- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی: یا مَـظـهرَ العَـجـائِبُ یـا مـرتضی عـلی من کیستم که بر سر خوانت بخوانیام؟ شاهان عـالـماند به خـوانت گـدا، عـلـی در راه عشق، غیر علی در میانه نیست از ابـتـدا عـلـیسـت و تـا انـتـهـا عـلـی با مـهـرش از عـدم به وجـود آمـدیم ما یـعـنی که هـست رمـز فـنا و بـقـا علی چون خیر و شر رقم به یدالله میخورد حُسنالقضاست از پس سوءُ القضا علی در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند! وقتی که هست بر همه مشکلگشا علی عالم تمام خصم و فقط دوست حیدر است خـلـقی غـریـبـهاند و فـقـط آشـنـا عـلـی خیبرگشا علیست علی، ای خوشا علی! مرحبفِکَن علیست علی، مرحبا علی! دل میبـرد به غـمزه، ز خـیل دلاوران وقـتی زنـد به خـوانِ دلـیری صلا علی در گـویـش مـلائـکـه تـغـیـیـر مـیکـنـد حَیِّ عَـلَی اَلصَلاة، به حَـیِّ عَـلَی عـلـی میایـسـتـند خـیل ملائک به حـرمـتـش هرچـند مینـشـسـت روی بـوریـا علی ارض و سما به دور علی چرخ میزنند فرمانـبر است عـالم و فـرمانروا عـلی هرچند ناخنش به فلک سر به سر رود بـا کـودکـی یـتـیـم رود پـا بـه پـا عـلـی از یُمن طـلعـتـش همه را عفـو میکنند آیـد اگـر به جـلـوه به روز جـزا عـلـی هرگز نـبـوده است جـدا از عـلی، خـدا هرگز نبـوده است جـدا از خـدا، عـلـی مشعـر عـلی و کعـبه عـلی و مـنا عـلی زمزم عـلی و مروه عـلی و صفا عـلی حـیـدر، ابـاالحـسن، اسـدالله، مـرتـضی صـفـدر، ابـوتـراب، ولی، ایـلـیـا، عـلی نوح و خلیل و موسی و عیسی و مصطفی سـرّ ظـهـور یـک به یـک انـبـیـا عـلـی او را شناخت شام عروجش نبی که دید صاحب سخن خداست و صاحب صدا علی آن شب که فاصله دو کـمان بود تا خدا خود را رسول گرم سخن یافت با علی چون روز روشن است پس از لیلةالمبیت تـنها یکـیست با نـبـی اهـل وفـا؛ عـلی در کوچه شد ز جور، قدش گر دو تا علی در خانه بود مِهـر بـتـولش عـصا عـلی چشم خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟ کز گَـرد چـادرش بـکـشـد تـوتـیـا عـلی شیر خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟ کز غـم به حِـرز او بـبـرد الـتـجـا علی وجه خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟ کز عـالـمی کـند به رخـش اکـتـفا عـلی میخواستم که مدح عـلی سر کنم، ولی تا خـاک پـای فـاطـمه شد رَهـنما عـلی من اَلکَـنـم ز مـدحت خـاتـون عـالـمـین وقتی که گـفـته حضرت او را ثـنا علی گوید مگر مـدیح عـلی، شخـص فاطمه گوید مـگـر مـدیحـۀ خـیـرالـنـسا، عـلی شـادم که جـز ولای تو و مهـر فـاطـمه چیزی نـمانـده از همه دنـیا مرا، عـلی! عمریست گـفتهایم فقط « یا علی مدد« آری مدد ز غیر تو ننگ است یا علی!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ترک کعبه به معـنای همان لبخند است هرکه نزدیک علی بود دلش در بند است چشم در چشم غزلها به علی رو کردم شعر در وصف علی مصرع و بیتش قند است ها عـلـیٌ بـشر کیـف بشر حک شد باز و از این خط به جا مانده دلم خرسند است گفت وقـتی که بمـیری تو بـبـیـنی رویم سود در حُبّ عـلی این سند پیـوند است عـلـی از قـسـمت ایـوان طـلا میبـیـنـد جان زهرا بطلب؛ بر لبم این سوگند است چشم بستم که به صحنش برسانم خود را یک بغل نور در این قاعده و ترفند است
: امتیاز
|
مدح حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است قلندرها و درویشان و حقگویان و عیّاران! من از راهی خبر دارم که ذکرش قلهوالله است ندارم آرزویی جز مقام عشق ورزیدن که از دل آخرین حُبّی که بیرون میشود، جاه است سکوتی سایه افکندهست همچون ابر بر صحرا شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است کسی با چـاه راز رنج خود را باز میگوید چه تسبیحیست این؟! آه است، این آه است، این آه است نمیخوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است به سویش بسکه مردم چون گدا دست طلب دارند جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است به سلطان جهان، شاه عرب گفتند و عیبی نیست به هرتقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به نام عشـق به نـام خـدا به نـام عـلـی شروع میکنم این شعر را به نام علی هـزار مـرتـبـه مـمـنـون مـادر و پـدرم که کـردهانـد مـرا آشـنـا بـه نـام عــلـی برو به طوس، برو كـاظـمین و سامرا بـرو مـدیـنه بـرو کـربـلا به نام عـلـی نـهـادهانـد سـرم تـاج جـاه و عــزّت را قـدم گـذاشـتـهام هـر کـجـا به نام عـلی به زیر پرتو این نام، هرچه نام، گم است هـمـیـن كه مـیتـابـد آفـتـاب نـام عـلـی تو را خدای تو از بسکه دوست داشت علی خودش علی شد و نام تو را گذاشت علی زمـان رو شـدن گـنـج هـای راز شـده که روشـن از دل ویـرانـۀ حـجـاز شده چه بوده است مگر راز سر به مهر خدا که بر ظهورش لبهای کعـبه باز شده ببـیـن تـواضع مـعـبـودهای سـنـگی را حـقیقـت آمده، در سجده هر مجاز شده و بینـیازی مخـصوص آسـمانها بود علی رسـیـد و زمـین نیـز بینـیاز شده و اِنْ یَکاد نـخـوانـید که از برای عـلی زمین پُـر است از آیـات در فـراز شده رسید حضرت قرآن و از درون میخواند برای احمد از آیات مؤمـنون میخواند بگو تو را که چه بنویسم ای نمود خدا اگـر قـلـم نــزنـم در حـد و حـدود خـدا کسی به چشم خـدا را ندیـد و تو دیدی تویی که غرق شدی غرق در وجود خدا زمـان خـلقـت نـور تو را که میدانـد؟ تو نیز بودهای از آن زمان که بوده خدا روانه است به سـمت عـلی و آل عـلی هـمـیـشـه تـیــر سـلام خـدا درود خــدا فـضائل تو اگرچه زیـاد، باز کـم است یقـین فراتر از اینها تو را ستوده خدا به حق عـشق، به حق عـلی و آل علی خـدا نصیب کـند بـاز هم وصـال عـلی خـدا نصیب کـند باز هم سفـر به نجف ببـر دوبـاره مرا باز هـم ببـر به نجف نجف؟! کدام نجف؟! آن دیار که انگار گشوده است خدا از بهشت، در به نجف بـه نـیـت هـمـۀ مــادران مـدیــنـه بـرو بـیـا به نـیـت پـابـوسی پـدر بـه نـجـف هزار بار نظـر سـمت کعـبه بـردن را معـاوضه نکـنـم با یکی نظـر به نجف اگر بناست که در کـربلا بمـیرم، کاش که قبل از آن برسد جسم محتضر به نجف هـزار مـرتـبه ما را به کـربـلا بـبـری نـرفـتـهایـم به زیـبـایی نـجـف سـفـری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای امـانتدار اسـرار الـهـی مـرتـضی ای که مخلوقات عالم را پناهی مرتضی علت پیـروزی بدر و حنین و خـیـبری قـوّت قـلب نبی قـلب سـپاهی مـرتضی باور شیعه همین است و جز این هم باطل است تو منزّه هستی از هر اشتباهی مرتضی بیتـولای تو در گـمـراهی محـضیم ما شیعیان را دور کن از هر گناهی مرتضی ادخـلـوهـا بـسـلامِ ذلـک یــوم الـخـلـود جنّت الفردوس را تو شاهراهی مرتضی شک ندارم که مع الحقی و بر حق یاعلی دشمنت حتّی به تو داده گواهی مرتضی در نجف میگیرد آرامش قلوب مومنین نیست بهتر از حریمت بارگاهی مرتضی چهارده قرن است داری رزق ما را میدهی ما گـدایان شمائـیم و تو شاهی مرتضی دست خالی آمدیم و بر تو تکیه کردهایم ای که هر درماندهای را تکیهگاهی مرتضی مطلعالانوار عالـم مظهر شمس و قـمر نورباران کن جهان را با نگاهی مرتضی حضرت خورشید پرور با تو خوشبختیم ما دورمان کن دورمان کن از تباهی مرتضی
: امتیاز
|
مدح حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
عـلی دین را امام راستـین است علی دست خـدا در آستـین است عـلـی یعـنی چـراغ اهل بـیـنـش عــلـی یـعــنـی پـنــاه آفــریـنـش عــلــی آئــیــنــۀ آئــیــن اســـلام عـلـی یـعـنـی تـمـام دیـن اسـلام علی میزان، علی ایمان، علی حق عـلی سر تا قـدم تـوحـید مـطـلق علی مولود کعبه رکن دین است عـلـی آئـیـنـۀ حـق الیـقـیـن است علی در مـلک هـستی ناخدا بود علی پیـش از خلائق با خـدا بود علی حمد و علی ذکر و علی دم علی حجر و حطیم و بیت و زمزم علی حج و صلاة است و صیام است علی رکن و قعود است و قیام است علی در یاری حق ترک جان گفت علی در بستر خـتم رسل خـفـت علی دین است و قرآن است و احمد عـلـی یـعـنی عـلـی یعنی محـمد ولـیالله اعـظـم رکـن دیـن است اولـوالامـر تـمام مسـلـمـین است که قرآن میکند وصف خضوعش زخاتم بخـشی و حال رکـوعـش هـزاران سـلـسـلـه آوارۀ اوسـت حـدیث مـنـزلت در بـارۀ اوست گُـهـر از سِـلـمُک سِـلـمِی فـشانم حـدیث لَحـمُـکَ لَحـمِـی بـخـوانم عدم بود و عـدم بود و عـدم بود که حـیدر با محـمد هـم قـدم بـود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
رسید و با حضور خویش دنیا را مزین کرد جواب «لن ترانی» را به دنیا آمد و«لن» کرد میان چـاردیـواری کـعـبه آمد و آن گاه برای اهل معنا چارچوبش را معین کرد علی صبح ازل برخاست جارو کرد دنیا را سپس در گردسوز آفتاب و ماه روغن کرد علی میساخت انسان را ابوذر را و سلمان را که دُلدُل شیههای سر داد و رستم را تهمتن کرد برای وصله بر نعـلین دنـیا بارها دیدند طناب عدل را نخ کرده و در چشم سوزن کرد به دور قلب، بازوی ستبری داشت، چون معمار همیشه چارچوب شیشه را از جنس آهن کرد گرفت از او هویت؟ نه، به او از خود هویت داد علی در زندگیاش هر لباسی را که بر تن کرد علی رزم عرب را از حضور عقده خالی کرد علی بزم عرب را با کلام خود مطنطن کرد و ما در ظلمت مطلق گرفتار عدم بودیم علی در روبروی هر که یک آئینه روشن کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
یاٰ مَنْ اَرْجـوُهُ لِکـُلِّ خَـیر؛ معـنا میشود یا عـلی میگویم و خیرات پیدا میشود هر ورق از زندگی هر برگِ تقویمَم علیست دَم بهدم دَم میزنم از عشقِ آقای العرب با اَدب باید صـدا زد نـامِ سـلـطانِ ادب جانِ حق جانانِ زهرا روحِ پیغمبر علیست افـتـخارِ مجـتـبی و اعـتـبـارِ کـربلاست یا علی نجوایِ خاکیها نوایِ ماسِواست ذکرِ اسرافیل و جبرائیل و راحیلم علیست با صفا کرده خـدا با تو شبِ معـراج را در رکوعت میرسانی روزیِ محتاج را آن که کاخِ دشمنِ دین را کند ویران علیست نامِ تو ذکرِ سپاهِ شیعه در جنگ و مَصاف نامِ تو نجوایِ حُجّاج است هنگامِ طواف آن مناجاتی که یزدان دوست دارد یا علیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
کیست که در مدحش از، شعر کمر بشکند کیست که جبریلِ عشق آمده پَر بشکند کیست که بـازار او بـزم شکر بشکند لحـظۀ تحـویل اوست دور قـمر بشکند هـیج تـعجـب مکن کـعـبـه اگر بشـکـند آمـده خـاک نـجـف قـیـمـتِ زر بشکـند حرف غزل را مزن، بحر مطنطن بخوان جان رجز را بکش، شعر مدون بخوان مدح عـلی را فقط از لب دشمن بخوان حیرت مردان ببین وصف تهمتن بخوان مرکب طفلش بگو مردِ یَل افکن بخوان شاه به کوی گـداش تـاج به سر بشکند بر در حیدرِ بکوب یکسره هِی در بکوب بر روی این آستان عشق کن و سر بکوب حلـقۀ این در بگـیر مثل پیـمـبر بکوب نـام عـلـی را به دل با قـلـم زر بکـوب بر روی دُر نجف، حضرت حیدر بکوب فاطمه گـفـته است تا چـشم نظر بشکند ضربۀ شمـشیر کـیست بر تن بسیارها چـرخـش تـیـغِ دو دَم کرده تـلـنـبـارهـا وقـت فـرار اسـت وای، آمـده کـرارها لشکری از عمرو عاص لشکر سرداها رفت و بجا مانده است از همه شلوارها زیـر قـدم هـای او کـوه و کـمـر بشکـند آی جـماعـت نظر بر در خـیـبـر کـنـید ضرب یـدالله را خـورده و از بَـر کنید ضـربـۀ عـبـاس را چـنـد بـرابـر کـنـید یا که همه خـویش را بـنـدۀ قـنـبر کـنید یا که همه در روید مقـنعـه بر سر کنید قبل رجز خوانیاش هرچه سپر بشکند از ازل آوازهاش از همه دوران گذشت بر لب نوح آمد و نوح زِ طوفان گذشت گفت علی یوسف و از شب زندان گذشت کرد توسل به او محـنت کنعـان گذشت جان پیمبر شد و آمد و از جان گذشت دوش نـبی رفت تا، بت به تبـر بشکند گاه نشسته است با میـثم خـرما فـروش گاه شده چاه کَن برزگری سخت کوش گاه کـشد نیمهشب بارِ یتیـمان به دوش بارِ زنی میکشد طعـنۀ او هم به گوش این که فقط با نمک نان جوین کرده نوش فاطمه از گـریهاش وقت سحـر بشکـند
: امتیاز
|
مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
کیست علی؟ کیست کیست؟ سرّ مگوی خدا آنکه هیاهوی اوست، معنی هـوی خدا دست و زبان گوش و چشم روی نکوی خدا داشته شصت و سه سال، دیده به سوی خدا نـور به او مـتکی، خلق به او زنده بود عـالـم و آدم نـبـود، او به خـدا بنـده بود ارض و سماوات را در همگان یک علیست هم به مکان یک علی، هم به زمان یک علیست هم به جهان یک علی، هم به جنان یک علیست بلکه خداوند را در دو جهان یک علیست قادر منان یکیست، خالق داور یکیست بعد خداوندگار، احمد و حیدر یکیست حاصل لوح و قـلم، نام عـلی بود و بود نقـش وجود و عدم، نام علی بود و بود بعـد خـدا دم به دم، نام عـلی بود و بود ذکـر خـداونـد هم نـام عـلـی بود و بـود مدح عـلـی هم هـمان مـدح محـمّـد بـوَد احـمـد حـیـدر بـود حــیـدر احـمـد بُــوَد عـلی به نص صریح، نفـس پیـمـبر بود عــلـی کـنـار نـبـی، سـاقـی کـوثـر بـود عـلـی تـمـام نـمـاز، نه بـلـکه برتـر بود نـماز بـیمـهـر او، یـقـین که ابـتر بـود عبد مؤید علیست، جمال سرمد علیست نه، جان پیغمبر است، تمام احمد علیست این دو ز صبح ازل، کنار هم زیـستـند جـدا ز هـم تـا ابـد، نـبـوده و نـیـسـتـنـد خـدای داند فـقـط که بـوده و کـیـسـتـنـد که بوده و کیستند؟ چه بوده و چیـستند؟ دو ناشناس وجود دو نور غیب و شهود به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود علیست آقای من، علیست مولای من علیست دنیای من علیست عقبای من جحـیم با مهر اوست، جنت اعـلای من اگر رَوَم در بهشت، سوای او، وای من مُـرده بُـدم با دمـی زنـده شـدم از دمش »میثمم» و میدهـم جان به ره میثـمش
: امتیاز
|
مدح امام جواد علیهالسلام ( مناظره او با یحیی بن اکثم و رسوایی دشمنان)
هرکه راهی در حریم خلوت اسرار داشت دل بُرید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت چند روزه نوبت هر کس به پایان میرسد ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت در پــنــاه هـمّـت و در پــرتــو آزادگــی راه حُرّیت سپرد و شـیوۀ احـرار داشت من غـلام هـمـت آنـم که از روزِ نخست افـتخـارِ دوسـتی با عـترتِ اطهار داشت جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفـین چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت مدفـنِ پـاکِ رضا را کـعـبـۀ امـید یـافـت بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت تا جـمال شـاهـد ما در حجـاب غیب بود ادعـای صدق ما را مدعی انکـار داشت کیست این مهر جهانآرا که چون آباء خویش جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث بُرد یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت مظـهـر تـقـوا و قُـدس و مـطـلع اَللهُ نور نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت مطلع الفجر حـقیقـت آشکـارا شد از این لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس در کـنـار مهـد نازش دیدۀ بـیـدار داشت جـلـوۀ حُـسن خـدادادش تـجـلّـی تا نمـود بُرد از آئـیـنۀ دلها اگـر زنـگـار داشـت خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت خوشهچین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت آن دلآگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت شوربختی بین که کرد از تیرهرایان محفلی قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت بود آن دانای راز، آگاه که قاضِیالقُضاة با نهـاد و نـیّـتی ناپـاک استـفـسار داشت چیست حکم آنکه مُحرم بود و قتل صید کرد لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت: کُشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟ بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟ بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟ جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟ خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا سالخورده بود و زین پروندهها بسیار داشت؟ از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟ هر یک از حالت حکمی خاص دارد پس بگو در چه حالت مُحرم مد نظر آن کار داشت چون رسید اینجا سخن « یحیی بن اکثم» شرمگین با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم« از پی عرض ارادت عرضه با زوّار داشت باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت باید اینجا حلـقۀ بابِ شفـاعـت را گرفت سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت باید اینجا چون اباصلت از سویدای ضمیر گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت باید اینجا چنگ زد بر دامن أمَّن یُجیب منتظر بود و به مضطرّ حقیقی کار داشت گر چه ما امروز محروم آمدیم اما شفق ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
هست در شهر نگاری که دل از ما ببرد نه دل مـا که دل حـضرت زهـرا بـبـرد در زمینی که خدا داشت خدایی میکرد دل من بر سـر سـجـاده گـدایی میکـرد شب میلاد جـوادت گل شعـرم بشکـفـت سیـنه از آتـش دل در غـم جانانه نهـفت نور چشمان مدینه که به دل سوسو کرد وقت آن بود و خدا وعدۀ خود را رو کرد مـاه میرفـت بـه آلالـۀ شـب سـر بـزنـد نـور آمـد به هـمین بیت سحـر در بـزند دهۀ ماه رجـب نیـمه شبـش مهـتابیست قلب مادر پـدری غـرق تب بیتـابیست آنچه بالاست در عالم به خدا پرچم توست شـادی مجـلـسـیان در قـدم مـقـدم توست رحـمـت نـاب الـهـی بـه پـدر نـازل شـد عشق بوسید گلش را و غـمش کامل شد کلّ هستی گل هستی که به دستش میداد نام او گشت جـواد بن کـرم، جود جـواد قـرّة العـیـن رضا راهـی دنـیا شده است غـنچۀ بـاغ حـبیبه چه شکـوفا شده است تا جواد است بخواه از کرمش هرچه که هست نا امید از در رحمت نشو ای باده پرست سحری بود و رضا مست گل رخسارش که جـواد آمد و شد پُر بـرکـت بازارش آسمان بـاغ گـلش را به رضا میبخشید نقل رحمت ز دل عرش، زمین میپاچید هـشتـمـین پـیک زدم تا به فـغـان آمدهام زیر شمـشیر غـمش رقـص کنان آمدهام هشت من در گروِ نُه شده در شعـر آباد هشت من هست رضا جان نُه من هست جواد چـتـر احـسان به سر عـالم و آدم وا شد ابر عشق آمد و باران زد و گل پیدا شد قرعۀ جود و سخا هر سحر و شام افتاد این گـدا بین که چه شـایـستۀ انعـام افتاد از ازل گـر دل من بـر تـو ارادت دارد دست بـر دامن پُـر مـهـر جـوادت دارد خـیزران یافـت مقـامی که شود مادر تو چو کـبوتر بشود بال و پرش بر سر تو نـهـمـیـن اخــتــر مــاه نــبــوی آمــدهای دهـم مـاه رجـب سـاقـی ایـن مـیـکـدهای ثـمـر بـاغ رضـا نـوگـل ایـن بــاغ شـده شربت و شهد و شکـر هـدیـۀ آفـاق شده منکه در وصف تو اینگونه مهیّج شدهام بـخــدا شـیــفـتـۀ بـاب الـحــوائـج شـدهام پـر قـنـداقـه تـو بـسـتـه شـده بـر مــویـم که حـدیث کـرم و بخـشـش تو میگـویم مـردم شهـر مـدیـنه همگی خـوشحـالـند شب مـیلاد جـوادت به جهـان میبـالـنـد پـرِ پـروانگـیات را بـده مـن هـم بـپـرم عطر ریحانگیات، قسمت من کن بخرم مزرع سبز فلک، غنچۀ رویت کم داشت تا مـیانـدار شدی هـیئت ما دم بـرداشت دم من هست رضا باز دمم هست جـواد لـبـم از بـوسه ربـایـان بر و دوشـش باد ما که بـر دامـن تو دست عـنایت داریـم روز محـشر به خدا چشم شفاعت داریم میکنم خـتمِ سخـن عـشق رضا بـاز آمد هُـدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد کاش در جـشن ولادت گـل نـرگـس آیـد با ظهـورش همه جا نور به مجلـس آیـد سر داعـش همه جا در همه دنیـا بکـنیم پـرچـم صـلـح، سـرِ قـلـۀ عـالـم بـزنـیـم دست در حلقۀ آن زلف نه که خواهش ماست مشکل عشق نه در حوصلۀ دانش ماست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
آمـده جـانِ حـضـرتِ سلـطان نورِ چـشمانِ حضرتِ سلطان کـوثـرِ دوّمـیـن طـلـوع کـرده روی دامـانِ حـضرتِ سلطان عــیــدیِ مـا جـلــو جـلـو آمـد از شبـسـتانِ حـضرتِ سلطان مـیروم تـا مـدیــنـۀ عــشّــاق بر سرِ خوانِ حضرتِ سلطان ریزه خـوارم به سفـرۀ ارباب سیرم از نانِ حضرتِ سلطان بابِ حـاجـاتِ خـسـتـگـان آمد دلــبــرِ یــارِ مــهــربــان آمــد آمــده نــهــمـیــن گــلِ زهــرا قابِ عکـسی ز صورتِ طاها او جواد است و دست و دل باز است بـخـشـشِ او شـبـیـه یک دریا با ظهورش چه عالمی برپاست در دلِ بــا مــلاحــتِ بـــابـــا مـینـشـیـنـد کـنــارِ گـهــواره پدری خـسـته غـرقِ در رویـا اشکِ اندوه و شادیاش ممزوج تا به صبح است این پدر شیدا دلِ نجـمه به پـیـچ و تـاب آمد اشکِ شوقش چو دُرِّ ناب آمد یـا امــامِ رضــا پُــر از دردم پـاسـخـی ده که سـیدی سـردم آمـدم تـا کـه در شـبِ مـیــلاد دورِ دلــدار و دلـبــرت گـردم کـمـکـم کـن بـحـقِّ فــرزنـدت روسـیـاهـم بـبـیـن گـنه کـردم بـه جـوادت قـسـم که لبـریـزم در حـریـمت اگـر چه نامـردم مثلِ برگی که از درخت افتاد برگِ خـشگم شکسته و زردم یـا امـامِ رئــوف جــانِ جــواد نوکـرت را مـبـر دمی از یـاد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
تو جواد ابن الرضایی و خدا را مظهری بر سر شاهان عالم تاجـدار و سروری ای مبارک مولـد فـرخـنـده بر آل عـلی راز دار و واقـف اســرار حـیّ داوری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
ای ریـخـتـه نـسـیـم تو گـلهای یاد را سـرمـسـت کرده نـفـحـهٔ یاد تو باد را افـراشـتـه ولای تو در هـشت سالـگی بـر بـام آســمـان، عَـلَـم دیـن و داد را خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر بــوســیــده آســتــان امــام جــــواد را خورشیدِ بیغروب امامت که جود او آراســتــهسـت کــوکــبــهٔ بــامــداد را جـود و سخا جـواز تداوم از او ستاند تــقـــوا از او گـرفـت ره امــتــداد را آن سر خط سخا که به جود و کرم زده بـر لـوح آسـمــان رقــم اعــتــمــاد را بـیرنـگ کـرده بـد دلـی دشـمـنان او افـسـانــهٔ سـیــاهدلـیهـای «عــاد» را تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر بـوئـیـم از امـام نُـهـم عــطــر یــاد را وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم عـطـر بـهـارِ وحـدت و باغِ وِداد را؟ جز آسـتان جـود و سخـایت کجـا برم این نـامـهٔ سـیـاهِ گـنـاه، این سـواد را؟ بییاری شفاعت تو چون کشم به دوش بـار ثــواب انـدک و جــرم زیــاد را؟ خـط امان خویش به ما ده که بشکـنیم دیــوارِ امـتـحــانِ غــلاظ و شــداد را ای آنکه هرگز از درِ جودت نراندهای دلــدادگــان خــسـتــه دلِ نــامُــراد را بگـذار تا به نزد تو سازم شفـیع خـود جـدت امـام سـاجـد، زیـن الـعـبــاد را تا روز حشر یار غریبی شوی که بست از تــوشــهٔ ولای تـو زادالـمــعــاد را
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
در سـاحـل جـود خـدا بـاران گـرفـتـه باران نور و رحمت و احـسان گرفته مـیبـارد انـوار کـرم از هـر کــرانـه شبهای دلـگـيـر زمين پـايـان گرفـته از سـوی جـنّت سـورۀ ياسـين رسـيده خاک مـديـنه عـطـر الـرّحـمان گرفته داده خـدا ماهی به خـورشـيد رئوفـش آرى دعـای حـضـرت جـانـان گرفـته نـسـل امـامـت مـیشـود پـايـنـده با او از برکـتش دلهای شيعـه جان گرفـته او میرسد جـود و سخا معـنا بـگـیرد در قلب عـالم نور و رحمت پا بگیرد عـالم همه قـطـره اگر دريا تو هـستی کل خـلائق عـبـد اگر مـولا تو هـستی فـيـض وجـود تـوست رزق اهل دنـيـا بــاران جــود عـالـم بـالا تـو هــسـتـی مانـدهست ابتـر، کـيدِ بدخـواهان شيعه روشنترين تـفسير أعـطـينا تو هستی مانـنـد کـوثـر چـشـمـۀ جـاری نـوری با اين حـساب آئـيـنۀ زهـرا تو هـستی ای که دل از بابـا ربـوده خـنـدههـایت آرامـش هـر لحـظـۀ بـابـا تـو هـسـتـی ابن الـرضایـی، تو کـريم بن کـريـمی ما چـون گـدایی یا اسـیـری یا یـتـیمی چشمان تو خورشيد هر اهل يقينیست چشمان تو جنت! نه جـنّتآفـرينیست با عشق تو قـلـبی نـمیسوزد در آتش در هر نگـاه روشنت خُلـدِ بريـنیست گـويا گره خورده دلـم با عـرش اعلی هر رشته از مهر شما حبلالمتينیست من روزی هر سـالـهام را از تو دارم چشمان من بر دستهای نازنيـنیست جـود تـو دارد جـلـوههـای هـل اَتـایـی مـولا! شـفـيـع مـا بـه درگـاه خــدايـی هر شب دل من سائل باب المراد است آنجا که حاجتمند درگاهـش زياد است آنـجـا که امـيـد و پـنــاه آخــر مـاسـت آنجا که اوج هر توسل « يا جواد» است جـز آسـتــان تـو پـنـاهـی کـه نـداريـم اين اسـتـغـاثـه بـا تـمـام اعـتـقـاد است در مشهد خورشيد ايران هم که هستيم دلهـای ما پـروانۀ بـاب الجـواد است هر شب دل من در هوای کاظمين است در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است
: امتیاز
|
مدح حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
بُـرونِ در بِـنـه اینجـا هـوای دنـیا را درآ به محـفـل و برگیر زاد عـقـبا را بـگـیـر سـاغـر پُـر از مـیِ ولایت را گذار بر دگران خوان « منّ و سلوی» را به زیر سایۀ نخـلی نشین که پرتو آن به زیر سایه گرفتهست نخل طوبا را درآ به وادی ایمن که نخل طور اینجاست بـیـار دیـدۀ پــاک و نـگــر تـجــلّا را بــیـا در آیــنــۀ طـلـعـتِ امــام جــواد بـبـیـن هـرآیـنـه انـوار حـقتـعـالی را بخواه هر چه که خواهی مراد خود ز جواد بخواه حاجت و بشنو ندای بُـشری را شـفـیع ساز به درگـاه حـق، امام نُهُـم جـواد، نـوگُـلِ بـاغ عـلـیِ مـوسـی را تقی که دوخـته خیاط لمیـزل از لطف به قـد سـرو رسـایش لـبـاس تـقـوا را به غیر نخلِ امامت به بـوستانِ وجود نــیــاورد بَــرِ آرامــش و تـــســلّا را
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
دست کـریـم، روزی من را زیـاد داد آبـی طـلـب نـکـردم و دیـدم مُـراد داد شکـر خـدا که فـاطـمه در راه بنـدگی کـار مـرا حـوالـه به خـیـرالـعـبـاد داد اینـجـا اگـر تـمـام گـداها نـظـر شـدنـد نـزد کـریـم تـحـفـۀ بـهــتـر مـیآورنـد کاسه گـلاب ناب ز قـمـصر میآورند از سـوی عــرش آمـده دردانـۀ رضـا صحرا چقدر صورت لیلا کشیده است مجنون منم که دیده به دریا کشیده است هر کس شده هـوایی و دلـدادۀ حـسـین یک بام دارد و دو هوا، غیر این که نیست صحن شماست صحن رضا، غیر این که نیست پـس بـاز هـم بـیـا و جـواب مــرا بـده
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
به مسکینی قناعت کرده بودم کرد سلطانم امیـرم چون اسـیرِ طُرِّۀ گـیسویِ جانـانم اگر دیـوانۀ کویِ تو باشم بهتر است آقا تو ما را زیرِ بال و پر گرفتی و پَری دادی غلامت بودم آقاجان مدالِ مِهتری دادی نَه زیبایم نَه خوش آوا ولی میخوانَمت آری صدایم در نمیآیـد مگر در مدحِ مولایم به عزّت میرسم چون در حرم مجنون و شیدایم همین که گفتم از دُردانهاش دُر در کلامم ریخت منم مستِ علی موسیالرضا پابستِ این دربار غلامی از غلامانِ علی سلطانِ مردم دار مریدِ آل و ایلِ مرتضی هستم خدا را شکر هزاران بار از جودِ جوادِ ابن الرضا گفتم به هر که مدحِ او خواند از تهِ دل مَرحباٰ گفتم الهـی شکـر از روزِ تـولّد کـاظـمیـنیام تمامِ سال گـفتم یا حـسین این آخرِ سالی رفـیقـانم حرم هستـند اما جایِ من خالی مناجاتی به رنگِ خون شد از لبهایِ تو جاری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
من از ازل گـدایـم و او از ازل جـواد مثل رضا و مثل خودش بیبَـدَل جواد صَلِّ عَـلی مُحـمّد و صَلِّ عَلیَ الجَـواد دسـت خُـداسـت دسـت امـامِ جـوادِ من عرش خُـداست روضۀ باب المُرادِ من او را دلـیـل بـارش بـاران نـوشـتـهانـد در مـدح او مـلائکـه قـرآن نـوشـتهاند با مَست حُبِّ او سخن از مُستَحَب مگو شهد لبش که هست به ما از رُطب مگو دل یا کریم گفت و زبان یا جواد گفت باید نـیاز خـویش به بـابُ الـمراد گفت مـائـیـم سـائـل سـر بــازار کـاظـمـیـن هـستـیم تا هـمیـشه بـدهـکـار کاظـمین تنهـا به بـذل دست تو دارد نظـر فقـیر اینجـا نیامـدهست پی سـیم و زَر فـقـیر ای دل بـه شـادی دل آل عـبـا بـخـوان پیـوسـته با اهالی ارض و سما بخوان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای بــاب حــوائــجِ الــی الله در مـلـک خــدا امــام آگــاه سـلـطــان اُمــم امــام قــرآن سـر تـا بـه قـدم تـمـام قـرآن ای دیـدۀ دل چــراغ نـوری موسـای هـزار کـوه طوری قـبـر تو چـراغ اهل بـیـتـش صحـن تو بـهـشت آفـرینـش کعبه است هماره زیر دِینت تـعـظـیم کـند به کـاظـمـینت در حـبس، به نه سپهر ناظم مشهـورتر از هـمه به کاظم زندان تو رشک طـور ایمن موسات به کف گرفته دامن عیسی به فـراز چرخ چارم بـر روی تو میزنـد تـبـسّـم زنـجـیر تـو رشـتۀ وصالت زنـدان شـده شـاهـد جـلالـت حبس تو نهان ز چشم یاران از اشگ شبت ستاره باران با آن که نـبـد ره خـروجـت میبـود هـزارهـا عـروجـت خصم ار چه به گردنت غل انداخت سجّاده ز گریهات گُل انداخت زنـدان تو مـحـفـل دعـا بود مـیـعـاد گـه تـو و خــدا بـود معـراج تو در دل سیه چـال میکرد نـمـاز با دمت حـال لبهای تو بوسه گاه تکـبیر زندان به دعات گشت تطهیر زنـجـیر تو کـائـنات را دِین حـبس تو مقـام قاب قـوسین ای روح لطـیف رنجـه دیده هر صبح و مسا شکنجه دیده ای پـاسـخ مهـربـانیت قـهـر ای قـلب تو پاره پاره از ره بیجرم و گنه عدو تو را کشت ای یوسف فاطمه چرا کشت چون جدّ غریب خود به گودال پـرپـر زده در دل سیه چال آگاه ز غربت تو کس نیست جز مشت پریت در قفس نیست ای شسته به اشگ، تربت تو تـشیـیع تو شـرح غـربت تو آخـر بـدنـت به اوج عــزّت تشییع شد ای غریب عترت بـردنـد تـنـت چـو آیت نـور با غسل و کفن به جانب گور کـردنـد ز پـیکـر تو تجـلـیل میرفت به عرش بانگ تهلیل بس نوحه که در غمت سرودند زنجـیر ز گـردنت گـشودنـد با آن هـمه زخـم حلـقـۀ غُـل گـردیـد نـثـار پیـکـرت گُـل دیگر نـزدند بر تـنت سـنگ از خون جبین نشد رخت رنگ دیگر به سرت نخورد شمشیر دیگر به دلت نزد کسی تیر دیگـر نبـرید کس سـرت را در خـون نکـشید پیکرت را دیگـر سر تو نرفـت بر نـی در طشت طلا و مجلس می بُـردند به دوش پـیکـرت را دیـگـر نـزدنـد دخـتــرت را دارم به دل آه سیـنه سـوزی چون روز حسین نیست روزی تا شعـلـۀ دل ز سـینه خـیزد «میثم» به حسین اشگ ریزد
: امتیاز
|