- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امامُ الـرحـمـتِ اول و یا پیـغـمـبـرِ آخَـر امین خالق و مخلوق حتی بهر هر کافر همینست آنکه برحقش دهد موسی قسم، حق را که یارب از بلا و از عذاب قوم من بگذر ابالـزهـرا ابالـزُهـره ابالعـلـم و ابالعـالـم ابالقاسم محمد مصطفی هست و ابالکوثر تمام عمر لب نگشود بر نفرین این امت برای رحـمت پـروردگـار آمد پـیـام آور به زیر سنگ دندانش شکست و باز پی در پی لب پُر خون دعا میکرد دشمن را به چشم تر تجلی بخش نور معرفت باشد ز سر تا پا نشان از مهـربانیِ خـدا دارد ز پا تا سر خدا را بین که یک طفل یتیم و این همه شوکت بوَد خُلق عظیمش زینت هر مسجد و منبر همیشه در سلام او پیش دستی کرد حتی بر صغیر و پیر و بیمار و فقیر و خادم و نوکر محمد شهر عـلمِ عـالم امکان علی بابش در این ظلمت سرا او ماه و مهتابش بود حیدر بدون مرتضی راه ورودی نیست بر احمد محمد شاهراه عشق میباشد علی رهبر سلام ای مقصد و مقصود بر مخلوق و بر خالق سلام ای برترین عاشق وَ ای عبد خدا منظر به عزرائیل فرمودی مدارا کن بر این امت دلت شـور مرا میزد هـمیشه تا دم آخر جهان امروز پُر گشته ز سادات بنی الزهرا ندید این را اگر هرکس هوالغافل هو الابتر حَرایت پر ز حُر کرده عراق و شام و ایران را حرمها چون نگین است و فداییها چو انگشتر دلم راهی شد امشب تا مدینه گنبد خضرا کمی هم آنطرفتر بر مزار عترت اطهر میان بستـرت آرام جان، آرام جان دادى ولى آرامِ جانت نیمهجان شد پاى این بستر چه با حسرت دم آخر میان هم گره خورده نگـاه خـسـته بـابـا، نگـاه خـسـته دخـتـر براى بار آخر بوسهاى دادى تو بر دستِ همان زهرا که هم دختر ترا بوده است هم مادر ولى دستی که بوسیدی ردى برداشت در کوچه همان زهرا کتک خورد و زمین افتاد پشت در طناب دست مولا را کـشیدند آه در خانه چهل نامرد از یک سر، زنی دلخسته از یک سر به روی خاک بر میخواست و هی بر زمین میخورد کبوتر میخورد روی زمین وقتی بیفتد پر در اینجا مادری پشت پدر افتان و خیزان بود ولی در گوشه مقتل برادر بود و یک خواهر همان میخی که در سینه نشست و سینهها را سوخت گذشت ایام و شد نیزه گذشت ایام و شد خنجر گذشت ایام و زینب داد میزد آه یا جداه امان از کندی خنجر امان از گودی حنجر
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد روضه خوانی میکنم هر روز و شب در خلوتم روضۀ سنگین مادر حنجرم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رُخش دارد ضرر باد گلـبرگ گُـلِ پیـغـمـبرم را زخم کرد سـالها گـریان داغ ضربتِ آن سـیـلیام ضربهای محکم که رویِ مادرم را زخم کرد آتشِ این زهر آبی رویِ آتش بوده است آتشی دیگر دلِ شعـلهورم را زخـم کرد عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود مادرم در کوچه راه خانه را گم کرده بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـولای ما کـریـم ولـیکـن غـریب بود او دست گیر خلـق ولی بیحـبـیب بود بـا او مـدیـنـه شـد وطـن بـینـیــازهـا بعد از خـدا سخـاوت او بیرقـیب بود غیر از نمک به زخم دل خود دوا نداشت با آنکـه بر تـمـامی عـالـم طـبـیب بود از دشمنان که کـیـنۀ بسـیار دیده است در بین دوستان خودش هم غریب بود در کوچه زخـم خوردۀ لبخـند قـنفـذ و در خـانه هم اسـیر زنی نانـجـیب بود شرحش هزار روضۀ مکشوفه میشود در محـضر امام مـغـیره خـطـیب بود کابوس کوچه موی سرش را سفید کرد از کودکی ز حـادثهای بیشکـیب بود دستی سـیاه زنـدگیاش را سـیـاه کرد دستی که از مروت دل بینصیب بود دل خـونِ روزگار که در آخرین نفس پیش حسین راویِ شیب الخضیب بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت امام مجتبی علیهالسلام
خون میچکد حسن ز لب تو، سخن مگو گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو اصلا بیا به فکر خودت باش و این کفن اصلا بیا و روضه از این بیکفن مگو دیــدم تـن کـبــودت و آتـش گــرفـتـهام حالا تو از منی که شوم پـاره تن مگو مـادر به دست خواهرمان داد امانـتش از غـارت و نمـانـدن آن پیـرهن مگـو یک نانجـیب پست به پای تو زخـم زد امـا تو از گـلـوی من و نیـزهزن مگـو از غـارت تـنم سخـنی را وسط مکـش از دسته دسته روی سرم ریخـتن مگو وقتی به جای گل به تنت تـیر ریخـتـند از زیر نعـل مـانـدنم عـریان بدن مگو طشت مدیـنۀ تو کجا! طـشت من کجا! از خـیزران نشـسـتن بر این دهن مگو یوم الحسین گفتی و زینب ز تاب رفت دیگر تو از عزای حسین، ای حسن مگو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
در جمالش داشت انوار پیمبر را حسن همچو حیدر داشت عطر حیّ داور را حسن هر ملک با دیدن او گفته دارد بیگمان خلق و خوی مادرش زهرای اطهر را حسن تا شتر را روی خاک انداخت در جنگ جمل یاد اصحاب علی انداخت خیبر را حسن تا نبیند سائلش رنگ خجالت را به خود اکثرأ بخشیده مخفی کیسۀ زر را حسن از ازل فکـر گـداها بوده این شاه کریم تا ابد شرمندۀ خود کرده نوکر را حسن سخت میریزد به هم، آه بلندی میکشد تا مجسم میکند آن روز و آن در را حسن هر زمان از کوچهها رد شد دلش را غم گرفت یادگار از کوچه دارد دیدۀ تر را حسن از پدر هم بیشتر زانوی غـم کرده بغل بعد آنکه دیده نقش کوچه مادر را حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای مـرثـیهها اشک بـریـزید بـرایش خون گریه کنید دیدهها بهر عـزایش بر مرد غـریبی که به خود یار ندیده ای حنجرهها روضه بخوانید برایش حـتـماً شـده او مـحــتـرمِ دیـدهٔ زهـرا هر کس که حسن گشت به لب شور و نوایش مظلومتـرین زادۀ زهـرا شده مسموم زهری که بلا گشته ولی گشته دوایش کُـشتند ولی دست ز کـیـنه نکـشـیدند تیر است که آید عوض دستِ عطایش در لحظهٔ آخـر به برادر نگهـش بود چون نیست عزایی به بزرگیِ عزایش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کریم اگر که تویی ما همه گدای توأیم دوا اگر که تویی جمله، مبـتلای توأیم تو در مـیـان دل مـا قـدم زدی حـتـمـاً که در پـی دل و دنـبال رد پـای توأیم به روی سیـنۀ ماها نـوشـتهاند حـسنی همه برای حـسیناند و ما بـرای توأیم دو مـاه سـیـنهزنِ شـاه کـربـلا بـودیـم دو روز در همۀ سال در عزای توأیم خودت به زنـدگی ما حسین بخـشیدی همیشه و همه جا شامل عـطای تـوأیم دمی به سعی و صفای حسین مشغولیم دمی نـشـسـته و آرام در مـنـای تـوأیم شب شهادت مولای انس و جن حسن است ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است چـقدر رنـج کـشـیدی و باز دم نـزدی چه غصهها که تو دیدی و باز دم نزدی به جرم خوبی بیحد از آن جماعت پست چـقدر حرف شـنـیدی و باز دم نزدی به خـندههای پُر از درد، درد امّت را به جان خسته خریدی و باز دم نزدی جهـان چـشـید از آقـاییات ولی آقا… تو طعـمِ درد چـشیدی و باز دم نزدی به مـردمـان مـدیـنـه سـلام میکـردی جـواب هم نـشـنـیدی و بـاز دم نـزدی چقدر در وسـط کـوچـههای دلـتـنـگی به زخـم کهنه رسیدی و باز دم نزدی شب شهادت مولای انس و جن حسن است ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است نه اینکه زهر درآورده جان ز پیکر تو تو را زمین زده درد و عذاب مادر تو درست در وسط کوچه بود جان دادی که خورد دست کسی بر نقاب کوثر تو سه روز بعـد پیـمـبـر، خـبـیث امت با لـگـد شـکـست درِ خـانه را بـرابر تو خـبـر رسـید به گـوش تـمـام خـلق الله صحـابـه ریـخـته بر خـانۀ پیـمـبـر تو خدا به کس ندهد اینچـنین صحابی را غریب بوده در این شهر جد اطهر تو شب شهادت مولای انس و جن حسن است ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است هـنـوز نـالـۀ زهـرا بـه گـوش مـیآیـد صـدای زینب کـبری به گـوش میآید هـنوز هم که هـنوز است از دل خانه صدای غـربت مـولا به گـوش میآیـد ز آسـتـانـۀ در، نـالـههای مـحـسـن بـا صدای گـریـۀ بـابـا بـه گـوش مـیآیـد صـدای ضـرب لگـدهای دومـی دارد در آن شلوغی و دعوا به گوش میآید هزار و سیصد و اندی گذشته اما باز صدای هـیزم از آنجا به گـوش میآید مغـیره داد کـشـید و دل حـسن لـرزید صـدای نعـره زدنها به گـوش میآید شب شهادت مولای انس و جن حسن است ز داغ او دل هر شیعه غرق در محن است
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بـا تـیـر آمـدنـد به تـشـیـیـع پـیـکـرت خون میگریست در غم تو چشم خواهرت عمریست روبه روی تو و چشمهای توست تـصـویـرِ گـوشـوارۀ زخـمی مـادرت ای راز دار فـاطـمه! یـادت نـمیرود مادر چگونه خورد زمین در برابرت در خـانه کاش مَـحـرَم اسـرار داشتی مثل ربـاب کاش وفـا داشت هـمسرت فـرمانـدهای غـریبتر از تو نـدیـدهایم از هم گسـست با طمع سکه لشکـرت معـلـوم شد از این جگـر پاره پارهات دیگر رسـیده است نـفـسهای آخـرت در کـربلا اگر چه نبودی خودت ولی پرپر شدند جـای تو گـلهای پرپـرت تاریخ را ورق بـزن و آخـرش بـبـین افـتاده است در دل صـحـرا بـرادرت
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نمیشد خالی از عَمّارها دور و برت، ایکاش یلی همتای اشتر داشتی در لشکرت، ایکاش سکوت محض اگر شد پاسخ هل من معین تو ملامتها نمیشد پاسخ چشم ترت، ایکاش تو را باور نخواهد کرد این شهر فریبآلود مدینه بیپناهت خواست اما همسرت، ایکاش برادر کوه بود و شانهاش از اشک تو لرزید خدا تسکین شود بر قلب خون خواهرت، ایکاش چگونه جسم تو تشییع شد سربسته میگویم شبیه فاطمه شب دفن میشد پیکرت، ایکاش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
هـوای خانۀ دل با وجود تو عـالیست نفس بکش که هوا با تو غرق خوشحالیست مـرا خــدا بـه هــوای تـو آفــریــد آقــا غـلامی سر کوی تو نیک اقـبـالیست قنوت هرشب من رنگ آسمان نگرفت دعای ناقص من مثل کـودک لالیست که الـتـماس بهـشـت از نگاهـتان دارد که در هوای تو محکوم بیپر و بالیست زمان کـنار تو خـیلی سـریع میگـذرد ولی بدون تو هر ثانیه خودش سالیست سپـاه چـشم تو با یک نگـاه فـتحـم کرد قـلـمـرو دل من سـرزمین اِشغـالیست حضور حُسن تو را دیدم و غـزل گفتم طلوع چشم تماشاییات عجب فالیست مـیــان مـجـلـس تـو ای بـرادر زیـنـب مدافعان حرم جایشان چقـدر خالیست حَسن نـوشـتم و دیدم کـریم میخـوانند کـتاب لطف تو را از قـدیم میخـوانند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ایل و تـبـار تو هـمه از سـفـرهدارها ایل و تـبار ما همه از ریـزهخـوارها ایل و تبارت از همه خلق برتر است قربان خـانـوادهات همه ایل و تبارها درحال گردش است به امر تو کائنات در حــلـقـه تــوأنـد ولایـت مــدارهــا اخلاص با ولای تو سنجـیده میشود میـزان عـشق توست ملاک عـیارها روزی که میکشید خدا نقش خلق را طـرح شـمایـل تو شد از شـاهکـارها بـاید نشـسـت مـنـتـظـر دیـدن رخـت بـایـد نــیــاز کـرد بـه نـاز نـگــارهـا مشتاق خاکبوسی پای تو چشم ماست پایان بـده به غـصه چـشـمانـتـظارها ای سبزپـوش فاطمه با خاک پای تو سـر سبـز میشـود همۀ شـورهزارها اموال خویش را همگی وقف کردهای یک بار نه، دو بار نه و بلکـه بارها از اینکه تو پیاده سوی مکه میروی مـبـهـوت میشـونـد تـمـام ســوارهـا با دست پر به خانه خود بازگـشتهاند هـر وقـت رو زدنـد به تو وامـدارها وقـت نـبـرد کار هـمـه زار میشـود جولان دهی اگر که تو در کارزارها تا که دم حسین و حسن همدم علیاست دیگر چه حـاجـتی به دم ذوالفـقـارها از شهـرهای دور به شهـر تو آمـدند پـیـچـیـده شهـرت کـرمت در دیارها در خـانـه کــریـم گـدا مـعـتـبـر شـود داریـم از گــدایـی تـو اعــتــبــارهــا ما نیز همنشین تو یک روز میشویم بـر دامـنت اگـر بـنـشـیـنـد غـبــارهـا چشم حـسودهای تو را کـور میکنیم از این جهـت به کار میآیـنـد خارها بر وعده جزامی و تو غبطه میخوریم روزی مـا نـمیشـود از این قـرارها از بـادههـای سـاقـی کـوثـر به ما بده فکـری بکن به حال خراب خـمارها ای رنج دیـده! رنگ سـفـید محاسنت دارد حـکـایـت از سـتـم روزگـارهـا دست معـاویه به تو هرگز نمیرسید از تو جـدا نـمیشد اگر دست یـارها در شأن اهل بیت قـبـور بـقـیع نیست بـایـد ضـریح ساخـت برای مـزارها
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر دم بـخـوان آیـات جاری حسن را جـود و سـخـا و بـردبـاری حـسن را در زیر قبه که دعاها مستجـاب است کـن آرزو خـدمـتـگـزاری حـسـن را این قبه خود یک عمر بین سینه دارد شـوق بـقـیـع و هـمجـواری حـسن را در کربلا موکب به موکب جلوه دادند یک گوشهای از سفرهداری حسن را در کـربلا قـاسم ضـریح مجـتـبی شد بـوسـه بـزن این یـادگـاری حـسن را با ذکر "لا یـوم کـیومک" شرح دادند مـرثـیـهخـوانها بیقـراری حـسن را گودال بود و از تـنی بیرون کـشیـدند پـیــراهـن سـبـزِ بــهــاری حـسـن را یک تشنه در گودال "یا اُمّاه" میخواند بـرپـا کـنـد تـا سـوگـواری حـسـن را در بین کـوچه گـوشواره درک کرده لحظه به لحظه شـرمـساری حسن را حـوریهای در بـین کـوچه گـیر افـتاد سیلی رقـم زد جـان سـپاری حسن را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ذکر خیر تو رسیـدست به هر انجمنی به همه گـفـتهام از خُلق عظیمت علنی “اَبَـوا هــذه الامـة” بـه دلـم قــاب شـده شدم از روز ازل هـم نجـفی هم مدنی من ندیـده شـدهام عـاشـق تو! یـادم کن عـجـمی هـستـم و شاگـرد اویس قرنی لافـتی مال عـلی بود ولی گـفـت عـلی نیست مانند پیمبر به خدا صف شکنی برو به خانه زهرا که خدا هم آنجاست بـه روی جـمـع بـیـنـداز کـسای یـمـنی همه دیـدند به زهـرا چـقـدر حـساسـی خم شدی بوسه به آن دست مبارک بزنی میرسی آخـر معـراج دوباره به عـلی میروی پیش خدا با علیات همسخنی مثل هرروز حـسین آمـده در آغـوشت بازهم خـیره به آن حنجـره و پیرهـنی حسن امشب ز غمت بر سر و بر سینه زده تو خودت سینهزن ذکر حسن یا حسنی!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به جز او از کسی حق در همه ادیان نخواهد گفت خدا غیر از محمد در جوابی «جان» نخواهد گفت بهشتی بود رخسارش که بویش تا قرن میرفت چهها دیده اویس از او که از رضوان نخواهد گفت در اقیانوس مِهر رحـمةُ لِلعـالمین دیگر کسی از چشمههای رحمت باران نخواهد گفت به «اِنّی مِثلُکُم» قانع نشو، دنبال معنا باش بشر یعنی فقط پیکر، ز روح و جان نخواهد گفت اگر انسان به ما گویی، به او الله میگویم اگر چه پیش او ما را کسی انسان نخواهد گفت برای منکرش «فَأتُوا بِعَشرِ سورِ» میخوانم که یک آیه شبیه آیۀ قـران نخواهد گفت اگر پیکار شیرش را ببیند چشم خندقها به شیری غیر حیدر عبدود سلطان نخواهد گفت رسولی که به جز وحی خدا چیزی نمیگوید یقیناً لحظههای آخرش هذیان نخواهد گفت کـنار بـسترش اما، زبانی زهر میریزد شهیدش کرد حرفی که خود شیطان نخواهد گفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مهمان که دعوت میکند پیغمبر اکرم بر او مـحـبت میکـنـد پـیغـمبـر اکرم حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت قـطعـاً اجـابت میکـنـد پـیغـمبـر اکرم با فـاطـمه بعـد از رسولالله بـد کردند هـیزم فراهم میشود بعد از رسولالله آتـش مجـسم میشود بعد از رسولالله بعد از رسـولالله دلهـامان مکدر شد در روضههای روضه خوانها حرف یک سر شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها در شهادت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
حرف از وصیتهای آخر میزنی بابا از پیـش زهـرایت کجا پـر میزنی بابا این لحـظهها یاد گـذشته کردهای انگار حرف از وصیتهای مادر میزنی بابا دلشوره داری، از نگاهت خوب میفهمم داری گـریزی به غـمِ در میزنی بـابـا زهـرای تو پشت و پناه حـیدر تنهاست هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا یک روز میبینی مرا بین در و دیوار یک روز میآیی به من سر میزنی بابا گـفـتی که خـیـلی زود میآیـم کـنـار تو پس لحـظههـا را میشـمارد یادگـار تو
: امتیاز
|
مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
والاتـر از هر آنچـه که والا پیامبر ساحل علیست حضرت دریا پیامبر آغوش امن آمنه را چون بهشت کرد وقـتی که پـا گـذاشت به دنـیا پیامبر قد میکشید رو به افقهای دوردست در دامن حـلیـمه و صحـرا پـیامـبر مثل مسیح بود که تابید و جلوه کرد در چـشمهای خیس« بحـیرا» پیامبر شد جـایگـاه آمـد ورفت فـرشتـگـان رونق گـرفـت غـار حـرا با پیـامبر »اقرا بسم ربک» را جبرئـیل گفت وقـتـی که بود غـرق تـماشـا پیامبر بعد از چهل بهار به بعثت رسیده بود بشـکـوه وعـاشـقـانه و زیـبا پیـامبر این مرد برگزیدهترین مرد عالم است خـاتـم نـبـوده هـیچ کـس الا پـیامبر لبـریز از تـصور مـعـراج جـبرئیل مبـهـوت در «دنی’ فـتـدلی’» پیامبر تنها پـناه مـردم مـحـروم از بهـشت تـنـهـا امـیــد آدم و حــوا پـیــامـبــر با لطف بیـکـرانۀ احـمد در آسـمان مـوسی پیامـبر شد و عـیـسی پیامبر جاریست نام اعـظـم پیـغـمبـر خدا در خـطبههای روشن صدها پیامبر با دوستان همیشه مروّت نموده است با دشـمـنـان هـمیـشه مـدارا پیـامبر روز غـدیر خم شد وبا امر کردگار بـالا گـرفت دسـت خـدا را پـیـامـبر آئـیـنـه تـمـام نـمـای خـدا عـلـیست تنهـا کـسی که بوده سـراپـا پـیامـبر در آیـۀ مـباهـله تـرسـیم کرده است شــرح زلال انـفـسـنـا را پـیـامـبــر
: امتیاز
|
ترسیم حالات پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
لحظههای آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا میشود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیههایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد رفت تا جایی که زینب بغض کرد از کربلا تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر « سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان میرسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خـدای آیـنـه از جـنـس دلـبـری بـودی صفـای عـطر بهـشتِ معـطـری بودی تو پیش ازآن که خدا فکر خلقـتی باشد در آسـمـانِ وجود اهل سـروری بودی نه بعـد ایـنکه هـزاران هـزار پیغـمبر «تو قبل اینکه بیایی پیـمبـری بودی» برای فـاطمه هم در سنـین کـودکیاش تو مهربانتر از الطاف مـادری بودی نـویـد آمـدنـت هـم پــیــام وحـدت بـود هـمیـشه در پـی فـکـر بـرادری بـودی هنوز والهام از وصف این دو نور جلی تویی که سـفـرۀ اکـرام بیحـدی داری هنوز شهره و حُـسنِ زبـان زدی داری تویی پیمبر خضرا، تویی رسول امین نـشـان سـیـدیات را به گـنـبدی داری چه شوکت و جبروتی دراین جهان بهتر که در حـریم خـدا رفت و آمدی داری تو چـشمۀ برکـاتی و نسلت ابتر نیست تـویـی کـه قــائـم آل مـحــمــدی داری ببخـش گـرچه برایت سروده کم گـفـتم ببـخـش اینکه اگـر شـاعـر بـدی داری بیا که با نفست رو به کعبه جان بدهی تـوان بـده که کـمی عـاشـقـانه دم بزنم مـیـان بـاغ هـمـین واژههـا قـدم بـزنـم توان بده که به عـشق شکـوه سیـمایت محـاسـبات دلـم را کـمی به هـم بـزنـم بیا مرا بـرسـان تا ضـریح چـشـمـانت که بـوسـهای به دو آئـیـنـۀ حـرم بـزنم اگربه ” لیـلةالاسـرای ” چشم تو نرسم بگو که حـاجـت دل را کجا رقـم بـزنم بـیـا بـه پـاس ارادت اجـازهای بـده تـا مـدال نـوکـریـت را به سـیـنـهام بـزنـم ردای سبـز نبـوت نگـین بر تن توست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
نـا امـیـدی نـبـود نـزد گــدایـان حـسـن دست ما را بـرسـانـیـد به دامـان حسن حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی عـادتـم داده خـداونـد به احـسـان حـسن نشکند گوشهای از نان کسی را همه عمر آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
نه بوی مُشک نه چون بوی نافۀ خُتن است نه بوی یاسمن است این نه بوی یاس من است نه بوی چادر خاکی نه عطـر آن گـودال بقیع روضۀ مکشوف کوچه و زدن است برای گریه بر این صحنه یا که دیدارش میان هر مژه با چشم جنگ تن به تن است به جز بقـیع که در اشک نیز میسـوزیم همیـشه گـرمی آتـش دلیل سوخـتن است کسی که دست به سینه است توی کرببلا چگونه است که پیش تو دست بر دهن است؟! غریب کیست کسی که هنوز بیحرم است؟ و یا کسی که به هنگام مرگ بیکفن است؟! غمش ز جنس حسین است هرکه مظلوم است حسنتر است کسی که غریب در وطن است خـراب هــم که نـبـاشـد بـه اعـتـقـاد مـن تمام غـربت اینجا به خاطر حسن است!
: امتیاز
|