفت            به فتح و آل‌عمران، توبه و انعام با زینب

همین که اُسْكُتُوا فرمود: دنیا از تپش اُفتاد            جهان سر تا به پا شد گوش آن‌هنگام با زینب

همین که اُسْكُتُوا فرمود فهمیدند هیبت را            سپاهِ کفر خُشکش زد زمین شد رام با زینب

از عالَم امر خود برداشت ورنه تا قیامت هم            خلایق لال می‌ماندند در هر گام با زینب

چه کرده در میانِ مجلس منحوسِ شامی‌ها            که می‌دادند هرلحظه به خود دشنام با زینب

فـقـط او جـام‌الاضـداد مانـند عـلی باشد            زنی دیگر نیامد تا شود هـمنام با زینب

مقامِ چادرش از پـرده‌های کعـبه بـالاتر            که دارد زائرش احرام در احرام با زینب

عظیم و سهمگین پُر جذبه اُقیانوس‌ِآرام است            که در طوفانِ غم‌ها شد حرم آرام با زینب

شده کرببلا کرب‌ُالبُکاء وقتی حسین اُفتاد            شده دارالبُکاء هم کوفه و هم شام با زینب

: امتیاز

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

محبوب جان و جانِ جهانم، حسین جان            روح و روان و راحتِ جانم، حسین جان

آرامــش خــیـال نـفـس‌هــای زنــدگـی            ذکر هـمیـشه روی زبـانم، حسین جان


من از دعـای مـادر تو نـوکـرت شـدم            ای کاش نـوکـر تو بمـانم، حسین جان

پیچیده روزگارِ مرا زخم و داغ و درد            از دردِ این جهان برهانم، حسین جان

در کوره‌راه زندگی‌ام، عطر روضه‌ات            راه حـیـات داده نـشـانـم، حـسـین جان

وابـسـته‌ام به روضۀ تو همچـنان نَفَس            من بی‌تو یک نفس نتوانم، حسین جان

این روزها غمِ حرم و غربت و فراق            افتاده مـثل زخـم به جـانم، حسین جان

: امتیاز

مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه‌السلام در کوفه

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کـشتی آشفتگیِ خـَلق را ساحل، حسین            خوش‌به‌حالِ هر که دارد در دلش منزل، حسین

هیچ‌کس با دستِ خالی رد نشد از محضرش            اولین و آخـرین امـید هر سائل، حسین


بُغض او یعنی جهنم، حُب او یعنی بهشت            روز محشر دوزخ و فردوس را حائل، حسین

دل‌خوشیِ ما همین اشک است در یوم الحساب            یا اله العـالمین! اغـفـر ذنـوبی بِالْحُسین

او به فکر کل مخلوقات بود الا خودش            عاقبت حتی سفارش کرد بر قاتل، حسین

شأن او تشت طلا و بزم مِی‌ْخواری نبود            آه نور حق کجا و مجلسِ باطل، حسین

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : امامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

افـتـاده دست و پـای دلـم، زیر پـای تو            احـرام بــسـتـه‌ام به صـفـا و مـنـای تـو

آن کعبه‌ای که ساخته شد در حجاز، هم            مُحـرم شده است دور سـر کـربلای تو


رکن عـراقی حـرمت سمت مکـه است            افـلاک در زیارت صحـن و سـرای تو

رکن یـمـانی حـرمـت سـمـت عـلـقـمـه            از تـل زیـنــبــیـه شــدم مــبــتــلای تـو

زمزم دخیل بسته به دست فرات و مشک            واجب شده است حکم عطش با دعای تو

میقـات و مشعر و عـرفاتم فـقط همین!            یک اربـعـین پـیاده- سـوی نـیـنوای تو

آن دم قبول می‌شود این حج، که در حرم            با ذکـر یا حـسـیـن! بـمـیـرم، بـرای تو

پر می‌کشد به حُرمت تو فـطرس ملک            وقتی شده است مرهم زخمش دوای تو

کی می‌رسـد غـریب مدیـنه به کـربـلا؟            پر می‌شـود زمـانه ز حال و هـوای تو

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اعظم معارف‌وند نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم            به بـاران زلال چـشـم‌هـایـم اقـتـدا کردم

دو رکعت اشک باریدم دو رکعت ناله سر دادم            دو رکعت درد دل از دوری‌ات پیش خدا کردم


تمام شب نگاهم خیره بر گلدان خالی بود            تمام شب برای نرگس چشمت دعا کردم

هوا روشن شد و من در هوای دیدن رویت            نوای ندبه سر دادم به عهد خود وفا کردم

سرم بر روی سجده؛ مُهر خیس از اشک‌هایم شد            شنیدم بوی تربت را هوای کـربلا کردم

به شوق اینکه هرجا صحبت سقاست می‌آیی            بساط روضۀ مشک و علم را دست و پا کردم

به سوز ناله‌هـایم نی زدم آهـسته آهـسته            فضای خانۀ خود را شـبـیه نـیـنوا کردم

دو چشمم تیره شد انگار جایی را نمی‌دیدم            و صبح سوت و کور جمعه را شام عزا کردم

غزل، بارانی از گریه، غزل، روضه، غزل، ناله            تو را با هر زبانی که بلد بودم صدا کردم

و هرچه منتظر ماندم ندیدم روی ماهت را            غروب جمعه شد سجاده را با بغض تا کردم

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

ساعت هجر تو را لحظۀ پایانی نیست            در تنِ بی رمـقِ ثـانـیـه‌ها جانی نیست

شهر در حسرت فانوسِ سحر می‌سوزد            سالیانی‌ست که این کوچه چراغانی نیست


دشتِ چشمم به بیـابان‌شدنش خو کرده            خاکِ خشکـیدۀ من تـشنۀ بارانی نیست

پیـرها در طـلـب دیـدن تو کـور شـدند            عُمر رفت و خبر از یوسفِ کنعانی نیست

می‌کُـشد آخـرِ سر زخـمِ فـراقـت ما را            درد عشاق تو را نسخۀ درمانی نیست

آنکه دلخوش به هوس‌هاست، خرابت نشود            کـاخ اَمـیـالِ دلـم لایق ویـرانـی نیـست

تو به فکر همه وُ ما همگی فکـر گـناه            بهخداوند که این رسم مسلمانی نیست

من، سرافکـنده‌تـرین سیـنه‌زنِ فاطمه‌ام            هیچ رنجی به‌علی رنجِ پشیمانی نیست

سخـت دلـتـنگ تمـاشایِ ضریح نجـفـم            مثـل ایـوانِ طلایِ پـدر، ایـوانی نیست

لب من را برسـانـیـد به انـگـورِ عـلـی            بـاده‌ای در حَدِ این بادۀ سلطانی نیست

کاشکی روی سرم دست نوازش بِکِشی            وقت اینکه ز گدا روی بگردانی، نیست

" گرچه آلوده ولی مال حسیـنیم همه "            نزدِ ما بهتر از این تشنه که خواهانی نیست

جان آن کشتۀ بی‌غُسل و کفن، زود بیا            دیر شد آمدنت، فرصت چندانی نیست

چـوب‌هـا در دل تـاریخ شهـادت دادنـد            خیزران خورده‌تر از او، لب و دندانی نیست

: امتیاز

مناجات روز جمعه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : میثم مؤمنی‌نژاد نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دنیای بینگاه تو تاریک و مبهم است            بی‌تـو تـمـام زنـدگی مـا جـهـنـم است!

ای آفـتاب سیـصد و چندین قـمر! بگـو            تا جنگ بدر دیگرتان چند تا کم است؟


نور تو خـامُشیِ همه اعـتـراض‌هاست            این راز سجده‌های ملائک به آدم است

با پنجـه‌های ظلـم به روی گـلوی عدل            دیـگـر بـهــار آمـدن تـو مـسـلـّـم اسـت

صبح طلـوع جـمعـه دلـم آفـتـابی است            اما غـروب مثل غـروبِ محـرّم است!

: امتیاز

ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام در کوفه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست            علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست

محـشـری کرده به پا قصۀ عـاشورایت            که جهان تا صف محشر همه‌جا محشر توست


با وجودی که کند گریه به تو چشم وجود            خندۀ فـتح به لب‌های علی‌اصغر توست

به عـلـمـداری و سـقـایـی عـبـاس قـسـم            در رگ نسل جوان، خونِ علی‌اکبر توست

کس نگوید که تو تنها و غـریبی هرگز            که همه عـالم ایجاد پُر از لشکر توست

تو خـداونـد جـهـادی، بـه خـداونـد قـسم            زینبِ فـاطـمه تا حـشـر پـیام‌آور توست

چه شود دست کرم بر سر «میثم» بکشی            ای که بر روی سنان، دست خدا بر سر توست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کوفه

شاعر : رضا اسمخانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر روی محملی که به منبر شبیه بود            سرداد خطبه‌ای که به خنجر شبیه بود

یک سو سپاه کوفه و یک سو سپاه شام            تـنهـایی‌اش چـقدر به حـیدر شبیه بود


یک زن که در محـاصـرۀ تـازیـانه‌ها            از حق که نگذریم، به مادر شبیه بود

سردار بود و پشت سرش بی‌شمار سر            آن کـاروان نـیـزه به لـشکر شبیه بود

گفت از حسین و سنگ‌دلان هم به سر زدند            حال و هوای کوفه به محشر شبیه بود

انـدوه خـواهـرانگـی‌اش را کسی ندید            از بس که غیرتش به برادر شبیه بود

قـصه به سر شد و دلـم آرام شد، ولی            حالـم به روضۀ شب آخـر شـبـیه بود

: امتیاز

ذکر مصائب دفن سیدالشهدا علیه‌السلام و یارانش

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آمد زمان دفن، خدا پیکـرش کجاست؟!            بر خاک داغ، پیکر شعله‌ورش کجاست؟!

تـا حـنـجـر بـریـده نـدا داد، شـد عـیـان            جسمی که کرده نعلِ فَرَس پرپرش کجاست


قــوم بــنـی اســد بـنــشـیـنـیــد در بــرم            تا رو کنم مصائب زجرآورش کجاست

معلوم نیست روی حصیر این تن کمش            چندین و چند عضو ز سرتاسرش کجاست

ای خاک داغ کـرب و بلا پـاسـخـم بـده            پس یادگـار دوخـتۀ مـادرش کجاست؟!

سـالـم نـمـانـده قـدر نگـیـنی هم از تنش            جایی برای بوسه به جز حنجرش کجاست؟!

شرط است و مانده‌ام متحـیر زمان دفن            باید به سمت قبله شود سر، سرش کجاست؟!

بـایـد به عـلـقـمـه بـروم تـا نـشــان دهم            جسم پُر از جراحت آب آورش کجاست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کوفه

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

زندان کوفه بود که بال و پرم شکست            از طعـنه‌ها دوباره دلِ مادرم شکست

تـسـلـیت عـزای تـو بر مـا حـرام شد            زندان کـوفه بود که صبـرم تمام شد!


هشتاد و چار کودک و زن، لشگرم شدند            عـبـاس‌های دور و برِ مـعـجرم شدند

پـائـیـزهـا بـه یـاد بـهـارم گـریـسـتـند            زنـدانـیـان به حـالِ وقـارم گـریـستـند

محبس کجا و منزلت این حرم کجا!؟            محبس کجا و این حرم محترم کجا!؟

پـشـت سر قـبـیـلۀ ما حـرف می‌زدند            از قـیـمت سر شهـداء حرف می‌زدند

: امتیاز

ذکر مصائب حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : سیدفضل‌ الله قدسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

دیشب اگر چه ره به سوی قـتلگاه بُـرد            از مـوج‌خـیـز غـم بـه بـرادر پـنـاه بُرد

امروز هم به سوی چمن ره گزیده است            گل‌های باغ سوخته را شب ندیده است


هـنـگـامـهٔ ورود بـه مـقـتـل فـرا رسـید            نـوبـاوگـان فـاطـمـه را سـر بُـریـده دید

هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت            از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت

پرسید بانویی که قد از غم خمیده است            یاران! عزیز گمشده‌ام را که دیده است؟

خم شد کنار یک تن بی‌سر، دلش شکست            قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست

بر زخـم بی‌شـمـار بـرادر نـظاره کـرد            هی پـلک بـست بـاز نگـاه دوباره کرد

باور نـمی‌کـنم که حـسـیـنم چـنـیـن شده            سر در بدن نـدارد و نـقـش زمـین شده

یک چند لحظه‌ای نظر از دوست برگرفت            اندوه شعـلـه‌ور شد و سوز دگر گرفت

«پـس با زبـان پُـر گـلـه آن زادهٔ بتـول            رو کـرد بـر مـدیـنـه که یا اَیهاالرسول

این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست            وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»

هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت            سوز مکاشـفات حسین و سکینه داشت

شیرازه‌های صبر و امیدش گسسته دید            خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید

بیـمـار روز واقعـه جان بر لبش رسید            نزدیک بود جان بـدهـد زیـنـبـش رسید

یک آن اگر تـوجـهـش از یاد رفته بود            از دست عـمه حضرت سجاد رفته بود

صد شعله در وجود من از گریه روشن است            این سـوخـتـن نـشـانـهٔ آرامش من است

این داغ در اجـاق دلـم بـی‌شــرر مـبـاد            این زخم کهنه کمتر از این شعله‌ور مباد

: امتیاز