کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) در کاخ یزید

درباره : حضرت زینب سلام الله علیها منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۷۱

خطبه تاریخی حضرت زینب سلام الله علیها در کاخ ظلم یزید: بعد از ورود اهل بیت به شام و بردن آنها به مجلس یزید ملعون امام سجاد عليه السّلام؛ امام باقرعليه السّلام و حضرت زینب سلام الله علیها با سخنان خود ضمن بر ملا کردن جنایات یزید موجب رسوایی او شدند؛ آخرین ضربه مهلكي كه در اين مجلس به يزيد و سلطنت شومش وارد ‌شد، خطبه قرّاء و علي‌ وار حضرت زينب سلام الله علیها بود. آن حضرت  بلند شدند و با صدایی رسا و محکم، همراه حیا و وقاری بی‌مثال و با شجاعتی بی‌بدیل شروع کردند به خطبه خواندن:

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ صَدَقَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ كَذَلِكَ يَقُولُ«

به کنیزی خواستن دختر سیدالشهدا علیه‌السلام

درباره : روایت های بین راه شام و شهر شام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص 369

دفاع حضرت زینب (سلام الله علیها) از دختر سیّدالشهدا علیه‌السلام

یکی از غم بار‌ترین وقایع مجلس شوم یزید که جای دارد شیعه برای آن جان بدهد، این است که در مقاتل به نقل از فاطمه، دختر[1] امام حسين علیه‌السلام آمده كه فرمودند: وقتي در مجلس يزيد بوديم، مردي شامي به من اشاره كرد و به يزيد گفت: اين دخترك را به من ببخش؛ ( به عنوان كنيز) من به خودم لرزيدم و خویش را به عمّه‌ام زينب چسبانيدم و گفتم اسير شدم، كنيز هم بشوم! فكر مي‌كردم يزيد اين كار را خواهد كرد. عمّه‌ام زينب‌ كه مي‌دانستند چنين كاري انجام نخواهد شد، رو كردند به آن مرد شامي و فرمودند: كَذَبْتَ وَ اللَّهِ وَ لَوْ مِتُّ وَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ لَكَ وَ لَا لَه!

سخنان امام سجّاد علیه السلام با یزید ملعون

درباره : روایت های بین راه شام و شهر شام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۱۸۳

از امام صادق علیه‌السلام نقل است که يزيد به امام سجّاد علیه‌السلام گفت: حمد خدایی را که پدرت را کشت. امام سجّاد علیه‌السلام پاسخ دادند: خدا لعنت کند کسی را که پدر مرا کشت! با این جواب امام، یزید خشمگین شد و تصمیم به شهادت امام سجّاد علیه‌السلام گرفت. امام سجّاد علیه‌السلام فرمودنـد: پس اگر می‌خواهی مرا بکُشی، کسی را مـأمورکن تا زنان و کودکان را به مدینه ببرد که جُز من مَحرمی ندارند. یزید ملعون شرمنده شد و گفت نه؛ خودت آن‌ها را خواهی برد و سپس سوهانی خواست و زنجیر از دست و گردن امام سجّاد علیه‌السلام باز کرد تا منّـتی هم برگردن زین العـابدین بگذارد و بعد شروع کـرد به خواندن این آیـه:

جسارت به سر مطهر امام علیه السلام در مجلس یزید

درباره : روایت های بین راه شام و شهر شام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۶۵

وقتي‌ اهل بیت را به کاخ یزید بردند و یزید ملعون با سخنان کوبند و محکم امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب سلام‌الله‌علیها رسوا شد و صحنه در حال عوض ‌شدن بر ضد يزيد بود، وقتي‌كار به اينجا كشيد و صحنه در حال عوض ‌شدن بر ضد يزيد بود، آن ملعون برخلاف همه مردم که متأثّر شده بودند با بی‌حیایی تمام، شراب زهرجان مي‌كرد و به ديگران هم تعارف مي‌كرد كه بخوريـد؛ اين شراب پيروزي ماست؛ حتّي در بعضي از كتب مقاتل به نقل از امام رضا علیه‌السلام آمده است که همراه شـراب خوردن، شطرنج هم بازي مي‌كرد و هر بار كه شراب مي‌خورد، ته‌مانـده‌اش را در كنار تشتي مي‌ريخت كه سر مطهّر امام علیه‌السلام در داخل آن بود.[1]

ورود اهل بیت علیهم السلام به مجلس یزید

درباره : روایت های بین راه شام و شهر شام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۶۱

بعد از ورود اهل بیت به شام و جسارتهایی که صورت گرفت اهل بیت را به مجلس یزید ملعون بردند. در وصف مجلس يزيد گفته‌اند كه كاخ يزيد را تزیين كـرده و او را بر تختي آراسته نشانده بودند و دور تـا دورش صندلي‌های زرّين براي نشستن بزرگان شام بود. اهل بيت را در مقابل كاخ نگه داشته بودند تا يزيد ملعون اذن ورود بدهد.[1]

ابتدا مُجْفِزُ بْنِ ثَعْلَبَه ضمن درخواست اذن ورود، ندا داد: اي يزيد! اين مُجْفِزُ بْنِ ثَعْلَبَهْ است كه مردمان پست و نابكار را نزد اميرمؤمنان يزيد آورده است. امام سجّاد علیه‌السلام كه از كوفه تا شام با كسي سخن نگفته بودند، اينجا مصلحت دیدند جواب دهند و فرمودند [2]: آن كس كه مادر مُجْفِر زاييده، پست‌تر و بد نهاد‌تر است.[3]

هدایت مرد شامی به دست امام سجّاد

درباره : روایت های بین راه شام و شهر شام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۵۷

پس از اينكه اهل بيت را وارد شهر شام كردند، آن‌ها را بر روي پله‌های مسجد جامع شهر كه جاي استقرار اسيران بود، نگه داشتند. در این هنگـام پیرمردی شامی جلو آمد و گفت خدا را شكر كه شما را كشت و هلاك ساخت و شهرها را از شرّ شما راحت كرد! بعد از اينكه حرف‌ها و ناسزا گفتن‌های او تمام شد، امام سجّاد علیه‌السلام رو كردند به وی و فرمودند: يَا شيخ! هَلْ قَرَأْتَ الْقـُرْآن؟ اي پيرمرد! آيا قرآن خوانده‌اي؟ پير مرد گفت بله. حضرت فرمودند آيا تا کنون اين آيه از قرآن را خوانده‌اي: « قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى[1]»؟

ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

درباره : روایت های بین راه شام و شهر شام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۵۵

پس از تمامی وقایع سخت و جانگداز بین کوفه تا شام که ما بخشی از آن‌ها را بازگو کردیم، کاروان در شانزدهم ربیع الاوّل به شام رسید و اهل بيت را سه روز[1] پشت دروازه شهر شام نگه داشتند تا شهر را تزیین كنند و جشن بگيرند.[2]

وقتي مي‌خواستند اهل بيت را وارد شهر كنند، امّ كلثوم سلام‌الله‌علیها به سراغ شمر رفتند و فرمودند: تقاضايي از تو دارم و آن اين است كه ما را از دروازه‌اي وارد شهر كني كه مردم زيادي نباشند و بين ما و نيزه‌داراني كه سرهای مطهّر شهدا را حمل مي‌كنند فاصله بينداز،

ماجرای مسلمان شدن راهب توسط سر مطهّر

درباره : روایت های بین راه شام و شهر شام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۵۱

قطب راوندی و دیگران می‌نویسند وقتی کاروان به منزل دیر رسید و در آنجا اتراق کردند، نيمه‌هاي شب، را هب نصراني كه در اين دير ساكن بود صدايي شنید، خوب که گوش داد، دریافت صداي ذكر تسبيح و تقديس الهي مي‌آید! از جا بلند شد و سر از دريچه دير بيرون كرد و ديد از محلّي كه سر امام علیه‌السلام را گذاشتند، نور عظيمي به آسمان ساطع است و از آسمان فوج فوج ملائكه فرود مي‌آيند و عرضه مي‌دارند: اَلسَّلَامٌ عَلَيكَ يَابنَ ‌رَسَول‌ِ الله! اَلسَّلَامٌ عَلَيكَ يَا اَبَاعَبدِالله ! صَلَوَاتُ ‌اللهِ وَ سَلَامٌ عَلَيكَ![1] راهب نزد مأموران رفت و پرسيد اين سر کیست؟[2] پاسخ دادند

قرآن خواندن سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام

درباره : روایت های خروج از کربلا، دفن شهدا، کوفه منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۲۳

یکی دیگر از اعمال پست عبیدالله در روز بعد از جلسه‌اش با اهل بیت علیه‌السلام این است که آن ملعون دستور داد سر مبارك حضرت را دوبـاره به نيـزه زدند و در شهر چرخاندند .از زَيْدِ بْنِ أَرْقَم[۱] نقل شده که وقتي سر سیّدالشهدا علیه‌السلام را از مقابل منزل من عبور دادند. سر امام این آیه را تلاوت کردند: « أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً[۲]»؛ آيا پنداشتي كه داستان اصحاب كهف و رقيم ازآيات‌ عجیب ما بودند. زَيْدِبْنِ أَرْقَم گفته با ديدن اين صحنه موهای بدنم راست شد و فرياد زدم: به خدا قسم، اي پسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم! داستان تو شگفت‌تر از داستان اصحاب كهف است.[۳]

شهادت عبدالله بن عفیف

درباره : اصحاب سیدالشهدا علیه السلام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۲۱

خطبه ناتمام پسر مرجانه در مسجد کوفه: در روز بعد[1] ابن‌زياد مردم را در مسجد گرد آورد و به منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي گفت: الحمدلله كه خدا حقّ را ظاهر و اهلش را پيروز و يزيد و پيروانش را ياري كرد و دروغگـو و پسر دروغگو را کُشت. تا اين سخنان از دهان آن ملعون خارج شد عَبْدُاللَّهِ بْنِ‌عَفِيفْ أَزْدی كه از شيعيان و ياران علي علیه‌السلام بود و در جنگ جمل و صفّين در رکاب علی جنگیده و دو چشمش نابينا شده بود با شجاعت تمام از جا بلند شد و در دفاع از سیّدالشهدا علیه‌السلام و اهل بیت گفت: اي پسر مرجانه! دروغگو و پسر دروغگو تو هستي و پدر تو و كسي كه تو را به اينجا فرستاد و پدر اوست! اي دشمن خدا ! آيا فرزندان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را مي‌كشي و بر بالاي منبر اين گونه سخن مي‌گوئي!