
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
علی سیفی
-
جلال ابراهیمی
-
غلامعلی جندقی ( رجبی )
-
محمدرضا تورجی زاده
-
حاج سيد مجتبي علمدار
-
سید رضا حسینی در افشان
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی

![]() |
![]() |
خلاصه ای از زندگانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ولادت حضرت: مورخین شیعه و سنی ولادت ایشان را در روز جمعه سیزدهم رجب سال ۳۰ عام الفیل ( ۲۳ سال قبل از هجرت) در مکه و داخل کعبه ذکر کردهاند[1] هر چند شيخ طوسى در کتاب مصباح به سند صحيح از حضرت صادق علیهالسلام روايت كرده است كه ولادت آن حضرت در روز يكشنبه هفتم ماه مبارك شعبان واقع شد«مصباح المتهجّد ،ص ۷۸۲« اما قول اول مشهورتر است، علامه امینی نیز مینویسد: ولادت وی در کعبه را عالمان شیعه از جمله سید رضی، شیخ مفید، قطب راوندی، ابن شهرآشوب و بسیاری از اهل تسنن مانند حاکم نیشابوری، حافظ گنجی شافعی، ابن جوزی حنفی، ابن صباغ مالکی، حلبی و مسعودی و دیگران ذکر کردهاند[2] ![]() |
![]() |
![]() |
فریاد و نوحه گری مرغابیان در شب ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام
شیخ مفید مینویسد على علیهالسلام در شب شهادتش بيدار بود و مكرر از اطاق خود بيرون میآمد و بطرف آسمان متوجه میشد و میفرمود سوگند بخدا تا بحال دروغ نگفتهام و دروغ هم بمن اطلاع ندادهاند امشب همان شبى است كه بايد به وصال محبوب نائل گردم آنگاه به خوابگاه خود برگشت. چون بامداد دميد كمربند خود را بربست و میفرمود: ![]() |
![]() |
![]() |
روایت های ام کلثوم از شهادت حضرت علی علیه السلام
شیخ مفيد و ابن شهر آشوب و ديگران روايت كرده اند كه امير المؤمنين علیهالسلام در شبى كه درصبح آن شب ضربت خورد، براى نماز شب به مسجد نيامد و در تمام آن شب بيدار بود و به عبادت حق تعالى اشتغال مى نمود، امّ كلثوم گفت: يا امير المؤمنين بيدارى و اضطراب تو در اين شب چيست؟ على علیهالسلام: در صبح اين شب شهيد خواهم شد، پس در اين وقت مؤذّن حضرت آمد و نداى نماز در داد، امّ كلثوم سلام الله علیها گفت: اى پدر امشب ديگرى را بگو تا با مردم نماز گزارد، على علیهالسلام فرمود: از قضاى الهى نمیتوان گريخت. روايت كرده اند كه: در تمام آن شب بيرون میآمد به اطراف آسمان نظر میكرد و میفرمود: هرگز دروغ نگفته ام و دروغ از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشنيده ام، ![]() |
![]() |
![]() |
تشیع و تدفین حضرت علی علیه السلام
در احاديث معتبره نقل است امام صادق علیهالسلام در جواب فردی که از حضرت سوال کرد حضرت آدم در سرنديب محل طلوع آفتاب هبوط نمود و عموم معتقدند استخوانهايش در بيت اللَّه الحرام دفن شده پس چطور مى فرمائيد در كوفه مى باشد؟! فرمودند: خداوند متعال به حضرت نوح علیهالسلام در حالى كه در كشتى بود وحى فرمود كه هفت بار طواف بيت خدا نمايد، آن جناب طبق آنچه به وى وحى شده بود طواف نمود سپس از كشتى بيرون آمد و تا زانوهايش در آب فرورفت، تابوتى كه در آن استخوانهاى حضرت آدم علیهالسلام بود را از آب بيرون آورده و آن را به داخل كشتى حمل فرمود و بدنبال آن مطابق خواسته حق تعالى دور بيت طواف نمود و پس از آن وارد درب كوفه كه در وسط مسجد كوفه ![]() |
![]() |
![]() |
آخرین وصیتهای حضرت علی علیه السلام
كلينى و سيّد رضى به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه چون امير المؤمنينعلیهالسلام را ضربت زدند، اصحاب آن حضرت بر دور او درآمدند و گفتند: يا على وصيّت كن، حضرت علیهالسلام فرمود: بالش براى من دو ته كنيد و مرا تكيه دهيد. پس فرمود: حمد میكنم خدا را به حمدى كه در خور بزرگوارى اوست و او میپسندد، درحالتى كه متابعت كننده ام امر او را و شهادت میدهم به يگانگى خداوند واحد احد صمد چنانچه خود را به آن وصف نموده است، ايّها النّاس هر كس در گريختنش میرسد به آنچه از آن میگريزد، و هر جانى را میكشند بسوى أجل مقدّرش، و از مرگ گريختن عين رسيدن به مرگ است، و چه بسيار تفكّر كردم در ايّام روزگار و تفكّر نمودم در مكنون علم قضا و قدر ![]() |
![]() |
![]() |
وصیت حضرت علی علیه السلام در مورد قاتلش
شيخ مفيد به سند معتبر از امام زين العابدين علیهالسلام روايت كرده است كه چون ابن ملجم قصد قتل اميرالمؤمنين علیهالسلام را كرد، ديگرى را با خود آورده بود، و ضربت آن ملعون ديگر به ديوار مسجد آمد. چون حضرت نزديك محراب آمد و مشغول نماز شد و به سجده رفت، ابن ملجم ضربتى بر سر آن حضرت زد، بر جاى آن ضربتى آمد كه عمرو بن عبد ود بر سر آن حضرت زده بود. چون صداى مردم بلند شد، حضرت امام حسن علیهالسلام و امام حسين علیهالسلام به مسجد دويدند ابن ملجم را گرفته در بند كردند، و پدر بزرگوار خود را برداشته به خانه بردند. پس لبابه به نزديك سر آن حضرت نشست و امّ كلثوم نزد پاى او نشست و صداى شيون از خانه آن حضرت بلند شد، پس آن حضرت ديده هاى ![]() |
![]() |
![]() |
ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام
مشهور ميان علماى شيعه آن است كه در شب جمعه نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهل هجری در وقت طلوع صبح، حضرت سيّد اوصياء اميرالمؤمنين على علیهالسلام ضربت خورد بر دست عبد الرّحمن بن ملجم مرادى به معاونت وردان بن مجالد و شبيب بن بجره و اشعث بن قيس و قطامه دختر اخضر، عليهم جميعاً لعنة اللَّه و الملائكة و النّاس اجمعين (شیخ مفید الارشاد ج۱ ص ۱۱، طبرسی اعلام الوری ص۲۲۷، محدث اربلی، کشف الغمه ج۱ ص ۴۲۸، شیخ کفعمی، المصباح ص ۵۱۳، رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۲۳۵) و پس از دو روز یعنی در ۲۱ رمضان بر اثر همان شمشیر زهر آلود به شهادت رسیدند ( ( مرحوم کلینی، الکافی ج۱ ص ۴۵۲، شیخ مفید الارشاد ج۱ ص ۱۳،فتال نیشابوری، روضة الواعظین ج۱ ص ۱۳۲، محدث اربلی، کشف الغمه ج۱ ص ۴۳۵، شیخ طوسی، التهذیب ج۶ ص ۱۹، رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۲۳۵، طبرسی اعلام الوری ص۲۲۹) البته محدث اربلی در گزارش دومی شهادت را در ۲۳ رمضان هم ذکر کرده است. محدث اربلی، کشف الغمه ج ۱ص ۴۳۶، رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۲۳۵. شيخ مفيد و ديگران روايت كرده اند كه گروهى از خوارج در مكّه با يكديگر جمع شدند بعد از واقعه نهروان و گفتند: امرائى كه در ميان مسلمانان هستند همه از راه حق به در رفته اند، و قصّه نهروان را ذكر كردند و گريستند و بر كشتگان نهروان ترحّم كردند، و با يكديگر هم سوگند شدند كه حضرت اميرالمؤمنين علیهالسلام و معاويه و عمرو بن العاص را در يك شب به قتل آورند و طلب خون خارجيان نهروان را از امير المؤمنين علیهالسلام بكنند، پس عبد الرحمن بن ملجم گفت: من على علیهالسلام را میكشم، عمرو بن بكر گفت: من عمرو بن العاص را میكشم، برك بن عبد اللّه گفت: من معاويه را میكشم، و چنين با يكديگر عهد بستند كه چون ابن ملجم به كوفه درآمد، آن راز را به كسى اظهار نكرد و روزى به خانه مردى از قبيله تيم الرباب رفت و قطامه ملعونه را در آن خانه ديد، حضرت امير المؤمنين علیهالسلام در جنگ خوارج پدر و برادر او را كشته بود و آن ملعونه در نهايت حسن و جمال بود. چون ابن ملجم آن ملعونه را ديد، آتش محبّتش در سينه او مشتعل گرديد و او را به نكاح خود دعوت نمود، آن ملعونه گفت كه: مهر من سه هزار درهم است و غلامى و كنيزكى و كشتن على بن أبي طالب علیهالسلام است، آن ملعون براى مصلحت گفت: آنچه گفتى قبول كردم به غير از قتل على بن أبي طالب علیهالسلام كه مرا قدرت آن نيست، آن ملعونه گفت كه: او را غافل گردان و بكش، اگر از كشتن رهائى يابى با من عيش خواهى كرد، و اگر كشته شوى ثواب آخرت از براى تو بهتر از زندگانى دنياست. چون آن ملعون دانست كه آن ملعونه در مذهب با او موافقت دارد، گفت: به خدا سوگند كه من نيز به اين شهر نيامدهام مگر براى اين كار، آن ملعونه گفت كه: من از قبيله خود جمعى را با تو همراه میكنم كه تو را در اين امر معاونت نمايند، پس آن ملعونه وردان بن مجالد را از قبيله خود ياور گردانيد، و ابن ملجم ملعون شبيب بن بجره را ديد و گفت: اى شبيب نمیخواهى تو را به امرى دعوت كنم كه باعث شرف دنيا و آخرت تو باشد؟ شبيب گفت كه: آن امر كدام است؟ گفت: آنكه يارى كنى مرا بر كشتن على بن أبي طالب علیهالسلام شبيب نيز از جمله خوارج بود، پس گفت: اى ابن ملجم كارى بزرگ پيش گرفتهاى و كشتن على علیهالسلام آسان نيست، ابن ملجم گفت: در مسجد پنهان میشويم، چون به نماز بيرون میآيد مطلب خود را به عمل میآوريم، پس آن ملعون را نيز با خود متّفق كرد، و در شب نوزدهم ماه رمضان آن سه ملعون به اين عزيمت به مسجد درآمدند و قطامه ملعونه خيمه در مسجد زده بود و مشغول اعتكاف بود، در آن شب آن ملاعين در خيمه او به سر بردند و آن ملعونه جامه هاى حرير بر سينه هاى ايشان بست و شمشيرها به دستشان داد و ايشان را بيرون فرستاد. پس آن سه ملعون آمدند و به نزديك آن درى كه حضرت امير المؤمنين علیهالسلام داخل مسجد میشد نشستند، و پيشتر راز خود را با اشعث بن قيس خارجى گفته بودند و او نيز با ايشان در اين امر متّفق شده بود و به يارى ايشان به مسجد آمده بود، و در آن شب حجر بن عدى در مسجد بود، ناگاه شنيد كه اشعث میگويد: اى ابن ملجم زود باش و حاجت خود را برآور كه چون صبح طالع شود رسوا میشوى. چون حجر اين سخن را شنيد غرض ايشان را فهميد و به اشعث لعين گفت: اى اعور ملعون اراده كشتن على علیهالسلام دارى؟ و به جانب خانه آن حضرت دويد كه آن حضرت را خبر كند، قضا را آن حضرت از راه ديگر رفته بود، چون به مسجد برگشت شنيد كه مردم میگويند: امير المؤمنين علیهالسلام كشته شد . متن عربی روایت : مَا رَوَاهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ السِّيَرِ مِنْهُمْ أَبُو مِخْنَفٍ لُوطُ بْنُ يَحْيَى وَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ رَاشِدٍ وَ أَبُو هِشَامٍ الرِّفَاعِيُّ وَ أَبُو عَمْرٍو الثَّقَفِيُّ وَ غَيْرُهُمْ أَنَّ نَفَراً مِنَ الْخَوَارِجِ اجْتَمَعُوا بِمَكَّةَ فَتَذَاكَرُوا الْأُمَرَاءَ فَعَابُوهُمْ وَ عَابُوا أَعْمَالَهُمْ عَلَيْهِمْ وَ ذَكَرُوا أَهْلَ النَّهْرَوَانِ وَ تَرَحَّمُوا عَلَيْهِمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ لَوْ أَنَّا شَرَيْنَا أَنْفُسَنَا لِلَّهِ فَأَتَيْنَا أَئِمَّةَ الضَّلَالِ فَطَلَبْنَا غِرَّتَهُمْ فَأَرَحْنَا مِنْهُمُ الْعِبَادَ وَ الْبِلَادَ وَ ثَأَرْنَا بِإِخْوَانِنَا لِلشُّهَدَاءِ بِالنَّهْرَوَانِ فَتَعَاهَدُوا عِنْدَ انْقِضَاءِ الْحَجِّ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ أَنَا أَكْفِيكُمْ عَلِيّاً وَ قَالَ الْبُرَكُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ التَّمِيمِيُّ أَنَا أَكْفِيكُمْ مُعَاوِيَةَ وَ قَالَ عَمْرُو بْنُ بَكْرٍ التَّمِيمِيُّ أَنَا أَكْفِيكُمْ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ تَعَاقَدُوا عَلَى ذَلِكَ وَ تَوَافَقُوا عَلَيْهِ وَ عَلَى الْوَفَاءِ وَ اتَّعَدُوا لِشَهْرِ رَمَضَانَ فِي لَيْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ ثُمَّ تَفَرَّقُوا. فَأَقْبَلَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ كَانَ عِدَادُهُ فِي كِنْدَةَ حَتَّى قَدِمَ الْكُوفَةَ فَلَقِيَ بِهَا أَصْحَابَهُ فَكَتَمَهُمْ أَمْرَهُ مَخَافَةَ أَنْ يَنْتَشِرَ مِنْهُ شَيْءٌ فَهُوَ فِي ذَلِكَ إِذْ زَارَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ ذَاتَ يَوْمٍ مِنْ تَيْمِ الرِّبَابِ فَصَادَفَ عِنْدَهُ قَطَامِ بِنْتَ الْأَخْضَرِ التَّيْمِيَّةَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَتَلَ أَبَاهَا وَ أَخَاهَا بِالنَّهْرَوَانِ وَ كَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ نِسَاءِ زَمَانِهَا فَلَمَّا رَآهَا ابْنُ مُلْجَمٍ شُغِفَ بِهَا وَ اشْتَدَّ إِعْجَابُهُ بِهَا فَسَأَلَ فِي نِكَاحِهَا وَ خَطَبَهَا فَقَالَتْ لَهُ مَا الَّذِي تُسَمِّي لِي مِنَ الصَّدَاقِ فَقَالَ لَهَا احْتَكِمِي مَا بَدَا لَكِ فَقَالَتْ لَهُ أَنَا مُحْتَكِمَةٌ عَلَيْكَ ثَلَاثَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ وَصِيفاً وَ خَادِماً وَ قَتْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَهَا لَكِ جَمِيعُ مَا سَأَلْتِ وَ أَمَّا قَتْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام فَأَنَّى لِي بِذَلِكِ فَقَالَتْ تَلْتَمِسُ غِرَّتَهُ فَإِنْ أَنْتَ قَتَلْتَهُ شَفَيْتَ نَفْسِي وَ هَنَأَكَ الْعَيْشُ مَعِي وَ إِنْ قُتِلْتَ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَقْدَمَنِي هَذَا الْمِصْرَ وَ قَدْ كُنْتُ هَارِباً مِنْهُ لَا آمَنُ مَعَ أَهْلِهِ إِلَّا مَا سَأَلْتِنِي مِنْ قَتْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام فَلَكِ مَا سَأَلْتِ قَالَتْ فَأَنَا طَالِبَةٌ لَكَ بَعْضَ مَنْ يُسَاعِدُكَ عَلَى ذَلِكَ وَ يُقَوِّيكَ. اما مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال با استناد به کتب مختلف تاریخی داستان شب ضربت خوردن را از زبان ام کلثوم نقل کرده و می نویسد: از امّ كلثوم نقل شده كه فرمود: چون شب نوزدهم ماه رمضان رسيد پدرم به خانه آمد به نماز ايستاد. من براى افطار آن جناب طبقى حاضر گذاشتم كه دو قرصه نان جو با كاسه اى از لبن و مقدارى از نمك سوده در آن بود. چون از نماز فارغ شد، چون آن طبق را نگريست بگريست و فرمود: اى دختر، براى من در يك طبق دو نان خورش حاضر كرده اى؟ مگر نمى دانى كه من متابعت برادر و پسر عمّ خود رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مى كنم، اى دختر، هر كه خوراك و پوشاك او در دنيا نيكوتر است ايستادن او در قيامت نزد حقّ تعالى بيشتر است، اى دختر، در حلال دنيا حساب است و در حرام دنيا عذاب. پس برخى از زهد حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم تذكره فرمود، آنگاه فرمود: به خدا سوگند افطار نكنم تا از اين دو خورش يكى را بردارى، پس من كاسه لبن را برداشتم و آن حضرت اندكى از نان جو با نمك تناول فرمود و حمد و ثناى الهى به جا آورد و برخاست و به نماز ايستاد، پيوسته مشغول ركوع و سجود بود و تضرّع و ابتهال به درگاه خالق متعالى مى نمود. و نقل شده كه: آن حضرت در آن شب، بسيار از بيت خود بيرون مى رفت و داخل مى شد و به اطراف آسمان نظر مى كرد و اضطراب مى نمود و تضرّع و زارى مى كرد و سوره يس را تلاوت فرمود و مى گفت: اللّهمّ بارك لى فى الموت. يعنى: خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، و بسيار مى گفت: انّا للّه و انّا اليه راجعون. و كلمه مباركه لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم را بسيار مكرّر مى كرد و بسيار صلوات مى فرستاد و استغفار مى نمود. [1] ابن شهر آشوب و دیگران روايت كرده اند كه: حضرت در تمام آن شب بيدار بود و براى نماز شب بيرون نرفت به خلاف عادت هميشه خويش. امّ كلثوم [2] عرض كرد: اى پدر، اين بيدارى و اضطراب شما در اين شب براى چيست؟ فرمود: در صبح اين شب من شهيد خواهم شد، عرض كرد: بفرماييد جعده به مسجد رود و با مردم نماز گزارد، (جعده فرزند هبيره است، و مادرش اُمّ هانى خواهر اميرالمؤمنين علیه السلام است) فرمود كه: از قضاى الهى نمى توان گريخت و خود آهنگ رفتن به مسجد نمود. [3] و روايت شده كه در آن شب آن حضرت بيدار بود و بسيار بيرون مى رفت و به آسمان نظر مى افكند، و مى فرمود: به خدا قسم كه دروغ نمى گويم، و دروغ به من گفته نشده. اين است آن شبى كه مرا وعده شهادت داده اند. پس به مضجع خويش بر مى گشت. پس زمانى كه فجر طالع شد ابن نبّاح مؤذّن آن حضرت درآمد و نداى نماز در داد، حضرت به آهنگ مسجد برخاست، چون به صحن خانه آمد، مرغابيان چند كه در خانه بودند به خلاف عادت از پيش روى آن حضرت درآمدند و پر مى زدند و فرياد و صيحه همى كردند، بعضى خواستند كه ايشان را برانند حضرت فرمود: دعوهنّ فانّهنّ صوائح تتبعها نوائح. يعنى: بگذاريد ايشان را به حال خود، همانا ايشان صيحه زنندگانند كه از پى نوحه كنندگان دارند. [4] و به روايتى: امّ كلثوم يا امام حسن علیهالسلام عرض كرد: اى پدر! چرا فال بد مى زنى؟ فرمود: فال بد نمى زنم، و لكن دل شهادت مى دهد كه كشته مى شوم. [5] يا آن كه فرمود: اين سخن حقّى بود كه به زبانم جارى شد، آنگاه سفارش مرغابيان را به امّ كلثوم نمود، و فرمود: اى دخترك من! به حق من بر تو كه اينها را رها كنى زيرا كه محبوس داشتى چيزى را كه زبان ندارد و قادر نيست بر سخن گفتن، هرگاه گرسنه يا تشنه شود، پس آنها را غذا ده و سيراب كن، و اگر نه رها كن بروند و از گياه هاى زمين بخورند. و چون به در خانه رسيد، قلّاب در كمر بند آن حضرت بند شد و از كمر مباركش بازشد، حضرت كمر را محكم بست و اشعارى چند انشاد كرد كه از جمله اين دو بيت است: (مورّخ امين مسعودى گفته در خانه آن حضرت از تنه درخت خرما بود و در باز نمى شد و مشكل شده بود فتح، آن حضرت در را از جا كند و كنارى نهاد و از را خود بگشود و محكم بست و اين دو شعر را انشاد فرمود: اشدد (الخ) [6] اشدد حيازيمك للموت فانّ الموت لاقيكا و لا تجزع عن الموت اذا حلّ بناديكا و لا تغرّ بالدّهر و ان كان يوافيكا كما اضحكك الدّهر كذاك الدّهر يبكيكا مضمون اشعار آن كه: اى على! ببند ميان خود را براى مرگ، پس همانا مرگ تو را ملاقات خواهد نمود، و جزع مكن از مرگ وقتى كه نازل شود به منزل تو، و مغرور مشو به دنيا هر چند با تو موافقت نمايد، هم چنان كه دهر تو را خندان گردانيده است هم چنين تو را به گريه خواهد در آورد. پس گفت: الهى، مرگ را بر من مبارك كن و لقاى خود را بر من خجسته فرماى. امّ كلثوم از شنيدن اين كلمات فرياد وا أبتاه و وا غوثاه برداشت، و امام حسن علیهالسلام از قفاى پدر بيرون رفت، چون به آن حضرت رسيد عرض كرد: همى خواهم با شما باشم، حضرت فرمود كه: تو را سوگند مى دهم به حقّى كه از براى من است بر تو كه برگردى. امام حسنعلیه السلامبه خانه بازشد و با امّ كلثوم محزون و غمگين نشستند و بر احوال و اقوالى كه از پدر بزرگوار مشاهده كرده بودند مى گريستند. و از آن سوى امير المؤمنين علیهالسلام وارد مسجد گشت، و قنديل هاى مسجد خاموش بود، آن حضرت در تاريكى چند ركعت نماز خواند، و لختى مشغول تعقيب گشت آنگاه بر بام مسجد آمد و انگشتان مبارك بر گوش نهاد، و بانگ اذان در داد و چون آن حضرت اذان مى گفت، هيچ خانه در كوفه نبود مگر آن كه صداى اذانش به آنجا مى رسيد. آنگاه از مأذنه به زير آمد و خداى را تقديس و تهليل مى گفت و صلوات مى فرستاد، آنگاه از بام به زير آمد و اين چند بيت را قرائت فرمود: خلّوا سبيل المؤمن المجاهد فى اللّه لا يعبد غير الواحد و يوقظ النّاس الى المساجد پس به صحن مسجد درآمد و همى گفت: الصّلاة، الصّلاة و خفتگان را براى نماز از خواب بیدار کرد، و ابن ملجم ملعون در تمام آن شب بيدار بود و در آن امر عظيم كه اراده داشت تفكّر مى كرد. اين هنگام كه امير المؤمنين علیهالسلام خفتگان را براى نماز بيدار مى كرد او نيز در ميان خفتگان به روى در افتاده بود و شمشير مسموم خود را در زير جامه داشت، چون امير المؤمنين علیهالسلام بدو رسيد فرمود: برخيز براى نماز و چنين مخواب كه اين خواب شياطين است، بر دست راست بخواب كه خواب مؤمنان است، يا به طرف چپ بخواب كه خواب حكماء است و بر پشت به خواب كه خواب پيغمبران است. و از او در گذشت و به محراب رفت و به نماز ايستاد. و امّا ابن ملجم با اين كه شنیده بود كه امير المؤمنين علیهالسلام را اشقياى امّت شهيد مى كند؛ گاهى قطام را مى گفت مى ترسم من آن كس باشم و بر آرزو نيز دست نيابم. و آن شب تا بامداد در انديشه اين امر عظيم بود عاقبت سيلاب شقاوت او اين خيالات گوناگون را چون خس و خاشاك به طوفان فنا داد و عزم خويش را در قتل امير المؤمنين علیهالسلام درست كرد و بيامد در پهلوى آن استوانه كه در پهلوى محراب بود جاى گرفت، وردان و شبيب نيز در گوشه اى خزيدند، چون امير المؤمنين علیهالسلام در ركعت اوّل سر از سجده برداشت شبيب ابن بجره اوّل آهنگ قتل آن حضرت كرد، و بانگ زد كه: للّه الحكم يا علىّ، لا لك و لا لأصحابك. يعنى: حكم خاصّ خداوند است تو نتوانى از خويشتن حكم كنى و كار دين را به حكومت حكمين بازگذارى. اين بگفت و تيغ را براند، شمشير او بر طاق آمد و خطا كرد. از پس او ابن ملجم آمد شمشير خود را حركتى داد، اين كلمات بگفت و شمشير بر فرق آن حضرت فرود آورد، [7] و از قضا ضربت او به جاى زخم عمرو بن عبد ودّ آمد و تا موضع سجده را شكافت. آن حضرت فرمود: بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه فزت و ربّ الكعبة. سوگند به خداى كعبه كه رستگار شدم،[8] و صيحه شريفش بلند شد كه فرزند يهوديّه ابن ملجم مرا كشت، او را مأخوذ داريد. اهل مسجد چون صداى آن حضرت شنيدند، در طلب آن ملعون شدند و صداها بلند شد و حال مردم ديگرگون شده بود، پس همه به سوى محراب دويدند ديدند كه آن حضرت در محراب افتاده و فرق مباركش شكافته شده و خاك بر مى گيرد و بر مواضع جراحت مى ريزد و اين آيه مباركه مى خواند: مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى. يعنى: از زمين خلق كرديم شما را، و در زمين بر مى گردانيم شما را، و از زمين بيرون مى آوريم شما را بار ديگر. [9] پس فرمود كه: آمد امر خدا، و راست شد گفته رسول خداصلیاللهعلیهوآلهوسلم مردمان ديدند كه خون سرش بر روى و محاسن شريفش جارى است و ريش مباركش به خون خضاب شده و مى فرمايد: هذا ما وعدنا اللّه و رسوله. اين همان وعده است كه خدا و رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم وسلم به من داده اند. نقل است هنگام ضربت ابن ملجم بر فرق آن حضرت، زمين بلرزيد و درياها به موج آمد و آسمان ها متزلزل گشت و درهاى مسجد به هم خورد و خروش از ملائكه آسمان ها بلند شد، و باد سياهى سخت بوزيد كه جهان را تاريك ساخت و جبرئيل در ميان آسمان و زمين ندا در داد چنان كه مردمان بشنيدند و گفت: تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ أَعْلَامُ التُّقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاء به خدا سوگند كه در هم شكست اركان هدايت، و تاريك شد ستاره هاى علم نبوّت، و برطرف شد نشانه هاى پرهيزكارى، و گسيخته شد عروة الوثقاى الهى، و كشته شد پسر عمّ محمّد مصطفى صلیاللهعلیهوآلهوسلم و شهيد شد سيّد اوصياء علىّ مرتضى، شهيد كرد او را بدبختترين اشقياء. چون امّ كلثوم اين صدا را شنيد، طپانچه را بروى خود زد و گريبان چاك زد، و فرياد برداشت! وا أبتاه، وا عليّاه، وا محمّداه، پس حسنينعلیه السلام از خانه به سوى مسجد دويدند، ديدند كه مردم نوحه و فرياد مى كنند و مى گويند: وا اماماه و وا امير المؤمنيناه، به خدا سوگند كه شهيد شد امام عابد مجاهد كه هرگز اصنام و اوثان را سجده نكرد، و اشبه مردم بود به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس چون داخل مسجد شدند، فرياد وا أبتاه، و وا علياه بر آوردند و مى گفتند: كاش مرده بوديم و اين روز را نمى ديدم. چون به نزديك محراب آمدند پدر بزرگوار خويش را ديدند كه در ميان محراب در افتاده. و ابو جعده و جماعتى از اصحاب و انصار آن حضرت حاضرند و همى خواهند تا مگر آن حضرت را برپا دارند تا با مردم نماز گزارد، و او توانايى ندارد، پس حضرت امير المؤمنين علیهالسلام امام حسن علیهالسلام را به جاى خود بازداشت كه با مردم نماز گزارد و آن حضرت نماز خويشتن را نشسته تمام كرد، و از زحمت زهر و شدّت زخم به جانب يمين و شمال متمايل مى گشت، چون امام حسن علیهالسلام از نماز فارغ شد سر پدر را در كنار گرفت، و همى گفت: اى پدر! پشت مرا شكستى، چگونه تو را به اين حال توانم ديد. امير المؤمنينعلیهالسلام چشم گشود و فرمود: اى فرزند! از پس امروز پدر تو را رنجى و المى نيست، اينك جدّ تو محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه وآله وسلم و جدّه تو خديجه كبرى، و مادر تو فاطمه زهرا عليهما السّلام و حوريان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گريستن بدار كه گريه تو ملائكه آسمان را به گريه در آورده است. پس با رداى امير المؤمنينعلیهالسلام جراحت سر را محكم ببستند و آن حضرت را از محراب به ميان مسجد آوردند و از آن سوى خبر شهادت امير المؤمنين علیهالسلام در شهر كوفه پراكنده شد زن و مرد آن بلده به سوى مسجد شتاب كردند، امير المؤمنين علیهالسلام را ديدند كه سرش در دامن امام حسن علیهالسلام است. و با آن كه جاى ضربت را محكم بسته اند خون از آن مى ريزد و گلگونه مباركش از زردى به سفيدى مايل شده است به اطراف آسمان نظر مى كند و زبان مباركش از زردى به سفيدى مايل شده است. به اطراف آسمان نظر مى كند و زبان مباركش به تسبيح و تقديس الهى مشغول است و مى گويد: الهى اسألك مرافقة الأنبياء و الاوصياء و اعلى درجات جنّة المأوى. ترجمه: از تو سؤال مى كنم پروردگارا رفاقت انبيا و اوصيا و اعلاى درجات جنة المأوى را. پس زمانى مدهوش شد، و امام حسين علیهالسلام بگريست و از قطرات عبرات آن حضرت كه بر روى پدر بزرگوارش ريخت آن حضرت به هوش آمد، و چشم بگشود و فرمود: اى فرزند! چرا مى گريى و جزع مى كنى، همانا تو بعد از من به زهر ستم شهيد مى شوى، و برادرت حسين به تيغ، و هر دو تن به جدّ و پدر و مادر خود ملحق خواهيد شد. « شیخ عباس قمی، منتهی الآمال ج ۱ ص ۴۱۷الی ۴۲۶» پانویس [1] ـ مجلسی، بحار الانوار ج ۴۲ص ۲۷۶. [2] ـ در خصائص الائمه عليهم السّلام: زينب، ص ۶۳. [3] ـ مجلسی، جلاء العيون، ص ۳۳۶. [4] ـ م الارشاد مفيد، ج ۱، ص ۱۶؛ خصائص رضى، ص ۶۳؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۱۰؛ كشف الغمه، ج ۱، ص ۴۳۶؛ روضة الواعظين، ص ۱۳۵؛ تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۲۱۲؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۵. [5] ـ محدث اربلی، كشف الغمه، ج ۱، ص ۵۸۴.. [6] ـ مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۹و نيز نك: مقاتل الطالبيين، ص ۳۱. [7] ـ مجلسی، بحار الأنوار، طبع قديم، ج ۱، ص ۶۵۰ به نقل از امالى... [8] ـ الصواعق المحرقة، ص ۸۰؛ روضة الواعظين، ص ۱۳۶؛ نظم درر السمطين، ص ۱۳۷؛ خصائص الائمة عليهم السّلام، ص ۶۳. [9] ـ سوره طه، آيه ۵۵. ![]() |
![]() |
![]() |
ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیهالسلام
در ولادت امیرالمومنین سه گزارش وجود دارد الف ) به گزارش اکثر مورخین با اسناد معتبر ولادت آن حضرت در روز جمعه سيزدهم ماه رجب، سى سال پس از عام الفيل، در ميان كعبه بوده است، ( شیخ مفید، الارشاد ج ۱ ص ۵، شیخ طوسی، مصباح المتهجد ج ۲ ص۸۱۹، علامه طبرسی، اعلام الوری ج۱ ص۳۰۶، فتال نیشابوری، روضة الواعظین ج۱ ص ۷۶، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۰۷، شیخ طوسی، التهذیب ج۶ ص ۱۹، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۰۷، محدث اربلی، کشف الغمه ج۱ ص ۵۹، شیخ عباس قمی فیض العلام ص ۳۸۳) در آن وقت عمر شريف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بيست و هشت سال، و به قولى دوازده سال، و به قولى ده سال پيش از بعثت آن حضرت بود « الفصول المهمة،ص ۲۹». ب ) شيخ طوسى در مصباح به نقل از حضرت صادق علیهالسلام روايت كرده است كه ولادت آن حضرت در روز يكشنبه هفتم ماه مبارك شعبان واقع شد « مصباح المتهجد ج ۲ ص ۸۵۲ »، ج ) شیخ مفید در گزارش دومی سالروز ولادت آن حضرت را در ۲۲ ماه رجب ذکر کرده است. شیخ مفید، مسارالشیعه ص ۵۹ اما قول ۱۳ رجب مشهورتر است. و اگر به هر سه روز احترام نمايند بهتر است، ![]() |
![]() |
![]() |
عید سعید غدیر خم
عید غدیر خم: شيخ مفيد و طبرسى روايت كرده اند وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از اعمال حجّ فارغ و متوجّه مدينه شد به غَدير خُم رسيد و در آن موضع فرود آمد و مسلمانان نيز فرود آمدند و علت آن بود كه از جانب خداوند شديداً تأكيد شد که اميرالمؤمنين علیهالسلام را به عنوان جانشین معرفی کند چنانچه پيش از این نيز در اين خصوص وحى بر آن حضرت نازل شده بود لیكن مشتمل بر توقيت و تأكيد نبود و به اين سبب حضرت تأخير نمود كه مبادا در ميان اُمّت اختلافى ایجاد شود و بعضى از مردم از دين برگردند و خداوند میدانست كه اگر از غدير خم رد شوند متفرّق خواهند شد، پس خدا خواست كه در اين موضع ايشان جمع شوند و اين آيه را نازل شد: يا اَيُّهَا الرُّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ الناسِ؛ اى پيغمبر برسان به مردم آنچه فرستاده شده است به سوى تو از جانب پروردگار تو( در ![]() |
![]() |
![]() |
ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی علیه السلام
در روز عقد و ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا چند گزارش وجود دارد. الف) شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ کفعمی ازدواج را در اول ذیحجه اعلام کردهاند. شیخ مفید، مسار الشیعه ص ۳۶، شیخ کفعمی، بلدالامین ص ۲۴۴ ، شیخ کفعمی، المصباح ص ۵۱۴، شیخ طوسی، مصباح المتهجد ج ۲ ص۶۷۱، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۳ ص ۳۵۷، ابوریحان بیرونی؛ آثارالباقیه ص ۵۳۵، محدث اربلی کَشف الغُمّه ج۳ ص۲۱۰، ب ) البته شیخ طوسی، شیخ کفعمی و ابن شهر آشوب مینویسند عقد در اول ذیحجه ولی ازدواج در ششم ذیحجه بوده است. یخ کفعمی، المصباح ص ۵۱۴، شیخ طوسی، مصباح المتهجد ج ۲ ص۶۷۱، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۳ ص ۳۵۷، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۳، ص ۹۲، شیخ عباس قمی فیض العلام ص۱۵۲. ج ) شیخ مفید، شیخ طوسی و سید بن طاوس در روایتی دیگر ازدواج حضرت زهرا را در نیمه ماه رجب ذکر کرده اند. شیخ مفید، مسار الشیعه ص ۵۸، شیخ طوسی، سیدبن طاوس، اقبال الاعمال ج ۲ ص ۶۶۴، مصباح المتهجد ج ۲ ص۸۰۵، شیخ کفعمی، المصباح ص ۵۱۲، د ) اقوال دیگر : عقد در ماه صفر ازدواج در ذیحجّه، عقد در رمضان ازدواج در ذیحجّه ، عقد و ازدواج هردو در ربیع الاوّل) شیخ عباس قمی فیض العلام ص ۱۵۲ و۲۱۳، مرحوم خراسانی منتخب التواریخ ص ۳۴ ![]() |