کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمدجواد پرچمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین     قالب شعر : قصیده    

امامُ الـرحـمـتِ اول و یا پیـغـمـبـرِ آخَـر            امین خالق و مخلوق حتی بهر هر کافر

همینست آنکه برحقش دهد موسی قسم، حق را            که یارب از بلا و از عذاب قوم من بگذر


ابالـزهـرا ابالـزُهـره ابالعـلـم و ابالعـالـم            ابالقاسم محمد مصطفی هست و ابالکوثر

تمام عمر لب نگشود بر نفرین این امت            برای رحـمت پـروردگـار آمد پـیـام آور

به زیر سنگ دندانش شکست و باز پی در پی            لب پُر خون دعا میکرد دشمن را به چشم تر

تجلی بخش نور معرفت باشد ز سر تا پا            نشان از مهـربانیِ خـدا دارد ز پا تا سر

خدا را بین که یک طفل یتیم و این همه شوکت            بوَد خُلق عظیمش زینت هر مسجد و منبر

همیشه در سلام او پیش دستی کرد حتی بر            صغیر و پیر و بیمار و فقیر و خادم و نوکر

محمد شهر عـلمِ عـالم امکان علی بابش            در این ظلمت سرا او ماه و مهتابش بود حیدر

بدون مرتضی راه ورودی نیست بر احمد            محمد شاهراه عشق می‌باشد علی رهبر

سلام ای مقصد و مقصود بر مخلوق و بر خالق            سلام ای برترین عاشق وَ ای عبد خدا منظر

به عزرائیل فرمودی مدارا کن بر این امت            دلت شـور مرا می‌زد هـمیشه تا دم آخر

جهان امروز پُر گشته ز سادات بنی الزهرا            ندید این را اگر هرکس هوالغافل هو الابتر

حَرایت پر ز حُر کرده عراق و شام و ایران را            حرم‌ها چون نگین است و فدایی‌ها چو انگشتر

دلم راهی شد امشب تا مدینه گنبد خضرا            کمی هم آنطرف‌تر بر مزار عترت اطهر

میان بستـرت آرام جان، آرام جان دادى            ولى آرامِ جانت نیمه‌جان شد پاى این بستر

چه با حسرت دم آخر میان هم گره خورده            نگـاه خـسـته بـابـا، نگـاه خـسـته دخـتـر

براى بار آخر بوسه‌اى دادى تو بر دستِ            همان زهرا که هم دختر ترا بوده است هم مادر

ولى دستی که بوسیدی ردى برداشت در کوچه            همان زهرا کتک خورد و زمین افتاد پشت در

طناب دست مولا را کـشیدند آه در خانه            چهل نامرد از یک سر، زنی دلخسته از یک سر

به روی خاک بر می‌خواست و هی بر زمین می‌خورد            کبوتر می‌خورد روی زمین وقتی بیفتد پر

در اینجا مادری پشت پدر افتان و خیزان بود            ولی در گوشه مقتل برادر بود و یک خواهر

همان میخی که در سینه نشست و سینه‌ها را سوخت            گذشت ایام و شد نیزه گذشت ایام و شد خنجر

گذشت ایام و زینب داد می‌زد آه یا جداه            امان از کندی خنجر امان از گودی حنجر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حَرایت پر ز حُر کرده عراق و شام را امروز            حرم‌ها چون نگین است و فدایی‌ها چو انگشتر

زبانحال امام حسن مجتبی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدحسن بیات‌لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد            آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد

روضه خوانی می‌کنم هر روز و شب در خلوتم            روضۀ سنگین مادر حنجرم را زخم کرد


حوریه حتی نسیمی بر رُخش دارد ضرر            باد گلـبرگ گُـلِ پیـغـمـبرم‌ را زخم کرد

سـال‌ها گـریان داغ ضربتِ آن سـیـلی‌ام            ضربه‌ای محکم که رویِ مادرم را زخم کرد

آتشِ این زهر آبی رویِ آتش بوده است            آتشی دیگر دلِ شعـله‌ورم را زخـم کرد

عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود            مادرم در کوچه راه خانه را گم کرده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد. موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این مصیبت‌نامه را جُز من نمی‌داند کسی            دستِ نامردی رسید و باورم را زخم کرد

با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم            این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد

آنقدر گـفـتم به جـای مـادرم من را بزن            این تقلا کـردنم بال و پَرم را زخـم کرد

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مـولای ما کـریـم ولـیکـن غـریب بود            او دست گیر خلـق ولی بی‌حـبـیب بود

بـا او مـدیـنـه شـد وطـن بـی‌نـیــازهـا            بعد از خـدا سخـاوت او بی‌رقـیب بود


غیر از نمک به زخم دل خود دوا نداشت            با آنکـه بر تـمـامی عـالـم طـبـیب بود

از دشمنان که کـیـنۀ بسـیار دیده است            در بین دوستان خودش هم غریب بود

در کوچه زخـم خوردۀ لبخـند قـنفـذ و            در خـانه هم اسـیر زنی نانـجـیب بود

شرحش هزار روضۀ مکشوفه می‌شود            در محـضر امام مـغـیره خـطـیب بود

کابوس کوچه موی سرش را سفید کرد            از کودکی ز حـادثه‌ای بی‌شکـیب بود

دستی سـیاه زنـدگی‌اش را سـیـاه کرد            دستی که از مروت دل بی‌نصیب بود

دل خـونِ روزگار که در آخرین نفس            پیش حسین راویِ شیب الخضیب بود

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خون می‌چکد حسن ز لب تو، سخن مگو            گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو

اصلا بیا به فکر خودت باش و این کفن            اصلا بیا و روضه از این بی‌کفن مگو


دیــدم تـن کـبــودت و آتـش گــرفـتـه‌ام            حالا تو از منی که شوم پـاره تن مگو

مـادر به دست خواهرمان داد امانـتش            از غـارت و نمـانـدن آن پیـرهن مگـو

یک نانجـیب پست به پای تو زخـم زد            امـا تو از گـلـوی من و نیـزه‌زن مگـو

از غـارت تـنم سخـنی را وسط مکـش            از دسته دسته روی سرم ریخـتن مگو

وقتی به جای گل به تنت تـیر ریخـتـند            از زیر نعـل مـانـدنم عـریان بدن مگو

طشت مدیـنۀ تو کجا! طـشت من کجا!            از خـیزران نشـسـتن بر این دهن مگو

یوم الحسین گفتی و زینب ز تاب رفت            دیگر تو از عزای حسین، ای حسن مگو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و روایی حذف شد. موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

من مثل تو که صبـر ندارم، عزیز من            از خاطرات کوچه و سیـلی زدن مگو

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با روایت مستند تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

یک پیـرمـرد کور به پای تو نیـزه زد            امـا تو از گـلـوی من و نیـزه‌زن مگـو

 

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در جمالش داشت انوار پیمبر را حسن            همچو حیدر داشت عطر حیّ داور را حسن

هر ملک با دیدن او گفته دارد بی‌گمان            خلق و خوی مادرش زهرای اطهر را حسن


تا شتر را روی خاک انداخت در جنگ جمل            یاد اصحاب علی انداخت خیبر را حسن

تا نبیند سائلش رنگ خجالت را به خود            اکثرأ بخشیده مخفی کیسۀ زر را حسن

از ازل فکـر گـداها بوده این شاه کریم            تا ابد شرمندۀ خود کرده نوکر را حسن

سخت می‌ریزد به هم، آه بلندی می‌کشد            تا مجسم می‌کند آن روز و آن در را حسن

هر زمان از کوچه‌ها رد شد دلش را غم گرفت            یادگار از کوچه دارد دیدۀ تر را حسن

از پدر هم بیشتر زانوی غـم کرده بغل            بعد آنکه دیده نقش کوچه مادر را حسن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد. همانگونه که مقام معظم رهبری هم فرموده اند ویژگی اهل بیت به الهی بودنشان، ایمانشان است نه به قد و بالا و عطر خوش و ....

در جمالش داشت انوار پیمبر را حسن            گیسوانش داشت با خود عطر حیدر را حسن

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای مـرثـیه‌ها اشک بـریـزید بـرایش            خون گریه کنید دیده‌ها بهر عـزایش

بر مرد غـریبی که به خود یار ندیده            ای حنجره‌ها روضه بخوانید برایش


حـتـماً شـده او مـحــتـرمِ دیـدهٔ زهـرا            هر کس که حسن گشت به لب شور و نوایش

مظلوم‌تـرین زادۀ زهـرا شده مسموم            زهری که بلا گشته ولی گشته دوایش

کُـشتند ولی دست ز کـیـنه نکـشـیدند            تیر است که آید عوض دستِ عطایش

در لحظهٔ آخـر به برادر نگهـش بود            چون نیست عزایی به بزرگیِ عزایش

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

کریم اگر که تویی ما همه گدای توأیم            دوا اگر که تویی جمله، مبـتلای توأیم

تو در مـیـان دل مـا قـدم زدی حـتـمـاً            که در پـی دل و دنـبال رد پـای توأیم


به روی سیـنۀ ماها نـوشـته‌اند حـسنی            همه برای حـسین‌اند و ما بـرای توأیم

دو مـاه سـیـنه‌زنِ شـاه کـربـلا بـودیـم            دو روز در همۀ سال در عزای توأیم

خودت به زنـدگی ما حسین بخـشیدی            همیشه و همه جا شامل عـطای تـوأیم

دمی به سعی و صفای حسین مشغولیم            دمی نـشـسـته و آرام در مـنـای تـوأیم

شب شهادت مولای انس و جن حسن است

ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است

چـقدر رنـج کـشـیدی و باز دم نـزدی            چه غصه‌ها که تو دیدی و باز دم نزدی

به جرم خوبی بی‌حد از آن جماعت پست            چـقدر حرف شـنـیدی و باز دم نزدی

به خـنده‌های پُر از درد، درد امّت را            به جان خسته خریدی و باز دم نزدی

جهـان چـشـید از آقـایی‌ات ولی آقا            تو طعـمِ درد چـشیدی و باز دم نزدی

به مـردمـان مـدیـنـه سـلام می‌کـردی            جـواب هم نـشـنـیدی و بـاز دم نـزدی

چقدر در وسـط کـوچـه‌های دلـتـنـگی            به زخـم کهنه رسیدی و باز دم نزدی

شب شهادت مولای انس و جن حسن است

ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است

نه اینکه زهر درآورده جان ز پیکر تو            تو را زمین زده درد و عذاب مادر تو

درست در وسط کوچه بود جان دادی            که خورد دست کسی بر نقاب کوثر تو

سه روز بعـد پیـمـبـر، خـبـیث امت با            لـگـد شـکـست درِ خـانه را بـرابر تو

خـبـر رسـید به گـوش تـمـام خـلق الله            صحـابـه ریـخـته بر خـانۀ پیـمـبـر تو

خدا به کس ندهد اینچـنین صحابی را            غریب بوده در این شهر جد اطهر تو

شب شهادت مولای انس و جن حسن است

ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است

هـنـوز نـالـۀ زهـرا بـه گـوش مـی‌آیـد            صـدای زینب کـبری به گـوش می‌آید

هـنوز هم که هـنوز است از دل خانه            صدای غـربت مـولا به گـوش می‌آیـد

ز آسـتـانـۀ در، نـالـه‌های مـحـسـن بـا            صدای گـریـۀ بـابـا بـه گـوش مـی‌آیـد

صـدای ضـرب لگـدهای دومـی دارد            در آن شلوغی و دعوا به گوش می‌آید

هزار و سیصد و اندی گذشته اما باز            صدای هـیزم از آنجا به گـوش می‌آید

مغـیره داد کـشـید و دل حـسن لـرزید            صـدای نعـره زدن‌ها به گـوش می‌آید

شب شهادت مولای انس و جن حسن است

ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است

: امتیاز
نقد و بررسی

در شعر بالا سه غزل دنبال هم آورده شده که این شعر باید یا ترکیب بند و یا ترجع بند باشد و در تعریف شعر ترجیع بند یا ترکیب بند باید یک بیت برگردان ما بین دو غزل آوره شود و نمی توان دو غزل را بدون بیت رابط دنبال هم آورد مگر آنکه دو غزل جدا گانه باشه با توجه به اینکه این اصل در شعر بالا رعایت نشده است بیت زیر به منظور رفع نقص اضافه شد.

شب شهادت مولای انس و جن حسن است            ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است

موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گرفت جان تو را لحظه‌ای که یک مادر            به گریه چادر خود را کشید بر سر تو

شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـا تـیـر آمـدنـد به تـشـیـیـع پـیـکـرت            خون می‌گریست در غم تو چشم خواهرت

عمری‌ست روبه روی تو و چشم‌های توست            تـصـویـرِ گـوشـوارۀ زخـمی مـادرت


ای راز دار فـاطـمه! یـادت نـمی‌رود            مادر چگونه خورد زمین در برابرت

در خـانه کاش مَـحـرَم اسـرار داشتی            مثل ربـاب کاش وفـا داشت هـمسرت

فـرمانـده‌ای غـریب‌تر از تو نـدیـده‌ایم            از هم گسـست با طمع سکه لشکـرت

معـلـوم شد از این جگـر پاره پاره‌ات            دیگر رسـیده است نـفـس‌های آخـرت

در کـربلا اگر چه نبودی خودت ولی            پرپر شدند جـای تو گـل‌های پرپـرت

تاریخ را ورق بـزن و آخـرش بـبـین            افـتاده است در دل صـحـرا بـرادرت

: امتیاز

شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسین عباسپور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

نمی‌شد خالی از عَمّارها دور و برت، ای‌کاش            یلی همتای اشتر داشتی در لشکرت، ای‌کاش

سکوت محض اگر شد پاسخ هل من معین تو            ملامت‌ها نمی‌شد پاسخ چشم ترت، ای‌کاش


تو را باور نخواهد کرد این شهر فریب‌آلود            مدینه بی‌پناهت خواست اما همسرت، ای‌کاش

برادر کوه بود و شانه‌اش از اشک تو لرزید            خدا تسکین شود بر قلب خون خواهرت، ای‌کاش

چگونه جسم تو تشییع شد سربسته می‌گویم            شبیه فاطمه شب دفن می‌شد پیکرت، ای‌کاش

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هـوای خانۀ دل با وجود تو عـالی‌ست            نفس بکش که هوا با تو غرق خوشحالی‌ست

مـرا خــدا بـه هــوای تـو آفــریــد آقــا            غـلامی سر کوی تو نیک اقـبـالی‌ست


قنوت هرشب من رنگ آسمان نگرفت            دعای ناقص من مثل کـودک لالی‌ست

که الـتـماس بهـشـت از نگاهـتان دارد            که در هوای تو محکوم بی‌پر و بالی‌ست

زمان کـنار تو خـیلی سـریع می‌گـذرد            ولی بدون تو هر ثانیه خودش سالی‌ست

سپـاه چـشم تو با یک نگـاه فـتحـم کرد            قـلـمـرو دل من سـرزمین اِشغـالی‌ست

حضور حُسن تو را دیدم و غـزل گفتم            طلوع چشم تماشایی‌ات عجب فالی‌ست

مـیــان مـجـلـس تـو ای بـرادر زیـنـب            مدافعان حرم جایشان چقـدر خالی‌ست

حَسن نـوشـتم و دیدم کـریم می‌خـوانند            کـتاب لطف تو را از قـدیم می‌خـوانند

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : آرش براری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

ایل و تـبـار تو هـمه از سـفـره‌دارها            ایل و تـبار ما همه از ریـزه‌خـوارها

ایل و تبارت از همه خلق برتر است            قربان خـانـواده‌ات همه ایل و تبارها


درحال گردش است به امر تو کائنات            در حــلـقـه تــوأنـد ولایـتمــدارهــا

اخلاص با ولای تو سنجـیده می‌شود            میـزان عـشق توست ملاک عـیارها

روزی که می‌کشید خدا نقش خلق را            طـرح شـمایـل تو شد از شـاهکـارها

بـاید نشـسـت مـنـتـظـر دیـدن رخـت            بـایـد نــیــاز کـرد بـه نـاز نـگــارهـا

مشتاق خاک‌بوسی پای تو چشم ماست            پایان بـده به غـصه چـشـم‌انـتـظارها

ای سبزپـوش فاطمه با خاک پای تو            سـر سبـز می‌شـود همۀ شـوره‌زارها

اموال خویش را همگی وقف کرده‌ای            یک بار نه، دو بار نه و بلکـه بارها

از اینکه تو پیاده سوی مکه می‌روی            مـبـهـوت می‌شـونـد تـمـام ســوارهـا

با دست پر به خانه خود بازگـشته‌اند            هـر وقـت رو زدنـد به تو وامـدارها

وقـت نـبـرد کار هـمـه زار می‌شـود            جولان دهی اگر که تو در کارزارها

تا که دم حسین و حسن همدم علی‌است            دیگر چه حـاجـتی به دم ذوالفـقـارها

از شهـرهای دور به شهـر تو آمـدند            پـیـچـیـده شهـرت کـرمت در دیارها

در خـانـه کــریـم گـدا مـعـتـبـر شـود            داریـم از گــدایـی تـو اعــتــبــارهــا

ما نیز هم‌نشین تو یک روز می‌شویم            بـر دامـنت اگـر بـنـشـیـنـد غـبــارهـا

چشم حـسودهای تو را کـور می‌کنیم            از این جهـت به کار می‌آیـنـد خارها

بر وعده جزامی و تو غبطه می‌خوریم            روزی مـا نـمی‌شـود از این قـرارها

از بـاده‌هـای سـاقـی کـوثـر به ما بده            فکـری بکن به حال خراب خـمارها

ای رنج دیـده! رنگ سـفـید محاسنت            دارد حـکـایـت از سـتـم روزگـارهـا

دست معـاویه به تو هرگز نمی‌رسید            از تو جـدا نـمی‌شد اگر دست یـارها

در شأن اهل بیت قـبـور بـقـیع نیست            بـایـد ضـریح ساخـت برای مـزارها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

ایل و تبارت از همه خلق برتر است            قــربـان خــانـواده‌ات ایـل و تـبـارها

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

هر دم بـخـوان آیـات جاری حسن را            جـود و سـخـا و بـردبـاری حـسن را

در زیر قبه که دعاها مستجـاب است            کـن آرزو خـدمـتـگـزاری حـسـن را


این قبه خود یک عمر بین سینه دارد            شـوق بـقـیـع و هـمجـواری حـسن را

در کربلا موکب به موکب جلوه دادند            یک گوشه‌ای از سفره‌داری حسن را

در کـربلا قـاسم ضـریح مجـتـبی شد            بـوسـه بـزن این یـادگـاری حـسن را

با ذکر "لا یـوم کـیومک" شرح دادند            مـرثـیـه‌خـوان‌ها بی‌قـراری حـسن را

گودال بود و از تـنی بیرون کـشیـدند            پـیــراهـن سـبـزِ بــهــاری حـسـن را

یک تشنه در گودال "یا اُمّاه" می‌خواند            بـرپـا کـنـد تـا سـوگـواری حـسـن را

در بین کـوچه گـوشواره درک کرده            لحظه به لحظه شـرمـساری حسن را

حـوریه‌ای در بـین کـوچه گـیر افـتاد            سیلی رقـم زد جـان سـپاری حسن را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ذکر خیر تو رسیـدست به هر انجمنی            به همه گـفـته‌ام از خُلق‌ عظیمت علنی

اَبَـوا هــذه الامـة‌” بـه دلـم‌ قــاب شـده            شدم از روز ازل هـم‌ نجـفی هم‌ مدنی


من ندیـده شـده‌ام عـاشـق تو! یـادم کن            عـجـمی هـستـم و شاگـرد اویس قرنی

لافـتی مال عـلی بود ولی گـفـت عـلی            نیست‌ مانند پیمبر به خدا صف شکنی

برو به خانه زهرا که خدا هم آنجاست            بـه روی جـمـع بـیـنـداز کـسای یـمـنی

همه دیـدند به زهـرا چـقـدر حـساسـی            خم شدی بوسه به آن دست مبارک بزنی

می‌رسی آخـر معـراج‌ دوباره به عـلی            می‌روی پیش خدا با علی‌ات هم‌سخنی

مثل هرروز حـسین آمـده در آغـوشت            بازهم‌ خـیره به آن حنجـره و پیرهـنی

حسن امشب ز غمت‌ بر سر و بر سینه زده            تو خودت سینه‌زن ذکر حسن یا حسنی!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به جز او از کسی حق در همه ادیان نخواهد گفت            خدا غیر از محمد در جوابی «جان» نخواهد گفت

بهشتی بود رخسارش که بویش تا قرن می‌رفت            چه‌ها دیده اویس از او که از رضوان نخواهد گفت


در اقیانوس مِهر رحـمةُ لِلعـالمین دیگر            کسی از چشمه‌های رحمت باران نخواهد گفت

به «اِنّی مِثلُکُم» قانع نشو، دنبال معنا باش            بشر یعنی فقط پیکر، ز روح و جان نخواهد گفت

اگر انسان به ما گویی، به او الله می‌گویم            اگر چه پیش او ما را کسی انسان نخواهد گفت

برای منکرش «فَأتُوا بِعَشرِ سورِ» می‌خوانم            که یک‌ آیه شبیه آیۀ قـران نخواهد گفت

اگر پیکار شیرش را ببیند چشم خندق‌ها            به شیری غیر حیدر عبدود سلطان نخواهد گفت

رسولی که به جز وحی خدا چیزی نمی‌گوید            یقیناً لحظه‌های آخرش هذیان نخواهد گفت

کـنار بـسترش اما، زبانی زهر می‌ریزد            شهیدش کرد حرفی که خود شیطان نخواهد گفت

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

مهمان که دعوت می‌کند پیغمبر اکرم            بر او مـحـبت می‌کـنـد پـیغـمبـر اکرم
ما هم که اینجـائیم مهـمانان او هـستیم            حـتـما عـنایت می‌کـنـد پـیغـمبـر اکرم


حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت            قـطعـاً اجـابت می‌کـنـد پـیغـمبـر اکرم
از خوبی‌اش باید بگویم چهارده قرن است            دارد هـدایت مـی‌کـند پـیـغـمبـر اکـرم
چون بر حسینش گریه کردیم از ثواب خود            تـقـدیـم امـت می‌کـند پـیـغـمـبـر اکـرم
با دست خود مـزد تمام سیـنه‌زن‌ها را            امـشب کـرامت می‌کـند پیغـمبـر اکرم
دست از کتاب و اهل بیتش بر نمی‌داریم            وقـتی وصـیت می‌کـند پیـغـمبـر اکرم
با “کُلُّنا واحد” که فرمودند پس محشر            ما را شـفـاعـت می‌کـند پـیغـمبر اکرم
با اینکه دوریم از مدیـنه این دل زائر            قـصد زیـارت می‌کـند پیـغـمبـر اکرم!
سیلی به زهرایش زدن مزد رسالت بود؟            فـردا شکـایت می‌کـند پـیغـمبـر اکـرم

با فـاطـمه بعـد از رسول‌الله بـد کردند
بال و پر پروانه را عـمداً لگـد کردند

هـیزم فراهم می‌شود بعد از رسول‌الله            آتـش مجـسم می‌شود بعد از رسول‌الله
روزی صحن پاک چشم مادر سادات            بـاران نم نم می‌شود بعد از رسول‌الله
مانند ماهی که قدش عمری هلالی شد            زهرا قدش خم می‌شود بعد از رسول‌الله
حـتی بـلای جـان زهـرای عـزادارش            مسمار در هم می‌شود بعد از رسول‌الله
تا بشکند دستی که احمد بوسه زد بر آن            قنفـذ مصـمم می‌شود بعد از رسول‌الله
خورشید روی حضرت حوریه تاریک از            سیلی محکم می‌شود بعد از رسول‌الله
دیگر به خود این خانه روی خوش نمی‌بیند            دل‌ها پُر از غم می‌شود بعد از رسول‌الله
مـثـل مـدیـنه کـربـلا هم می‌شـود بلـوا            قـحـطی آدم می‌شـود بعد از رسول‌الله
پنجاه و اندی سال شام هر شب زینب            اندوه و ماتم می‌شود بعد از رسول‌الله
مقـتـل ببـیـنـد زینت دوش پـیـمـبـر را            هی از تنش کم می‌شود بعد از رسول‌الله
سرتابه پایش را محمد بوسه‌باران کرد            افسوس درهم می‌شود بعد از رسول‌الله
در کربلا لب تشنه او را می‌کشند آخر            دنیا جـهـنم می‌شـود بعـد از رسول‌الله

بعد از رسـول‌الله دل‌هـامان مکدر شد

در روضه‌های روضه خوانها حرف یک سر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا به اشتباه گفته می شود کربلا بین دو رود بزرگ دجله و فرات است که کاملاً اشتباه است؛ زیرا هم دجله و هم فرات هر دو در شرق کربلا قرار دارند که ابتدا فرات و سپس دجله قرار دارد آن هم با فاصلۀ بسیار زیاد که با مشاهده نقشه عراق این موضوع قابل مشاهد و به راحتی اثبات می شود.

بین دو نهـر آب نحـرش می‌کـنند آخر            دنیا جـهـنم می‌شـود بعـد از رسول‌الله

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

بعد از رسـول‌الله دل‌هـامان مکدر شد            در روضه‌های روضه خوانها حرف معجر شد

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در شهادت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمد بختیاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

حرف از وصیت‌های آخر می‌زنی بابا            از پیـش زهـرایت کجا پـر می‌زنی بابا

این لحـظه‌ها یاد گـذشته کرده‌ای انگار            حرف از وصیت‌های مادر می‌زنی بابا


دل‌شوره داری، از نگاهت خوب می‌فهمم            داری گـریزی به غـمِ در می‌زنی بـابـا

زهـرای تو پشت و پناه حـیدر تنهاست            هرچند حرف از زخم بستر می‌زنی بابا

یک روز می‌بینی مرا بین در و دیوار            یک روز می‌آیی به من سر می‌زنی بابا

گـفـتی که خـیـلی زود می‌آیـم کـنـار تو            پس لحـظه‌هـا را می‌شـمارد یادگـار تو

: امتیاز

مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

والاتـر از هر آنچـه که والا پیامبر            ساحل علی‌ست حضرت دریا پیامبر

آغوش امن آمنه را چون بهشت کرد            وقـتی که پـا گـذاشت به دنـیا پیامبر


قد می‌کشید رو به افق‌های دوردست            در دامن حـلیـمه و صحـرا پـیامـبر

مثل مسیح بود که تابید و جلوه کرد            در چـشم‌های خیس« بحـیرا» پیامبر

شد جـایگـاه آمـد ورفت فـرشتـگـان            رونق گـرفـت غـار حـرا با پیـامبر

 »اقرا بسم ربک» را جبرئـیل گفت            وقـتـی که بود غـرق تـماشـا پیامبر

بعد از چهل بهار به بعثت رسیده بود            بشـکـوه وعـاشـقـانه و زیـبا پیـامبر

این مرد برگزیده‌ترین مرد عالم است            خـاتـم نـبـوده هـیچ کـس الا پـیامبر

لبـریز از تـصور مـعـراج جـبرئیل            مبـهـوت در «دنی’ فـتـدلی’» پیامبر

تنها پـناه مـردم مـحـروم از بهـشت            تـنـهـا امـیــد آدم و حــوا پـیــامـبــر

با لطف بیـکـرانۀ احـمد در آسـمان            مـوسی پیامـبر شد و عـیـسی پیامبر

جاری‌ست نام اعـظـم پیـغـمبـر خدا            در خـطبه‌های روشن صدها پیامبر

با دوستان همیشه مروّت نموده است            با دشـمـنـان هـمیـشه مـدارا پیـامبر

روز غـدیر خم شد وبا امر کردگار            بـالا گـرفت دسـت خـدا را پـیـامـبر

آئـیـنـه تـمـام نـمـای خـدا عـلـی‌ست            تنهـا کـسی که بوده سـراپـا پـیامـبر

در آیـۀ مـباهـله تـرسـیم کرده است            شــرح زلال انـفـسـنـا را پـیـامـبــر

: امتیاز

ترسیم حالات پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قبل از شهادت

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لحظه‌های آخرش بود و به حیدر خیره شد            اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد

تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح            بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد


خوب می‌دانست بعدش فتنه بر پا می‌شود            دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد

دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد            آیه‌هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد

روضه از عمق نگاهش داشت جریان می‌گرفت            پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد

آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی            بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد

طاقتِ بیتابی و اشک حسینش را نداشت            از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد

رفت تا جایی که زینب بغض کرد از کربلا            تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر « سر» خیره شد

دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می‌رسید            وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!

: امتیاز

مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مجید قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

خـدای آیـنـه از جـنـس دلـبـری بـودی            صفـای عـطر بهـشتِ معـطـری بودی

تو پیش ازآن که خدا فکر خلقـتی باشد            در آسـمـانِ وجود اهل سـروری بودی


نه بعـد ایـنکه هـزاران هـزار پیغـمبر            «تو قبل اینکه بیایی پیـمبـری بودی»

برای فـاطمه هم در سنـین کـودکی‌اش            تو مهربان‌تر از الطاف مـادری بودی

نـویـد آمـدنـت هـم پــیــام وحـدت بـود            هـمیـشه در پـی فـکـر بـرادری بـودی

هنوز واله‌ام از وصف این دو نور جلی
عـلی شبـیه تو یا نه تویی شبـیه علی؟

تویی که سـفـرۀ اکـرام بی‌حـدی داری            هنوز شهره و حُـسنِ زبـان زدی داری

تویی پیمبر خضرا، تویی رسول امین            نـشـان سـیـدی‌ات را به گـنـبدی داری

چه شوکت و جبروتی دراین جهان بهتر            که در حـریم خـدا رفت و آمدی داری

تو چـشمۀ برکـاتی و نسلت ابتر نیست            تـویـی کـه قــائـم آل مـحــمــدی داری

ببخـش گـرچه برایت سروده کم گـفـتم            ببـخـش اینکه اگـر شـاعـر بـدی داری

بیا که با نفست رو به کعبه جان بدهی
تو آمدی که علی را به ما نشان بدهی

تـوان بـده که کـمی عـاشـقـانه دم بزنم            مـیـان بـاغ هـمـین واژه‌هـا قـدم بـزنـم

توان بده که به عـشق شکـوه سیـمایت            محـاسـبات دلـم را کـمی به هـم بـزنـم

بیا مرا بـرسـان تا ضـریح چـشـمـانت            که بـوسـه‌ای به دو آئـیـنـۀ حـرم بـزنم

اگربه ” لیـلة‌الاسـرای ” چشم تو نرسم            بگو که حـاجـت دل را کجا رقـم بـزنم

بـیـا بـه پـاس ارادت اجـازه‌ای بـده تـا            مـدال نـوکـریـت را به سـیـنـه‌ام بـزنـم

ردای سبـز نبـوت نگـین بر تن توست
مدال زرد ابا الفاطمه به گردن توست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

نـا امـیـدی نـبـود نـزد گــدایـان حـسـن            دست ما را بـرسـانـیـد به دامـان حسن
نشنیده است کسی خواهش روزی از ما            می‌رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن


حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی            عـادتـم داده خـداونـد به احـسـان حـسن

نشکند گوشه‌ای از نان کسی را همه عمر            آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن
بنـویـسید جذامی زمین خـورده نشـست            سر یک سفـره کـنار لـب خـندان حسن
حُسن رفتار چنان داشت که از رحمت او            مرد شامی شده یکباره غزل خوان حسن
حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست            آمده خیل مـلک گوش به فـرمان حسن
سفرایش همه رفتند و یکی بازنگـشتت            در عوض این همه نوکر همه قربان حسن
و بـدانـند هـمه کـوفه صفـت‌های زمان            که فـروشی نـبود عـشق مـحـبّان حسن
می‌رسد صبح ظهوری که بنا خواهد شد            مثل ایـوان نجـف گـنـبد و ایـوان حسن

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نه بوی مُشک نه چون بوی نافۀ خُتن است            نه بوی یاسمن است این نه بوی یاس من است

نه بوی چادر خاکی نه عطـر آن گـودال            بقیع روضۀ مکشوف کوچه و زدن است


برای گریه بر این صحنه یا که دیدارش            میان هر مژه با چشم جنگ تن به تن است

به جز بقـیع که در اشک نیز می‌سـوزیم            همیـشه گـرمی آتـش دلیل سوخـتن است

کسی که دست به سینه است توی کرببلا            چگونه است که پیش تو دست بر دهن است؟!

غریب کیست کسی که هنوز بی‌حرم است؟            و یا کسی که به هنگام مرگ بی‌کفن است؟!

غمش ز جنس حسین است هرکه مظلوم است            حسن‌تر است کسی که غریب در وطن است

خـراب هــم که نـبـاشـد بـه اعـتـقـاد مـن            تمام غـربت اینجا به خاطر حسن است!

: امتیاز