- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
بار دیگر شور و غوغایی به پاست جشن شادی در زمین و در سماست ســر زده نـــور خــداونــد مــبــیـن آمــده دنــیـــا امـــام چــهــارمــیــن شـادمـان گـشـتـه قــلـوب مـؤمـنـیـن در شـب مــیــلاد زیـن الـعــابــدیـن شـهـربـانــو گـل پـسـر آورده اسـت یک پسر هـمچون قـمر آورده است چهارمین مـنجی و روشنـگـر رسید در کــرامـت ثــانــی حـیـدر رسـیـد روح تــقـــوا و مــنـــاجــات آمـــده شـیـعـیــان را بـاب حــاجــات آمـده عـالـم هـسـتی ز نورش منجـلیست « اَینَ آل الـلـه » او دوّم عــلـیسـت پـنـجـم شـعـبـان شـب مـیـلاد اوست هر دلی امشب در عـالـم یـاد اوست چهـارمین گـل از گـلـسـتان ولاست این پـسر پـیـغـمـبر کـرب و بلاست او گـلـی از گـلـشـن پیـغـمـبـر است شـیـر مـردی از تـبـار حـیـدر است مــــادر او بــانـــوی ایـــران بـــود او ز نـسـل بــیــشـۀ شــیــران بــود جـمـله خـوبـان جهـان سـرمست او هـسـتـی عــالــم بُــوَد از هـسـت او از هـمـه مـشـکـل گـشـایـی میکـنـد هـر دلـی را کــربــلایــی مـیکــنـد هر نـگـاهـش کار عـیـسـی میکـنـد هـر گـره از کــار مــا وا مـیکــنـد ای که هـسـتـی روح تـقــوا و دعــا از کرامت کن نگـاهـی بر( رضا ) کـن نـگـاهـی از کــرم بـر ایـن گـدا بـار دیــگــر دعــوتـم کـن کــربــلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
نور عرش امشب، تنزّل کرده است در کـویر خاکیان، گـل کرده است قـدسـیـان عرض ارادت میکـنـنـد در مـدیـنـه نـور قـسـمت میکـنـند بـا طـلـوع نـــور، هــمــزاد آمــده بـاز کـن سـجــاده، ســجــاد آمــده سجـدههایش خاک را شرمنده کرد بـنـدگـیاش آسـمـان را بـنـده کـرد غم مخور داری اگر «ذنب عظیم» «یحسن العفو» است کار این کریم آنچنان در قـرب، جـای تـام داشت در نمازش رعـشه بر انـدام داشت در مـصلایـش، ز رب الـعـالـمیـن شد خـطابِ «انت زین الـعـابـدین» وقـت حـــج او مـــیــان ازدحــــام بــاز شـد راهــش بـرای اســتــلام بـاز شـد راهـش ولی بـاشد غـلـط این سـخـن در نـزد اهل مـعـرفـت چونکه در اسرار حق دردانه اوست در حقیقت، صاحب آن خانه اوست کعـبه زد از پیـش، مردم را کـنار تا به چـشـمش، قـبله گـردد آشکار تـا بـگــیــرد اعــتــبــار بـیـشــتــر بوسـههـا میزد به دست او حجـر تـا نـمـایـد در مــقـامـش احــتــرام ایـسـتـاد آنـجــا بـه روی پـا مـقــام تـا بگـیـرد در بـغـل او را مـطاف خواست دیوار حرم، گیرد شکاف کاش من هـم حـنجـر حـق میشدم کاش که من هم «فرزدق» میشدم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
سپهـر عشق و وفـا جـلـوۀ دگر دارد میان آن هـمه انـجـم یکی قـمـر دارد نسیـم شـهـر مدیـنـه نـویـد داده به ما که باغ سـبـز ولایت گـلـی دگر دارد بیا به سوی مدینه رویم کز ره شوق نسیم عشق به هرکوچهاش گذر دارد خبردهید به زهرا که امشب از جنّت بیا مدیـنـه حـسـینت کنون پـسر دارد رسیـد سید سـجـاد و بـهـر خدمت او لـباس بـنـدگـیـش را فـلـک ببـر دارد خـدا به او لقب زین العـابدین بخـشید ز سجدههای طویلی که در سحر دارد به خاک پاک مدینه به جای جشن عزاست شب ولادت او شیـعـه چـشم تر دارد بـیـا و دامـن او را به الـتـجـا گـیـریم که حق همیشه و هرجا بر او نظر دارد کجا رود ز در او به درگـهـی دیگـر هرآن که شمّهای از جود او خبر دارد به جان فاطمه او را دهم قسم که دعا به این قسم به خود او قـسم اثر دارد به هرکه مینگـرم درشب ولادت او هوای روضۀ پـاک ورا به سر دارد بگو به خلق «وفایی» محب او از مهر به بحر سینۀ خود بهـترین گهر دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
سحر گه ماه، بهر خاک بوسی بر زمین آمد زمین خرّم تر و زیباتر از خلد برین آمد جهان بر خود بناز امشب که یار نازنین آمد عبادت چشم تو روشن که زین العابدین آمد ملک خندان، فضا روشن، دل اهل ولا روشن همه ارض و سما روشن همه ملک خدا روشن که امشب شهربانو شهریار عالم آورده خدای ذوالمنن شمس ولایت را قمر داده درخت طور سینای امامت را ثمر داده یم صبر و رضا و زهد و عصمت را گهر داده سخن بی پرده گویم حقّ به ثارالله پسر داده قیامت قدّ و بالایش، دعا مشتاق لب هایش جمال الله، سیمایش پدر محـو تـماشایش تو گویی آمنه امشب رسول اکرم آورده علی، زهرا، محمّد را فروغ هر دو عین است این پناه انس و جان فرمانروای عالمین است این عبادت را اطاعت را دعا را زیب و زین است این فروغ دیدۀ زهرا علیّ بن الحسین است این خرد شاگرد تعلیمش کرم مشتاق تکریمش قَدَر مسئول تصمیمش قضا خیزد به تعظیمش سخاوت، جود، پیش بذل دست او کم آورده الا ای بانوی ایران زمین خیرالبشر زادی امیرالمؤمنین است این و یا پیغامبر زادی یمِ عصمت! تو بر فلک نجات امشب گهر زادی پسر زادی نه، بلکه آفرینش را پدر زادی تعالی الله از خُویش، سلام الله بر رویش لسان الله ثناگویش شود دل زنده در کویش به حقّ دامان تو بهتر زپور مریم آورده نظام آفـرینـش بین و نظم و قـادر مـنّان پی هم آفتاب و ماه و اختر گشت نور افشان پدرسوّم، عمو چارم، پسر در پنجم شعبان عجب نبود گر از بابا بگیرد دل ببخشد جان رخش جنّت، لبش کوثر، کفش دریا، قدش محشر ز سر تا پا زپا تا سر محمّد، مجتبی، حیدر ز هر دم بر هزاران عیسی مریم دم آورده کند کار مسیحا با دعا لب های شیرینش گرفته آسمان دست دعا در پای آمیـنش ثبات و صبر و ایمان و عبادت روح آئینش ندیده است و نبیند جز خدا چشم خدابینش رُخش ریحانة الزّهرا دلش صحرای عاشورا قیامش محشر کبری کلامش خطبۀ غرّا دل مـوسی، دم عـیسی جلال آدم آورده صیحفیه بحرِ دُرّ از لعل لبهای گهر زایش مناجات و دعا و ذکر حقّ مشتاق آوایش امیر شام گـردیده حـقـیر نطـق زیـبایش غل و زنجیرها گرم دعا با کلّ اعضایش لبش را نطق موسایی دمش را فیض عیسایی دلش چون نوح، دریایی رخش یوسف به زیبایی هر آنچه انبـیا دارند هـمره با هم آورده نیاید مدحش از صدها فرزدق ها و دعبلها گشاید بندهاش با یک دعا از خلق، مشکلها مقرّ دولت عشقش نه در گِل بلکه در دلها چهل منزل عروجش با خدا در طَیِّ منزلها چهها آن مقتدا دیده به هر منزل خدا دیده فـروغ ابـتـدا دیـده سـر از تن جـدا دیده لــوای فـتـح آل الله از شــام غــم آورده هزاران زادۀ عبد الملک خوار و حقیر او حجر، زمزم، صفا، مروه، حرم، یکسر اسیر او همه حجّـاج بیت الله گدای او، فـقـیر او ز کعبه می رود بر عرش بانگ یا مُجیر او کلید کعبه لبخندش، مقام و حجر پابندش خدا و خلق خرسندش، به لب ذکر خداوندش زاشگ دیده زمزمها برای زمزم آورده نه تنها از نماز، از صبر عاشورای او بشنو دعای دلـنـشین، پـند بشر آرای او بشنو نـوای آتـشـین و خـطبۀ غرّای او بشـنو قـیام شام شوم و محشر کبرای او بشنو ولایش دین و ایمانم، حدیثش خوشتر از جانم صراطش حشر و میزانم دعایش روح و ریحانم به وصفش میوۀ نایاب نخل «میثم» آورده
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
آواز عـشق بیتـو صدایی نداشـتهست قبل از تو عشق راه به جایی نداشتهست جـان ادب بـدون تو نـایی نداشـتـهست دنـیای بیتـو هـیچ صفـایی نداشتهست با تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند غـم را ز قلبهای مـحـبـان قـلـم زدند نام تو اولـیـن قـسـم پـاک عـالـم اسـت ایمان تو شبـیه قـدمهـات مـحکـم است در حسرت لبان تو لبهای زمـزم است از تو هرآنچه میشنوم باز هم کم است نامت ز کـودکی به لب ما تـرانـه بود عـبـاس عـشق بود عـلـمها بـهـانه بود ای سر به زیر پـیـش تو والا مـقـامها ای مــقــتـدای قــاطــبـۀ بــا مــرامهــا بــالاسـت پـرچــم تـو کــنــار امـامهـا لال انـد در مـقــابـل مـدحـت کــلامهـا در راه عشق چیره به بیحاصلی شدیم گـفـتـیم یا حـسین و ابـوفـاضـلی شدیـم در شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی در شهر درد کوچۀ باب الـشـفـا تویی آئـیــنـۀ تــمـام قـد مــرتـضــی تــویـی تـفـسـیـر عـبـد صـالـح بـیادعـا تـویی ما شیـعه ایم و کار جهان شد به کام ما در هر نـمـاز سـمت تو باشد سـلام ما در مهد نور شهره به قرص قمر شدی در دلـبـری ز اهـل هـنـر با هـنر شدی هر جا نبـرد بود تو مرد خـطـر شدی ضرب المثل برای دل پر جگـر شدی مصداق با شـکـوه ابـالـفـضل میشود پـژواک لـفـظ کـوه ابا لـفـضل میشود جای تو هـست در دل تـقـدیـر کـربـلا با تو حـمـاسی است مـزامـیـر کـربـلا زیـبـاتـر است با تو تـصـاویـر کـربلا کعـبـهست زیـر سـایـۀ تـأثـیـر کـربـلا محشر که دستهای تو باب شفاعت است سینهزن تو را چه خیال از قیامت است دست کـریم خستۀ بـخـشـش نـمیشود وقت عـطا مـعـطل خواهـش نمیشود عـبـاس جز به نـور سـتـایش نمیشود فضلش به صد کتاب نگارش نمیشود چـرخـیـده کـارها ز طـفـیـل کـریـمهـا عـبـاس بـوده مُــرشـد خـیـل کـریـمهـا ای سـایـهسـار عـالـمـیـان پـرچـم شـما ای تکـیـهگـاه پـیـر و جوان پرچم شما بـالاست تا ابـد به جـهـان پـرچـم شـما راه بـهـشـت داده نـشـان پـرچـم شـمـا زائر رسیـد صحـن تو و رستگـار شد شهـر بهـشـت در حَـرمت آشـکـار شد این دستها که رو به ضریحت دراز شد از روزگـار سـفـلـۀ دون بـینـیـاز شد نـامت کـلـیـد بود و در بـسـته بـاز شد عباس گـفـتم و همه جا چـارهسـاز شد یا کاشف الکروب ببـین دل شکستهایم تـنهـا به آسـتـان شـما چـشـم بـسـتـهایم سوگـند بر خروش فـرات و خجـالـتت بر چـشمهای خون زدۀ پر جـراحـتت بـر گـریـۀ حـسـیـن زمــان شـهـادتـت مبـهـوت مـانـده کربـبـلا از حـمـایـتت روح القدس به خامۀ خامـم نگـاه کرد مدحت دوباره حال مرا رو به راه کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
به خدا دادیِ سـقـّا غـزلی باید خـوانـد به علی، رتـبۀ او را ازلی بـاید خواند پـسر اُمِّ بـنـیـن نه، پسر فـاطـمه خوان همچنانی که ابالفـضلِ علی باید خواند نیست معصوم، ولی در درجاتِ معصوم برترین است و به عصمت مَثلی باید خواند صاحبِ تیغ و علَم، روح مواسات و ادب دستـبـوسـش هـمۀ پنج ولی باید خواند دست بر قبضه چو گیرد، همه یَل ها به فرار وسطِ معـرکـه ها شیـرِ یـلی باید خواند ساقیِ تشنه لبان است، ولی در جـنّات از قضا لعل لبش را عسلی باید خواند آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین چه بـخـوانم عـلَـمِ مُلک عـلـمداری را چـه بـنـامـم یـل مــیــدان وفـاداری را در شجاعـت نه به والله نـظـیری دارد حـرف اول بـزنـد روز فــداکـاری را قوّت و عزم و اراده، همه در خدمت دوست او به میدان عـمـل ثبت کـنـد یاری را گر چه انبوهِ أمان نامه به پایش ریزند جـز به دلـدار نـگـویـد سـخـنِ آری را ز کراماتِ ابا لفضل همین یک نَم بس که به دریا بکُند وصل، مِیِ جاری را جذبِ حق میکند از دور دلِ نوری را بـه دَمِ تــیـغ بـگـیـرد نـفَـسِ نــاری را آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین در مناجات، عجب دستِ نـیایش دارد در عـنایات، به هر درد گـشایش دارد نـمـیافـتـد ز لــبـش ذکـرِ الــهـی امــا ذکر زهراست که هر لحظه سُرایش دارد همه اوصافِ الهی است در او جمع، ولی عشق و احساس در عباس همایش دارد گر چه مبهوتِ حسین است، ولی در وقتش چـقدَر او به حسن، نـاز گـرایش دارد اصلِ مأموریتِ مـاهِ بنیهـاشم چیست دور تا دورِ حـرم، مـاه نـمـایـش دارد هر چه گوئـیـم ز رزمـیدنِ مولاییِ او سبک جـنـگـیدن او باز ستـایـش دارد آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین ز هجومش، به عقب لشگر دشمن ریزد ابـتـدا تـا به صفِ آخـرِ دشـمـن ریـزد مرکبِ راهورش، پای چو کوبد به زمین لـرزه بر شـاکـلـۀ پـیکـر دشمن ریزد جوششِ غیرت او تا به رگش میجنبد همچنان صاعقهای بر سر دشمن ریزد شیـرِ صـفّـین و دلاور پسرِ شـیـر خدا پیـش چشم هـمه یَلها پَـرِ دشمن ریزد تا به آهنگِ علی، روی به میدان بکند دست و پاهاست که دور و بر دشمن ریزد از عرب تا به عجم، یکسره إذعان دارند که ز تیغش، سپر و خنجر دشمن ریزد آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
عـشق زیـباست خـداوند از آن زیبا تر عرش بالا ست ولی بنده از آن بالا تر هر کـسی سـائـل درگـاه خـداونـد شود میشـود بـین خـلائـق بـه خـدا آقـا تـر درِ درگاه خـداونـد حـسین است حسین هر که دلـبـاخـتـه اوست شود لـیـلا تر به خدا گر که بـگـردی هـمۀ عـالـم را غیر عـباس کسی نیست به او شـیدا تر اینچـنـین شد که خـدا کرد تجـلّی آری عـشق زیباست ابالفـضل از آن زیباتر تا قیامت علم عشقِ ابالفـضل به پاست آری آن عشق که فانی نشود نور خداست نـام عــبـاس کـه آمـد دهـنـم آب افـتـاد گـوئـیـا روی لـب من عـسل ناب افتاد دل به دریا زدگانت چه فراوان شدهاند تاکه تـصویر رخ ماه تو در قاب افتاد نمک بین نگاهـت چـقدر شیرین است دل فرهادیام از عشق تو در تاب افتاد طاق ابـروی تو را کافـر بیایـمان دید سجده کرد و همۀ عمر به محراب افتاد ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته ساقی عشق در این معـرکه سقا گشته روز مـیـلاد تو جـبـریـل خـبـر آورده که خدا از صدف عرش گوهر آورده انـقـدر شـور شـعـف خـانه مـولا دارد گوئـیا حضرت زهـراست پـسر آورده آسمان شب مولا پس از این مهتابی است حـق برای دل خـورشـیـد قـمـر آورده این که با خندۀ خود دارد اشاره به همه کـاشف کرب حـسـین آمـده سر آورده پـاسـبــان حــرم زیـنـب کــبــری آمـد این که در سینه خود کوه جگر آورده زحـمت اُمِّ بـنـیـن بـود که عـباس شود مرد از دامن مادر سوی معـراج رود پـسـرم گوش بـده حـرف دل اُمِّ بـنـیـن آبرویم همه در دست تو باشد پس از این ایـستاده است فلک قـد تو را سِیـر کـند ولی از روی ادب محضر مولا بنشین گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض و سما محـضر آل عـلی چـشم بـیـنـداز زمین هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار تو رکابش بشو عباس، که او هست نگین نکـند لفـظ اخا را تو بگـویی به حسین من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین آنـقـدر خـاک نـشـیـن قـدم یــار شـدنـد هر دو در هر دو جهان صاحب دربار شدند با قـدم های ابالـفـضل زمین میلـرزید دشمن از طرز رجز خواندن او میترسید وسط معرکه میرفت که محشر بشود شاه شمشاد قـدان تا که کمی میغـرید راه و بیراههاش از هول ولا گم میشد تاکه چشمش به غضب سوی کسی میچرخید همه آهنگ عقب گرد به لب میخواندند تا که شمشیر ابالفضل کمی میرقصید میزد از میمنه از میسره میرفت برون با هـجـومی همه لـشگـریان میپـاشید هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه گـفـتــه: لا حـول و لا قــوت الا بــالله بـنـویـسـیـد ابـالـفـضـل بخـوانـیـد حـیـا بـنـویـسـیـد عــلـمــدار بـخـوانـیـد وفــا هـیچکـس مثل ابالفضل نگـیـرد دستی بـنـویـسـیـد ز حـاجـات بـخـوانـیـد روا دیدۀ او همه را یاد جـنان میانـداخـت بـنـویـسیـد از آن چـشـم بخـوانـیـد خـدا بنویسد که سـقـاسـت بخـوانـیـد خـجـل قـول داده سـت کـه آبـی بـرسـانـد امــا مشک افتاد و تو افتادی و ارباب افتاد پای گهـواره طـفـلـش زنی افـتاد از پا بعد تو دشـمن تو اهل جـسـارت بشود بعـد تو زینب تو سوی اسـارت بـرود
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
جهان عـشق مُـرید مـرام عباس است ادب همیشه در عالم به نام عباس است طـبـیـب درد تــمــام مـذاهـب عـــالــم کـبـوتـرانه، شـفـا جـلد بام عباس است شنیده از لب مولای خود به نفسی انت چه جمله بهتر از این در مقام عباس است قیامت از همه سرها سر است بیتردید بهشت باغچه ای زیر گام عباس است "خدا به طالع او مـهـر پـادشاهی زد" هرآنکسی که غلام غـلام عباس است قـیـام کـرده به پایـش قـیـامـت کـبـری قسم به عشق قـیامت قـیام عباس است کـسـی نـدیـده کـنـار حـسین بـنـشـیـنـد مطیع محـض امامت پیام عباس است فراز کـعـبه بـلـندای خـطبهاش فرمود که طوف بیت به گرد امام عباس است دوبـاره سـائـل هر سـالـه آمـده بر در و مستـمـنـدِ جـواب سلام عـباس است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
امشب از بخت خوشم شانه ز سر میافتد بس که در آیـنـهام عکس قـمـر میافتد چرخۀ عشق علی چرخ زد و فهمیدیم قـرعـۀ اُمِّ بـنـین است، پـسـر مـیافـتـد این پسر کیست که دل میبرد از اهل ولا با خم ابرویش از خـصم جگر میافتد ذکر تکبیر علی و حـسنـین است بلـند به قـد و قـامت او تا که نـظـر میافـتد مدعی دور شو این معرکه جای پشه نیست چون ز سیمرغ در این معرکه پر میافتد آتش خشم اباالفضل بسی سوزان است هر که با شعله در افتد به سقر میافتد پرچـم زینب کـبراست به دست عباس عـلـم از دست عـلـمـدار مگر میافـتد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
اکنون که با شادی دل ما همنشین است روی زمین سزسبز چون خُلد برین است از آســمــان آواز قــدسـی آیــد و بــاز نغمات قدسی گویی از روح الامین است بس که تـمـاشایی است گـلـزار ولایت چـشم فـلک سرگرم دیـدار زمین است پرسیدم از خورشید، حیران که ای، گفت چـشـمان من محو امیـرالمومنین است گفتم که این بوی بهشتی چست وز کیست گـفتا که این عطر گـل اُمُّ البـنـین است گفتم بگو یک ذرّه از فضل و کـمالش گفتا که او خورشید اخلاص و یقین است گـفـتم چـه داری مـژده بر اهـل ولایت گـفـتا نوید من بر اهل عـشق این است امشب نـسـیم عـشق عـطـر یـاس دارد با خـود خـبــر از مـقــدم عـبـاس دارد گـنـجـیـنـۀ عـشـق و وفـا عـبــاس آمـد آئـیــنـۀ صـدق و صـفــا عـبــاس آمــد ای تـشـنـگـان عـشق و آزادی بـیـائـید سـرچــشــمـۀ آب بــقــا عــبــاس آمــد بـهـر فـداکـاری به بـزم حـق پـرسـتی پــروانــۀ شــمــع هُـــدا عــبــاس آمــد چـون ذرّه در حال و هـوای او بمانـید مـنـظـومـه خـورشــیـدهـا عـبـاس آمـد گـر میچکـد از گونۀ گـل، شبـنم شرم جـان ادب، روح حـیــا، عــبــاس آمــد با غـنچـههـای سرخ عـاشورا بگوئـید ســقــای دشـت کــربــلا عــبـاس آمــد حاجـت طـلـب کن از در باب الحوائج چـون قـبـلـۀ حـاجـات مـا عـبـاس آمـد امشب نـسـیم عـشـق عـطـر یاس دارد با خـود خــبــر از مقــدم عـبـاس دارد تا بر علی این مه جـبـین لبـخـند میزد بر او امـیـرالـمـومـنـیـن لبـخـند میزد بــا خــنــده نــورانـی شــمــس ولایـت از آسـمـان روح الامـیـن لبخـند میزد گه آسـمان با قـدسـیـان خـنـدید، گـاهی با غـنچـههای خود زمین لبخند میزد هرگه حسین از مـقـدم عـباس خـنـدیـد رضوان به فردوس برین لبخند میزد وقتی که زینب شاد شد گوئی که زهرا بـر چـهـرۀ اُمُّ الـبـنـیـن لـبـخـنـد میزد از شـــادی دُردانــههــای آفـــریــنــش در عرش خیرالمرسلـین لبخـنـد میزد پیـغـمبر رحـمت تـبـسُّـم کرد و آن گاه عیسی به چـرخ چارمین لبخـند میزد بـلـبل به گـلـزار مـحـبت این خـبـر را میگفت و با گل های دین لبخند میزد امشب نـسـیم عـشـق عـطـر یاس دارد با خـود خبــر از مـقــدم عــبـاس دارد عباس ایمانش چو کوهی استوار است مـیلاد او مـیـلاد مـردیّ و وقـار اسـت میـلاد او روشن ترین صبح امـید است میلاد او رنگـین ترین روز بهـار است مـیلاد او فصل شـکـوفـایی گـل هاست مـیـلاد او زیـبـاتـریـن روزگـار اسـت میـلاد او در مـصحف پُر نـور ایـمـان سرلوحه ایثار و عشق و افـتخار است مـیــلاد او بــهــر تــمــام پــاســـداران سرمشق آزادی و شور و اقـتدار است میـلاد آن سـرچـشمۀ اخـلاص و تـقـوا فـصل نـزول رحمت پـروردگار است مـیـلاد آن آئـیــنـۀ عـشـق و فـضـیـلـت پایـان غـم، آغـاز شوری پـایـدار است در مـقــدم آن گـلـبـن گـلـخـانــۀ نـــور نقش لب چشم انتظاران این شعاراست امشب نسـیم عـشـق عـطـر یـاس دارد با خـود خـبــر از مقــدم عـبــاس دارد مه بر رخ ایـزد نـمـایش بـوسه میزد خورشید بر خال لـقـایـش بوسه میزد مـاه بنی هاشم لقـب بگرفت و خورشید بر روی پُر نور و ضیایش بوسه میزد شرم وحیا ازچهرهاش میریخت چون اشک وقتی ادب بر خاک پایش بوسه میزد او مظهر عشق و فـتـوت بود و ایـثار گرکه شجاعت بر سرایش بوسه میزد هرگه دعایش بر فـلک میرفت گویی جبریل بر روح دعـایـش بـوسه میزد گاهی علی در بین اشک شوق و مـاتم بر چشم های حـق نـمایش بوسه میزد ای دل «وفـایـی» بـا نـســیـم آرزوهـا دانی چرا بر خـاک پایش بوسه میزد امشب نـسـیم عـشق عـطـر یـاس دارد بـا خـود خبــر از مـقــدم عـبـاس دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
در دلم امشب پُر از شور و نواست گه مدیـنه میرود گه کـربلاست امشـب از جـام ولا پُـر گـشـتهام قـطـره بـودم با ولا کُـر گـشـتهام در سر آمد شـور و حال دیگری در دلـم افـتـاده شــور حــیــدری من مدد گـیـرم ز آل مـصـطـفـی مـیروم تـا عـرش پـاک کـبـریـا رفـت بـالا ایـن دلـم تـا سـوخـتـم چـشـم بـر بـیـت ولایـت دوخـتـم دیدم آنجا شور و غوغایی بپاست عـرصۀ جـولان پـاکان خـداست پُـر شده عـالـم ز شادی و شعـف خـنـده زن اُمُّ البـنـین، شاه نجـف کودکی چون گل در آغوش علیست زین سبب دنیا پُر از نور جلیست غـرق شـادی حضرت اُمُّ البـنـین میزنـد لبـخـنـد امـیـرالـمـؤمنـین آمـده جــبــریـل بـا خـیـل مـلـک آیـنـه گـردان شده چـرخ و فـلک حور و غلمان دسته گل در دستشان گـشته این کودک تـمام هستـشان این نـدا پُر کـرده هر جای زمین آمـده جــان امـیــرالــمــؤمـنــیـن عـاشـقـان عـطـر گـل یـاس آمده شــادمــان بـاشـیـد عـبــاس آمـده آمـده زیـنـت فـضـای مـشـرقـیـن یار و هـمسـنگر به مولانا حسین نـور چـشـم خـامـس آل عـباسـت جـعـفـر طـیـار دشـت کـربلاست روح ایـثـار و وفـا از ره رسـیـد منشاء عشق و صفا از ره رسید او وفـا را بـا وفـا شـرمـنده کرد او فـتـوّت را دوبـاره زنـده کـرد در شجاعت ذوالفقار حیدری است سیرت و خُلق نکویش کوثری است مرتضایی عـلم عـباس عـلی ست مجـتـبـایی حـلم عـباس عـلی ست فـاطـمی، خُـلق و خـصال او بود هـاشـمـی طـلـعـت جـمال او بود بر بـنی هـاشـم بود نـور دو عـین جـان زینب، هـستی مـولا حسین دوست و دشمن صدایش میزنند بوسهها بر خاک پـایش میزنـند در گـرفـتاری به او پُـل میزنند بـر دو دسـت او تـوسّل میزنـند عیسوی و موسوی مفتون اوست شیعـگـی ما بدان مـدیـون اوست شیعـیان مـرتضی را مـقـتـداست نام عـباس علی مشکـل گـشاست دردمـنـدان جـهـان را او دواست هر که آید سوی او حاجت رواست دستگـیر این جهان و آن سراست بـاب حـاجـات تـمـام انـبـیــاسـت ما هـمه مـست می از جام تـوأیم مـا اسـیـــر دانـــه و دام تــوأیــم مـا هـمه درمـانـده و بـیـچـارهایم در پـی درمـان درد و چــارهایـم مـا گـدایــان سـر کــوی تــوأیــم دست خـالـی بـر در کـوی تـوأیم گـر نگـاهـی از ره احـسان کـنی درد بـیدرمـان ما درمـان کـنـی بـا نـگـاه تـو در عـالـم شـیـعـهام در دو دنـیــا بـا ولایـت بـیـمـهام نوکر پـیـر تو هـستم من( رضا) دستگـیـری کن ز من روز جـزا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
امشب خبر از عـالـم بالا رسیده است روشنتـرین سـتارۀ دنـیا رسیده است این بار دوم است که شاعر نوشته است خورشید خـانـوادۀ زهـرا رسیده است دیروز نور شبّر و امروز هم به خاک نور شبـیر حضرت مولا رسیده است در نیل غـصه مانده بیا، مُـرده دل بیا موسی رسیده است، مسیحا رسیده است بیراهه رفتهاید اگر ای رودهای اشک راهی شوید، حضرت دریا رسیده است دنـبـال کـاروان مـلائـک پـریـده بـود جا مانده بین راه دلـم یا رسیده است؟ شوق دلم نه شوق شفا مثل فطرس است میلش در آن هوا دو سه جرعه تنفس است در آن هوا که بوی خدا میرسد از آن در خانهای که نور دعا میرسد از آن اطراف گاهـوارۀ طفـلی که نیمه شب لالای جـبـرئـیل خـدا مـیرسـد از آن در آن هوا که فاطمه در آن نفس کشید آنجا که عـطـر آل عـبا میرسد از آن ما را دخـیـل بر پـر قـنـداقهاش کـنـید قـنداقهای که شوق شفا میرسد از آن در پشت درب خانۀ زهـرا نشـستهایم نـجـوای چـند مرد گـدا میرسد از آن این خانۀ علیست پسردار گشته است آخر صدای گریه چرا میرسد از آن شاید صدای گریۀ...نه کودکانه نیست جز یا حسین زمزمۀ اهل خانه نیست دنیا به دام نـام شـریـفـش فـتـاده است دل نیست آن دلی که به او دل نداده است روشن شده است طبق روایات اهل بیت کار خداست؛ عشق به او بیاراده است هرکس سوار کشتی عشقش نمیشود سوگند میخورم که قیامت پیاده است مـا رعـیـتـیـم، رعـیـت بـاغ ولایـتــیـم امـشـب شـب تـولـد اربـاب زاده است شیرین شده ست با قدمش کام اهل بیت هر چـنـد این پسر نمک خانواده است معـراج جـبرئـیل شـبی بوده است که در پـای گـاهـوارۀ او سر نهـاده است یک شب مرا مجاور گهوارهاش کنید چون جـبرئیل زائر گـهـوارهاش کنید جز آب چـشم آب حـیـاتی نـخـواسـتـم جز شور اشک شهد نـبـاتی نخـواستم جز معـرفت به ساحت خاک قـدوم او من از خـدای خود عـرفـاتی نخواستم تنها کرامت قفـس عشق اوست او كه من از کسی مسـیـر نجـاتـی نخـواستم یک شب که سخت تشنه شدم از خدا به جز گـریـه کـنـار نـهـر فـراتـی نـخـواستم بی حسّ عطر سیب شب جـمعۀ حرم هـرگـز زیـارت عـتـبـاتـی نخـواسـتـم امشـب مـدیـنـه آمـده پـابـوس کـربـلا امشب حـسـین آمده«حیَّ عـلـی العزا»
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
سلام، ای شرفِ عرش و فرش قنداقت خـوشا به حالِ دلِ نوکـران و عـشّاقـت خدا و خـلـق خـدا تا هـمـیشه مشتـاقـت هـزار سـجـده بـه دست خـدایِ خلّاقـت که او کتابِ جمالِ تو را قـلم زده است حضورِ همچو تو را در جهان رقم زده است پری که سوخته، با لطف تو پریدنی است صفِ ملائکه دور و برِ تو دیدنی است صدای خندۀ روح الامین شنیدنی است عجیب، بوسه ز پیشانیِ تو چیدنی است به قـلـبّ خـستۀ ما یک تَـنَـفُـسی بدهـید دوباره بال و پری نو به فطرسی بدهید خـدا به حـالِ محـبّـان تو ملاحـظه کرد خودش عدوی تو را تا ابد مواخذه کرد دلم بهـشت خدا و تو را معـاوضه کرد خودت که نه، پرِ قنداقۀ تو معجزه کرد حـسـیـنیام به خـدا با دعـای مـادر تـو هـزار جـان گـرامـی تـصـدُقِ ســر تـو خدا به عرش خدائیش طرح نو انداخت خدا زِ خِلقـت ارباب ما شگـفتی ساخت بَرنده آنکه برایش به نوکـری پرداخت حسین را به خدا جز خدا کسی نشناخت در این مقوله دگر حاجتِ مباحثه نیست حـسـین با احـدی قابـل مـقـایـسه نیست بـرای قـلـب پـیــمــبـر ســرور آوردنـد بـرای حــیــدر کــرار، نـــور آوردنــد بـرای فـاطـمـه سـنـگ صبـور آوردنـد دلِ مـلائـکـه را هـم بـه شــور آوردنـد به یُـمن سـوم شـعـبان بهـشت آذین شد حسین گفـتم و کامـم دوباره شیرین شد خودم فدای خودِ حضرت و سه تا پسرش و مـادر و پـدرم نــذر مــادر و پـدرش چـقدر عاشقِ سائل نشـسته پشت درش تمام هـستیِ ما وقـف حضرت قـمـرش هنوز در به روی هیچ کس نبسته حسین خدا کـلـید جنان را سپرده دست حسین گلاب و گل به هوا پخش میکند زهرا عـلی جدا و جـدا پـخـش میکـند زهـرا مـیـانِ مـا و شـما پـخـش میکند زهـرا بـرات کـربـبلا پــخـش میکـنـد زهــرا همین یکی دو سه شب جمع کن خیالت را بگـیـر از کـرمـش کـربـلای سـالـت را
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
قـلمم روی ورق باز زمین گـیر شده ضعف از بال و پر شعر سرازیر شده به بـلـنـدی فـلـک بـاید عـصا بـردارم تا کـمی گـام زند طـبع زمین گـیر شده از لغت نامه خـورشید اگر واژه دهند مینـویسم که چرا عشق فـراگـیر شده واژه از بیت فراری شده از هیبت تو لالـۀ طبع من و وصف تو تقـدیر شده چه بـگـویم که قـلم باز ز جا برخیـزد مددی فـاطمه این طبع به زنجـیر شده نام زهـرا به لبم آمده ای نور دو عین اذن دادند بگـویم غـزلی از تو حـسین از همان مهد نگاهت نمک دیگر داشت آسمان میل به پابوسی تو در سر داشت گـوئیا رفـت ملاقـات خـدا و برگـشت هر که از سجده به گهوار تو سر برداشت مکتب دلبـری از چشم ترت شد آغاز دل سپردن به تو رازیست که هر دلبر داشت روی دستان پدربودی و دشمن ترسید حیدر انگار در آغوش خودش حیدر داشت زیـنت دوش نـبـی و عـلی فـاطـمـهای مثل آن تاج سری که سه نفر بر سر داشت گشتهام وصف تو را نیست جزاین نور دوعین تو حسینی تو حسینی تو حسینی تو حسین آسـمـان زیـر قــدم هـات اقـامـت دارد به غـبـار ره تـو عـرض ارادت دارد کافر از فضل و کرامات تو اسلام آورد بسکه این قامت اشاره به قیامت دارد هر کسی چشم تو را دید به پا کرد نماز بس که محراب دو ابروت عبادت دارد من از آن چهره زیبای تو فهـمیدم که این همان وعده حقّی ست که جنّت دارد عـزّت ما شـده آقـا کـه گـدایت بـاشـیم بس که بر جود کرم دست تو عادت دارد فاش میگویم وازگفته خود شاد حسین بـنده عـشق توأم خـانـهات آباد حـسین بنویـسد مرا ریـزه خور خوان حـسین بنـویـسـید مـرا دست به دامـان حـسین سرمن روی قـدمهات به سامان برسد بنویـسـید مرا بیسر و سـامـان حسین بنویـسـید که ای کاش شوم مثل زهـیر قاری آیهای از مصحف چشمان حسین هر که از راه و طریقی به هدایت برسد بنـویـسـید مرا عـبـد مسـلـمان حـسـین در قـیامت که خـداوند بخواند حـکـمم روی پرونده نوشته است که مهمان حسین ترس دارم که اگر فضل تو گویم گاهی عـدّهای را بکـنـد عشق حسین الـلـهی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
باز درب رحـمـت حـق باز شد عـالم هـستی پُر از اعـجـاز شد نغـمـه های عـاشـقـانـه سـاز شد قـصـۀ عـشـق و وفـا آغـاز شد نــوربـخـش کـل هـسـتــی آمـده رهـنــمـای حـق پـرسـتـی آمـده هــدیـه ای از ســوی داور آمـده پــاره قـلـب پــیــمـــبـــر آمـــده هـمـنـشـیـن نـور و کـوثـر آمده عـاشـقـان هـسـتـی حـیــدر آمده شهر یثرب غرق انوار خداست مولد امشب غـریب کـربـلاست عالم هستی پُر از شور و نواست آمده آنکس که شور نـیـنـواست غرق نورش هم زمین و هم سماست مـولد امـشـب همه امـیـد ماست از قـدومـش گشته عـالم منجلی آمـده دنـیــا حـسـیـن بـن عــلـی شـامـل عـالــم شــده لـطـف الـه آمـده بـر شـیـعـیــان هـادی راه می رسد خـون خدا با عز و جاه شرمسار از روی او خورشید و ماه این حسین است شور خلقت را نمک نام زیبایش به قـلب شیعـه حک شده عیان از سوی حق روی حسین بر مـشام جان رسد بوی حسین جان فـدای عطر دلجوی حسین دست ما امشب بود سوی حسین با نـگـاهی درد ما درمـان کـند شیعه را فارغ ز هر حرمان کند اهل عـالـم بر زمـیـن گـل آمـده لالـه و ریـحـان و سـنـبـل آمـده بر روی هر شـاخه بـلـبـل آمده اهـل دل نـــور تــوسّــل آمـــده آمده آنکس که برما مـقـتـداست هم دوای درد وهم مشکل گشاست این پسر سر تا به پایش رحمت است او عـزیز خاندان عصمت است کربلا و خاک کویش جنّت است با حسین بودن درعالم عزّت است خـامـس آل عـبـا بـاشد حـسـیـن در جـهـان امـیـد ما باشد حسین بـا خــدا کـار خـدایـی مـی کـنـد هـر دلـی را او ولایـی می کـنـد شـیعـه اش را کـربـلایی می کند از همه مـشکـل گـشایی می کند او بـود نــور وجــود عـالـمـیـن نام نـامـیـش در عالم شد حسین معـدن جود و سخـایی یا حسین هـسـتـی اهـل ولایـی یا حـسـین رهــرو راه خـدایـی یـا حـسـین شـیـرمـرد کـربـلایی یا حـسـین ای حسین نور دو چشم حیدری شـافـع امـت به روز محـشـری من که مجنونم به صحرای حسین زنـده هـسـتـم با تـولای حـسـین در دلـم بـاشـد تـمـنـای حـسـیـن تا ابـد خـاک کـف پـای حـسـین ای که هستی تکیه گاهم یا حسین از کـرم بـنـما نگـاهـم یا حسین در شب مـیـلاد مـهـمـان تـوأیـم همچو سائل بر سر خوان توأیم غرق جود و لطف و احسان توأیم یا حسین از ریزه خواران توأیم تو گـل شـاداب مـایی یا حـسین تا ابـد اربـاب مـایـی یا حـسـین
: امتیاز
|
رباعی های ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
شـد سـوم شـعـبان و نـزول بـرکـات حق میدهد امشب ز کرامت حسنات ********مرتضی محمدپور******** ای در صف کائـنات معنای بهـشت در وصف مقامات تو جبریل نوشت ********مرتضی محمدپور******** از کـنـگــره عـــرش صــدا مـیآیـد از بــیــت ولا روح دعـــا مــیآیـــد ********مرتضی محمدپور******** یارب تو جـدا ز دست غـیرم فـرمـا مجـذوب حـسین چون زهـیـرم فرما در بـنـد گــنـاهـم و، اسـیــر نـفــسـم حُـرّم کن و عـاقـبـت به خـیرم فرما ********میثم مومنی نژاد******** یک سوی ابوفاضل و یک سوی حسین خورشید کـنـار مـاه، دیـدیـم به عین یک دل نـبـود جای دو دلـبـر، آری الا دل مـا که هـست بین الحـرمـیـن ********میثم مومنی نژاد********
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
مژده ای دل روح و ریحان آمده حــافــظ اســلام و قـــرآن آمــده نـا خـدای کـشـتـی آرامـش اسـت روشــنـی دیـن و ایــمــان آمــده راحـت جـان عـلــی و فـاطــمـه بر پـیـمـبـر نـور چـشـمـان آمـده روشـنـی بخـش تمام عـالـم است رونـق هـر بـاغ و بـسـتـان آمـده شـافـع روز جـزا بـاشـد حـسـین صاحب فردوس و رضوان آمده فطرس امشب خنده بر لب میزند بــر دل درمـانـده درمــان آمــده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
دل کـویـری ما بیقـرار بـاران است تـمام جان و دل ما نـثـار جانان است بهار آمده و غـصّه رو به پایان است زمان لطف خداوند "ماه شعبان"است رسیده موسم تـنـزیل بهـترین بـرکات برای هدیه به پیـغـمـبر خـدا صلوات در آسـمـان ولایـت سـتـاره پـیـدا شـد رسید و این کرۀ خاک عرش اعلی شد خبـر رسیده که حـیدر دوباره بابا شد به حـرمـتـش همۀ هـفت آسمان پا شد برای فـاطمه نـور دو عـین آمده است خـبر رسیده به دنـیا حسین آمده است رسیـده تا که به ما جـرأت دعـا بدهد به درد ما ز شـفـاخـانـهاش دوا بدهـد حـسـین آمده حـاجـات خـلـق را بدهد رسیده فطرسیان را خودش شفا بدهد طلوع چشم شما انتهای اعجـاز است همیـشه باب کرمـخـانۀ شما باز است گـدا شدم که بمـانـم همیـشه بر درتان حسین گـفتن من هست لطف مادرتان تـمـام دار و نـدارم تـصـدّق ســرتـان طـواف کـربـبـلا آرزوی نــوکـرتـان به ناخوشی و خوشی همدم منی ارباب تویی که بـازدمِ هـر دم مـنـی اربـاب دلم گرفـتـه که با یـادتـان حـرم بـاشم کـنـار مـقـدم اجـدادتـان حــرم بــاشـم به وقـت دیـدن میـعـادتـان حـرم باشم نـشد که در شب میـلادتان حرم باشم به کـربـلا نرسیـدم ولی دلـم آنجاست رواق چـشم ترم جای سیدالشّهـداست تویی که یار همیشه شفـیق من هستی جـمال جلوۀ نـقـش عـقـیـق من هستی دلـیل روشن حسّ عـمیـق من هـستی پـناه عـشـقی و تنها رفـیـق من هستی مـراد دل شـدهای تـا مـریـدتان بـشوم خدا کـند که نمـیـرم؛ شهـیـدتان بشوم خوشا بحال پـرسـتـوی آسـمـان حـرم خوشا بـحـال دلِ مـحـوِ آسـتـان حـرم خـوشـا بـحـال اهـالی کــاروان حـرم خـوشـا بـحـال تـمـام مـدافـعـان حـرم بیا و خالی از احساس هر چه غیرم کن بـیا و آخـر سـر عـاقـبت بـخـیـرم کن شنـیـدهام هـمـۀ پیـکـرت زمین افـتـاد به پیش خواهر تو حنجرت زمین افتاد کنار حنجـر تو خواهـرت زمین افتاد کـنار خـواهـر تو مـادرت زمین افتاد سرم فـدای سر زخـمی تو ای بیسر فـدای بال و پر زخـمی تو ای بیسر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
مـژدهای نابتر از نـاب به دنـیا دادند خــبـر از آمــدن لــیــلـی دلهـا دادنـد چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی رحمت واسعه را هدیه به زهـرا دادند حـســن دوم ایـن خـانـه بـه دنـیــا آمـد شکـر حـق باز ولیعـهـد به مولا دادند باز زهرا و علی معجزه کردند امروز بین گهواره عجب معـرکهای جا دادند او همان است که پای عَلَمش روز ازل آن هـمه معـجـزه را یاد مسیـحـا دادند این چه عشقی ست که آرامش عالم را بُرد این چه شوری ست خدا بر دل شیدا دادند عـالَم پـیـر! نـخـور غـم که جوانی آمد سـاقـیـا بـاده بـده عـشـق جـهـانـی آمـد ای دل و دلـبـر و دلـدار سـلام آقا جان حـضرت سیـد و سـالار سـلام آقا جان بـوی سـیـب حــرم کـربـبــلا مـیآیــد تا صدا میزنـم هـر بار سـلام آقا جان دل و دین همه را روی تو نه، نام تو بُرد یـوسـف حـیـدر کـرار سـلام آقـا جـان ای وفــادارتـریـن عـشــق، ابـاعـبـدالله بهترین مونس و غمخوار سلام آقا جان نـا امـیـد آمــدم امــا تـو امــیــدم دادی آی مـهـتـاب شـب تـار سـلام آقـا جـان ای رفـیق غـم و شادی و من بیـچـاره بهـتـرین مـحـرم اسـرار سـلام آقاجان کرمت سنگ صبور دل ما نوکرهاست لطف تو بیشتر از لطف پدر مادرهاست آتش عـشق تو از عـالم ذر روشن بود دست هرکس که کسی بود بر این دامن بود نه زمین بود نه لوح و نه قلم بود ولی نام زیبای تو در عرش طنین افکن بود چشم واکردی و دادند به فطرس پر و بال اولین کار تو تقـدیر عوض کردن بود روز محشر چه جوابی به ابالفضل دهد آن که با گریه کن مجلس تو دشمن بود وقت مُـردن مدد حضرت زهـرا گیرد دست آن بنده که مشهور به سینهزن بود جاودانه است کسی که شده مست جامت مُـرده آن است که یکـبار نبـرده نامت تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم در کرم خانۀ تو صاحب عزّت هستیم از خـدا ما چه بخـواهـیم ازین بـالاتـر سالیانیست که جارو کش هیئت هستیم خوب و بد بودن ما ربط ندارد به کسی هر چه هستیم سر سفره حضرت هستیم میخورد غبطه به ما زاهد سجاده نشین تا که با نام تو مشغـول عـبادت هستیم روی ما هیچ دری بسته نگردد هرگز تا که پشت درِ این بیت کرامت هستیم رحمت حضرت حق باد بر این چشمۀ نور ما کجا این همه خیر، این همه عشق، این همه شور هر نفـس اهل مناجـات صدایت کردند عرشیان سجده به ایوان طلایت کردند هر کجا تا که شنیدند بهشت، عـشّاقـت هـوس عـلـقـمـه و کـربـبـلایت کـردند به خـدا ظرفـیت معـجـزه کردن دارند آن جماعت که جوانی به فدایت کردند سالها پیـش تر از آمـدنت روی زمین انبـیا تک تکـشان گـریه برایت کردند عرش هم کرببلا گشته، ملائک از بس گریه با فاطمه بر رأس جدایت کردند نه شدی غسل و کفن، نه بدنت شد تشییع تن بیسـر! تـه گـودال رهـایت کردند یک تنه فاطمه شد گریه کن و سینه زنت غسلت از خون گلو، خاک بیابان کفنت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
نسیم عـشق وزیدن گرفت در جانها بهـار نـور رسیـده پس از زمستانها خبر دهید به فـطرس سر آمده تبعـید دوبـاره بـال بـزن بر فـراز میـدانها بگو به مدعـیان کـرم که چاره کـنـند رسـیـده است کـریـم تـمـام دورانهـا کسی که ساحل آرامش است و کشتی او گذر کند به سلامت ز هر چه طوفانها کسی که قطرۀ اشک عزای او کافی ست برای چـیدن برگ و بساط شیـطانها همان که طفل دبستان روضه اش باشد مـعـلـم هـمـۀ رهــروان عــرفــانهـا در امـتحان «اَلَسْتُ بِربِكمْ » با عـشق گذاشت هستی خود را به پای پیمانها کسی که خـنـدۀ نـوزاد او به تیـر بلا چه اعـتبار رفـیـعی دهد به قـربانها بـه جـایـگـاه غــلام ســیــاه او فــردا چه غبطهها که نخواهند خورد سلطانها بگو به هر که غم دل شکستگی دارد حـسـین آمـده یـعـنی کـلـیـد درمـانها کـلـیدْ واژۀ تـوبه حـسـیـن گـفـتـن شد بـرای حـضـرت آدم برای انـسـانها بـگـو نــبـیِ خــداونـد بــا دلـی آگــاه بـگـو «اَحَبَ حـسیـنا» شده اَحَـب الله
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
شـد شکـوفـنـده گـل روی ابـاعـبدالله عـطر فـردوس برین بـوی ابـاعبدلله عرش و فرش و مه و خورشید و ستاره با هم سر به سجـده به سر کوی اباعـبدالله مادرش فاطمه با بوسه شیرین هردم میزنـد شـانه به گـیـسـوی اباعـبدلله تا نظر کرده به رخسارۀ او پیـغـمبر شـده محـو رُخ دل جـوی ابـاعـبـدلله دست حق دست کشد بر سر دستان حسین که شود حـیـدری بـازوی ابـاعـبـدلله پــاسـداران حـریــم حـرم زیـنـب او اسـتـوارنـد بـه نـیــروی ابـاعـبــدالله در نهایت برسد بر در منزلگه عشق عـاشـق صــادق ره پـوی ابـاعـبـدلله سوره فجرِ خدا زمزمۀ جبریل است حق تـعـالی است ثـناگـوی اباعـبدالله کـربـلا نـام دگـر دارد اگـر مـیـدانی بـاشـد آوازه مـیــنــوی ابــاعــبــدالله شب میلاد دلم پر کشد از خانه خویش پَـر خـود وا بکـنـد سـوی ابـاعـبـدلله
: امتیاز
|