کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : قصیده    

همینکه زود بمیرم بِجای تو، کافی‌ست            همینکه جان بدهم در عزای تو، کافی‌ست

بـرای هـر تـپـشِ من تـبـسـمی بس بود            برای هر نفـسِ من هـوایِ تو کافی‌ست


قسم به نقطۀ فاءِ تو کارِ من گـیر است            بـرای نـافـلـه‌هـایم هـجای تـو کافی‌ست

مدیـنه سـیر شده؛ شهـرِ دیگـری برویم            چه غم که گفته اگر های‌هایِ تو کافی‌ست

بـرای سـاخـتـنـم بـا غـمِ مـدیـنـه بـمـان            بـرای سـوخـتـنم انـزوای تو کـافی‌ست

بمـان که با تو بـمـانـد تـوان به زانـویم            بمان که بی‌کسیِ مرتضایِ تو کافی‌ست

بــمـان و آه بـکـش بـا خــیـالِ قــنـداقـه            برای محسنم این لای لایِ تو کافی‌ست

بـرای آنکه بفـهـمـم چه آمـده به سـرت            لباسِ سرخِ تو کافی‌است جایِ تو کافی‌ست

صـدای آیــنـۀ خُــرد مـی‌دهـی ای وای            به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافی‌ست

خـجـالـتـم نـده با این نَـفَس نَـفَس زدنت            که وضعِ سینه‌ات از وای وایِ تو کافی‌ست

نمی‌رسـید به من زورشان و فـهـمیـدند            برای کُـشتـنِ من ماجرای تو کافی‌ست

تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود            کسی نگفت که حالِ عزای تو کافی‌ست

کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست            کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافی‌ست

کسی نگـفت مغـیره به تازیـانه مکـوب            کسی نگفت که برگی برای تو کافی‌ست

کسی نگفت که قـنـفـذ غلاف را بردار            نزن نزن نزن این ضربه‌های تو کافی‌ست

کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر            که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافی‌ست

تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم            تو را زدن همین هفت جایِ تو کافی‌ست

تو را زدنـد و لـبِ تو نـکـرد نـفـریـنی            که آهی از تو برای خدای تو کافی‌ست

********

پس از تو دخـتـرِ تو داد می‌زنـد نزنـید            حـسین داغ تو واغـربتای تو کافی‌ست

برای آنکه سـپـاهی غـنـیـمـتت بـبـرنـد            هـزارو نهصد پنجاه جای تو کافی‌ست

گـلـیم، پاره عـبایی، حـصیر، زیرانداز            یکی اگر که شود بوریایِ تو کافی‌ست

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را           کز آتش دل کرده‌ام روشن چراغ آه را

از بسکه دود آه من گـردید سدّ راه من           در کوچه‌های شهر خود گم کردم امشب راه را


گفتم به شب زاری کنم خون جگر جاری کنم           صبح آمد و دادم ز کف این رشته کوتاه را

باید که اسرار درون از سینه‌ام ناید برون           ورنه به آتش می‌کشم با ناله مهر و ماه، را

از شدت اندوه و غم ریزد نیستان را بهم           در بند بیند شیر اگر بر جای خود روباه را

تا محرم اسرار من با بذل جان شد یار من           بر راز گوئی، کرده‌ام پیدا درون چاه، را

رزم آوری آزاده‌ام امـا ز پــا افــتـاده‌ام           زیرا که از کف داده‌ام دخت رسول الله را

هر گه که با سوز درون از خانه می آیم برون           چشمم شود دریای خون بینم چو آن درگاه را

میثم اگر روشن دلی خوش دار کز راه علی           دشـمن به آگـاهی برد یـاران نا آگـاه را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

الله اکبر! فـاطـمه بـال و پـرش سوخت            جان مدینه سوخت و پیغمبرش سوخت

الـلـه شــد مــحــصــور در الّا و لابــد            زهرا ولایت داشت پای حیدرش سوخت


با « اَشهـدُ اَنَّ مُحـمّد» رفـت از هـوش            بر روی جسم نیمه جانش دخترش سوخت

پـهـلـو به پـهـلـو کـاشـکـی می‌شـد اقـلاً            هرکس کنارش بود، پای بسترش سوخت

رویـش نـشد زهــرا بـگـویـد بـا مـؤذّن            یک سوم از تفسیرهای کوثرش سوخت

رویش نـشد زهـرا بگـوید پـشت آن در            راهش به آتش خورده بود و معجرش سوخت

حَیَّ عَلی خَیرِ العَـمَل”! بس کن مؤذّن            ارباب دیده پشت آن در، مادرش سوخت

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از برم بانویِ خوبی‌ها به دریا می‌روی؟            کنده‌ای از خاک و تا عرشِ معّلا می‌روی؟

لحظه‌هایِ آخر است پنهان نکن رخسارِ خود            فارغ از دلبستگی از دارِ دنیا می‌روی؟


خنده‌هایِ تلخِ تو بدجور حالم را گرفت            روحِ من، ریحانِ من تا سمتِ طاها می‌روی؟

هیچ می‌دانی پس از تو مرتضی دق می‌کند؟            از کنارِ من به سرعت، جانِ زهرا می‌روی؟

بی‌بی عالم! حلالم کن که در پیشم زدند            با تنی غرقِ کبود و پُر ز غم‌ها می‌روی؟

کودکانت را ببین افتاده‌اند سر خورده‌اند            بی‌حسین و زینبت بانو تو آیا می‌روی؟

اندکی آرام تر؛ تعجیلِ تو از بهرِ چیست؟            بی‌هیاهو در دلِ تاریکِ شبها می‌روی؟

کاش می‌مـردم نمی‌دیـدم پرِ پـروازِ تو            از برم پرپر زنان بالا و بالا می‌روی؟

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آدم که عاشق می‌شود فکر خطر نیست            در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست

»دربدری دارد به دنبال خودش عشق«            عاشق نـبوده آنکـسی که دربـدر نیست


پـشت سـر پـروانـه دریـا هـم بـریـزی            پـروانه برگـشتی نـدارد تا سحر نیست

پـروانه را دیـدم که خاکـسترنـشین شد            پروانه یادم داده عـاشق فکر پر نیست

قـدر جـوانی را بـدان و گریه کن باش            من شک ندارم وقت پیری بی‌اثر نیست

من گریه کردم هر کجا، قـلـبم شکسته            پس گریه‌های من کم از شق القمر نیست

گـریه بـرای ایـن تـبـار مـحـتـرم بـود!            سرتا سرش سود است و اصلاً هم ضرر نیست

غیر از تو خرج هرکه شد خونش هدر رفت            خونی که می‌ریزم به پات اسمش هدر نیست

دارم مــقــرب مـی‌شـوم بـیـن گـدایــان            با این که در عالم گدائی معـتبر نیست

این کاسه را باید پُر از مهر عـلی کرد            اینجا گدا اصلا به فکر سیم و زر نیست

بنـشین و اینجا گریه کن آن جا بخندی            فردا که محشر شد خبر از چشم تر نیست

حـتی صدایـش در نـیـامد پـشت آن در            جانم به زهرا که مثالش در بشر نیست

آتش به دامـانش گرفـت پایش نـلـرزید            گفتم کسی که عاشق است فکر خطر نیست

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد رضایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقتی که بغض گریه درون صدا شکست            انگار پایه‌های عرش، به دست خدا شکست

تقدیر دل، شـکـسـتـه شـدن بـود از ازل            از ابـتـدا شـکـست که تا انتـها شکـست


آن قـدر پـرده‌هـای غـم او ضـخـیم بـود            حتی در این مواجهـه باد صبا شکـست

این اشـک و آه، منـتـظـر یک اشاره‌اند            در شور روضه‌هاست که آب و هوا شکست

باید پس از دوماه عـزا، تازه گریه کرد            تازه حریم حـرمت خـیـرالـنـسا شکست

این غـم کجا برم که پس از رحلت نبی            سنگ سـقـیـفه سـیـنۀ آئـیـنه را شکـست

هر قطره‌ای که می‌تکد از چشم‌های ما            دارد به لب سؤال که آن در چرا شکست؟

هیزم، غلاف، میخ و دری نیمه سوخته            بازو جدا و سیـنه و پهـلو جدا شکـست

دسـت دعـا گـرفـت بـگـویـد کـه یـا إلـه            حــتـی إلـه نـیـز مـیـان دعــا شـکـسـت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور  انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ بر خلاف تصومر عمومی فاجعه حمله به خانۀ حضرت زهرا و جسارت به ایشان  در دهه اول ماه ربیع الأمول نبوده است بلکه بر اساس اسناد تاریخی قطعا بعد از غصب فدک و خطبه حضرت در مسجد النبی و حداقل در دهه های بعدی ماه ربیع الأول بوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تـنـهـا سـه روز بـعـد نـبـی، اول ربـیـع            سنگ سـقـیـفه سـیـنۀ آئـیـنه را شکـست

باید پس از دوماه عـزا، تازه گریه کرد            تازه حریم حـرمت خـیـرالـنـسا شکست

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پُر شدم از غصّه و اندوه و غم بانوی من            پیکرت بدجـور پیچـیده بهـم بانوی من

این کبـودی‌ها؛ تـوانم را ربـوده فاطمه            تار می‌بیـنم تنت را؛ محـترم بانوی من


پوستی بر استخوانت مانده بود و آب شد            کن دعا! تا زودتر بر تو رسم بانوی من

سینه‌ام تنگ و نفس تنگ و دو چشمم لاله‌گون            دیده وا کن زنده‌ام گردان به دم بانوی من

خونِ پهلوی تو با آب روان مخلوط شد            من گریبان خودم را می‌درم بانوی من

لیلۀ قدر علی مخفی شدی در زیر خاک            تا بگویند: شیعیان ای بی‌حرم بانوی من

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن، مغایرت با روایات معتبر و عدم رعایت شأن حضرت زهرا حذف شد

وقت غسلت آمده، دستم به گیسویت رسید            گیسوانت از چه رو گردیده کم بانوی من؟

جای سالم نیست در روی تنت صدیقه‌ام            چون بنفشه شد سرت تا به قدم بانوی من

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تصویرِ هجرِ تو که به ذهنم خطور کرد            آهِ فــراق «آیـنـه‌ام » را نَــمــور کـرد

جز اشک چیست چارۀ یوسف‌ندیده‌ها!            یعـقـوبِ چشم‌هایِ مرا گریه کور کرد


بین من و تو پردۀ عـصیان حجاب شد            ما را گـناه‌کـاری‌مـان از تـو دور کرد

یک‌بـار هـم گـنـاه مـرا رویِ من بـیار            آخر خـدا چِـقَـدر شما را صـبـور کرد

در راه دوست هرچه هزینه دَهی، کم است            اصلاً به پـای یـار نـبـاید قـصور کـرد

تمـرین “سـوخـتن” به تـماشا نـمی‌شود            باید مـیان شـعـله همین را مـرور کرد

مست از شرابِ عشق به آغوش شمع تاخت            پروانه سوخت، مِیکده را غرق نور کرد

گاهی صلاح طفل به تـنبـیهِ والد است            باید به سـر به راه شدن گـاه زور کرد

دست از تَعَلُّقات بِکش، وصل را بگیر            رودی به بحر ریخت که از شِن عبور کرد

شرط ورود وادی حق؛ پابرهنگی است            باید کـلـیـم‌وار عـزیـمت به طـور کرد

هجـران بس است ای پسر فـاطمه، بیا            شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد!

ما را به حق روضۀ زهرا، درست کن            حوریّه‌ای که در دل آتـش ظهـور کرد

آئـیـنـۀ زلال نـبـی پـشـت در شـکـست            این شیشه را چگونه علی جمع و جور کرد!؟

: امتیاز

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یار ما هر نیمه‌شب که بر سر سجاده است            آنقـدر آقـاست یاد قوم نوکـرزاده است

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست            ما نمی‌خواهیم ورنه لطف او آماده است


گریه‌هایم کم شده یعنی که بی‌برکت شدم            بی‌حیایی من آخر کار دستم داده است

به دل سنگی من این حرفها سودی نکرد            حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است

امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم            کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است

در تمام سالها من فکر خود بودم ولی            او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است

فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید            قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است

بوی دود از خانه مولا به عالم می‌رسد            بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حمید محبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

فـاطمیه به خـدا بـزم خـدای زهـراست            روضه و نوحه و اشکم به عزای زهراست

یک به یک فوج ملائک به زمین می‌آیند            با ادب بر لبشان ذکر و نوای زهراست


اگر از چشمِ دِلت بِنگَری و گوش کنی            کل عالم به خدا غـرقِ ندایِ زهراست

هر که نوکر شده از بهر عزایِ زهرا            در قیامت به خدا تحتِ لوایِ زهراست

نیست بالاتر از این غم به خدا هیچ غمی            رنگ خونی که به میخ است برای زهراست

ای خدا شاد نما قلبِ حسن،قلب حسین            شادی زینب و آنها به شِفایِ زهراست

شکرُلِالله که به این فاطمیه عمر رسید            این کرَم از کرَمُ لطفُ عطایِ زهراست

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کار داریم در این شعـر فـراوان با دَر            گـوئـیا خورده گره با غـزلِ مولا، در

وَ قـسم بَر ترکِ کعـبه که حتی دیـوار            می‌شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در


جـانـشینِ نـبـی‌الله که شـد روزِ غـدیـر            خستـگی‌های پیـمبـر همه شد یکجا در

شهر علم است نبی شهرِ طرب انگیزی            که برایش به خدا هست عـلی تنها در

می‌نشـستند یتیمان همه شب منتـظرش            خـیـره بر در هـمگی تا بـزنـد بابا در

چیره بر قـلعـۀ قلبِ همِگـان شد وقـتی            کَـنده شد با دَمِ یا فـاطـمه‌اش از جا در

شُد دَرِ قـلعه ز جا کَـنده ولی مرغِ دلم            ناخـود آگـاه سفـر می‌کـند از در تا در

نکـند در غـزلـم بـسـته شود دسـتانـش            نـکـنـد در غـزلـم بـاز شـود بـا پـا در

میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد            او کنون تکـیه به دیوار نـماید یا در؟!

آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه            فکـر کـردند که دیـوار یکی شد با در

آه! سادات ببـخشـند ولی خـورد زمین            در همین فاصله هم کنده شد از لولا در

رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا            تـا که افـتـاد بـه رویِ بـدنِ زهــرا در

بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی            وسـطِ روضه دلـم گـفت بگـویم مـادر

کربلا جلوۀ هفـتاد وسه تَن می‌شد اگر            انـدکی تاب می‌آورد در آن غـوغا در

آه! ای فاطـمه؛ ای عـلتِ لبـخـندِ عـلی            رفتی و بعـدِ تو انداخت زِ پا او را در

ما فـقـیـریم و یـتـیـمـیم و اسـیریم همه            جز تو فـریادرسی نیست بیا بُگْـشا در

با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه            تا کـمی بـاز کـند روی هـمه دنـیـا در

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد            او کنون تکـیه به دیوار نـماید یا در؟!

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : غزل

هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم            تا فـاطـمه را داریم محـبوبه درگـاهـیم

از آتـش دوزخ مـا داریـم امــان نـامـه            از معـجـزۂ نـام پُـر بـرکـتـش آگـاهـیـم


ایکاش دو روزی در همسایگی‌اش بودیم            عمریست که غمگین از این حسرتِ جانکاهیم

تا ذکر قنوت او از جان برسد بر گوش            محتاجِ دعا بیدار؛ شب تا به سحرگاهیم

ما داغِ جوان دیدیم! عمریست عزادارِ            آن مادر مظلـوم و عـمرِ کم و کوتاهیم

ای بشکـند آن دستِ بیعـت شکـنِ ظالم            بی‌طاقت و بی‌تاب از آن سیلیِ ناگاهیم

ما را غم سنگینِ «یا فضه خُذینی» کشت            دلسوخـته داغِ شـش مـاهۀ دلخـواهـیـم

پیراهن مشکی را با اشک به تن کردیم            ما إذن عزاداری از فاطمه می‌خواهیم!

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تـا کـی مـدافـع پــدرم بـیـن بــسـتــری            مادر، گمان کنم دو سه روزی است بهتری

مشغول کارِ خانه شدی بعد رفت و روب            شانه زدی به مویم و گفتی چه دختری


خـنده نشـسته کنج لبت خاک می‌خورد            پاخـورده‌تـر شـده دل تـنـگـم ز پـادری

سنگین شده دو چشم ورم کرده‌ات چقدر            سنگـین شده به شـانـۀ من بـار مـادری

روی قنوت دست شکسته، به نیمه‌شب            داری دعـای خـانم هـمـسـایه مـی‌بـری

اینجا کسی که نیست بـبـیند چه دیـده‌ام            یک جلوه کن ببینمت از زیر روسری

امن یجـیب دخـتر تو بی‌جـواب نیـست            حال تو خوب می‌شود این روز آخری

بیـهـوده نیست مثل کـبوتر نـشـسـته‌ای            داری چو پلک خسته‌ات انگار، می‌پری

بـاور نـمی‌کـنم که شـدی رفـتـنی دگـر            خط می‌کشم به آخر این شعر سرسری

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تـا کـی مـدافـع حـرمـم بـیـن بــسـتـری         مادر، گمان کنم دو سه روزی است بهتری

روی قنوت دست شکسته، دو سه شب است         داری دعـای خـانم هـمـسـایه مـی‌بـری

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

من مانـدم و حالا کـبودی‌های چشمت            باید چـگـونه آب ریـزم پـای چـشـمت

از زخـم‌های نـیـلی‌ات شرمـنده هـستم            مخصوصأ از این زخم‌های پای چشمت


می‌خـواستی با چـادرت با من نگویی            از مـاجـرای سـرخی دریـای چـشمت

تا خـون نـریـزد بـاز از پـلـک تـر تو            می‌ریـزم آب آرام بر بـالای چـشـمت

ای‌کـاش مـا بـیـن در و دیـوار و آتـش            چشمان من می‌سوخت آنجا جای چشمت

افـتادم از پـا، پای غـسـلت تا که دیـدم            تغـیـیر کرده اینچـنین سیـمای چشمت

دستی که زینت های گوشت را شکسته            دیگر چه خواهد کرد با حورای چشمت؟

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خـمـوشـم و نَـفَـسَـم در شـماره افـتـاده            که روی خـاک مـرا مـاهـپـاره افـتاده

سپهر در دم و قلبم ز غصه پاره شده            کـه مـاه پـاره مـن بـا سـتـاره، افـتـاده


کنار قـبر تو خـامـوشم و چنان سوزم            که آتـش از جـگـرم در شـراره افتاده

اگر چه کرد غم مصطفی زمین گیرش            عـلی به مرگ تو از پا دوباره، افتاده

وصیت تو مرا کرده آنچنان خامـوش            که کـار حـرف زدن با اشـاره افـتـاده

بوصف غربتم این قصه بس که با سیلی            ز گـوش هـمـسر من گـوشـواره افتاده

به جز تو در دل شب با چه کس توانم گفت            که چاره ساز دو عـالـم ز چاره افتاده

قسم به فاطمه «میثم» لب از سخن بربند            که شعـله بر جگـر سنگ خـاره افتاده

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدرضا موید نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای با خـبر ز درد و غـم بی‌شمار من!            برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من

رفـتی ز دیـدۀ من و، از دل نمی‌روی            حس می‌کنم همیشه تویی در کنار من


شیرینی حیات من، ای بَضعَةُ الرّسول!            تلـخ‌ست با غـمت همه لیل و نهار من

خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من            گریَم از این‌که طول کشد روزگار من

مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک            افتد ز گریه، غـصّۀ دیگر به کار من

خواهم ز کودکان تو پنهـان گـریـستن            اما غـمـت ربوده ز کـف اخـتـیار من

این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر            کـمـتـر به قـتـلگـاه تو افـتـد گـذار من

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

شـبـانـه آسـمـانـش خـاک مـی‌شـد            نه زهرا، بلکه جانش خاک می‌شد

چه خاکِ آتـشـیـنی داشـت زهـرا            دگر روح و روانش خاک می‌شد


تـلاقـی داشت نـورش با کـبـودی            علی، رنگین کمانش خاک می‌شد

عـلـیِ پـهـلـوان خـانـه نـشـیـن شد            که دیگـر قـهرمانش خاک می‌شد

دگــر آمــادهٔ پــیــری‌سـت مـــولا            که بـانـویِ جـوانش خـاک می‌شد

عـلی از غـربـتـش زانو بغل کرد            به قـبـرِ بی‌نـشـانـش خـاک می‌شد

خزان رنگ رخش را بس که برده است            گمان می‌رفت زهرا سالخورده است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

نیست کاری بهتر از خدمت برای فاطمه            نیست مُزدی بهتر از مزدِ عزای فاطمه

از تـمامِ نوکری شد اَفـضل الاعـمال ما            قطره اشکِ ریخته در روضه‌های فاطمه


از ازل تا روزِ محشر جملگی ما را بس است            از مَناصِب، مَنصبِ عبد و گدای فاطمه

هست در روزِ قیامت روسپید و سربلند            هرکسی پشتِ سرش بوده دعای فاطمه

مادرم زهـرا و بـابـایم شده شـاهِ نـجـف            هم به قربانِ علی جان، هم فدای فاطمه

هست تا وقتی که جنّت زیر پای مادران            جنت الاعـلاست قـطعاً زیر پای فاطمه

خواسته در زندگی‌اش هرچه حیدر خواسته            نیست جز ذکـر عـلی در ربـنای فاطمه

مانده ازظلم وجفا، غصبِ فدک، خواری به چشم            اسـتخـوانی در گـلوی مـرتضای فاطمه

بـاز کـن در را دوبـاره فـاطـمـیـه آمـده            می‌رسد انگـار از کوچه صدای فاطـمه

روزی گریه کنان را می‌دهد زهرا خودش            می‌رسـد دسـتم بـراتِ کـربلای فـاطـمه

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با سلمان در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

تویی که یاور و مـنّای احـمدی سلمان            چرا به گریه فـتادی، مـردّدی سـلـمان
بیا به داخل خـانه، خوش آمدی سلمان            چه خوب شد که سری هم به ما زدی سلمان


درست آمـده‌ای! خـانۀ عـلی اینجـاست
درست آمده‌ای! این گرفته رو زهراست

عزای صاحب عزا را کسی نمی‌خواهد            بـیا که خاطـر ما را کسی نـمی‌خـواهد
عـلـی ولی خـدا را کسی نـمی‌خـواهـد            مریض هست و شفا را کسی نمی‌خواهد
درون سیـنه‌شـان ارزنی ارادت نیست
خـداوکیل، کسی نیـتـش عـیادت نیست

مگو که چشمِ منِ زار، خون گرفته چرا            مگو که خانه‌ام این بار، خون گرفته چرا
مگو که این در و دیوار، خون گرفته چرا            مگو که بستر بیمار، خون گرفته چرا
سئوال کن که چه دیدند فضه و اسماء
سئوال کن ولی از من نه؛ از خود زهرا

به قدر غایت یک مرد، پای من جنگید            زمین نخورد و به پای ولای من جنگید
ز ذوالفـقـار، فـراتر برای من جـنگـید            چو صبر دست مرا بست، جای من جنگید
نداشت دشـمـن حـیـدر، تـصور زهـرا
بـبـین پـنـاه گـرفـتـم بـه چــادر زهــرا

دعـای فـاطـمه‌ام را گـذاشتم مسـکـوت            گمان کنم که هوایی شده رود لاهـوت
وصیتی شده دیشب، که مانده‌ام مبهوت            بیا بگو که بسازم چگـونه یک تابـوت
بـیـا که راز دلـم را به چـاه مـی‌گـویـم
بـبـین چگـونه شده رو به قـبـله بانـویم

: امتیاز

ذکر مصائب جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بستر شهادت

شاعر : محمد داوری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آورده هـیزم کـافـری لشکـر کشیده            آتـش به درب خـانـۀ حـیـدر کـشیده

با ضربۀ سنگین پا بر پهلـوی یاس            زخـم عـمیـقی مـیخ روی در کشیده


از شـاخـۀ طـوبـای بــاغ آل احـمـد            مـسـمـار خـانـه مـیـوۀ نـوبـر کشیده

بر ماه رویش ضرب دست بی‌حیایی            نـقـش رکاب چـند انـگـشـتر کـشیده

پـهـلو به پهلو تا شده با خـون پهـلو            گل های سرخی بر روی بستر کشیده

آید صدای استخوان از سینه هربار            خود را به بستر جانب دیگر کشیده

تا چشم بسته ریخته قـلب حـسیـنـش            گوید به خود مـادر مـبادا پر کشیده

تا روی زردش را نبـیـنـد زینب او            خوابیده بر روی سرش معجر کشیده

شد روضه خوان کربلا این روز و شب‌ها            آنجا که ناله روی تل خواهر کشیده

از بـوسـه‌های فـاطـمه دیگر نـبُّـرید            هر بار قـاتل تـیغ بر حـجـنر کشیده

آخر کلافه شد تنش را زیر و رو کرد            اینبار خـنجر را به پشت سر کشیده

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

از شـاخـۀ طـوبـای بــاغ آل احـمـد            مـسـمـار خـانـه مـیـوۀ نـوبـر کشیده

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عـلـت خـلـق مـاسـوا زهـراست            سـتـر نامـوس کـبریا زهـراست

بـر چـهــلـه نـشــیــنـی احــمــد            آنچـه دادنـد در حـرا زهـراست


می‌دهد جان، به مُرده تسبیحش            مُهـر تصدیق مرتضا زهراست

خــیــر دنــیــا و آخــرت داریـم            اولـین، آخـرین دعـا زهـراست

قـبـله در امـتـداد سـجـدۀ اوست            زمزم و مروه و صفا زهراست

ما گدائـیم هرکجا روضـه است            می‌نـشـیـنـیـم هرکجا زهـراست

چــادر او کـسـای او در حـشـر            خوشه چینِ صف جزا زهراست

نطق او خط به خطِّ قـرآن است            حـرف ما بعـد ربّـنـا زهـراست

آنکه با ناله می‌رسـد از عـرش            هر شب جمعه کـربلا زهراست

تــه گـودال، آســمــان لــرزیــد            صاحب حزن این صدا زهراست

او که می‌دیـد چـشم تـار حـسین            از دل تـیر و نیـزه‌ها زهراست

او که با دست و پـا زدن‌هـایش            می‌زند نـالـه پا به پا زهـراست

: امتیاز