- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ترسیم حالات پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
پـلـکهاى کـبـود خود وا کرد دور تا دور خـود تـمـاشا کرد اشک از گوشه دو چشمش ریخت گـریه بر گریههای زهرا کرد زیر لب یادى از خـدیجه نمود صحبت از آن انیس غم ها کرد پیر مرد عصا به دست حجاز بر دعـا دست خویش بالا کرد ثـقـلـیـن ایـن دو پـایـۀ دیـن را در نـظـام وجــود ابــقــا کــرد نور او در زمان جهـل و کـفر چـهـرۀ این زمـانـه زیـبـا کرد حرمت دخـتران زنده به گـور خون دل خورد تا که احیا کرد تا بگـوید عـلى امـام شـمـاست فکر یک دست خط و امضا کرد یک نفر گفت «الرجل یهجر» آتـش فــتــنـه را مـهـیــا کــرد لحـظۀ آخر این رسول غریب محشرى را ز گریه بر پا کرد نـگــران عـلی و زهــرا بــود نـظـرى بـر عـلـى تـنـهـا کـرد دست و بـازوى فـاطمه بوسید بعـد هم تـوصیه به مـولا کرد گـفت: زهرا امـانت است على جملهاش را عجـیب معـنا کرد پرده از روضهها کـنار کـشید رازهـاى نـگـفـتـه افــشـا کـرد گـفت باید عـلى تو صبـر کنى صحبت از ماجراى فردا کرد گـفت گـویا به چـشـم میبـیـنـم لـگـدى درب خـانه را وا کرد فـضه آمـد مـیان آتش و خـون جـسم پـامـال گـشـته پـیدا کرد بـار شـیـشه به پـشت در افـتاد باید این روضه را معـما کـرد بعد از آن گفت تازه: وای حسین روضههـایش ادامـه پـیدا کرد صحبت از آن بـریدن حـنجـر تـشـنه لب در کـنار دریـا کرد صحبت از نیـزه و لبان حسین صحبت نحـر آن گـلـو را کرد شـمر با لـشگـرى که تـرسـیده سـر ذبـح حـسـیـن دعـوا کـرد ضربههایی که پشت گردن خورد قـامـت دخــتــر مـرا تــا کـرد
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
یا عـلی بنـشـیـن کـنـارم، یـاریِ آلام کن سـیـنۀ سنگـین من را با حسین آرام کن غصهها دارم به سینه، دردها دارم به دل با حسن تسکین دلم را زین همه آلام کن دخـترم را بعدِ من داغِ فـراوان میرسد یـاریِ تـنهـا طرفـدارت در این ایـام کن محسنت را میکشند و همسرت را میزنند صبر کن، با تیغِ صبرت نصرتِ اسلام کن ریسمان بستـند بر دستت اگر نامردمان خویش را با غربت و مظلومیت همگام کن چونکه دیدی، دشمنان صحبت ز بیعت میکنند بـا قـیـامِ فـاطـمـه اسـلام را اکــرام کـن چون که دیدی، فاطمه صحبت ز نفرین میکند قـلـب او را با فَـرازی از اَذان آرام کـن چونکه دیدی، دینِ حق باقی بماند با سکوت زود بر خـانه نـشـینیِّ خـودت اقـدام کن آری از روز غدیر این نقشهها مشهود بود لیک با تـدبــیر، اهل فـتـنه را ناکـام کن غیرِ زهـرا و یتـیـمـانم نـداری هیچ یار بعد از این، پرهیز حتی از همه اَقوام کن غاصبین دین، بر من تهمتِ هذیان زنند بعدها با خـطبهات، تبـیـینِ این اِبهام کن ناریـان را از کـنار بـسترِ من دور ساز نوریان را همنشینِ من در این فرجام کن روح و ریحان مرا بنشان کـنارم یاعلی با شمـیمِ او مرا سوی جـنان اعـزام كن عَن قَریب اهل نفاق، آتش به بیتت میکِشند لاجرَم یاسِ کبودت را برون از دام کن میرود این شعـلهها تا خیمههای کربلا گـریه از حـالا بـرای غـارتِ ایـتـام کن میزند بر نیزهها، رأس حسینم را سنان تا ابـد لعـنت بر آن جـلادِ خـونآشام کن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای روشـنـی آیــنـه! ای آبــروی آب! اسلام تو حـل کرد هـمه مـسئـلهها را از چلّه نـشـینیِ حـرا، تا شب معـراج طی کردهای، ای روح دعا! مرحلهها را از بس که نوازش ز تو دیدند گل و خار برداشتی از روی زمین فـاصلهها را دلها همه پابـند به زنجـیر هوس بود از مِهـر شکـسـتی هـمهٔ سلـسـلهها را از خاک به افلاک رساندی به محبت بیزاد و سفـر مردم و بیراحلهها را رسم تو وفا بود و، نصیب تو جفا شد ای کرده نهان در دل شیدا، گِـلهها را دندان تو را گرچه شکستند، تو گفتی تـأثـیـر دعــای سـحـر و نـافـلـههـا را ای سنگ صبوری که پذیرفتهای از مِهر در خلوت خود تنگترین حوصلهها را گـلها همه دارند به رخ گـرد یتـیـمی آوارهٔ صحـرا مکـن این قـافـلـههـا را با زمـزمـهٔ وحـی به آوای دلانـگـیـز بـال و پـر پـرواز بده چـلـچـلـههـا را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را محمد آخرین برگ نبوت بود از این دفتر خدا میبندد از این لحظه دیگر دفتر خود را فلک میریزد امشب بر سر خود خاک عالم را ملک بر اشک چشمش میکشد بال و پر خود را یکی اناالیه راجعون روی لبش جاری ست یکی با گریه میگیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال میخواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گرد او هستند و میچرخد سرش سمتی که تنها و به تنهایی ببـیند حـیدر خود را علی ماند و فلانی با فلانی رفت، پیغمبر به دوش این و آن نگذاشت حتی پیکر خود را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از بس نبی به شخص علی التفات داشت حتی در احتضار هم از این صفات داشت خود چشمۀ حیات ولی تـشنۀ علیاست گـویـی از او ارادۀ آب حــیـات داشـت بوی علی شفای غم و درد مصطفاست ورنه رسول، پیش از اینها وفات داشت سینه به سیـنهاش دَم آخر نهاد و گـفت: هر کس که حیدریست در عالم نجات داشت هـذیان نداشت خـاتـم پیغـمبـران به لب ذکر علی در آن قـلم و آن دوات داشت محـراب را چو غیرِ عـلی دید در نماز او را به غِیظ بر حذر از آن صلات داشت محراب را به شأنِ علی دیده بود و بس آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت چون گفت راز خود درِ گوشی بفاطمه زهرای خسته، خنده ز شوق ممات داشت آغـوش میگـشود بـرای دو نـور عـین از بس به بوسۀ حـسنـین التـفات داشت با هر نظر حـبیب خـدا داشت نکـتهای امّـا نگـاه زیـنب کـبـری نـکـات داشت تا آخـرین نـفـس نـگـران حـسـیـن بـود گـاهی گـریـز روضۀ آب فـرات داشت در روزهای آخـر عـمـرش، بـقـیـع را آگـاه از مـصائب بعـد از وفـات داشت تازه غـم و مـصائب زهـرا شـروع شد آنکه به زیر سـایـه تـمام کُـرات داشت فـرمـود: دخـتـرم، بـخـدا مـیبـرم پـنـاه زان فتنه گر که نقشۀ سیلی برات داشت تو بازوی علی و علی بازوی خداست از بازوی شکـستۀ تو دین ثـبات داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امامُ الـرحـمـتِ اول و یا پیـغـمـبـرِ آخَـر امین خالق و مخلوق حتی بهر هر کافر همینست آنکه برحقش دهد موسی قسم، حق را که یارب از بلا و از عذاب قوم من بگذر ابالـزهـرا ابالـزُهـره ابالعـلـم و ابالعـالـم ابالقاسم محمد مصطفی هست و ابالکوثر تمام عمر لب نگشود بر نفرین این امت برای رحـمت پـروردگـار آمد پـیـام آور به زیر سنگ دندانش شکست و باز پی در پی لب پُر خون دعا میکرد دشمن را به چشم تر تجلی بخش نور معرفت باشد ز سر تا پا نشان از مهـربانیِ خـدا دارد ز پا تا سر خدا را بین که یک طفل یتیم و این همه شوکت بوَد خُلق عظیمش زینت هر مسجد و منبر همیشه در سلام او پیش دستی کرد حتی بر صغیر و پیر و بیمار و فقیر و خادم و نوکر محمد شهر عـلمِ عـالم امکان علی بابش در این ظلمت سرا او ماه و مهتابش بود حیدر بدون مرتضی راه ورودی نیست بر احمد محمد شاهراه عشق میباشد علی رهبر سلام ای مقصد و مقصود بر مخلوق و بر خالق سلام ای برترین عاشق وَ ای عبد خدا منظر به عزرائیل فرمودی مدارا کن بر این امت دلت شـور مرا میزد هـمیشه تا دم آخر جهان امروز پُر گشته ز سادات بنی الزهرا ندید این را اگر هرکس هوالغافل هو الابتر حَرایت پر ز حُر کرده عراق و شام و ایران را حرمها چون نگین است و فداییها چو انگشتر دلم راهی شد امشب تا مدینه گنبد خضرا کمی هم آنطرفتر بر مزار عترت اطهر میان بستـرت آرام جان، آرام جان دادى ولى آرامِ جانت نیمهجان شد پاى این بستر چه با حسرت دم آخر میان هم گره خورده نگـاه خـسـته بـابـا، نگـاه خـسـته دخـتـر براى بار آخر بوسهاى دادى تو بر دستِ همان زهرا که هم دختر ترا بوده است هم مادر ولى دستی که بوسیدی ردى برداشت در کوچه همان زهرا کتک خورد و زمین افتاد پشت در طناب دست مولا را کـشیدند آه در خانه چهل نامرد از یک سر، زنی دلخسته از یک سر به روی خاک بر میخواست و هی بر زمین میخورد کبوتر میخورد روی زمین وقتی بیفتد پر در اینجا مادری پشت پدر افتان و خیزان بود ولی در گوشه مقتل برادر بود و یک خواهر همان میخی که در سینه نشست و سینهها را سوخت گذشت ایام و شد نیزه گذشت ایام و شد خنجر گذشت ایام و زینب داد میزد آه یا جداه امان از کندی خنجر امان از گودی حنجر
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد روضه خوانی میکنم هر روز و شب در خلوتم روضۀ سنگین مادر حنجرم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رُخش دارد ضرر باد گلـبرگ گُـلِ پیـغـمـبرم را زخم کرد سـالها گـریان داغ ضربتِ آن سـیـلیام ضربهای محکم که رویِ مادرم را زخم کرد آتشِ این زهر آبی رویِ آتش بوده است آتشی دیگر دلِ شعـلهورم را زخـم کرد عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود مادرم در کوچه راه خانه را گم کرده بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـولای ما کـریـم ولـیکـن غـریب بود او دست گیر خلـق ولی بیحـبـیب بود بـا او مـدیـنـه شـد وطـن بـینـیــازهـا بعد از خـدا سخـاوت او بیرقـیب بود غیر از نمک به زخم دل خود دوا نداشت با آنکـه بر تـمـامی عـالـم طـبـیب بود از دشمنان که کـیـنۀ بسـیار دیده است در بین دوستان خودش هم غریب بود در کوچه زخـم خوردۀ لبخـند قـنفـذ و در خـانه هم اسـیر زنی نانـجـیب بود شرحش هزار روضۀ مکشوفه میشود در محـضر امام مـغـیره خـطـیب بود کابوس کوچه موی سرش را سفید کرد از کودکی ز حـادثهای بیشکـیب بود دستی سـیاه زنـدگیاش را سـیـاه کرد دستی که از مروت دل بینصیب بود دل خـونِ روزگار که در آخرین نفس پیش حسین راویِ شیب الخضیب بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت امام مجتبی علیهالسلام
خون میچکد حسن ز لب تو، سخن مگو گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو اصلا بیا به فکر خودت باش و این کفن اصلا بیا و روضه از این بیکفن مگو دیــدم تـن کـبــودت و آتـش گــرفـتـهام حالا تو از منی که شوم پـاره تن مگو مـادر به دست خواهرمان داد امانـتش از غـارت و نمـانـدن آن پیـرهن مگـو یک نانجـیب پست به پای تو زخـم زد امـا تو از گـلـوی من و نیـزهزن مگـو از غـارت تـنم سخـنی را وسط مکـش از دسته دسته روی سرم ریخـتن مگو وقتی به جای گل به تنت تـیر ریخـتـند از زیر نعـل مـانـدنم عـریان بدن مگو طشت مدیـنۀ تو کجا! طـشت من کجا! از خـیزران نشـسـتن بر این دهن مگو یوم الحسین گفتی و زینب ز تاب رفت دیگر تو از عزای حسین، ای حسن مگو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
در جمالش داشت انوار پیمبر را حسن همچو حیدر داشت عطر حیّ داور را حسن هر ملک با دیدن او گفته دارد بیگمان خلق و خوی مادرش زهرای اطهر را حسن تا شتر را روی خاک انداخت در جنگ جمل یاد اصحاب علی انداخت خیبر را حسن تا نبیند سائلش رنگ خجالت را به خود اکثرأ بخشیده مخفی کیسۀ زر را حسن از ازل فکـر گـداها بوده این شاه کریم تا ابد شرمندۀ خود کرده نوکر را حسن سخت میریزد به هم، آه بلندی میکشد تا مجسم میکند آن روز و آن در را حسن هر زمان از کوچهها رد شد دلش را غم گرفت یادگار از کوچه دارد دیدۀ تر را حسن از پدر هم بیشتر زانوی غـم کرده بغل بعد آنکه دیده نقش کوچه مادر را حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای مـرثـیهها اشک بـریـزید بـرایش خون گریه کنید دیدهها بهر عـزایش بر مرد غـریبی که به خود یار ندیده ای حنجرهها روضه بخوانید برایش حـتـماً شـده او مـحــتـرمِ دیـدهٔ زهـرا هر کس که حسن گشت به لب شور و نوایش مظلومتـرین زادۀ زهـرا شده مسموم زهری که بلا گشته ولی گشته دوایش کُـشتند ولی دست ز کـیـنه نکـشـیدند تیر است که آید عوض دستِ عطایش در لحظهٔ آخـر به برادر نگهـش بود چون نیست عزایی به بزرگیِ عزایش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کریم اگر که تویی ما همه گدای توأیم دوا اگر که تویی جمله، مبـتلای توأیم تو در مـیـان دل مـا قـدم زدی حـتـمـاً که در پـی دل و دنـبال رد پـای توأیم به روی سیـنۀ ماها نـوشـتهاند حـسنی همه برای حـسیناند و ما بـرای توأیم دو مـاه سـیـنهزنِ شـاه کـربـلا بـودیـم دو روز در همۀ سال در عزای توأیم خودت به زنـدگی ما حسین بخـشیدی همیشه و همه جا شامل عـطای تـوأیم دمی به سعی و صفای حسین مشغولیم دمی نـشـسـته و آرام در مـنـای تـوأیم شب شهادت مولای انس و جن حسن است ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است چـقدر رنـج کـشـیدی و باز دم نـزدی چه غصهها که تو دیدی و باز دم نزدی به جرم خوبی بیحد از آن جماعت پست چـقدر حرف شـنـیدی و باز دم نزدی به خـندههای پُر از درد، درد امّت را به جان خسته خریدی و باز دم نزدی جهـان چـشـید از آقـاییات ولی آقا… تو طعـمِ درد چـشیدی و باز دم نزدی به مـردمـان مـدیـنـه سـلام میکـردی جـواب هم نـشـنـیدی و بـاز دم نـزدی چقدر در وسـط کـوچـههای دلـتـنـگی به زخـم کهنه رسیدی و باز دم نزدی شب شهادت مولای انس و جن حسن است ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است نه اینکه زهر درآورده جان ز پیکر تو تو را زمین زده درد و عذاب مادر تو درست در وسط کوچه بود جان دادی که خورد دست کسی بر نقاب کوثر تو سه روز بعـد پیـمـبـر، خـبـیث امت با لـگـد شـکـست درِ خـانه را بـرابر تو خـبـر رسـید به گـوش تـمـام خـلق الله صحـابـه ریـخـته بر خـانۀ پیـمـبـر تو خدا به کس ندهد اینچـنین صحابی را غریب بوده در این شهر جد اطهر تو شب شهادت مولای انس و جن حسن است ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است هـنـوز نـالـۀ زهـرا بـه گـوش مـیآیـد صـدای زینب کـبری به گـوش میآید هـنوز هم که هـنوز است از دل خانه صدای غـربت مـولا به گـوش میآیـد ز آسـتـانـۀ در، نـالـههای مـحـسـن بـا صدای گـریـۀ بـابـا بـه گـوش مـیآیـد صـدای ضـرب لگـدهای دومـی دارد در آن شلوغی و دعوا به گوش میآید هزار و سیصد و اندی گذشته اما باز صدای هـیزم از آنجا به گـوش میآید مغـیره داد کـشـید و دل حـسن لـرزید صـدای نعـره زدنها به گـوش میآید شب شهادت مولای انس و جن حسن است ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بـا تـیـر آمـدنـد به تـشـیـیـع پـیـکـرت خون میگریست در غم تو چشم خواهرت عمریست روبه روی تو و چشمهای توست تـصـویـرِ گـوشـوارۀ زخـمی مـادرت ای راز دار فـاطـمه! یـادت نـمیرود مادر چگونه خورد زمین در برابرت در خـانه کاش مَـحـرَم اسـرار داشتی مثل ربـاب کاش وفـا داشت هـمسرت فـرمانـدهای غـریبتر از تو نـدیـدهایم از هم گسـست با طمع سکه لشکـرت معـلـوم شد از این جگـر پاره پارهات دیگر رسـیده است نـفـسهای آخـرت در کـربلا اگر چه نبودی خودت ولی پرپر شدند جـای تو گـلهای پرپـرت تاریخ را ورق بـزن و آخـرش بـبـین افـتاده است در دل صـحـرا بـرادرت
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نمیشد خالی از عَمّارها دور و برت، ایکاش یلی همتای اشتر داشتی در لشکرت، ایکاش سکوت محض اگر شد پاسخ هل من معین تو ملامتها نمیشد پاسخ چشم ترت، ایکاش تو را باور نخواهد کرد این شهر فریبآلود مدینه بیپناهت خواست اما همسرت، ایکاش برادر کوه بود و شانهاش از اشک تو لرزید خدا تسکین شود بر قلب خون خواهرت، ایکاش چگونه جسم تو تشییع شد سربسته میگویم شبیه فاطمه شب دفن میشد پیکرت، ایکاش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
هـوای خانۀ دل با وجود تو عـالیست نفس بکش که هوا با تو غرق خوشحالیست مـرا خــدا بـه هــوای تـو آفــریــد آقــا غـلامی سر کوی تو نیک اقـبـالیست قنوت هرشب من رنگ آسمان نگرفت دعای ناقص من مثل کـودک لالیست که الـتـماس بهـشـت از نگاهـتان دارد که در هوای تو محکوم بیپر و بالیست زمان کـنار تو خـیلی سـریع میگـذرد ولی بدون تو هر ثانیه خودش سالیست سپـاه چـشم تو با یک نگـاه فـتحـم کرد قـلـمـرو دل من سـرزمین اِشغـالیست حضور حُسن تو را دیدم و غـزل گفتم طلوع چشم تماشاییات عجب فالیست مـیــان مـجـلـس تـو ای بـرادر زیـنـب مدافعان حرم جایشان چقـدر خالیست حَسن نـوشـتم و دیدم کـریم میخـوانند کـتاب لطف تو را از قـدیم میخـوانند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ایل و تـبـار تو هـمه از سـفـرهدارها ایل و تـبار ما همه از ریـزهخـوارها ایل و تبارت از همه خلق برتر است قربان خـانـوادهات همه ایل و تبارها درحال گردش است به امر تو کائنات در حــلـقـه تــوأنـد ولایـت مــدارهــا اخلاص با ولای تو سنجـیده میشود میـزان عـشق توست ملاک عـیارها روزی که میکشید خدا نقش خلق را طـرح شـمایـل تو شد از شـاهکـارها بـاید نشـسـت مـنـتـظـر دیـدن رخـت بـایـد نــیــاز کـرد بـه نـاز نـگــارهـا مشتاق خاکبوسی پای تو چشم ماست پایان بـده به غـصه چـشـمانـتـظارها ای سبزپـوش فاطمه با خاک پای تو سـر سبـز میشـود همۀ شـورهزارها اموال خویش را همگی وقف کردهای یک بار نه، دو بار نه و بلکـه بارها از اینکه تو پیاده سوی مکه میروی مـبـهـوت میشـونـد تـمـام ســوارهـا با دست پر به خانه خود بازگـشتهاند هـر وقـت رو زدنـد به تو وامـدارها وقـت نـبـرد کار هـمـه زار میشـود جولان دهی اگر که تو در کارزارها تا که دم حسین و حسن همدم علیاست دیگر چه حـاجـتی به دم ذوالفـقـارها از شهـرهای دور به شهـر تو آمـدند پـیـچـیـده شهـرت کـرمت در دیارها در خـانـه کــریـم گـدا مـعـتـبـر شـود داریـم از گــدایـی تـو اعــتــبــارهــا ما نیز همنشین تو یک روز میشویم بـر دامـنت اگـر بـنـشـیـنـد غـبــارهـا چشم حـسودهای تو را کـور میکنیم از این جهـت به کار میآیـنـد خارها بر وعده جزامی و تو غبطه میخوریم روزی مـا نـمیشـود از این قـرارها از بـادههـای سـاقـی کـوثـر به ما بده فکـری بکن به حال خراب خـمارها ای رنج دیـده! رنگ سـفـید محاسنت دارد حـکـایـت از سـتـم روزگـارهـا دست معـاویه به تو هرگز نمیرسید از تو جـدا نـمیشد اگر دست یـارها در شأن اهل بیت قـبـور بـقـیع نیست بـایـد ضـریح ساخـت برای مـزارها
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر دم بـخـوان آیـات جاری حسن را جـود و سـخـا و بـردبـاری حـسن را در زیر قبه که دعاها مستجـاب است کـن آرزو خـدمـتـگـزاری حـسـن را این قبه خود یک عمر بین سینه دارد شـوق بـقـیـع و هـمجـواری حـسن را در کربلا موکب به موکب جلوه دادند یک گوشهای از سفرهداری حسن را در کـربلا قـاسم ضـریح مجـتـبی شد بـوسـه بـزن این یـادگـاری حـسن را با ذکر "لا یـوم کـیومک" شرح دادند مـرثـیـهخـوانها بیقـراری حـسن را گودال بود و از تـنی بیرون کـشیـدند پـیــراهـن سـبـزِ بــهــاری حـسـن را یک تشنه در گودال "یا اُمّاه" میخواند بـرپـا کـنـد تـا سـوگـواری حـسـن را در بین کـوچه گـوشواره درک کرده لحظه به لحظه شـرمـساری حسن را حـوریهای در بـین کـوچه گـیر افـتاد سیلی رقـم زد جـان سـپاری حسن را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ذکر خیر تو رسیـدست به هر انجمنی به همه گـفـتهام از خُلق عظیمت علنی “اَبَـوا هــذه الامـة” بـه دلـم قــاب شـده شدم از روز ازل هـم نجـفی هم مدنی من ندیـده شـدهام عـاشـق تو! یـادم کن عـجـمی هـستـم و شاگـرد اویس قرنی لافـتی مال عـلی بود ولی گـفـت عـلی نیست مانند پیمبر به خدا صف شکنی برو به خانه زهرا که خدا هم آنجاست بـه روی جـمـع بـیـنـداز کـسای یـمـنی همه دیـدند به زهـرا چـقـدر حـساسـی خم شدی بوسه به آن دست مبارک بزنی میرسی آخـر معـراج دوباره به عـلی میروی پیش خدا با علیات همسخنی مثل هرروز حـسین آمـده در آغـوشت بازهم خـیره به آن حنجـره و پیرهـنی حسن امشب ز غمت بر سر و بر سینه زده تو خودت سینهزن ذکر حسن یا حسنی!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به جز او از کسی حق در همه ادیان نخواهد گفت خدا غیر از محمد در جوابی «جان» نخواهد گفت بهشتی بود رخسارش که بویش تا قرن میرفت چهها دیده اویس از او که از رضوان نخواهد گفت در اقیانوس مِهر رحـمةُ لِلعـالمین دیگر کسی از چشمههای رحمت باران نخواهد گفت به «اِنّی مِثلُکُم» قانع نشو، دنبال معنا باش بشر یعنی فقط پیکر، ز روح و جان نخواهد گفت اگر انسان به ما گویی، به او الله میگویم اگر چه پیش او ما را کسی انسان نخواهد گفت برای منکرش «فَأتُوا بِعَشرِ سورِ» میخوانم که یک آیه شبیه آیۀ قـران نخواهد گفت اگر پیکار شیرش را ببیند چشم خندقها به شیری غیر حیدر عبدود سلطان نخواهد گفت رسولی که به جز وحی خدا چیزی نمیگوید یقیناً لحظههای آخرش هذیان نخواهد گفت کـنار بـسترش اما، زبانی زهر میریزد شهیدش کرد حرفی که خود شیطان نخواهد گفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مهمان که دعوت میکند پیغمبر اکرم بر او مـحـبت میکـنـد پـیغـمبـر اکرم حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت قـطعـاً اجـابت میکـنـد پـیغـمبـر اکرم با فـاطـمه بعـد از رسولالله بـد کردند هـیزم فراهم میشود بعد از رسولالله آتـش مجـسم میشود بعد از رسولالله بعد از رسـولالله دلهـامان مکدر شد در روضههای روضه خوانها حرف یک سر شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها در شهادت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
حرف از وصیتهای آخر میزنی بابا از پیـش زهـرایت کجا پـر میزنی بابا این لحـظهها یاد گـذشته کردهای انگار حرف از وصیتهای مادر میزنی بابا دلشوره داری، از نگاهت خوب میفهمم داری گـریزی به غـمِ در میزنی بـابـا زهـرای تو پشت و پناه حـیدر تنهاست هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا یک روز میبینی مرا بین در و دیوار یک روز میآیی به من سر میزنی بابا گـفـتی که خـیـلی زود میآیـم کـنـار تو پس لحـظههـا را میشـمارد یادگـار تو
: امتیاز
|