- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
روایت کامل و جامع مبارزه و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
از ديگر شهداي بنی هاشم قَاسِمِ بْنِ الحَسَن است. [شهادت اين بزرگوار هم بسیار در اهل خيام و امام حسين علیهالسلام اثرگذاشته است. او برای امام، بوي برادرشان امام حسن علیهالسلام را ميداد. هر چند مادرش هم بوده است، امّا پس از شهادت امام حسن علیهالسلام این آقازاده نزد عمو بزرگ شده بودند. اگر مهر و جايگاهش در دل امام، بيشتر از علي اكبر نباشد، كمتر هم نيست.] وقتي برای اذن به ميدان رفتن، خدمت امام رسيدند، هر چه كردند، امام اجازه ندادند[1]و دست بهگردن قاسم انداختند و هر دو شروع به گريه كردند، تا جاييكه نوشتهاند: حَتَّى غُشِيَ عَلَيْهِمَا. یعنی غش کردنـد.[2] البته اين غش كردن در اکثرکتب قـدیمی و دسته اوّل تاریخ همچون أمالی صدوق، لهوف، الفُتوح، أمالی مفید، ارشاد، مقاتل الطالبیین، تَذکرةُالخَواص، مُثیرُالأحْزان، الاخبارالطِوال، روضة الواعظین، کاملابناثیر، اعلام الوری، مناقبالطاهرین، مُرُوجُ الذَّهَب، اثباتالوصیة و ... نیست. بعضی از کتب امروزی همچون قمقام، ناسخ التّواریخ، مقتل جامع و مقتل مقرّم نیز به تبعیّت از این بزرگان، غش کردن را نیاوردهاند. این موضوع برای اولین بار در مقتل الحسین خوارزمی[3] آمده است و در قرن دهم هم محمد بن ابیطالب نقل خوارزمی را در کتابش( تَسْلِیَةُ المُجالِس) آورده است. درکتب دسته دوّم و سوّم تاریخی همچون بحارالأنوار و نفسالمهموم نیز موضوع به این دو کتاب مستند شده است. در ثانی به نظر میرسد كه شامل حال حضرت قاسم باشد، چرا كه با توجّه به جايگاه و وظايف امام علیهالسلام و آنچه كه در آموزههاي امام شناسي داريم، امام علیهالسلام هيچ گاه غش نميكنند. در علم پزشكي غش كردن شرايط و حالاتي را ايجاد ميكند كه امام مصون از آن است. پس عبارت ذکر شده در جلاء العیون مناسبتر است که نوشته شده: نزدیک بود غش کنند. توجه: گاهی میگویند كه حضرت قاسم علیهالسلام، گوشهاي نشستند و يكباره يادشان افتاد پدرشان يك بازوبند به ایشان دادند و گفتند هر وقت غمهاي عالم به دلت سنگيني کرد، نامهاي را كه در اين بازوبند است بازكن و بخوان؛ نامه را گشودند و امام حسن علیهالسلام نوشته بودند که در كربلا عمويت را تنها نگذار، پس آمدند خدمت عمو و ...؛ اين مطالب در هیچ یک از مآخذ معتبر نیامده است. همان گونه که درکتاب تحریف شناسی عاشورا و قیام امام حسین (ص۱۸۶) هم تصریح شده این تحـریف اوّلیـن بار در روضة الشهدا (ص۴۰۰) آمده و بعد از آن در کتب منتخب طریحی(ص۳۶۵) و اسرار الشهادة (ص۲/۳۸۴)کپی شده است. تنها استنادی هم که مرحوم ملاحسین کاشفی آورده است عبارت « راوی گوید»!؟ است. به هر روی، از هر راهی كه بود، با التماس و بوسیدن دست و پای امام علیهالسلام، قاسم موفّق شدند از عمو اذن ميدان بگيرند. يك نوجوان ۱۳ الي ۱۴ ساله، ماه پارهاي از آل هاشم، عازم جنگ شدند، در حالي كه هنوز اشك روي صورتشان جاري بود اینگونه رجز خواندند:[4] أِن تُنْكِرُوني فَاَنَا ابنُ الحَـسَن سِبْطُ النَّبيِ المُصْطَـفَي المُؤتَمَن هَذَا حُسَينٌ كَالأَسيرِ المُرْتَهِنْ بَيْنَ اُناسٍ لاسُقَو اصَوْبَ الْمُـزُن. « اگر من را نمی شناسید من فرزند حسنم، آن نوۀ پیامبر برگزیده و امین، این حسین است که مانند اسیر؛ گروگان میان مردمی است که هرگز مباد از آب گوارا سیراب شوند » يكي از لشكريان عُمَرِبنِ سَعد به نام حُمَيْد بْنِ مُسْلِم که بیشتر نقلها از اوست،گفته: من در بين لشکريان عُمَرِبْنِ سَعد بودم كه ديدم نوجواني كه صورتش مثل ماه پارهاي بود به ميدان آمد، در حالي كه پيراهن درازي به تن داشت و نعليني به پا پوشيده بود كه بند اين نعلين در پاي چپ باز بود.[5] از اين گزارش دو چيز مسلّم و معلوم ميشود: ۱. شاید حضرت قاسم با زره و لباس جنگي بيرون نرفتهاند، چرا كه هر چه گشتند زرهي اندازه قامت ایشان پيدا نكردند. ۲. اشتياق و عجله ایشان براي به ميدان آمدن، تا جايي كه صبر نكردند که بند نعلينشان را ببندند. نمي دانم شـايد اگر از خود حضرت قـاسم ميپرسيديم جواب ميدادند که ترسيدم در همين مدّت كمِ بستن بند نعلين رأی عمويم عوض شده و مانع به ميدان رفتنم شود! آخر بسیار تلاش كـردم تا نظرش را جلب كردم. حضرت قاسم ۱۳ ـ ۱۴ سال بيشتر نداشتند ولی جنگ سختي كردند و شماری از دشمنان را به درك واصل كردند. حُمَيْد بْنِ مُسْلِم میگوید عُمَرُبْنِ سَعِيدِ (عَمْرُو بْنِ سَعْدِ) بْنِ نُفَيْلٍ اَزْدِي گفت باید خون این نوجوان را بریزم؛ گفتم چه ضرورتی دارد؛ همان عدّهای که با او در حال جنگند برای کشتنش کافی است؛[6] ولی عمر گوش نکرد و در يك فرصت ناغافل شمشيری به سر حضرت قاسم زد كه فرق مباركشان شكافت و با صورت به زمين افتادند و فرياد زدند عمو به فريادم برس. [از این عبارت میتوان به شدّت شقاوت و ترس دشمن پی بُرد که حتّی در جنگ نـابرابر با یک نوجوان، که تعدادی همزمان مشغول مقاتله با او هستند، دیگران هم به کمک آمدهاند.] امام علیهالسلام در کوتاهترین زمان ممکن خود را به قاسم رساندند و با شمشيري به عُمَرِ بْنِ سَعْید أَزْدِي حمله كردند و با ضربه امام، دست آن ملعون قطع شد و نالهای زد كه لشكريان عُمَرِبْنِ سَعد به جنبش افتادند و عدّۀ زيادی براي نجات او حمله ور شدند و در اين ميان به گزارش نادرست و قابل نقدی، بدن نازنين حضرت قاسم و به گزارش مستندتر، بدن آن ملعون زیر سم اسبها پايمال شد.[7] و بعد از اينكه گرد و غبار میدان فروكش كرد، اباعبدالله را ديدند كه بر سر پیکر خونین قاسم نشستهاند و حضرت قاسم، آخرين رمقهايشان هم از دست ميرفت و پاهايشان را روي زمين ميكشيدند امام علیهالسلام سر قاسم را به زانو گرفتند [ اي كاش براي علي اكبر هم لحظات پایانی ميرسيد] و فرمودند:« بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ وَ أَبُوك! از رحمت خدا دور شوند قومي كه تو را كشتند؛ روز قيامت جدّ و پدرت با آنها مخاصمه خواهندكرد[8].» عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوهُ فَلَا يُجِيبُكَ أَوْ يُجِيبُكَ فَلَا يَنْفَعُكَ صَوْتُهُ ! هَذَا يَوْمٌ وَ اللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُه! به خدا سوگند! چه سخت است بر عمويت، كه تو او را بخـواني ولي نتواند تو را اجابت كند؛ يا اجابتت كند ولي ديگر فايدهاي نداشته باشد. به خدا سوگند! امروز، روزي است كه دشمنان عمويت بسيار و يارانش اندك هستند.[9] سپس بدن حضرت قاسم را به آغوش گرفتند و غریبانه به سوي خيمهاي كه اجساد را نگه ميداشتند، بردند در حالیکه پاهای قـاسم به روی زمین کشیده میشد.[10] از این عبارت پایانی میشود فهمید برای بردن بدن حضرت قاسم به خیمهها، کسی به کمک حضرت نیامده، شاید دلیلش این باشدکه جنگ به اوج و اواخرش رسیده بوده و همه کشته یا درگیر جنگ بودند که امام علیهالسلام با آن حالت، بدن نازنین حضرت قاسم را به خیمهها بردند، چنانکه میتواند نشانگر این باشدکه قاسم جزءآخرین افرادی بوده که به شهادت رسیده است. یک نکته مهمّ: در بعضی از کتب نوشته شده است امام علیهالسلام همچون باز شكاري خودشان را به قاسم رساندند و چون شیر خشمگینی به دشمن حمله ور شدند. درست است كه اين عبارت باز شكاري و شیر خشمگین در كتب معتبر هم آمده است و برای بیان حالت است ولی به كار نبردن اين كلمات بهتر است. برای بیان سرعت امام در رسیدن به قاسم بسیار مناسبتتر است بگوییم امام« همچون باد، در چشم بر هم زدنی، در چند ثانیه» خودشان را به قاسم رساندند. آری گاهی ميگوييد اميـرمؤمنان اسدالله یعنی شيرخـداست، که اين پسونـد « الله» كلمه شير را از حالت حيواني خارج ميكند؛ امّا تشبيه حركات و صفات ائمّه به حرکات حيوانات، تشبيه قشنگي نيست بلکه پايين آوردن جايگاه اهل بيت است. هر چند هيچ گاه با سخنان ما كوچكترين تزلزلي در جايگاه اهل بيت وارد نمي شود. در جایی دیگر در وصف شجاعت حضرت در هنگام حمله به دشمن آمده است که « دشمنان همچون گلّة بزی که از گرگ فرار میکنند، میگریختند. » این چه تشبیهی است؟ دشمن خونخوار شد بز و گوسفند مظلوم! امام معصوم علیهالسلام شد گرگ و خونخوار! نعوذ بالله! آیا جملهای زیباتر برای وصف شجاعت امام و ترس دشمنان نمیتوان یافت؟! آیا جامعه امروز ما، ادبیات امروز ما و جوانان ما چنین جملاتی را میپسندند یا ممکن است از گرگ وجه خونخواری و از بُز وجه مظلومیت را برداشت کنند؟! يكي از تحریفات هم ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین علیهالسلام استکه در هیچ کتاب معتبری نیامده و بسیاری از علما و محققین درکتب[11]خود آن را ناصحیح دانسته و جُزء تحریفات عاشورا عنوانش کردهاند. تا جائیکه عالم ربانی شیخ جعفر شوشتری در کتاب فواید المشاهد(۵۲۸) می نویسد: آنچه در میان جُهّال شیعه متداول شده است شبیه عروسی قاسم بی اصل و دروغ است بلکه مکرر گفتهام شبیه عروسی قاسم ساختن، ضربت زدن است بر امام حسین، به یقین درد این کار شنیع، بدتر است از درد شمشیرها ؛ ضربت است بر حضرت؛ نه تعزیت. لذا همان گونه که اکثر محققیق و علمای دین گفتهاند این موضوع اوّلین بار در قرن دهم در روضة الشهدا(۴۰۰) تحریف شده است و پس از آن در منتخب طریحی(۳۶۶) و اسرار الشهادة (۲/۳۸۵)کپی شد، در روضة الشهدا هم با عبارت سؤال برانگیز و پر از ایراد « راوی میگوید» استناد داده شده است. سیّدالشهدا دو دختر داشتند یکی سکینه که شوهرش عبدالله است و دیگری فاطمه که با حسن مُثنّی پسر ديگر امام حسن علیهالسلام ازدواج کرد، او هم در کربلا بود، پس از زخمی شدن؛ با کمک دائیاش به خارج از میدان نبرد برده شد و زنده ماند والاّ علمای علم رجال و نساب، هیچ دختر بزرگ دیگری برای سیّدالشهدا علیهالسلام قائل نیستند. روضهای که در آن جزئیّات مبارزه و کشتن ازرق شامی و چهار فرزندش توسط حضرت قاسم مطرح میشود در هیچ یک از مآخذ ما نیامده است؛ ضمن این که با روایات ذکر شده در کتب معتبر هم تناقض دارد. این قصه نیز اولین بار در روضة الشهدا آمده است؛ مرحوم کاشفی نیز سندی ارائه نکرده است تأسّف بار تر اینکه کـاشفی در این داستان خیالی حضرت قاسم را متهم به دزدیدن شمشیر قیمتی پسر ازرق و همچنین پایمال کردن بدن فرزند ازرق شامی با اسب می کند. ضمناً در وقایع الأیام، مهیج الأحزان و دمعة الساکبه به نقل از منتخب طریحی برای حضرت قاسم نیز همچون حضرت علی اکبر گزارشی نقل کردهاند که برگشتند خدمت امام و آب خواستند و حضرت توسط انگشتر او را سیراب کردند؛ که این موضوع در هیچ یک از کتب معتبر و مرجع نیست و احتمالاً در منتخب طریحی نیز به استناد طرح این تحریف در روضة الشهدا آمده است. این هم یکی دیگر از دلایلی است که بزرگان دین و اهل فن منتخب طریحی را معتبر نمیدانند. [1]. در وقایع الأیام، مهیج الأحزان و دمعة الساکبه به نقل از منتخب طریحی آمده است؛ امام فرمودند: آیا به پای خود به سوی مرگ میروی و قاسم پاسخ داد چگونه نروم در حالیکه تو در میان دشمنان، غریب و تنها ماندهای؟ همان گونه که در مقتل جامع هم آمده است این سخنان درکتب قدیمی و مرجع نیست و به همین دلیل است که بزرگانی چون حاج شیخ عباس قمی، محدّث نوری و ... منتخب طریحی را معتبر نمیدانند. [2]. مَقْتَل خوارزمی ۲/۳۱؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ۲/۳۰۴؛ بحارالأنوار۴۵/۳۴ ؛ جلاءالعیون ۵۶۸ ؛ قمقام ۴۳۷؛ منتهی الآمال ۴۴۸؛ نفس المهموم ۲۸۰؛ مقتل امام حسین ۱۵۷؛ منتخب التّواریخ ۲۱۴؛ مقتل مقرّم ۲۳۶؛ ناسخ التّواریخ ۴۶۷؛ وقایع الأیام ۴۰۸؛ مهیج الأحزان ۳۵۶؛ دمعة الساکبه ۴۰۱؛ مقتل جامع۱/۸۲۸ . [3]. خوارزمی این گزارش را به نقل از ابی مخنف آورده است و این در حالی است که در گزارش طبری در تاریخ الامم (۵/۴۴۷) و شیخ مفید در ارشاد (۲/۱۵۹) که آنان نیز این گزارش را به نقل از ابی مخنف آورده اند؛ موضوع غش کردن نیامده است. همانگونه که در صفحه ۸۸ جلد اول مقتل جامع هم آمده است خوارزمی گاهی روایت هائی از ابی مخنف نقل می کند که در منابع پیشین نیامده است از این رو بعضی از محققین اعلام کردهاند که ممکن است مقتل الحسین اصلی به دست خوارزمی نرسیده باشد و مقتل الحسین منسوب به ابی مخنف در اختیار خوارزمی بوده است. [4]. متن رجز در تاریخ الامم والملوک، شَرْحُ الأخْبار، الکامل فیالتّاریخ، الطبقات الکبری و اعلام الوری نیامده است. [5]. تاریخ الامم والملوک ۵/۴۴۷؛ مقاتل الطالبیین ۹۳؛ الطبقات الکبری ۵/۱۰۲؛ شَرْحُ الأخْبار ۳/۱۷۹؛ مَقْتَل خوارزمی ۲/۳۱؛ الارشاد۲/۱۶۰؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ۲/۳۰۴؛ جلاءالعیون ۵۶۸؛ بحارالأنوار ۴۵/۳۵؛ منتهي الآمال ۴۴۸؛ قمقام ۴۳۷؛ نفس المهموم۲۸۱؛ مقتل امام حسین ۱۵۷؛ منتخب التّواریخ ۲۱۵؛ ناسخ التّواریخ ۴۶۷؛ وقایع الأیام ۴۰۹ و۴۱۲؛ مهیج الأحزان ۳۵۸؛ دمعة الساکبه ۴۰۳؛ مقتل جامع ۱/۸۲۹ . توضیحات: این گزارش در شَرْحُ الأخْبار و منتخب التّواریخ به طور مختصر آمده است. [6].سخنان عمربن سعد ازدی در لهوف، تَجارِبُ الاُمَم، الکامل فیالتّاریخ، الطبقات الکبری، منتخب التّواریخ و اعلام الوری نیامده است. [7]. در ارشاد، مقتل امام حسین، مقاتل الطالبیین، مقتل مقرّم، قمقام، نفس المهموم، دمعة الساکبه ومقتل جامع گفته شده بدن عمر پایمال شد در لهوف، الکامل فیالتّاریخ، الطبقات الکبری، شَرْحُ الأخْبار، منتهی الآمال، تاریخ الامم والملوک، مقتل خوارزمی، تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ، مُثیرُالاَحزان، البدایة والنهایة، بحارالأنوار و اعلام الوری هم عبارت بدن او پایمال اسبها شد آمده است؛ امّا در جلاءالعیون، وقایع الأیام، ناسخ التّواریخ ، ترجمه اعلام الوری و مهیج الأحزان آمده بدن قاسم پایمال اسبها شد. آیتالله شعرانی در ترجمه نفسالمهموم ، آیت اللهاشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید میکنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشتهاند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کردهاند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عمربن سعد ازدی برمیگردد نه حضرت قاسم. در ثانی در متون مقاتل در ادامه متن پامال شدن بدن در زیر سم اسبها نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین بالای سر قاسم ... و قاسم پاهای خود را به زمین می کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه کسی که بدنش پایمال سم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ پس نتیجه میگیریم بدن حضرت قاسم پامال اسبها نشده است. [8]. این جمله امام در لهوف، الکامل فیالتّاریخ، الطبقات الکبری، مَقْتَل خوارزمی، تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ، تَجارِبُ الاُمَم، بحارالأنوار و وقایع الأیام نیامده است و در کتب مقاتل الطالبیین و مهیج الأحزان کمی متفاوت آمده است. [9]. در مقتل امام حسین، ناسخ التّواریخ و بحارالأنوار در روایت دیگری آمده فرمودند: خدایا ! تو میدانی اینان دعوتمان کردند تا یاریمان کنند؛ ولی ما را خوار ساختند و دشمنان ما را بر ضد ما یاری کردند. [10]. تاریخ الامم والملوک ۵/۴۴۷؛ مقاتل الطالبیین ۹۳؛ الارشاد۲/۱۶۱؛ روضة الواعظین ۳۰۹؛ إعْلام الوَری ۳۴۷؛ اللهوف۱۰۱؛ شَرْحُ الأخْبار ۳/۱۷۹؛مقتل خوارزمی۲/۳۱؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۹؛ الکامل فیالتّاریخ ۱۱/۱۸۵؛ الطبقات الکبری ۵/۱۰۳؛ قمقام ۴۳۸؛ تَجارِبُ الاُمَم۲/۷۸؛ البِِدایَة والنَّهایة ۸/۱۸۶؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ۲/۳۰۴؛ بحارالأنوار۴۵/۳۵؛ جلاءالعیون ۵۶۹؛ نفس المهموم ۲۸۱؛ مقتل امام حسین ۱۵۸؛ مقتل مقرّم ۲۳۷؛ ناسخ التّواریخ ۴۶۸؛ منتهی الآمال ۴۴۸؛ وقایع الأیام ۴۱۲؛ مهیج الأحزان ۳۶۱؛ دمعة الساکبه ۴۰۴؛ منتخب التّواریخ ۲۱۵؛ مقتل جامع ۱/۸۲۹ . توضیحات: این گزارش در مُثیرُالاَحزان، الکامل فیالتّاریخ، تجارب الاُمم، شَرْحُ الأخْبار، مقتل خوارزمی و منتخب التّواریخ به طور خلاصه آمده است و در روضة الواعظین نیز فقط اشاره به رجز خواندن و شهادتش شده است. [11]. جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال ۸/۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴ ؛ تنقیح المقال ۲/۱۹؛ حماسه حسینی ۳/۲۵۵؛ تأملی در تاریخ عاشورا ۳۰۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع۱/۱۱۹. توضیحات: موضوع حسن مثنی در بعضی کتب همچون حماسه حسینی نیامده است. طی استفتائی که از حضرات آیات عظام سیستانی و خامنهای صورت گرفته است این مراجع عالیقدر نیز ضمن ناصحیح خواندن این قصه جعلی خواندن آن را جایز ندانستهاند؛ چنانچه آیت الله فاضل لنکرانی نیز همین نظر را داده است« جامع المسائل ج۲ ص ۶۲۰ و ۶۲۴» |