کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


توسل امام صادق علیه السلام به دعای سیدالشهدا برای رهایی از مکر منصور

درباره : امام جعفر صادق علیه السلام
منبع : الارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۱۸۳، روضة الواعظین ج ۱ ص ۲۰۸، بحارالانوار ج ۴۷ ص ۱۷۴

بسیارى از محدّثین و مورّخین آورده اند، كه ربیع بن یونس از طرف منصور عبّاسى استاندار شهر مدینه بود؛ پسر ربیع كه فضل نام دارد حكایت كند: منصور خلیفه عبّاسى - در سال ۱۴۷- پس از مراسم حجّ وارد مدینه منوّره شد و به پدرم، ربیع گفت: هر چه زودتر جعفر بن محمّد علیه‌السلام احضار كن، می‌خواهم او را به قتل برسانم . حضرت را نزد منصور لعین بردند ؛ هنگامى كه حضرت بر منصور وارد شد، منصور با حالت تندى و درشتى با وى سخن گفت؛ و سپس حضرت را مورد خطاب و سرزنش قرار داد و اظهار داشت: دشمنان و مخالفین ما در عراق تو را به عنوان امام و رهبر خود برگزیده اند، خدا مرا هلاك كند اگر تو را نكشم و از بین نبرم .


حضرت صادق علیه‌السلام اظهار داشت: آن چه برایت گفته اند دروغ است، مگر نمی‌دانى كه حضرت سلیمان مورد لطف قرار گرفت شكر و سپاس ‍ انجام داد و حضرت ایّوب مبتلى گردید و صبر و شكیبائى نشان داد، حضرت یوسف مورد ظلم قرار گرفت و عفو و بخشش كرد چون منصور چنین كلماتى را شنید، غضب خود را فرو نشاند؛ و آن گاه امام علیه‌السلام را نزد خود دعوت كرد و ضمن عذرخواهى و پوزش، گفت: ساحت شما از آنچه گفته اند پاك است؛ ولى فلانى گزارشاتى را براى ما مطرح كرده است، كه خواستم شكّ و شبهه برطرف شود.

حضرت فرمود: او را احضار نما تا ثابت شودهنگامى كه آن شخص وارد مجلس شد، منصور دوانیقى به او گفت : مگر تو این مطالب و گزارشات را بر علیه جعفر بن محمّد حكایت نكرده اى؟ آن شخص اعتراف كرد و گفت: بلى، من گفته ام .امام علیه‌السلام فرمود: او را بر آنچه می‌گوید، قسم دهید. منصور به او گفت قسم می‌خوری؟ او گفت: بله و شروع به قسم خوردن کرد ولی امام صادق علیه‌السلام به منصور گفت بگذارید تا من او را –به شیوه ای خاص- قسم دهم. منصور پذیرفت. حضرت به ساعی فرمود که این گونه قسم بخورد: «بَرِئْتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ وَ الْتَجَأْتُ إِلَى حَوْلِی وَ قُوَّتِی لَقَدْ فَعَلَ كَذَا وَ كَذَا جَعْفَرٌ» پس ساعی در ابتدا اندکی امتناع کرد اما سپس به آن شیوه قسم خورد. -ناگهان همه دیدند که وی- قدم از قدم برنداشته بود که در دم هلاک شد. منصور که این صحنه را دید گفت پاهایش را بکشید و از این جا خارجش کنید که لعنت خدا بر وی باد.

ربیع گوید که زمانی که امام صادق علیه‌السلام وارد دربار منصور شد لب های مبارکش تکان می‌خورد و هر چه می‌گذشت غضب و عصبانیت منصور بیش از پیش آرام می‌گردید. تا این که حضرت را به خود نزدیک کرد و از وی راضی گشت. وقتی امام از دربار منصور خارج شد به دنبال وی رفتم و گفتم این مرد از کسانی است که بیشترین خشم را نسبت به شما دارد، هنگامی که شما وارد شدید چیزی زیر لب زمزمه می‌کردید تا ای که غضب منصور خاموش شد. چه چیزی را زمزمه می‌کردید؟ حضرت فرمود: دعای جدم حسین بن علی علیه‌السلام بود. عرض کردم فدایت شوم آن دعا چه بود؟ حضرت فرمود: «یَا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی وَ یَا غَوْثِی فِی كُرْبَتِی احْرُسْنِی بِعَیْنِكَ الَّتِی لَا تَنَامُ وَ اكْنُفْنِی بِرُكْنِكَ الَّذِی لَا یُرَامُ .»

ربیع گوید: من آن دعا را حفظ نمودم و هیچ سختی برایم پیش نمی‌آمد مگر این که آن دعا را می خواندم و از آمن سختی خارج می‌گشتم. ربیع گوید: آن گاه از امام پرسیدم که چرا نگذاشتید که ساعی به الله قسم یاد کند؟ حضرت فرمود: کراهت داشتم از اینکه خداوند او را ببیند در حالی که او خداوند را به وحدانیت یاد می‌کند و سپاسش می‌گوید و به سبب این، نسبت به وی حلم بورزد و در عقوبتش تاخیر بیافکند. پس او را به آن چه شنیدی وادار به قسم نمودم و خداوند نیز جانش را به شدت گرفت.

متن عربی روایت: فَمِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ نَقَلَةُ الْآثَارِ مِنْ خَبَرِهِ عَلَيْهِ وَ آبَائِهِ السَّلَامُ مَعَ الْمَنْصُورِ: لَمَّا أَمَرَ الرَّبِيعُ بِإِحْضَارِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَأَحْضَرَهُ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ الْمَنْصُورُ قَالَ لَهُ قَتَلَنِيَ اللَّهُ إِنْ لَمْ أَقْتُلْكَ أَ تَلْحَدُ فِي سُلْطَانِي‏ وَ تَبْغِينِيَ الْغَوَائِلَ. فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ وَ لَا أَرَدْتُ وَ إِنْ كَانَ بَلَغَكَ فَمِنْ كَاذِبٍ وَ لَوْ كُنْتُ فَعَلْتُ لَقَدْ ظُلِمَ يُوسُفُ فَغَفَرَ وَ ابْتُلِيَ أَيُّوبُ فَصَبَرَ وَ أُعْطِيَ سُلَيْمَانُ فَشَكَرَ فَهَؤُلَاءِ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ إِلَيْهِمْ يَرْجِعُ نَسَبُكَ فَقَالَ لَهُ الْمَنْصُورُ أَجَلْ ارْتَفِعْ هَاهُنَا فَارْتَفَعَ فَقَالَ لَهُ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ أَخْبَرَنِي عَنْكَ بِمَا ذَكَرْتُ فَقَالَ أَحْضِرْهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لِيُوَاقِفَنِي عَلَى ذَلِكَ فَأُحْضِرَ الرَّجُلُ الْمَذْكُورُ فَقَالَ لَهُ الْمَنْصُورُ أَنْتَ سَمِعْتَ مَا حَكَيْتَ عَنْ جَعْفَرٍ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَاسْتَحْلِفْهُ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ الْمَنْصُورُ أَ تَحْلِفُ قَالَ نَعَمْ وَ ابْتَدَأَ بِالْيَمِينِ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام دَعْنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أُحَلِّفْهُ أَنَا فَقَالَ لَهُ افْعَلْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام لِلسَّاعِي قُلْ بَرِئْتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ وَ الْتَجَأْتُ إِلَى حَوْلِي وَ قُوَّتِي لَقَدْ فَعَلَ كَذَا وَ كَذَا جَعْفَرٌ وَ قَالَ كَذَا وَ كَذَا جَعْفَرٌ فَامْتَنَعَ مِنْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ حَلَفَ بِهَا فَمَا بَرِحَ حَتَّى ضَرَبَ بِرِجْلِهِ‏

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ جُرُّوا بِرِجْلِهِ فَأَخْرِجُوهُ لَعَنَهُ اللَّهُ قَالَ الرَّبِيعُ وَ كُنْتُ رَأَيْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه‌السلام حِينَ دَخَلَ عَلَى الْمَنْصُورِ يُحَرِّكُ شَفَتَيْهِ فَكُلَّمَا حَرَّكَهُمَا سَكَنَ غَضَبُ الْمَنْصُورِ حَتَّى أَدْنَاهُ مِنْهُ وَ قَدْ رَضِيَ عَنْهُ فَلَمَّا خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام مِنْ عِنْدِ أَبِي جَعْفَرٍ اتَّبَعْتُهُ فَقُلْتُ إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ كَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ غَضَباً عَلَيْكَ فَلَمَّا دَخَلْتَ عَلَيْهِ دَخَلْتَ وَ أَنْتَ تُحَرِّكُ شَفَتَيْكَ وَ كُلَّمَا حَرَّكْتَهُمَا سَكَنَ غَضَبُهُ فَبِأَيِّ شَيْ‏ءٍ كُنْتَ تُحَرِّكُهُمَا قَالَ بِدُعَاءِ جَدِّي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه‌السلام قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هَذَا الدُّعَاءُ قَالَ يَا عُدَّتِي عِنْدَ شِدَّتِي وَ يَا غَوْثِي عِنْدَ كُرْبَتِي احْرُسْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لَا تَنَامُ وَ اكْنُفْنِي بِرُكْنِكَ الَّذِي لَا يُرَامُ قَالَ الرَّبِيعُ فَحَفِظْتُ هَذَا الدُّعَاءَ فَمَا نَزَلَتْ بِي شِدَّةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَوْتُ بِهِ فَفَرَّجَ عَنِّي قَالَ وَ قُلْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ لِمَ مَنَعْتَ السَّاعِيَ أَنْ يَحْلِفَ بِاللَّهِ قَالَ كَرِهْتُ أَنْ يَرَاهُ اللَّهُ يُوَحِّدُهُ وَ يُمَجِّدُهُ فَيَحْلُمَ عَنْهُ وَ يُؤَخِّرَ عُقُوبَتَهُ فَاسْتَحْلَفْتُهُ بِمَا سَمِعْتَ فَأَخَذَهُ اللَّهُ أَخْذَةً رابِيَةً.  الارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۱۸۳، روضة الواعظین ج ۱ ص ۲۰۸، بحارالانوار ج ۴۷ ص ۱۷۴