کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: آرایه های شعر

قالب های شعر فارسی ( بخش سوم )

در بخش اول و دوم آشنایی با قالبهای شعر فارسی با چهار قالب شعری مفردات، دوبیتی، رباعی، مثنوی، قصیده و غزل از قالبهای شعر کلاسیک آشنا شدیم در این بخش به دیگر قالبهای شعر کلاسیک می‌پردازیم.

۷ ـ قطعه :

«قِطعه» در لغت به‌معنی پاره و تکه‌ای از هر چیزی است. طبق آنچه در دکتر منصور رستگار فسایی در کتاب «انواع شعر فارسی» نقل کرده‌اند، ایرانیان جمع آن، یعنی «قطع» را می‌گفته‌اند و به همین دلیل، امروزه برخی به آن «قَطعه» می‌گویند. در اصطلاح ادبی، قطعه به شعری موزون گفته می‌شود که داری قافیۀ مشترک در مصرع های دوم است و غالبا در موضوع های اخلاقی؛ پندیات سروده می شود. شعر قطعه داری بیت مصرع مردف نیست یعنی اینکه مصرع اول بیت اول شعر دارای قافیه نیست و فقط رعایت قافیه در مصرع های دوم الزام دارد به همین دلیل بعضی شعر قطعه را غزل بی سر می‌نامند

اما ویژگی‌های قالب قطعه چیست؟ از ویژگی‌های جالب قالب قطعه این است که شاعر محدود به ویژگی‌های قالب‌هایی مانند غزل و قصیده نمی‌ماند، و اگر شاعر بخواهد در قالب قطعه مقصودش را در مؤثرترین شکل خود بیان کند، از زبان محدود غزل و ادیبانه قصیده دور می‌شود و به زبان محاوره نزدیک می‌شود. چنین است که می‌توان گفت زبان اکثر قطعه‌های زبان فارسی محاوره‌ای‌ است. بهترین راه بررسی این موضوع، مقایسه زبان مقطعات و قصاید یک شاعر است


اما در مورد تعداد ابیات قطعه در منابع مختلف، تعداد ابیات مختلفی بیان شده است. در کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی جلال‌الدین همایی، چنین بیان شده که قطعه شعری است با حداقل دو بیت و حداکثر شانزده بیت که البته گاهی، در صورت ضرورت، تا چهل بیت نیز می‌رسد

موضوع شعر قطعه: شاعران در قالب قطعه معمولاً به بیان موضوعات تعلیمی و اخلاقی می‌پردازند و در این قالب به مناظره، نامه‌نگاری و شکایت و خواسته و از این دست موضوعات می‌پردازند. از دیگر موضوعات قالب قطعه در شعر فارسی می‌توان به این موارد اشاره کرد: تهیدید و تقاضا، موضوعات شخصی، موضوعات ادبی، مفاهیم عرفانی، مقام مادر، ستایش زن، فقر، مفاهیم اجتماعی، مفاهیم سیاسی-انتقادی، مفاهیم اخلاقی و پند و اندرز، لغز، اخوانیات، اشتیاق  اما امروزه در اشعار آئینی و مذهبی نیز از این قالب شعری به خوبی بهره می برند که ما در  پایان بحث نمونه هایی را تقدیم شما خواهیم کرد.

بنابر آنچه گفته شد، قطعه تدارای تفاوت های با قالب های غزل و قصیده به شرح زیر است.

۱ـ از نظر قافیه: در تعریف قطعه گفته شد که هم­ قافیه بودن مصراع اول با آخر ابیات، شرط لازم و ضروری نیست، بلکه اختیاری است. بنابراین در اکثر موارد، به آسانی می­ توان اختلاف قطعه را با قصیده و غزل تشخیص داد؛ زیرا بیش از هشتاد درصد قطعه­ ها، مَطلع غیر مُصَرَّع دارند.

۲ـ از نظر محتوا و مضمون: در قطعه بیشتر مضمامین اخلاقی، اجتماعی، انتقادی و سیاسی به چشم می‌خورد، در صورتی که در قصیده، اغلب مضمامین وصفی، مدحی و رثایی و در غزل، اکثر مفاهیم عشق و عاشقی دیده می‌شود هر چند امروزه کمتر به این تقسیم بندی ها و مرز بندی ها توجه می‌شود

۳ـ از نظر شیوۀ بیان: معمولاْ برای بیان مفاهیم قطعه، بیشتر از حکایت و تمثیل و محاوره استفاده می‌شود، اما تقریباً هیچ­ گاه برای بیان مفاهیم قصیده و غزل، از این گونه قالب­ ها بهره­ گیری نمی­ شود.

قدیمی ­ترین شاعر ایرانی قطعه سرا را می ­توان محمد بن وصیف سگزی (سیستانی) دانست. وی در قرن سوم هجری، معاصر با یعقوب لیث و امیر اسماعیل سامانی می‌زیسته، که نخستین شعر او در مدح یعقوب لیث است که در اواسط قرن سوم، از عربی به فارسی برگردانیده شده است.

نمودار د قرار گرفتن قافیه در شعر قطعه:

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

پَر میــگرفت مرد جـذامـی در آسمان             بر او کــه از کریم محبـت رسیده بود

دیدند در جمل که حسن مثل مرتضی             بر اوج قــله های شجاعت رسیده بود

طوفان چنان گرفت به هرضرب دست او             گــویــا که رستخیز قیامت رسیده بود

با این وجـود در همۀ عمر این غریب             مـــظلومیــت به حد نهایت رسیده بود

آن لحظه ای که شد همه موی سرش سپید             درانتهای کوچه ی غربت رسیده بود

گفتند از درون جــگرش پاره پاره شد            وقتی که زهربردل حضرت رسیده بود

بر دامن حسین سرش بود وگریه کرد             چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود

لایوم گـفت و رفت به صحرای کربلا             آنجا که قاسمش به شهادت رسیده بود

"لایوم" گفت و دیـد که در مقتل حسین            حتی لباس کهنه بـه غارت رسیده بود

لایوم گفت و خواهرخود را نظاره کرد           وقتی که زینبش به اسارت رسیده بود 

********* شاعر: سید حجت بحرالعلومی ********

***********************************************

۸ ـ ترجیع بند :

به مجموعه چند غزل گفته می‌شود که بر یک وزن مشترک بوده و هر غزل قافیه مخصوص به خود را دارد  که بوسیله بیت های یکسان مُصرَّعی با همان وزن  مشترک اما با قافیه ای جدید و جداگانه؛ به هم مرتبط می‌شوند. به هر غزل یک «بند» یا «رشته» و به بیت تکراری میان آن­ها «ترجیع» یا «برگردان» می‌گویند. قالب ترجیع بند ویژه­ی شعر فارسی است. درون مایه ­های ترجیع بند عشق، مدح و عرفان است

نمودار د قرار گرفتن قافیه در شعر ترجیع بند  :

---------------------- *            ---------------------- *

-----------------------             ---------------------- *

-----------------------             ---------------------- *

-----------------------             ---------------------- *

-----------------------             ---------------------- *

------------------------- +

 ------------------------ +

---------------------- #            ----------------------  #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------- +

 ------------------------ +

به دعا دست خود که برمی ‏داشت          بــــذر آمیـن در آســـمـــان می ‏کاشت

بــــه تمــــاشا، ملـــک نمازش را          نردبــــانـی ز نــــور مـــی ‏پنــــداشت

چه نمازی؟ که تا به قبه‏ ی عرش          بُــــرد او را و نـــردبــــان بـــرداشت

پــــرچم دیــــن ز بام کعبه گرفت          بـُـــرد و بـــــر بـــام آســمـان افراشت

بس کـه کاهـــیده بود، شب او را          شبـــحــــی نــــاشـــنـــاس می ‏انگاشت

خصــــم بیـــدادگر ز جور و ستم          هیـــچ در حـــق او فـــــرو نگـــذاشت

تـــا نینــــداخـــتش به بستر مرگ          دســـــت از جــــان اومگـــربرداشـت

قصــــه را تــــازیـــانـــه می ‏داند

در و دیـــوار خــانـه مــی ‏دانــــد

دشمن از حد فزون جفا پیشه است          چه کند بـعـد ازایـــن درانـــدیشه است

نســــل در نســــل او حرامی بـود          خصـم بـــدخواه تــــو پــدر پیشه است

ریشـــــه ‏اش را ز بـیـخ می‏ کـندم          چـه کنم دشمــن تــو بی ریــــشـه است

به گمــــانش که جــنگل مـولاست          غافـل از ایـــن که شــیر در بیشه است

یک طرف نور ویک طرف ظلمت          یک طرف سنگ و یک طرف شیـشه است

دل گل؛ خون ز دست گلچین است          وان چه بر ریشه می‏ خورد تیشـه است

قصــــه را تـــــازیانه مـــــی ‏داند

در و دیـــــوار خــانــه مـــی ‏دانـد

********* شاعر: محمد علی مجاهدی********

 

چشم وا کن احد آیینهٔ عبرت شد و رفت           دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت

آن که انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد           با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

داد و بـیـداد که در بـطـن طـلا آهن بود           چه بگویـم که غـنـیمت رکب دشمن بود

داد و بیـداد بـرادر که بـرادر تـنـهـاست           جـنـگ را وا مـگـذاریـد پـیمبر تنهاست

یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند           هـمـه دنـبـال فـلانــی و فـلانـی رفـتــنـد

همه رفتند غـمـی نـیـست عـلی می ماند           جای سـالـم به تنش نیست ولی می ماند

مرد؛ مولاست که تا لـحـظـهٔ آخـر مانده           دشمن از کشتن او خسته شده، در مانده

دردل جنگ نه هر خار و خسی می ماند           جگر حـمـزه اگر داشت کسی، می ماند

مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون              آن چنانی که عـلـی از اُحُــد آمد بیرون

می رود قصـهٔ مـا سـوی سرانجام آرام

دفـتـر قـصـه ورق می خورد آرام آرام

میرسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است          میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است

چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد           وان یکاد از نـفـس فـاطـمـه بر تن دارد

کـوچـه آذیـن شـده در هـمهمه آرام آرام          تـا قـدم رنـجـه کـنـد فـاطـمــه آرام آرام

فـاطـمـه فــاطـمـه بـا رایـحـهٔ گــل آمــد          نـاگـهـان شـعـر حـمـاسـی به تـغـزل آمد

می رود قصهٔ ما سـوی سـرانـجـام آرام

دفـتـر قـصـه ورق می خـورد آرام آرام

********* شاعر: حمید رضا برقعی********

پــنـجــمـیـن حـجّـت خــدا بـاقــر            مــظـهــر ذات کــبــریــا بــاقــر

قــرّة الـعــیـن حـضـرت ســجـاد            چـون پـدر صاحـب لــوا بــاقــر

نـور پـاک محـمـد است و عـلـی            گــوهـــر قـــلــزم  ولا بــــاقــــر

وارث گـنـج حـکـمـت و عـرفان            عــالــم عــلــم اوصـیــا بـــاقـــر

جـانـشـیــن و وصـیّ پـیـغــمـبـر            نـور چـشمـان مـرتـضـی، بـاقـر

منـبع جـود و لطـف و احسانست            مـیـر و سـر حـلـقــۀ سخـا بـاقـر

کـام جـان هـا ز نــام او شـیـریـن            درد مـــا را بـــود دوا بـــاقـــــر

زد قـدم از شـرف به مـاه رجـب            وارث نــور هـــل اَتـــی بــاقـــر

کـرده در بـــر لـبــاس امـکــانـی            زد بــه ســـر تـاج اِنّــمــا بــاقــر

ایــن شنیـدم کــه بـلبـلـی عـاشـق            بـر سـر شـاخــه زد نــوا بــاقــر

کامـد ای عـاشـقـان زمـان طرب

خیـز و شادی نـما به مـاه رجـب

نــور او نــور روی پــیـغــمــبـر            برگزیـده، چو مصطفـی مـنـظـر

خـوی پـاکـیــزه اش پـسـنـد خــدا            هـمـچــو مــرآت سـاقـی کــوثــر

چـهـره اش هـمچو چـهـرۀ زهـرا            بـه درخـشـش بـه زهــرۀ احـمـر

خـــرّمـــی از وجــود او پـــیــدا            بـلـکـه مـیـنــوی حـضـرت داور

حُـسن او در کـمـال حُسن حَـسن            خـیـره در سیرتـش هـمـاره نظر

در شجاعت حـسیـنِ کـرب و بلا            در سـخـاوت چو بحر پُـر گوهر

هر چه گویم به وصف او قـاصر            من چه خوانم به مدح آن سـرور

گـوهــر بـحـر مـعــرفـت بــاقــر            بـه جمیـع صـفـات حـق مـظهــر

روز مـــیـــلاد آن امــام هـــمــام            کـام مـا پُـر بود ز شـهـد و شکر

بـر لب جـمـلـه شـیـعـیـانـش بـود            این سخن نیمه شب به وقت سحر

کامد ای عـاشـقـان زمـان طـرب

خـیـز و شـادی نما به مـاه رجب

********* شاعر: عباس عنقا ********

***********************************************

۹ـ ترکیب بند :

قالب شعری تركيب بند مانند ترجيع بند است و تنها یک تفاوت دارند و آن این است که درقالب شعری ترجیع بند، بیت مصرع ترجیع یا همان بیت برگردانی که در پایان هر غزل می‌آمد، دقیقا در پایان هر بند تکرار می‌شد اما در ترکیب بند این بیت مصرع برگردان تکرار نمیشود بلکه  متفاوت بوده و با عبارات و قافیه های جدید ( البته با همان وزن ) آورده می‌شود. معروفترین ترکیب بندهای فارسی از محتشم کاشانی واقعه کربلا) و جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی (در نعت پیامبر) و  وحشی بافقی )شرح پریشانی(است. موضوع ترکیب بند مواردی از قبیل مدح، وصف، رثا، عشق، و عرفان را در بر می‌گیرد.

نمودار  قرار گرفتن قافیه در شعر ترکیب بند  :

---------------------- *            ---------------------- *

-----------------------             ---------------------- *

-----------------------             ---------------------- *

-----------------------             ---------------------- *

-----------------------             ---------------------- *

------------------------- +

 ------------------------ +

---------------------- #            ----------------------  #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------            ----------------------- #

------------------------- =

 ------------------------ =

شوق عراق و شور حجاز است در دلم         جامه دران و سوز و گداز است در دلم

پل می زنم به خویش مگو از کدام راه         راهــی که رو به آینه باز است در دلــم

قد قامت الصلاة من از جای دیگر است        قــد قـــامت کــدام نــماز است در دلـــم

شب را چـــراغ گم شدن روز کـرده ام         ذکــرت چراغ راز و نیاز است در دلم

تشبیه نارساست، حقیقت کــلام تــوست         ابــهــام و استعاره ، مجاز است در دلم

مجموعه ی نــیــاز تویی ای نمـاز ناب         دیـگــر چه حاجتی به نیاز است در دلم

یــاس کـبــود پیش تو خار است فاطمه

نامت گــل  هـمـیــشه بهار است فاطمه

شب را خـدا ز شـرم نگــاه تــو آفـريـد         خـورشيد را ز شعله ی آه  تو آفـريـد

شمسي تراز نگاه تو منـظـومه اي نبود         صد كهكـشان ز ابـر نگـاه تو آفـريـد

آه اي شهيده اي كه شهادت سپاه توست         جـان را خـدا شـهـيــد سپـاه تو آفـريد

هرجا كه نور بود به گرد تو چرخ زد         ما را چو گرد بـر سر راه تـو آفـريـد

اي پشتـوانه ی دوجهان، عشق را خدا         با جـلوه و جـلالت و جـاه تـو آفـريــد

تقواي محض، صمت خالص، گل خدا   

آخـر چگونه شـعر كنـم قـصه تـو را؟

********* شاعر: علی رضا قزوه ********

عشقی ست در میان دل ما که کیمیاست            این عشق، این جنون همۀ آبروی ماست

روزی ماست نوکــری خوب خانه ای             آقای ما کریم و جوانمرد و بـاوفــاست

ما در بهشت هم همه دنبــال هــیــأتـیم            جنت بدون روضۀ ارباب بی صفاست

سر می دهیم و منت مــردم نمی کشیم            هستیم ســائلان حسین؛ تا خـدا خداست

شــکــر خــدا حسین شده زنــدگــی ما             شکر خدا که در دل ما عشق کربلاست

جای گلایه نیست که تکـفیر می شویم

«داریم با حسین حسین پیر می شویم »

من رعیت و غــلام، تو سلطان کـربلا           من مور نـاتوان و تو سلیــمان کــربلا

دستی که بین عرش نوشته تو را امیـر           من را نوشته است پــریشــان کــربـلا

دست مرا رهــا نکن و بی کــسم نکن            دریــاب حــال زار مـرا جان کــربــلا

مــوی مرا سفیــد نموده است حـسرتِ           پابــوسی تو نـیــمــۀ شعـبــان کــربــلا

دارد میــان قلب خــدا جــای دیـگــری           هر کس که گشته است مسلمان کـربلا

شکر خدا که مثل بزرگان و عــرشیان

هر ماه من شده است محرم حسین جان

********* شاعر: محمد حسین رحیمیان ********

نکته : گاهی مواقع شاعر بجای آوردن یک غزل کامل در هربند چهار مصرع می‌آورد که در این صورت در هر چهار مصرع قافیه رعایت می‌شود و به آن تركيب بند مربع و یا مربع ترکیب گویند مثل تركيب بند معروف مربع وحشي. گاهی هم تعداد مصرع ها به شش مصرع در هر بند می‌رسد که به آن مسدس ترکیب گویند.

نمودار قرار گرفتن قافیه در شعر ترکیب مربع  :

---------------------- *            ---------------------- *

---------------------- *             ---------------------- *

------------------------- +

 ------------------------ +

---------------------- #            ----------------------  #

---------------------- #            ----------------------- #

------------------------- +

 ------------------------ +

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید            داستان غــم پـنـهــانی من گــوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید            گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نهـفـتـن تا کی

سوخـتم سوختم این سوز نهفـتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم            ساکـن کوی بت عـربده جـویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم            بسـتـه سلـسـله ی سلـسـله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت            سنبل پر شکنش هیـچ گرفـتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت            یوسفی بود ولی هیچ خـریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعـث گـرمی بـازار شـدش مـن بـودم

********* شاعر: وحشی بافقی ********

***********************************************

۱۰ ـ مستزاد :

مستَزاد مشتق از کلمه زاید است. و در ادبیات به قالب شعری گفته می‌شود  که در آخر هر مصراع شعر ( معمولا رباعي، غزل و قطعه ) جمله ی کوتاه آهنگین و مسجعی اضافه می‌کنند، بطوری که عبارت افزوده شده معنی مصراع ماقبل خود را تکمیل می‌کند .این عبارت از نظر قافيه هم بايد با مصرعی که در مقابل آن قرار گرفته است هماهنگ باشد، ولی با وزن اصلی شعر یکسان نیست. در واقع کلمه ی مستزاد به معنی "زیاد شده" هم همین معنی را می‌دهد و علت نام گذاری این نوع شعر هم عبارت کوتاه  اضافه شده در پایان هر مصراع است .
مستزاد برای اولین بار توسط مسعود سعد سلمان سروده شد. بعد از او شعرای زیادی به این قالب شعر گفتند. مستزاد مجلس چهارم (در رابطه با وقایع سیاسی مجلس چهارم مشرطیت ) که توسط  میرزاده عشقی سروده شده‌است از مستزادهای بسیار معروف است.

نمودار د قرار گرفتن قافیه در شعر مستزاد

---------------------- *         --------- *

---------------------- +         --------- +

----------------------=         --------- =

---------------------- #         --------- #

---------------------- @         --------- @

گر حاجت خود بری به درگاه خدا              با صدق و صفا

حـاجــات تـو را کـنـد خــداونـد روا               بی چـون و چـرا
ز نهار مبر حاجت خود در بر خلق              با جامـه ی دلق
کز خلق نیاید کرم و جود و عطا              بی شـرک و ریـا
************************

                                                با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست            کار ایران با خداست