کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : فاطمه زاهد مقدم     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

بـهــارِ آمـدنـت مـی‌بـرد زمــسـتـان را           بیا که تـازه کنم با تو هر نفس جان را

به بـرف بی‌رمـق روی کـوه‌ها برسان           سـلام گـرم و خـوش آفـتـاب تـابـان را


شبـیه شاخۀ گل کرده روی دست بهار           پُر از امید کن آغـوش این درخـتان را

بـرای چـشـمـۀ خـشکـیـدۀ نـگـاهـم بـاز           بخـوان شـبیه گـذشته دعـای بـاران را

به شـوق آمـدن روزهای خـوب هـنوز           نشـسـته‌ام به تمـاشـا غـروب ایـوان را

کجاست گـمشدۀ من در این هـیاهـو؛ آه           سـکـوت می‌کـنم انـدوه هر خـیابـان را

چـقـدر بی‌تو از این راه‌ها گـذر کردیم           چقدر بی‌تو همه نیمه‌های شعـبان را...

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : نغمه مستشار نظامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

شعری به رسم هدیه، سلامی به رسم یاد           روز تــولـد تـو سـپـردم بـه دسـت بــاد

ای باد! راه خـانۀ مـوعـودمـان کجاست           ای رودهای گمشده! مقصودمان کجاست


ای کاش باد بود و غـزل بود و جاده‌ها           مـی‌آمــدیـم سـوی تـو مـا پــا پـیــاده‌هـا

می‌آمدیم و عرض ادب، عرض احترام           تـبـریک عـیـد و گـفـتـن لبـیـک یا امـام

روز تـولـد تو زمـین مـهـربـان‌تر است           خورشید شاد‌تر شده گویا جوان‌تر است

کوچه به کوچه زمزمۀ طاق نصرت است           عید است و جمکران تو امشب قیامت است

دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست           بودن فقط منوط به شرط حضور نیست

مادربزرگ گفت که او، حَیّ و حاضر است           بر حال ما همیشه نگهبان و ناظر است

دستش گره‌گشاست، نگاهش گره‌گشاست           یک خنده روی صورت ماهش گره‌گشاست

ای دل چرا شکسته و ساکت نشـسته‌ای           چیزی بگو که ندبه و آهش گره‌گشاست

شعبان کرامت است و شفاعت علی‌الخصوص           مـاه تـمـام نـیـمـۀ مـاهـش گـره‌گـشاست

شب پشت شب گره به گلوی غزل زده           حلقه به حلقه زلف سیاهش گره‌گشاست

حلـقه به حلـقه در زده تبـریک گـفـته‌ام           نـام تو را در این شب تـاریک گـفـته‌ام

نام تو روشنایی صبح است و راز عشق           خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق

روز تــولــد اسـت و ســلام و ارادتــی           دادم بـه دسـت بـاد بـه شــوق زیـارتـی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سیداکبر میرجعفری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

امشب شب شب‌های درخشان جهان است           امشب شب گل، یا شب دل، یا شب جان است

آن نورتر از نورتر از نور رسیده‌ست           نوری که به رگ‌های جهان در جریان است


آن تازه‌تر از تازه که در باغ دمیده‌ست           گل‌چهره و گل‌جامه و گل‌بوی‌دهان است

دل می‌زند اینبار، خبر چیست؟ مگر چیست؟           دل می‌زند و این ضربان، نبض زمان است

تا صبـح، دمـادم پـر و آواز و فـرشتـه           در باد از آن دشت به این دشت، وزان است

امشب شب میلاد، شب نور، شب سور           امشب شب شب‌های درخشان جهان است

: امتیاز

مدح حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

اگرچه زود؛ می‌آید، اگرچه دیر؛ می‌آید           سوار سبـزپوش ما به هر تقـدیر می‌آید

همان خورشید موعودی که در روز طلوع او           حدیث صبح صادق می‌شود تفسیر، می‌آید


زمین آبی‌تر از این آسمان‌ها می‌شود وقتی           که آن آئیـنۀ سبز «خدا تصویر» می‌آید

شکـوه مهـربانی که نگـاه نافـذش حـتی           به روی سنگ‌ها هم می‌کند تأثیر، می‌آید

در اعماق نگاهش می‌توان خشمی مقدس دید           دلش لبریز از مهر است و با شمشیر می‌آید

چنان با ضربه‌های حیدری اعجاز خواهد کرد           که از دیـوار هم گل‌نغـمۀ تکـبیر می‌آید

دقیقاً رأس آن ساعت که در نزد خدا ثبت است           نه قدری زودتر از آن؛ نه با تأخیر می‌آید

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

اگرچه غـائبى، امّا حضورِ تو پيداست            چه غيبتى‌ست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست

مقام گـلشنِ اشراق، نافه‌خيز از توست            بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست


تو كيستى كه قيامت، قـيامتِ كـبرا‌ست            تو كـيستى كه قيامت ز قامتت پيداست

تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارى‌ست            زبان قاطع شمشير عـدل تو كارى‌ست

نگـاه مـنتـظـرانت هـنوز مـانـده به راه            سپـيد شد ز فـراق تو سنگ‌فـرشِ پگاه

خدا به دست تو داده‌ست عدل عـالم را            سپـرده نـيـز به دسـتت حـسـاب آدم را

ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند            تـويـى كه قـائـم آل مـحـمـدت خـوانـنـد

ولادتـت نه فـقـط آبـرو به شـعـبـان داد            كه در ضمير تـمامى مردگان جان داد

اَلا سـتـارۀ مـوعـودِ گرم و عـالـمتـاب!            به دشت تـيرۀ هـسـتى چو آفـتاب بتاب

بتـاب و ظـلـمت ظلـم زمـانه را بردار            ز گُـرده‌‌هـاى بـشـر تـازيـانه را بـردار

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثمن

بال و پر را باز کن، بر هم بزن تا سامرا           می‌برد مرغ دلت را یک سخن تا سامرا
خستگی، دلواپسی معنا ندارد خنده کن           پس بیا همراه شو ای جان من تا سامرا


رخصت از زهرا بگیر و وارد این خانه شو           بلکه مهمانت کند لطف حسن تا سامرا

خـانۀ دوّم حـسن بـابِ کـرامت می‌شود
با ظهورِ یارِ دل، اتـمامِ حجّت می‌شود

باز شد چشمانِ مست صاحبم بر روزگار           آمـده تـابی دهـد بر سیـنـه‌هایِ بی‌قـرار
آخرین حجّت ز نسلِ مصطفی و حیدر است           می‌چکد جود و کرم از چشمِ او چون آبشار
روزگاری فـتح خـیبر می‌کند مثلِ علی           بر سرش دستارِ احمد، در کفِ او ذوالفقار

آخـریـن آئـیـنـۀ پُـر نـورِ مـعـبـود آمـده
مژده ای چشم انتظاران چونکه موعود آمده

با قدومش عالمی را پُر هیاهو کرده است           هر دلِ بشکسته‌ای را بندِ گیسو کرده است
قبله را تغییر داده این چه سرّ اعظم است           کعبه را انگار مابینِ دو ابرو کرده است
تا قـدم رنجه کند بر خاکِ گـرمِ سامـرا           بال‌هایِ جبرئیل این مُلک جارو کرده است

مژده ای یاران که تندیسِ سعادت می‌رسد
واژۀ بی‌عیب و نقصی بر عدالت می‌رسد

از گل نرگـس نشو غافـل که آقایی کند           می‌رسد روزی که بر نُه طاق مولایی کند
از گل نرگس نشو غافل، کمی هم بو بکش           آمده هر عاشقی را مست و شیدایی کند
دستگـیری می‌کند آقاست بازم می‌خرد           آخرین گـل مطمـئـناً کار زهـرایی کـند

مژده ای یاران امامِ مهربان گل کرده است
ای بنازم صاحبِ عصر و زمان گل کرده است

نیـمۀ شعـبان تجلّیِ غـدیری دیگر است           روزِ بیعت روزِ میلادِ امیری دیگر است
دست را وا کن ببیند دست خالی آمدی           او کریم است و دل ما هم فقیری دیگر است
قلب هامان را خـدا از بهرِ مهـدی آفرید           بهر آقا قلبِ شیعه یک سریری دیگر است

مـطـمئـنم که خـدا اتـمامِ حجّـت می‌کـند
زادۀ نرگس به قلبِ ما حکومت می‌کند

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمّـد قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

بــایـد بـنـویـســد قَـــلَـمِ بــاورم از تــو           تا رنـگ نـشـیـنـد به تـنِ دفـتـرم از تو
تـا قـدرت پـرواز بـگـیـرد پَـرم از تـو           تـا حِـسّ تَـعـلُّـق بـپـذیـرد ســرم از تـو


جُز نام تو امشب به لـبـم نیـست تـرانه

»ای تیر غـمت را دل عُـشّـاق نشـانه»

بهتر که نگیرد کسی امشب خبر از من           شاید که دَمِ صُبح تو کردی گُذر از من
با یک نظرت، هستی من را بِخَر از من           تا کم بشـود سـایۀ این دردِ سَـر از من

در وادی اَمنت خبری از خطری نیست
با ذکر تو در قلب من از غم خبری نیست

ای‌کاش که این رو سیه آدم شُـدنی بود           ای‌کاش که وصل من و یارم شُدنی بود
با دل، گِـرِهِ زُلـفِ تو مُحکم شُدنی بود           ای‌کاش که سَرکُـوبِ دلم هم شُدنی بود

تا غـیر تو بر هـیچ کـسی دل نـسـپارم
در راه کـسی غـیر خـودت پا نگــذارم

جُز نـقـش تو در قـاب دلـم خانه نـدارد           جُز دست تو، سرمست تو پیمانه ندارد
ایـنجـا که حـقـیـقـت ره افـسـانه نـدارد           این موی مُجَـعّـد طـلب از شـانه ندارد

جُز صید شدن در خَم گیسوت، روا نیست
»کس نیست که آشفتۀ آن زلف دوتا نیست»

ای آمــدن تـو، هـمـۀ حــاجــتِ زهــرا           ای مـحـفـلِ اُنس تو دلِ حضرتِ زهرا
بـا توست یقـیـناً هـمۀ عـصـمتِ زهـرا           ای صاحبِ قُــدرتْ قَـدَرِ دولــتِ زهرا

کِی می‌رسد آن روز که بی‌واهمه باشیم؟
بـا مُـنـتـقـمِ خــونِ گُـلِ فـاطـمـه بـاشیـم

ای جای تو در عرش روی منبرِ حیدر           با دست تو زینت شده انگـشـترِ حـیـدر
ای صف‌شِکن معرکه، ای حیدرِ حیدر           ای مُنْـتَــقِــم و مُنْـتـَظَـرِ دخـتـرِ حــیدر

زینب به خُـدا چشـم به راه است بیایی
« ای گُـمـشـدۀ مَردم عـالـَم به کُـجایی»

آن طایـفه که دسـت به دامانِ تو هستند           برعکس همه، گوش به فرمانِ تو هستند
با اینـکه پـریـشـانِ پـریشـانِ تو هستـند           در سـاحـل آرامـش چـشمانِ تـو هستند

تا شب که می‌آید، زِ مَـه و مَـد بنویسند
تا نـام تو را مـثــلِ مـحـمّـد بـنـویـسـنـد

دل گفت که همسَنگِ منِ پستْ زیاد است           دور و بر مـیخـانۀ تو مستْ زیاد است
در وادی«مهدی طلبی» دستْ زیاد است           دیـوانـه و دلـدادۀ پا بـَسـت زیـاد اسـت

در محضرت ای مخزن الأَسرارِ خُداوند
این لاف زدنها به پشـیـزی نمی‌ارزنـد

وقـتی ز شُکـوفـایی نرگـس خـبـر آیــد           روزی که مَـجـالِ هـمـۀ خَـلـق سـرآیـد
پــس در اثـر صـبر، زمـان ظـفـر آیـد           فـریادِ «أنا المهـدی‌ات» از مکّـه بـرآید

آن روز همان مُوعِد خوشحالی زهراست
در عَهد تو دین بسته به اظهارِ تبرّاست

در دست بگیری اگر آن تیغ دو سر را           از ظُـلـم، خلاصی بدهی نسل بـشر را
از قـبـر در آری بــدن آن دو نـفــر را           نـابـود کُـنـی هـیـمـنـۀ فـتـنـه و شَـر را

دیـدند خـلایق که در این « تجربه آباد»
«با آل علی هر که در اُفـتاد ور اُفـتاد»

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترجیع بند

بر پـا شده یک شـور دگـر باز به دنیا            یا قـاصـدک آورده خـبـر بـاز به دنـیـا
یک بار دگر عـالم هـستی شده روشن            رو کـرده از آفـاق قـمـر بـاز بـه دنـیـا


لـیـلا پـسـر آورده به این عـالـم خـاکی            یـا آمــنـه آورده پــسـر بـاز بـه دنــیــا
آورده عـلـی ابن حـسـین ابن عـلی هم            یک جـلوه‌ای از نـور پـدر باز به دنیا

نـازل شده از یـمـن ظهـورش برکـاتی
گـوئـیـد هـمه نـذر قـدومـش صـلـواتی

سر تا به قـدم مـظهر سیـمای نبی بود            هر چـند عـلی بـود مسـمّـای نـبـی بود
هم خـلقـأ و هم خـلـقأ و هم منطقأ اکبر            یـاد آور سـیــمـای دل آرای نـبـی بـود
جای نبی و فاطمه خالی ست در این روز            ایـن گـل نــوۀ اُمِّ ابـیـهـای نــبــی بــود
الحـق که مسلـمان تو شد مرد یهـودی            از بس قـد تو هم قـد رعـنای نـبی بود

نـازل شده از یـمـن ظهـورش برکـاتی
گـوئـیـد هـمه نـذر قـدومـش صـلـواتی

در کل ممالک خبری بهتر از این نیست            باید بنویسم پـسری بهـتر از این نیست
اینگـونه خـبـر آمـده از سـوی ملائک            در عرش مبارک سحری بهتر از این نیست
او مثل عموجان خودش شاه کریم است            امشب خبر داغ تری بهتر از این نیست
او کعبه شد و ما همه مشغول طوافش            والله که ما را هنری بهتر از این نیست

نـازل شده از یـمـن ظهـورش برکـاتی
گـوئـیـد هـمه نـذر قـدومـش صـلـواتی

دور تـو بـگـردیـم کــنـار پـدرت بـاش            همواره گـل و باغ و بهـار پدرت باش
پیـش پـدرت راه بـرو بیـشـتـر از قـبل            پس روشـنی چـشم خـمـار پدرت باش
تا می‌شود از محـضر بابا نشوی دور            دوری ز تو سخت است، قرار پدرت باش
بد نیست که سر را روی زانوش گذاری            ای شـبه نـبـی دار و ندار پـدرت باش

نـازل شده از یـمـن ظهـورش برکـاتی
گـوئـیـد هـمه نـذر قـدومـش صـلـواتی

: امتیاز
نقد و بررسی

شعر ترکیب بند و ترجیع بند از چند غزل تشکیل شده است که در پایان هر غزل یک بیت برگردان با قافیه مجزا سروده می شود لیکن در شعر فوق این بیت برگردان سروده نشده است لذا جهت رفع نقص بیت زیر اضافه گردید.

نـازل شده از یـمـن ظهـورش برکـاتی          گـوئـیـد هـمه نـذر قـدومـش صـلـواتی

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

می‌شود گاهی وصال ازسختی هجران درست            مثل لبخندی که شد از دیده گریان درست

کوزه مجنون شکست و حال مجنون خوب شد            می‌کنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست


از پـیـمبـر زاده مـا یـک پـیـمـبـر آمـده            یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست

هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی            این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست

خـانـه‌ات آبـاد آقـا! یـوسـف کـنـعـان تو            صد گلستان می‌کند از کلبه احزان درست

زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است

می‌نویسم هرچه احمد باز حیدر می‌شود            می‌نـویـسم هـر قـدَر الله! اکـبر می‌شـود

ساکن عرش است و عرش از او معلی می‌شود            کوثر محض است و آب از او مطهر می‌شود

هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است            شک ندارم این جوان روزی پیمبر می‌شود

هر زمان که بی‌نقاب از کوچه‌ای رد می‌شود            به هوای دیدنش در کوچه محشر می‌شود

در بقیع و در نجف سر می‌شود هرلحظه‌اش            روزگـار هرکسی پائـینِ پا سر می‌شود

با اذانش سُبحه و سجـاده مستی می‌کنند
هم بلال و هم مؤذّن زاده مستی می‌کنند

نام او باشد عـلی و هست زهـرا بیشتر            تکـیه بر این شاهـزاده کرده بابا بیـشتر

قد و بالای پسرها دلخـوشی مادر است            کـیف کرد از دیـدنش پس اُمِّ لیلا بیشتر

خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدی‌ست            جبرئیل از این شباهت می‌خورد جا بیشتر

ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است            می‌دمـد روی لـبـش انّـا فـتـحـنا بیـشـتر

زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین            گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیـشتر

مثل جدش بی‌نظیر و مثل جدش لافتی‌ست
چرخش شمشیر او عیناً شبیه مجتبی‌ست

عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد            در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد

جار می‌زد اسم حیدر را به روی مأذنه            چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد

دستـبوس عمه‌اش بود و رکاب عمه‌اش            بر حفاظت از حـریم زینـبی مأمور شد

ای بقـربان نـمازش؛ ای فدای گریه‌اش            در مناجات شبـش سجاده کوه طور شد

اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر            با خودش می‌گفت مادر جان! زیارت جور شد!

راه افـتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محـاسن برد بهـر اکبرش

بـر تن اکـبـر زره بـر شـانـه بـابـا عـبـا            گریه می‌کرد از غمش حتی زره حتی عبا

تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد            جمع و جورش کرد آخرسر علی را با عبا

یک علی آمد به میدان! شد صد و ده تا علی!            یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا

این جوانان بنی هاشم چه زجری می‌کشند            تا نگـردد ناگهـان سرریز از هرجا عبا

خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است            چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!

در محرم روضه ماه صفـر را می‌برند
یک نفر کُشته شد اما دونفر را می‌برند

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

هـستـیم در میـخـانه دائـم مـست بـاده            دارد چـقـدر ایـنـجـا گـدایـی اسـتـفـاده
کـوثـر هوس کرده دل حـیدر پـسـندم            بالا نشـینم کرده یک ساغـر چه ساده


با یـا عـلی و یـا عـلی مـعـراج رفـتـم            بُـرده مـرا تـا عـرش ایـن پـای پـیـاده
از چـشم‌های من بهشت افـتاده وقـتی            طــوبـای لــیـلا در مـدیـنـه بــار داده
می‌گفت در گوشش اذان، می‌گفت اقامه            امشب علی هم داشت حالی فوق العاده
کـاری نـدارد از همه سلـمان بسـازند            وقـتی تـصدق می‌کـنـند این خـانـواده

حال خوشی در خلوت محراب داریم
امـشب حـسابـی کار با اربـاب داریـم

یار گدای بی‌سر و سامان حسین است            مجـنون لیـلائـیم لـیلامان حسین است
آنکس که می‌مـیرد برای گریه مائـیم            آنکس که عشقش کرده شیدامان حسین است
خـیـر از جـوانـی دیـده‌ایـم الـحـمـد لله            ماها که یک عمر است دنیامان حسین است
دلــدادۀ روی عــلـی بـن الـحـسـیـنـیـم            بسکه خیال و خواب و رویامان حسین است
ذاتـاً عـلی اکـبر کـرم دارد نـگـاهـش            بسکه دو چشمش مثل آقامان حسین است
پـائـین پـا سکـوی پـروازِ به بـالاست            آنجا که سر جمع دعاهامان حسین است

مـا را کـنـار سـفـره با آقـا نـشـانـدنـد
رزق منـاجـات سحـرها را رسـانـدند

ابــروی او دائـم ســر پــیـکــار دارد            یـوسـف کـجـا ایـنـقـدرهـا بازار دارد
از آستـینـش در می‌آیـد صد چو میـثم            از بسکـه نخـل چـشم‌هـایش بار دارد
کـار تــوسـل‌هـای مـا بـالا گــرفــتــه            چون جلوه از هرپنج تن بسـیار دارد
هـم شـانۀ عـبـاس می‌آمـد که گـفـتـنـد            بـیـن مـدیـنـه مـجـتـبـی هـم یـار دارد
از بس شـده دلـتـنگ آغـوش پـیـمـبر            دائم به بوسیدن، حـسین اصرار دارد
وقـت سـحـر بـیـن مـصـلای قـیـامـت            صـوت اذانـش بـیـشـتـر بــازار دارد

دیـدیم در تـوحـید چـشـمش ماسـوا را
اول خــدا، دوم خــدا، ســوم خــدا را

تقـسیـم کردند از نگـاهـش نـورها را            می، کـرده‌اند از لعل او انگـورها را
قدری نمک از سفره‌اش روزی مان شد            بعداً خـریـدند از جـوان‌ها شـورها را
مـا را سـوار کـشـتـی اربـاب کـردنـد            نـزدیـک‌تـر دیــدیــم بـا او دورهـا را
تنـزیل اسـم اعـظم حـیدر فقـط اوست            عیـسی شفا داده است با او کورها را
دیـدیم چون موسی شب هشت محـرم            زیـر نـقــاب چـهــرۀ او طــورهـا را
اکبر یکی دوتا سه تایا صد برابر؟            فهـمیـده‌ایم از کـثـرتش منـظـورها را

در کربلا محشر به پا کرد و زمین خورد
لشکر برایش کوچه وا کرد و زمین خورد

وقـتـی مـسـیـر روزدن فـرقـی نـدارد            جـان تو یا که جـان من فـرقی نـدارد
او تــشـنـۀ بــابـا و بــابـا تــشــنــۀ او            این چار لب با یک دهـن فرقی ندارد
آنجا که قصد نیـزه‌ها نسل خلیل است            ابن الحـسین ابن الحـسن فـرقی ندارد
این پیکری که جوشنش هم ارباً ارباست            بـا یک تـن بی‌پـیـرهـن فـرقـی نـدارد
آقـا عـبایـش را ز دوش خود درآورد            یعـنی عـبـایـش با کـفـن فـرقـی ندارد
با خـنـده‌ها یکـباره جانش را گـرفـتند
پـیـغـمـبر آخـر زمـانـش را گـرفـتـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آنکس که می‌مـیرد برای گریه مائـیم            آنکس که عشقش کرده رسوامان حسین است

دیـوانـۀ روی عـلـی بـن الـحـسـیـنـیـم            بسکه خیال و خواب و رویامان حسین است

مدح و مناجات با حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

مَلَک ‌خادم، مَلَک ‌سائل، مَلَک ‌دربان؛ علی‌اکبر           فَلَک ‌‌رَفعت‌‌‌ به‌ تائید فَلَک‌ گردان؛ علی‌اکبر

تو خَلقاً‌ مثل‌ جَدّت ‌مصطفی ‌هستی ‌و این‌ یعنی           تو را بخشیده ‌یزدان ‌حُسن‌ بی‌پایان؛ علی‌اکبر


تو خُلقاً‌ مثل ‌ختم‌ُ الانبیا‌ هستی‌ و این‌ یعنی           خدا، مدحِ‌ تو را گُفته‌ست ‌در قرآن؛ علی‌اکبر

تو داری‌ منطقی‌ مثل ‌رسول ‌الله‌ و این ‌یعنی           سخن‌ گفتی‌ فقط‌ با منطق‌ِ ایمان؛ علی‌اکبر

تو ‌آن ‌ماهی ‌که ‌وقتی ‌دیده ‌شد در عالم ‌ِکثرت           ز ‌چشم‌ افتاد ‌حُسن ‌ِیوسف ‌ِکنعان؛ علی‌اکبر

تو آن ‌ممسوسِ‌ فی‌اللّهی ‌که ‌از ماهند تا ماهی           درون ‌بحر‌ اوصاف ‌ِتو سرگردان؛ علی‌اکبر

عمو می‌گفت ‌ای ‌والله، به ‌تو می‌گفت ‌ثارالله           بزن‌ بر قلب‌ میدان ‌همچنان‌ طوفان؛ علی‌اکبر

بـرای ‌تو ز هم پاشـیدنِ شیـرازۀ لشگـر           شبیه ‌آب‌ خوردن ‌بوده ‌است ‌آسان؛ علی‌اکبر

نه‌ تنها دشمنان‌، آن ‌روز حتّی دوستدارانت           شدند‌ از طرز‌ِ میدان‌داریت ‌حیران؛ علی‌اکبر

به‌ یاد‌ فاتح ‌بدر و حنین و خیبر و احزاب           نشاندی‌ مرگ‌‌ را بر گُردۀ ‌گُردان؛ علی‌اکبر

تو افتادی ‌و بابای ‌‌تو هم ‌مُشرف ‌به ‌مُردن ‌شد           تو‌ افتادی ‌و بابا گفت: زینب‌ جان«علی‌اکبر«

به‌ یاد‌ مـادرِ پهلـو‌ شکـسته‌ نالـه‌ها کردم           چو پهلوی‌ تو را دیدم ‌به‌ خون ‌غلطان‌؛ علی‌اکبر

عصای‌ پیری‌ام‌ برخیز‌ من ‌چشمم‌ نمی‌بیند           به‌ سمت‌ خیمه ‌زینب ‌را تو برگردان؛ علی‌اکبر

دلم ‌شد شرحه ‌شرحه؛ میوۀ ‌قلبم کنار تو           بلی ‌داغ‌ِ‌ جوان ‌دردی‌ست ‌بی‌درمان؛ علی‌اکبر

: امتیاز

مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : قیصر امین پور نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چـشم‌ها پرسـش بی‌پـاسخ حـیـرانی‌ها            دست‌هـا تـشـنـهٔ تـقـسـیـم فـراوانـی‌هـا

با گل زخـم، سر راه تو آذین بـسـتـیم            داغ‌هـای دل مـا جـای چــراغـانـی‌هـا


حـالـیـا دست كـریـم تـو بـرای دل مـا            سرپناهی‌ست در این بی‌سر و سامانی‌ها

وقت آن شد كه به گل حكم شكفتن بدهی            ای سرانگشت تو آغاز گـل‌افـشانی‌ها

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید            فصل تقسیم غزل‌ها و غـزل‌خوانی‌ها

سایهٔ امن كـسای تو مرا بر سـر، بس            تا پنـاهـم دهـد از وحشت عـریـانی‌ها

چـشـم تـو لایـحهٔ روشن آغـاز بـهـار            طـرح لبـخـنـد تو پـایـان پـریـشانی‌ها

: امتیاز

مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : نسیم سحر نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بهار، موسمِ احساس و عشق و شیدایی            بهار، فصلِ گل و سبزه است و زیبایی

امیـد، هـاتـفِ غـیـبـی به ما دهـد مـژده            بهـارِ ما، گـلِ نـرگـس تـویی و می‌آیـی


فـدا کنم بـه قـدومـت، تـمامِ هستیِ خود            تــوئـی ولــیِ خــدا، ای مـهِ اهـورایـی

یـقـیـنم آمـدنِ تـوسـت ای یـگـانـۀ دهـر            همیـن بس اسـت مرا، تا کـنم شکیبایی

: امتیاز

مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

و باز افسوس فروردین نشد اسفندها با تو            بیـا تا وا شود دل‌های ما از بنـدها با تو

زمانش می‌رسد جایِ غم و اندوه‌ها داریم            فـقـط لبـخـند‌ها لبـخـنـدها لبخـنـدها با تو


مبارک کُن زمین را و خودت را آفتابی کُن            که در عـالـم بپـیچـد آتشِ اسپـند‌ها با تو

ببر ما را به شادی‌های محض از تلخ کامی‌ها            دلم قرص است شیرین می‌شود این قندها با تو

تو ما را امتحان کردی و دیدی پایِ تو ماندیم             تو ما را خوانده‌ای محکم شود پیوند‌ها با تو

زمین این روزها غرقِ نشانی‌های موعود است            چه نزدیک است می‌آئیم با سربندها با تو

چه دارد خاک ما ایرانیان سهم تو می‌گردند            و عریان می‌شود شمشیرِ غیرتمند‌ها با تو

به جان چشم‌هایت حالِ حَوِل حالنا داریم            بیا تا راست باشد عاقبت سوگند‌ها با تو

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

روزها سرمست و شبها راهی‌ام            کیف دارد حال خاطـر خواهی‌ا‌م
در فـرات‌ چـشـم‌هـایش مـاهـی‌ام            لا الـهـی نـه، کـه الاّ الــلــهــی‌ام


من‌ اسـیـرم! جان به این آزادی‌ام
الـلّـه الـلّـه حـضـرت سـجــادی‌ام

از تـبـش حالی به حالی می‌شـوم            پُر از او از خویش خالی می‌شوم
او اگـر خـواهـد ثـمـالی می‌شـوم            دوره گـرد این حـوالـی‌ مـی‌شـوم

هر طرف از عشق صحبت می‌کنم
بـا ابـوحــمـزه قـیـامـت مـی‌کـنـم

اینکه آوردسـت ما را بر سجـود            روی دشمن‌های خود در می‌گشود
نیست هم‌ شأنش در این چرخ کبود            نیست بابا جـان نرو! گـشتم نبود

داده بر این شـاهـزاده دل حـسین
عـشق ما یعـنی عـلی بن الحسین

می‌نـویـسم روی سـاغـرها عـلی            می‌نویـسـم هر طرف هرجا علی
مـی‌نـویـسـم لا فــتــی الا عــلــی            یـا عــلـی یـا عــلـی و یـا عــلـی

یا حسین این سر فدای خاک پات
جـان مـا قـربـان اسـم بـچـه‌هـات

با ستـم بـیـداد کـردن کـار اوست            خسته را امداد کردن کار اوست
قلب ما را شاد کردن کار اوست            هم حـسین آباد کردن کار اوست

آیه‌های قدر و فجر و شفع ماست
زندگی با او سـراسر نفـع ماست

سـنـگـر عـمـه‌سـت دلـدار عـمـو            رفته به زهرای اطهـر مو به مو
غافل! از حج رفتنش راحت مگو            کـعـبـه مـی‌آیـد بـه اسـتـقــبـال او

نیست مثلش در سماوات و زمین
عـابـدین قـربـان زین الـعـابـدیـن

صاحبان غصه را غـمخوار بود            خواهران را دخـتران را یار بود
مـقـتدر هم بود، اگـر بیـمـار بود            بـا سـلاح خـطـبـه‌اش کـرّار بـود

بعد از آنکه خطبه‌هایش را شنـید
دست و پا گم کرد ضایع شد یزید

پیش او اسرار هستی بر ملاست            خاک داده دست ما دیدم طلاست
او هـمـان آئـیـنـه ایـزد نـمـاسـت            او رئـیس روضه‌های کـربلاست

سوخته هی سوخـته هی سوخـته
گـریه کـردن را به مـا آمـوخـتـه

داغ شـام و کـوفـه دارد بر تـنش            مانده جـای سـلـسـله بـر گـردنش
دیـد عـمـه خـورده آتـش دامـنـش            گریه کـرده در غـم او دشـمـنـش

چه غمی بالاتر ازاین، در مسیر

خون جگـر شد آن امام بی نظـیر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بــنــده ذات خـدا ذاتـاً خــداســت            او رئـیس روضه‌های کـربلاست

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

چه غمی بالاتر ازاین، در مسیر            زینب از بی‌چادری شد سربه زیر

مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حامد اهور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن فعلن مفعول مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چشمان منتظر خورشید، با خنده‌های تو می‌خندد           آه ای تبسم روحانی، هستی به پای تو می‌خندد

با واژه‌های گل و لبخند، دارد لب پدرت پیوند           باران بوسه که می‌گیرد، بابا برای تو می‌خندد


بانوی شهر خدا حالا، در بر گرفته مسیحش را           دستان منتظر باران، با ربنای تو می‌خندد

می‌آیی از گل و فروردین، از نص واقعه‌ای شیرین           آری صحیفۀ هفت اقلیم، با هر دعای تو می‌خندد

ای پیر وصل مناجاتی، ای آنکه قبلۀ حاجاتی           در هر فراز مناجاتت، گویی خدای تو می‌خندد

ای روح سجده! دل محراب، در حسرت قدمت بی‌تاب           آری نسیم اجابت در، زلف رهای تو می‌خندد

هرچند اهل زمین بودم، هرچند خاک‌نشین بودم           هربار گریه شدم دیدم، دست عطای تو می‌خندد

یکبار دیگر از این کوچه، مثل نسیم گذر کردی           در صحن سینۀ مشتاقم، عطر عبای تو می‌خندد

این شعر هجرت من بوده، از مروه‌ای نفس آلوده           در چشم‌های زلال بيت، دارد صفای تو می‌خندد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : سیده تکتم حسینی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به رفتارت نمی‌آید که اهل این زمین باشی           گـمانم شـهـروند آسـمـان چـندمین باشی

برایت فـرش‌های پیش پا افتاده ناچیزند           تو با این منزلت باید که سجاده‌نشین باشی


تو و شب تا سحر گریه، تو و شب تا سحر سجده           بنا شد آن‌چنان باشی، بنا شد این‌چنین باشی

خدا می‌خواست تا دین را به دستان تو بسپارد           به بیماری دچارت کرد تا فردای دین باشی

به لطف آن همه داغی که در کرب‌وبلا دیدی           تمام عـمر باید چشم تر بر آستین باشی

برای من نخی از رشتۀ سجاده‌ات کافی‌ست           سر نخ دستم افتاده که تو حبل المتین باشی

تو و عشق تو و پیشانی سائیده از سجده           فقط شایسته‌ات این است «زین العابدین» باشی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به چشمانت نمی‌آید که اهل این زمین باشی           گـمانم شـهـروند آسـمـان چـندمین باشی

مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس

شهرِ پیغمبر پُر از شادی شده با جلوه‌ات            فصل فصلِ عشق و آزادی شده با جلوه‌ات
کیستی ای چارمین خورشیدِ نور و معرفت            شیعیان را شکر امدادی شده با جلوه‌ات


با ظهورت قلبِ اربابم حسین موّآج شد

غـصّه و اندوهِ مـولای زمان تاراج شد
دیدگانِ شهربانو روشن از دیدارِ توست            قبلۀ زینب از این پس دیدنِ رخسارِ توست
شادمان‌تر نیست از عباس و از اُمّ البنین            مات و مبهوتت قمر شد این هم از اسرارِ توست
ای عـلـیِّ دوّمِ اربـاب زیـن الـعـابــدیـن
در تو مـی‌یـابـم تـجـلّیِ امـیـرالمـؤمـنین
آمدی تا که مناجاتی کنی با سوز و حال            بندگی کردن به ما آموختی بی‌قیل و قال
در شبِ میلادِ دعوت کن به شهرِ مصطفی            شوقِ دیدارِ تو دارم شوقِ دیدارِ وصال
باز لبریزم پُر از شورم پُر از دیوانگی
پای گـفتارِ تو پر گیرم سوی فـرزانگی
ای امامِ چارمین ای بهترین روحی فداک            نامِ تو باشد خدایی دلنشین روحی فداک
زینتِ سـجـاده‌هـایی؛ تا ابـد یـکـدانـه‌ای            پس دعایم کن امامِ ساجدین روحی فداک
ای صحـیـفه یادگـارِ نالـه‌هایت یا کـریم
می‌رسد بر گوشِ من بازم صدایت یا کریم
در شبِ مـیـلادت آقا خـستـه‌ام دلواپـسم            دست بر دامن بگیر آخر گدایی بی‌کسم
آرزو دارم کـنـارِ مـرقـدت بـاشـم شـبی            مـطمئـنم با عنایـاتت به مطلب می‌رسم
ای گـلِ ارباب دارم از شـمـا این التجـا

بی‌برو و برگرد راهی‌ام به سمت کربلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای گـلِ ارباب دارم از درت این التجـا           بی‌برو و برگرد راهی‌ام به سمت کربلا

مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

سرچشمۀ فیض کردگار آمده است            در هودجی از قدر و وقار آمده است
وقتی که شکـفت غنچۀ باغ حسین            گـفـتند به گلها که بهـار آمده است


*****************

ای سیـد سـجـاد و حـسینی جلوات            با آمـدنت روح دگـر یافت صلات
امـروز فـرشتـگـان به پاس قدمت            پیـوسته فـرسـتـند سـلام وصلوات
***************
از عرش برین روح الامین می‌آید            با خـیـل مـلک سوی زمین می‌آید
گـفـتم صلـوات می‌فـرستـنـد چرا؟            گـفـتـنـد که زین الـعـابـدین می‌آیـد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای به لطفت عالمی مدیون علی‌بن الحسین           ای کرم در بیت تو قانون علی‌بن الحسین
چشم وا کـردی و شد خاتـون ایرانی ما           بر زمین و آسمان خاتون علی‌بن الحسین


ای که باران از غلام تو اطاعات می‌کند           گوشه چشمی کن بر این هامون علی‌بن الحسین

مهربانی‌هات بر مروان ملعون هم رسید           از تو حتی دشمنت ممنون علی‌بن الحسین
گریه‌هایم را دوچـندان کن برای کـربلا           ای عـلیِ جمع بکّـائون عـلی‌بن الحسین

دوست دارم مثل تو با گریه روزم شب شود
در جهان؛ هم و غمم تنها غم زینب شود

ای بـرازنـده بـرایت نـام زیـبـای عـلـی           ای به دوشت کیسه‌های نان و خرمای علی
نیمه شب تا که مناجات تو می‌گردد بلند           بار دیگر در زمین می‌پـیچد آوای علی
با صحیفه مردگان را جان تازه می‌دهی           جان من قـربان اعجازت مسیحای علی
آمدی بعد از حسین و مجـتبی دیدند باز           بیشتر از آب، گوهـر را به دریای علی
آمـدی بـردنـد دل از آســمـان و مـاه آن           مسجد و محـراب با تو ماه زیـبای علی

با تمـاشـایت مدیـنه یا عـلی سر می‌دهد
بندگی‌ات، سجده‌هایت بوی حیدر می‌دهد

ناصـر دین خـدایی و خـدایت نـاصرت           دستِ فوق دست‌ها، دست قدیر و قادرت
اَینَ زین العالدینِ روز محشر شاهد است           که خدایت تا چه حد می‌خواهد آقا خاطرت
ای امــام و زاده و بـابـا و دامــادِ امــام           عـلم اول آخـر عـالـم به مـشت بـاقـرت
دشمنت قبر تو را می‌خواست بی‌زائر ولی           عـرشیان گـشتـند جای کلّ عالم زائرت
روسیاهی، بهر باطل ماند بعد از کربلا           ناگهان دیدند اهل کوفه حیّ و حاضرت

بعد بابا، تو وجـودت بـود اصلا انـتقـام
هم به جای اکبر و هم جای خود هستی امام

من ز یارب یارب او تا خدا راهی شدم           با صحیفه مست از فیض سحرگاهی شدم
آی مجنون چشم وا کن تازه لیلا را ببین           بی‌سر و سامان و شیدای عجب ماهی شدم
لطف، تنها لطف، تنها لطف، تنها لطف، لطف           آستان بوس و دخیل خوب درگاهی شدن
بیشتر از بچه‌هایش بر غلامش لطف کرد           شکرلله از غـلامان عجـب شـاهی شـدم
یا علی‌بن حسین بن علی روحی فـداک
لایقم کن تا بگـردم، زیـنبیِّ سیـنه چاک

تو حسینِ زینب کبری شدی بعد از حسین           سید و سالار عاشورا شدی بعد از حسین
پیش چشمان تو هجده یوسفت غارت شدند           آه یعـقوب حرم تنها شدی بعد از حسین
بود دستت بـسته اما دشمنت کردی زبون           هم علی گشتی و هم زهرا شدی بعد از حسین
دل شکسته، پیر، خسته، بی‌قرارِ بی‌قرار           از جسارات یهودی‌ها شدی بعد از حسین
گریه می‌کرد آسمان می‌دید وقتی همسفر           با حرامی‌های این دنیا شدی بعد از حسین

در چهل شب جور شد اشک چهل سال تو آه
حرف شام آید وسط، بد می‌شود حال تو آه

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه بسیاری از مراجع عباراتی همچون « علی اللهی، حسین اللهی، زینب اللهی و ... » را کفر آمیز دانسته و خواندن آن را جایز ندانسته اند  بیت زیر حذف شد

این سخن از اوست: زینب بی‌معلم عالمه است           بی‌جهت عـمان نگـفته زینب اللهی شدم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود؛ حفظ شأن امام و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ موضوع طلب مرگ کردن و انتصاب این سخن به امام سجاد علیه السلام که فرمودند: ای کاش مادر مرا هر گز نمی زائید در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مغایر روایات و احادیث معتبر از امیرالمؤمنین علیه السلام و خود امام  زین العابدین علیه السلام است، این تحریف برای اولین بار در قرن دهم در کتاب منتخب طریحی بدون هیچ استنادی آورده شده است

بود دستت بسته و تنها دعایت مرگ بود           هم علی گشتی و هم زهرا شدی بعد از حسین

مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدقاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای عـــلــی اوّل از آل عـــلـــی            وارث اِکــرام و اِجــلال عــلـی

پـیـشـتـاز و پـیـشـوای اهـل دین            مظـهـر تـوحـیـد فـخـرُ العارفین


حُـجّــةُ الله و امــامُ الـمَـشـرِقـیـن            سـیّـد سـجّـاد عـلـیّ بن الـحُـسـین

نـور چـشـمِ نـور عـیـنِ فـاطـمه            یــادگــاریِ حُــســیـنِ فــاطــمـه

رونـوشـت زُهــد شــاه لافــتــی            مـــاه دامـــاد امــام مــجــتــبــی

عــرش حـق آئـیـنـۀ سـجّــاده‌ات            سـجـده و ذکر و دعـا دلـداده‌ات

محوِ سعیِ تو صفا و مروه است            تو غلامت مُستجاب‌الدّعوه است

عقل‌ها در باب تو سر در گُم‌اند            نـقـطـه‌ای در آسـمـان چـارُم‌انـد

مـادر تو خاک بوس فـاطمه‌ست            فخرش این بس که عروس فاطمه‌ست

مـادرت نـامـوس شاه کربلاست            خطبه خوان عقد او شیر خداست

شهـربـانـو عـزّت ما مَردُم است            شاهـدُخـت یـزدگِـرد سـوّم است

من ز توصیفش زبانم قاصر است            مادر معصوم قطعاً طاهـره‌ست

مـادری این‌گونه بـابـایی چـنـین            جمع این دو کیست؟ زین العابدین

گر چه از اکبر کمی کوچک‌تری            در حـقـیـقـت تـو عـلـیِ اکـبـری

روح ما را کرده ذکرت صیقلی            یا عـلـیّ بن الحُـسـیـن بن عـلـی

کـوری چـشم نـمـک نـشنـاس‌ها            پیـش مرگـت می‌شوند عـبّاس‌ها

گرچه در دشـت بـلا تب داشتی            عـمّـه‌ای مـانـنـد زیـنب داشـتـی

دم بـه دم داغ مُـکــرّر دیــده‌ای            ذبح هـفـتاد و دو تا سـر دیـده‌ای

بـا چه حـالـی پـیـکـر بـابـات را            جـمـع کـردی در مـیـان بـوریا؟

تو چهـل منـزل اسـارت دیده‌ای            خـیـمۀ در حـال غـارت دیـده‌ای

درد با هر عضو تو درگیر بود            دست و پایت در غُل و زنجیر بود

شــاهــدم دروازه‌هــا، بـازارهـا            کُـشـتـه‌انـد ایـن مـرد را آزارها

آه از آن آتـش که در شــام بــلا            هم سرت را سوخت هم عمّامه را

آه از آن ساعت که در بزم شراب            خیزران می‌خورد بر لب با شتاب

چـوب‌دستی یـزید از پا نـشـست            چون که دندان ثـنایا را شکست

: امتیاز