- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
سلام، ای شرفِ عرش و فرش قنداقت خـوشا به حالِ دلِ نوکـران و عـشّاقـت خدا و خـلـق خـدا تا هـمـیشه مشتـاقـت هـزار سـجـده بـه دست خـدایِ خلّاقـت که او کتابِ جمالِ تو را قـلم زده است حضورِ همچو تو را در جهان رقم زده است پری که سوخته، با لطف تو پریدنی است صفِ ملائکه دور و برِ تو دیدنی است صدای خندۀ روح الامین شنیدنی است عجیب، بوسه ز پیشانیِ تو چیدنی است به قـلـبّ خـستۀ ما یک تَـنَـفُـسی بدهـید دوباره بال و پری نو به فطرسی بدهید خـدا به حـالِ محـبّـان تو ملاحـظه کرد خودش عدوی تو را تا ابد مواخذه کرد دلم بهـشت خدا و تو را معـاوضه کرد خودت که نه، پرِ قنداقۀ تو معجزه کرد حـسـیـنیام به خـدا با دعـای مـادر تـو هـزار جـان گـرامـی تـصـدُقِ ســر تـو خدا به عرش خدائیش طرح نو انداخت خدا زِ خِلقـت ارباب ما شگـفتی ساخت بَرنده آنکه برایش به نوکـری پرداخت حسین را به خدا جز خدا کسی نشناخت در این مقوله دگر حاجتِ مباحثه نیست حـسـین با احـدی قابـل مـقـایـسه نیست بـرای قـلـب پـیــمــبـر ســرور آوردنـد بـرای حــیــدر کــرار، نـــور آوردنــد بـرای فـاطـمـه سـنـگ صبـور آوردنـد دلِ مـلائـکـه را هـم بـه شــور آوردنـد به یُـمن سـوم شـعـبان بهـشت آذین شد حسین گفـتم و کامـم دوباره شیرین شد خودم فدای خودِ حضرت و سه تا پسرش و مـادر و پـدرم نــذر مــادر و پـدرش چـقدر عاشقِ سائل نشـسته پشت درش تمام هـستیِ ما وقـف حضرت قـمـرش هنوز در به روی هیچ کس نبسته حسین خدا کـلـید جنان را سپرده دست حسین گلاب و گل به هوا پخش میکند زهرا عـلی جدا و جـدا پـخـش میکـند زهـرا مـیـانِ مـا و شـما پـخـش میکند زهـرا بـرات کـربـبلا پــخـش میکـنـد زهــرا همین یکی دو سه شب جمع کن خیالت را بگـیـر از کـرمـش کـربـلای سـالـت را
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
قـلمم روی ورق باز زمین گـیر شده ضعف از بال و پر شعر سرازیر شده به بـلـنـدی فـلـک بـاید عـصا بـردارم تا کـمی گـام زند طـبع زمین گـیر شده از لغت نامه خـورشید اگر واژه دهند مینـویسم که چرا عشق فـراگـیر شده واژه از بیت فراری شده از هیبت تو لالـۀ طبع من و وصف تو تقـدیر شده چه بـگـویم که قـلم باز ز جا برخیـزد مددی فـاطمه این طبع به زنجـیر شده نام زهـرا به لبم آمده ای نور دو عین اذن دادند بگـویم غـزلی از تو حـسین از همان مهد نگاهت نمک دیگر داشت آسمان میل به پابوسی تو در سر داشت گـوئیا رفـت ملاقـات خـدا و برگـشت هر که از سجده به گهوار تو سر برداشت مکتب دلبـری از چشم ترت شد آغاز دل سپردن به تو رازیست که هر دلبر داشت روی دستان پدربودی و دشمن ترسید حیدر انگار در آغوش خودش حیدر داشت زیـنت دوش نـبـی و عـلی فـاطـمـهای مثل آن تاج سری که سه نفر بر سر داشت گشتهام وصف تو را نیست جزاین نور دوعین تو حسینی تو حسینی تو حسینی تو حسین آسـمـان زیـر قــدم هـات اقـامـت دارد به غـبـار ره تـو عـرض ارادت دارد کافر از فضل و کرامات تو اسلام آورد بسکه این قامت اشاره به قیامت دارد هر کسی چشم تو را دید به پا کرد نماز بس که محراب دو ابروت عبادت دارد من از آن چهره زیبای تو فهـمیدم که این همان وعده حقّی ست که جنّت دارد عـزّت ما شـده آقـا کـه گـدایت بـاشـیم بس که بر جود کرم دست تو عادت دارد فاش میگویم وازگفته خود شاد حسین بـنده عـشق توأم خـانـهات آباد حـسین بنویـسد مرا ریـزه خور خوان حـسین بنـویـسـید مـرا دست به دامـان حـسین سرمن روی قـدمهات به سامان برسد بنویـسـید مرا بیسر و سـامـان حسین بنویـسـید که ای کاش شوم مثل زهـیر قاری آیهای از مصحف چشمان حسین هر که از راه و طریقی به هدایت برسد بنـویـسـید مرا عـبـد مسـلـمان حـسـین در قـیامت که خـداوند بخواند حـکـمم روی پرونده نوشته است که مهمان حسین ترس دارم که اگر فضل تو گویم گاهی عـدّهای را بکـنـد عشق حسین الـلـهی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
باز درب رحـمـت حـق باز شد عـالم هـستی پُر از اعـجـاز شد نغـمـه های عـاشـقـانـه سـاز شد قـصـۀ عـشـق و وفـا آغـاز شد نــوربـخـش کـل هـسـتــی آمـده رهـنــمـای حـق پـرسـتـی آمـده هــدیـه ای از ســوی داور آمـده پــاره قـلـب پــیــمـــبـــر آمـــده هـمـنـشـیـن نـور و کـوثـر آمده عـاشـقـان هـسـتـی حـیــدر آمده شهر یثرب غرق انوار خداست مولد امشب غـریب کـربـلاست عالم هستی پُر از شور و نواست آمده آنکس که شور نـیـنـواست غرق نورش هم زمین و هم سماست مـولد امـشـب همه امـیـد ماست از قـدومـش گشته عـالم منجلی آمـده دنـیــا حـسـیـن بـن عــلـی شـامـل عـالــم شــده لـطـف الـه آمـده بـر شـیـعـیــان هـادی راه می رسد خـون خدا با عز و جاه شرمسار از روی او خورشید و ماه این حسین است شور خلقت را نمک نام زیبایش به قـلب شیعـه حک شده عیان از سوی حق روی حسین بر مـشام جان رسد بوی حسین جان فـدای عطر دلجوی حسین دست ما امشب بود سوی حسین با نـگـاهی درد ما درمـان کـند شیعه را فارغ ز هر حرمان کند اهل عـالـم بر زمـیـن گـل آمـده لالـه و ریـحـان و سـنـبـل آمـده بر روی هر شـاخه بـلـبـل آمده اهـل دل نـــور تــوسّــل آمـــده آمده آنکس که برما مـقـتـداست هم دوای درد وهم مشکل گشاست این پسر سر تا به پایش رحمت است او عـزیز خاندان عصمت است کربلا و خاک کویش جنّت است با حسین بودن درعالم عزّت است خـامـس آل عـبـا بـاشد حـسـیـن در جـهـان امـیـد ما باشد حسین بـا خــدا کـار خـدایـی مـی کـنـد هـر دلـی را او ولایـی می کـنـد شـیعـه اش را کـربـلایی می کند از همه مـشکـل گـشایی می کند او بـود نــور وجــود عـالـمـیـن نام نـامـیـش در عالم شد حسین معـدن جود و سخـایی یا حسین هـسـتـی اهـل ولایـی یا حـسـین رهــرو راه خـدایـی یـا حـسـین شـیـرمـرد کـربـلایی یا حـسـین ای حسین نور دو چشم حیدری شـافـع امـت به روز محـشـری من که مجنونم به صحرای حسین زنـده هـسـتـم با تـولای حـسـین در دلـم بـاشـد تـمـنـای حـسـیـن تا ابـد خـاک کـف پـای حـسـین ای که هستی تکیه گاهم یا حسین از کـرم بـنـما نگـاهـم یا حسین در شب مـیـلاد مـهـمـان تـوأیـم همچو سائل بر سر خوان توأیم غرق جود و لطف و احسان توأیم یا حسین از ریزه خواران توأیم تو گـل شـاداب مـایی یا حـسین تا ابـد اربـاب مـایـی یا حـسـین
: امتیاز
|
رباعی های ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
شـد سـوم شـعـبان و نـزول بـرکـات حق میدهد امشب ز کرامت حسنات ********مرتضی محمدپور******** ای در صف کائـنات معنای بهـشت در وصف مقامات تو جبریل نوشت ********مرتضی محمدپور******** از کـنـگــره عـــرش صــدا مـیآیـد از بــیــت ولا روح دعـــا مــیآیـــد ********مرتضی محمدپور******** یارب تو جـدا ز دست غـیرم فـرمـا مجـذوب حـسین چون زهـیـرم فرما در بـنـد گــنـاهـم و، اسـیــر نـفــسـم حُـرّم کن و عـاقـبـت به خـیرم فرما ********میثم مومنی نژاد******** یک سوی ابوفاضل و یک سوی حسین خورشید کـنـار مـاه، دیـدیـم به عین یک دل نـبـود جای دو دلـبـر، آری الا دل مـا که هـست بین الحـرمـیـن ********میثم مومنی نژاد********
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
مژده ای دل روح و ریحان آمده حــافــظ اســلام و قـــرآن آمــده نـا خـدای کـشـتـی آرامـش اسـت روشــنـی دیـن و ایــمــان آمــده راحـت جـان عـلــی و فـاطــمـه بر پـیـمـبـر نـور چـشـمـان آمـده روشـنـی بخـش تمام عـالـم است رونـق هـر بـاغ و بـسـتـان آمـده شـافـع روز جـزا بـاشـد حـسـین صاحب فردوس و رضوان آمده فطرس امشب خنده بر لب میزند بــر دل درمـانـده درمــان آمــده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
دل کـویـری ما بیقـرار بـاران است تـمام جان و دل ما نـثـار جانان است بهار آمده و غـصّه رو به پایان است زمان لطف خداوند "ماه شعبان"است رسیده موسم تـنـزیل بهـترین بـرکات برای هدیه به پیـغـمـبر خـدا صلوات در آسـمـان ولایـت سـتـاره پـیـدا شـد رسید و این کرۀ خاک عرش اعلی شد خبـر رسیده که حـیدر دوباره بابا شد به حـرمـتـش همۀ هـفت آسمان پا شد برای فـاطمه نـور دو عـین آمده است خـبر رسیده به دنـیا حسین آمده است رسیـده تا که به ما جـرأت دعـا بدهد به درد ما ز شـفـاخـانـهاش دوا بدهـد حـسـین آمده حـاجـات خـلـق را بدهد رسیده فطرسیان را خودش شفا بدهد طلوع چشم شما انتهای اعجـاز است همیـشه باب کرمـخـانۀ شما باز است گـدا شدم که بمـانـم همیـشه بر درتان حسین گـفتن من هست لطف مادرتان تـمـام دار و نـدارم تـصـدّق ســرتـان طـواف کـربـبـلا آرزوی نــوکـرتـان به ناخوشی و خوشی همدم منی ارباب تویی که بـازدمِ هـر دم مـنـی اربـاب دلم گرفـتـه که با یـادتـان حـرم بـاشم کـنـار مـقـدم اجـدادتـان حــرم بــاشـم به وقـت دیـدن میـعـادتـان حـرم باشم نـشد که در شب میـلادتان حرم باشم به کـربـلا نرسیـدم ولی دلـم آنجاست رواق چـشم ترم جای سیدالشّهـداست تویی که یار همیشه شفـیق من هستی جـمال جلوۀ نـقـش عـقـیـق من هستی دلـیل روشن حسّ عـمیـق من هـستی پـناه عـشـقی و تنها رفـیـق من هستی مـراد دل شـدهای تـا مـریـدتان بـشوم خدا کـند که نمـیـرم؛ شهـیـدتان بشوم خوشا بحال پـرسـتـوی آسـمـان حـرم خوشا بـحـال دلِ مـحـوِ آسـتـان حـرم خـوشـا بـحـال اهـالی کــاروان حـرم خـوشـا بـحـال تـمـام مـدافـعـان حـرم بیا و خالی از احساس هر چه غیرم کن بـیا و آخـر سـر عـاقـبت بـخـیـرم کن شنـیـدهام هـمـۀ پیـکـرت زمین افـتـاد به پیش خواهر تو حنجرت زمین افتاد کنار حنجـر تو خواهـرت زمین افتاد کـنار خـواهـر تو مـادرت زمین افتاد سرم فـدای سر زخـمی تو ای بیسر فـدای بال و پر زخـمی تو ای بیسر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
مـژدهای نابتر از نـاب به دنـیا دادند خــبـر از آمــدن لــیــلـی دلهـا دادنـد چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی رحمت واسعه را هدیه به زهـرا دادند حـســن دوم ایـن خـانـه بـه دنـیــا آمـد شکـر حـق باز ولیعـهـد به مولا دادند باز زهرا و علی معجزه کردند امروز بین گهواره عجب معـرکهای جا دادند او همان است که پای عَلَمش روز ازل آن هـمه معـجـزه را یاد مسیـحـا دادند این چه عشقی ست که آرامش عالم را بُرد این چه شوری ست خدا بر دل شیدا دادند عـالَم پـیـر! نـخـور غـم که جوانی آمد سـاقـیـا بـاده بـده عـشـق جـهـانـی آمـد ای دل و دلـبـر و دلـدار سـلام آقا جان حـضرت سیـد و سـالار سـلام آقا جان بـوی سـیـب حــرم کـربـبــلا مـیآیــد تا صدا میزنـم هـر بار سـلام آقا جان دل و دین همه را روی تو نه، نام تو بُرد یـوسـف حـیـدر کـرار سـلام آقـا جـان ای وفــادارتـریـن عـشــق، ابـاعـبـدالله بهترین مونس و غمخوار سلام آقا جان نـا امـیـد آمــدم امــا تـو امــیــدم دادی آی مـهـتـاب شـب تـار سـلام آقـا جـان ای رفـیق غـم و شادی و من بیـچـاره بهـتـرین مـحـرم اسـرار سـلام آقاجان کرمت سنگ صبور دل ما نوکرهاست لطف تو بیشتر از لطف پدر مادرهاست آتش عـشق تو از عـالم ذر روشن بود دست هرکس که کسی بود بر این دامن بود نه زمین بود نه لوح و نه قلم بود ولی نام زیبای تو در عرش طنین افکن بود چشم واکردی و دادند به فطرس پر و بال اولین کار تو تقـدیر عوض کردن بود روز محشر چه جوابی به ابالفضل دهد آن که با گریه کن مجلس تو دشمن بود وقت مُـردن مدد حضرت زهـرا گیرد دست آن بنده که مشهور به سینهزن بود جاودانه است کسی که شده مست جامت مُـرده آن است که یکـبار نبـرده نامت تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم در کرم خانۀ تو صاحب عزّت هستیم از خـدا ما چه بخـواهـیم ازین بـالاتـر سالیانیست که جارو کش هیئت هستیم خوب و بد بودن ما ربط ندارد به کسی هر چه هستیم سر سفره حضرت هستیم میخورد غبطه به ما زاهد سجاده نشین تا که با نام تو مشغـول عـبادت هستیم روی ما هیچ دری بسته نگردد هرگز تا که پشت درِ این بیت کرامت هستیم رحمت حضرت حق باد بر این چشمۀ نور ما کجا این همه خیر، این همه عشق، این همه شور هر نفـس اهل مناجـات صدایت کردند عرشیان سجده به ایوان طلایت کردند هر کجا تا که شنیدند بهشت، عـشّاقـت هـوس عـلـقـمـه و کـربـبـلایت کـردند به خـدا ظرفـیت معـجـزه کردن دارند آن جماعت که جوانی به فدایت کردند سالها پیـش تر از آمـدنت روی زمین انبـیا تک تکـشان گـریه برایت کردند عرش هم کرببلا گشته، ملائک از بس گریه با فاطمه بر رأس جدایت کردند نه شدی غسل و کفن، نه بدنت شد تشییع تن بیسـر! تـه گـودال رهـایت کردند یک تنه فاطمه شد گریه کن و سینه زنت غسلت از خون گلو، خاک بیابان کفنت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
نسیم عـشق وزیدن گرفت در جانها بهـار نـور رسیـده پس از زمستانها خبر دهید به فـطرس سر آمده تبعـید دوبـاره بـال بـزن بر فـراز میـدانها بگو به مدعـیان کـرم که چاره کـنـند رسـیـده است کـریـم تـمـام دورانهـا کسی که ساحل آرامش است و کشتی او گذر کند به سلامت ز هر چه طوفانها کسی که قطرۀ اشک عزای او کافی ست برای چـیدن برگ و بساط شیـطانها همان که طفل دبستان روضه اش باشد مـعـلـم هـمـۀ رهــروان عــرفــانهـا در امـتحان «اَلَسْتُ بِربِكمْ » با عـشق گذاشت هستی خود را به پای پیمانها کسی که خـنـدۀ نـوزاد او به تیـر بلا چه اعـتبار رفـیـعی دهد به قـربانها بـه جـایـگـاه غــلام ســیــاه او فــردا چه غبطهها که نخواهند خورد سلطانها بگو به هر که غم دل شکستگی دارد حـسـین آمـده یـعـنی کـلـیـد درمـانها کـلـیدْ واژۀ تـوبه حـسـیـن گـفـتـن شد بـرای حـضـرت آدم برای انـسـانها بـگـو نــبـیِ خــداونـد بــا دلـی آگــاه بـگـو «اَحَبَ حـسیـنا» شده اَحَـب الله
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
شـد شکـوفـنـده گـل روی ابـاعـبدالله عـطر فـردوس برین بـوی ابـاعبدلله عرش و فرش و مه و خورشید و ستاره با هم سر به سجـده به سر کوی اباعـبدالله مادرش فاطمه با بوسه شیرین هردم میزنـد شـانه به گـیـسـوی اباعـبدلله تا نظر کرده به رخسارۀ او پیـغـمبر شـده محـو رُخ دل جـوی ابـاعـبـدلله دست حق دست کشد بر سر دستان حسین که شود حـیـدری بـازوی ابـاعـبـدلله پــاسـداران حـریــم حـرم زیـنـب او اسـتـوارنـد بـه نـیــروی ابـاعـبــدالله در نهایت برسد بر در منزلگه عشق عـاشـق صــادق ره پـوی ابـاعـبـدلله سوره فجرِ خدا زمزمۀ جبریل است حق تـعـالی است ثـناگـوی اباعـبدالله کـربـلا نـام دگـر دارد اگـر مـیـدانی بـاشـد آوازه مـیــنــوی ابــاعــبــدالله شب میلاد دلم پر کشد از خانه خویش پَـر خـود وا بکـنـد سـوی ابـاعـبـدلله
: امتیاز
|
وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه
زین وداع آتشین، کز شهر قرآن میکنی آستان وحی را، بیتاب و حیران میکنی تا ابد بنـیـاد غـم، از غـصهات ماند بپا کاخ شادی را ز غم با خاک یکسان میکنی؟
: امتیاز
|
وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه
صدای بانگ جرس، کاروان مهیّا شد دل تـمـام عـوالـم گـرفت و غـوغا شد حسین فـاطمه راهی کـربـلا شده و… دو چـشمِ زینب کبری، شبـیه دریا شد مدیـنه شـهـر نـبی بود، شهـر خوبیها ولی چـه عـرصۀ تـنـگی برای آقا شد رسید جـای بلـنـدی که شهـر پـیدا بود نگـاه کرد و دلـش بیقـرار زهـرا شد وداع کرد و، روانه به سوی وادی عشق عزیز فـاطمه راهی کوه و صحرا شد نگاه کرد به اصغر، به روی دختر خود دلـش شکـست و گرفـتـار کار دنیا شد در این میانه، زنی پشتشان دعا میخواند نگـاهِ امّ بـنـین خـیـره بـر پـسـرهـا شد خـدا کـنـد که دوبـاره حـسین برگـردد دعـای مـادریاش پـشـتِکار سـقّـا شـد خبر نداشت که گـودال کربلا روزی، سَر عـبا و عـمـامه، چـقـدر دعـوا شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
مرکب، خدای را به سوی کوفه، زین مکن خلق مدیـنه را ز فـراقت، حـزین مکن بر عهـد کوفیان نـتـوان داشت اعـتـماد دوری ز بـارگـاه رسـول امـیـن مـکـن در شهر دین به جز تو، کنون شهریار نیست بیشهـریار، بهـر خـدا شهـر دین مکن باللَّه! که اهل کوفه به خـون تو تشنهاند آهنگ، زیـنهـار! بـدان سـرزمین مکن در بر مخـواه فـاطـمه را کـسوت عـزا ماتـمسـرای خویش، بهـشت برین مکن ناچار اگر روی به سوی اهل کین، سفر با زینب و سکینه سوی اهل کین مکن فرمود سوی مرگ همی خـوانَدم قـضا رو، پـنجه با قـضای جهانآفـرین مکن اهل مرا اسیر و مرا کشته خواسته است ما را به ما گذار و جزع، بیش از این مکن رفت از پی وداع، سـوی خـانۀ خـدای برخاست از مدینه خروشی ز هر سرای
: امتیاز
|
وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه
آهی کـشید و تـربت او را به بر گرفت از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت از بس که خون گریست، جگرگوشۀ رسول منـزلگه بـتـول، به خـون جگـر گرفت زآن پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت! خـواهـم ز آسـتان تو، راه سـفـر گرفت رفته است در قـضا که شوم کشتۀ جـفا نتْوان به پیش، تیـر قضا را سپر گرفت از تـربت بـتـول بـرآمـد یـکی خـروش و آتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت کای جـان مـادر! آمـدهای تا کـنی وداع آن گاه راه وادی پُر شور و شر گرفت داغ بـرادر تـو، هــنـوز اسـت بــر دلـم باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟ نَـبْـوَد مصیـبـتـی ز غـم تو، عـظـیـمتـر نتْوان غـم مصیبت تو، مخـتصر گرفت خواهـم به روز حـشـر ز بـیـداد امّـتـان در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلیالله علیهوآلهوسلّم
چنان که خوانده خداوندت؛ بخوان تو نیز خدایت را چنان که بشنودت تاریخ؛ که آیه آیه صدایت را اراده کرده برانگیزد؛ خدا صدای تکامل را در انعکاس خودت ریزد؛ طنین غار حرایت را و ما محمدٌ الّا تو؛ که گل نکرده مگر با تو ازل خروش تو را در خود؛ ابد صدای رسایت را جهان هرآینه میسوزد؛ اگر که سایه نیندازی بگیر بر سر این عالم؛ تو سایه سارعبایت را به راه مانده قیامت را؛ سه سال شعب ابیطالب زمان رسیده که بگذاری؛ درون حادثه پایت را بنای کفر براندازی؛ به فتح مکه بپردازی و تا همیشه برافرازی؛ به روی کعبه لوایت را هزار لات و هبل از رو؛ هزار بولهب از یک سو نشستهاند چه فرعونها؛ که بشکنند عصایت را چقدر مثل اباذرها؛ نشسته دور تو سلمانها بلالها قَـرنیهایت؛ رها نکرده ردایت را الا مدیـنۀ دانایی! نشـسـته پشت دریـم امّا اجازهای که درون آئیم، اجازهای که ولایت را!
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در عید مبعث
چه کاری با حرا کردی محمد حـرا را کـبـریا کـردی محـمـد فـدای تـو کـه بـا اسـلام نـابـت جهـان را با صفا کردی محمد کتاب عـشق را شیرازه کردیم که اسلامِ تو، پُـر آوازه کـردیم لـبـاسِ فــاخـرِ پـیـغـمـبـری را به قـدّ و قـامتت انـدازه کـردیم به کوه نـور تابـیـدی چنان ماه مخور غصه که پیروزی در این راه رسول ما خـیـالـت جـمع بـاشد که هـمـراه تو مـیگـردد یـدالله اساس شرک از بنیان شکستند سران فـتنه و طغـیان شکـستند زمانی پـرچـمـت افـراشـتی تو ابوجهـل و ابوسفـیان شکـستند به حق، چشم ترت هم یاعلی گفت خدیجه همسرت هم یا علی گفت زمانی دین خود ابـلاغ کـردی قـویّاً حـیدرت هم یا عـلی گفت تو را مُهر نبوت بر جبین خورد به دردِ تو امیرالمومنین خورد علی وقـتی که با تو کرد بیعت نظام کفر یکجا بر زمین خورد درِ فیضت همیشه بازِ باز است همیشه پیرو تو سرفـراز است خدا میخواهد این را تا قیامت همیشه پرچمت در احتزاز است
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در عید مبعث
محـبـوب خـداوند تـبارک و تعـالیست این مرد که مُزّمّل و مُدّثّر و طاهاست باید سخـنـانش به دل و جـان بنـشـیـنـد این مرد که مشهور به پیغمبر دلهاست سرسلسله جنبان همه کون و مکان است این نور که خود شاهد پیدایش دنیاست هرجا سخن از خُلق خوش اوست در عالم بیجامِ مِی و خندۀ گُل،عیش، مُهیّاست یک شمّۀ نورانیـتش سورۀ (وَالـشّمس) یک پرتو رُخسارۀ او جَنّتُ الاعلیست در محـضر او حرف بـزرگان ملائک (تـالـله لـقـد آثـرک الـلـه عـلـیـنـا) سـت حق دارد اگر بر سـر بـازار مـلاحـت انگشت به لب، حُسن تو را غرق تماشاست پیداست که اصل شجـر نـور تو هستی وقتی ثمر زندگیات حضرت زهراست دندان اویس است که فهـمانده به عـالم دیوانه شدن در اثر عـشق تو زیـباست شأن تو اجـلّ است که خوانـند یـتـیمت کـز صبـح ازل مـادر تو اُمّ ابـیـهـاست آنجا که عـلـمـدار تو حـیـدر شده باشـد تاهست خـدا، پـرچـم اسلام تو بالاست نفس تو علی هست و از این روست به مبعث دلها همه در حسرت پابوسی مولاست آویــزۀ گــوشـم هــمـۀ عـــمـر حـدیـثِ (مَن مَاتَ عَلی حُبِّ عُلی مَاتَ شَهِیدا)ست
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم
امشب ای غار حرا از هر شبی زیباتری مشرق نـورانی خـورشید عـالـمگـستـری گوش تا آوای «اقراء بسم ربک» بشنوی ناز کن بر مه که غـرق نورِ حیِّ داوری
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
باز امـشب درب رحـمـت بـاز شد نـغـمـۀ قـدسی در عـالـم سـاز شـد هر نگاه امشب به سوی مکّه است در فـضا پیچـیـده بـوی مکّـه است نـور حـق تابـنـده از غار حراست بر محـمـد از خـداونـد این نداست اقـرأ ای زیـنت فـضـای عـرشـیان نـــور ایــمــان تــمــام خــاکــیــان خـیـز از جـا، نـور بر دلـهـا بتـاب چـون تـویی بر کل هـستی آفـتـاب ظلم و ظلمت راز هـستی دور کن کـل عــالـم را سـراسـر نــور کـن یـا مـحـمـد مـا سـلامـت مـیکـنـیـم گـوش بـر جـان کـلامت میکـنـیـم الــســلام ای نـــور ذات کــبــریــا الــســلام ای هــســتــی آل عـــبــا الــســلام ای در پــنــاهـت انـبــیـا گـشـت مـحـتـاج نـگـاهـت اولـیـاء ای که هـسـتی رحـمـة لـلـعـالـمیـن کس نباشد چون تو بر روی زمین لـطـف تـو کرده وجـودم مـنـجـلـی آشــنــایــم کــرده بــا نــام عـــلــی یک خدیجه داری از عالم سر است همنـشـینت در دو عالم حـیدر است دخـتـرت زهـرا امید محـشر است هـمـسـر مولای عـالـم حـیـدر است سبـط پـاک تو امـام مجـتـبـی است او کریم است و به عـالم مقـتداست سبـط دیگـر با شدت نـور دو عـین نــوربـخـش عـالـم هـسـتی حـسین جود و احسان یک کـمـینه بندهات عـالـم هــسـتـی بـود شــرمـنـدهات نـوح و ابـراهـیـم شـد پـابـسـت تو چـشـم کـل عـالـمـیـن بر دسـت تو ماه و خـورشید و فلک حـیران تو یوسف مصری است سرگردان تو احــمــدا بـاب الـنــجــات امـــتــی بـر هـمـه عـالـم مـحـمـد رحـمـتـی بـا دم تـو مـا مـسـیـحـایـی شــویـم بـا تــولاّی تـو مـــولایــی شــویــم ای که هـسـتـی تو تـمـام حـاصـلـم از تو بـسـرشـتـه خــدا آب و گـلـم عـالـم هـسـتی ز تو زیـنت گـرفت هر که با تو یار شد عـزّت گرفت گـر نـگــاهـی بـر دل عـالـم کـنـی سـنـگ این دلـهـا همه خـاتـم کـنی خــارهـا را نــام تـو گـل مـیکـنـد خـنـدۀ تـو حـل مـشـکــل مـیکـنـد ما مـحـبّـان جـمـله مـهـمـان توأیـم مـا نـمـک پــروردۀ خــوان تـوأیـم ماه هـمه سـرگـشـتـه کـوی تـوأیـم مست عـطر و بـوی دلجـوی توأیم مـا هـمـه دردیـم و تـو درمـان مـا ما هـمـه جـان و تـویی جـانـان مـا مـن ( رضـایـم) بـا ولای تـو مـنـم آســتــان بــوس ســرای تــو مـنــم ای خـدایـا قـبـر مـن پُـر نـور کـن با امـیـرالـمـؤمـنـیـن محـشـور کـن
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم
نفـسی تازه شد از عـطـر خـدایی آری شد عـطا باز به ما فـیض گـدایی آری شعر، الهـام ز سـرچـشمۀ سرمد دارد
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
نوری از عرش بر زمین آمد محـضـر خـتـم مـرسـلـین آمد مقصدش بود چونکه غارحرا نـزد احـمـد پـیـمـبـر دو ســرا مَلک وحی گفته هان تو بخوان عطر خوشبوی روضۀ رضوان نام تو عطر و بوی جنات است از خدا بر تو این عنایات است خـاتـمالانــبـیـاء شـدی احــمـد سـرور اصـفـیـا شـدی احـمـد نـام تـو زیـنـت هــمـه عــالــم انـبـیـا را تو گـشـتـهای خـاتـم هـمـه عـالـم بـه پـات افــتــاده همه در محـضر تو جان داده بــادهای از شـراب روحـانـی طعمش از عطر و بوی رحمانی ای ســلام و درود بـر نـامـت عالمی مست گـشته از جامت نوبـهـار آمد و بـهـارم نیـست روشنی بخش شام تارم نیست
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به نـام خـداونـد سـبـحـان، مُـحـمّـد بخوان کآفریده است انسان، محمّد! بخوان تا که ویران سرای جهان را کنی سر به سر، رشکِ رضوان محمّد
: امتیاز
|