- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
میچکد آب عطش از جامۀ تـبـدار تو رو به زهرکج مدار افتاده کار و بار تو مانده دریـا سائل نهر لب خـشکـیدهات صد بیابان گریه دارد صورت گلنار تو یوسـفـانه بین چـاهی و نـمیداند کسی سکّه جز غربت ندارد گرمی بازار تو قطرهای مرداب لغوی رو به اقیانوس گفت او نفهمیده که باران هست جانبدار تو صفحۀ آئینهات از صورت نیلی پُراست روضه میخواند کسی پشت نگاه تار تو شأن نعـلـین شما مـخـروبۀ دنـیـا نـبود خـم شده زیـر مصیبت شانۀ دیـوار تو آیۀ تطهیر را اصلا چه کاری با شراب گرچه تعارف برنمیدارد به جز آزار تو تو امامت میکـنی حـتی برای شیـرها نقش های مرده هم گـفتند ما هم یار تو آسمانی و کفنها روی دوشت میبرند گریه میریزد زمین پشت سر دستار تو بعد تو خورشید هم چاک گریبان پاره کرد ذرّه ها ماندند مـاتم خـوان روزگار تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
هـزار شُکـر که بُـردیـم نـامِ هـادی را هـزار شُکـر که داریـم امامِ هـادی را هزار شُکر که دارد در این زمـانۀ پست لبـاسِ مـشـکـیِ مـا احـتـرامِ هـادی را سـلامِ مــا بـرسـانـیـد ای کـبــوتـرهــا که بـشـنـویم عـلـیک الـسلامِ هادی را چـقدر جلوه به جبـریل میرسد وقـتی خـطاب میکـنـد: آقـا، غـلامِ هـادی را بیا رویم که جـز سامـرا پـناهی نیست نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست بر آستان تو مـژگانِ ما که عادت کرد به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت کسی که رفت به این روضهها عبادت کرد همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند سبوی خویش پُر از چشمۀ سعادت کرد بـرای عـمـۀ سـادات در قـفـس رفـتـی و شیر عرض اردت به این سیادت کرد پـسر فـراقِ پـدر را چگـونه چاره کند روا بود که گـریـبـان امـام پـاره کـنـد تو را زِ خـانـۀ خـود با عـذاب آوردند تو را به گـوشـهای اما خـراب آوردند به روی خاک نشستی و شام را دیدی که عـمـههای تو را با طـنـاب آوردند یـتـیـمهـای گـرسـنـه به بند زنجـیـر و رسـیـد وقـتِ طـعـام و کـبـاب آوردنـد من از امام زمان شرم دارم از این خط که پیـشِ چـشمِ شما هم شـراب آوردند شراب بود ولی بر سـرت سنان نزدند به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
شکسته روضهات دل مقلب القلوب را گرفته رنگ چهرۀ تو حالت غروب را شکوه غربتت، شراره زد به قلب کائنات گریست دجله و فرات، گریست اهدنا الصراط عـزا گرفـتهاند پـای روضۀ تـو سالها برای سـر سلامتی به جـد تو غـزالها فـرازهای جامـعـه کـبـیره سوگـوار تو ببین سجـیة الکرم شده است بیقرار تو گمان کنم که فاطمه کنار تو نشسته است زبان گرفته مادری که پهلویش شکسته است فدای روی زرد تو، وجود غرق درد تو چـقدر آه میکـشد، کـنار جسم سرد تو زمان رنج وغصۀ تو خاتمه گرفته است چقدر روضۀ تو بوی فاطمه گرفته است دوشنبه بود لحـظۀ هجوم زهر برجگر دوشنبه بود و کوچهها، دوشنبه بود و میخ در دوشنبه قاتلت شده، دوشنبه بود خانه سوخت مغیره که نداشت شرم، قلاف و تازیانه سوخت مـصیـبتت دم مـرا به سمت آه میبـرد به پشت مرکبی تورا پـیاده راه میبرد تو را چگونه دست بسته باطناب میبرند؟ تو کوثری تورا به مجلس شراب میبرند؟ چقدر زخم خوردهای، شبیه جُبّۀ حسین کـشانـدهای مرا دوباره زیر قـبۀ حسین هزار شکر پیکرت به زیر آفتاب نیست میان مقتلت سخن ز کودک رباب نیست هنوز جای شکر مانده سنگ بر جبین نخورد هزار شکر یمسک السماء بر زمین نخورد کنار پیکر تو گـریه بود و هـلهـله نبود میان مقـتل تو نام شمر و حـرمله نبود به صحن سینۀ تو چکمۀ سنان نمیرسد به پای بوسی لب تو خیزران نمی رسد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
خـورشـید سامـرا و کـریم جهان تویی ما را بـده پـنـاه، که کهـف امـان تـویی هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس گـم گـشـتهایم و مشـعـلۀ کـاروان تویی کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک مستی فـزای جان و دل عـاشـقان تویی جدت امام هشتم و سلطان دین رضاست جـدّ امـام عـصـر و ولـی زمـان تـویی با "جامعه کبیره" سلامـم شنـیـدنیست مهـمـان هر امام شـوم، میـزبـان تویی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
روضهات را چه بخوانیم چه نه غم داریم پشت هر واژه و هر قـافـیه مـاتم داریم شاعر سوگ علی بن محمد چه کم است مثل مـداح که در مجـلـس تو کـم داریم همۀ شهر به داغ تو علم بر دوش است شکر لله که هـنوز این همه پرچـم داریم زخم شمشیر عمیق است نه آنقدر که ما این همه زخم عـمیق از سـتم سـم داریم آه شش گوشه نشین! مثل حسینی چقدر بی جهت نیست که احساس محرم داریم به اَبی اَنت و اُمی ... بخدا کـافی نیست به موالاتکم ای عشق! که جان هم داریم نفس جامعهات بود که در مجلس اشک دم بـه مـا داد غـمـت را و دمـادم داریم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
شیعه را انفاسِ تو غرقِ سعادت میکند «جامعه»هر عاشقی را با ولایت میکند «جامعه» یعنی که مجموعِ زیارتنامهها ما که نه! صاحب زمان آن را قرائت میکند معـرفـت آمـوخـتم در مکـتبِ الـفاظِ تو نامِ زیـبـایِ تو دنـیـا را هـدایت میکـند واژهها در محضرت سر را فرود آوردهاند جملهها در پیشت احساسِ حقارت میکند «یا علی ابن محمّد» دهـمین آئـیـنه دار زیرِ چترِ مهرِ تو سائل سـیادت میکند زادۀ بابُ الحـوائج، جـانِ بابایت جـواد نـوکـرت دارد تـمّـنـایِ رفـاقت میکـند یک براتِ سامرا میچسبد ای ابنُ الکرم بار را بسته گـدا، قـصدِ زیارت میکند تا به کی دلواپسی تا کی خُماری؟ لطف کن با زبـان بـیزبـانی دل شـکـایت میکند کی رسم بر مرقدِ شش گوشهات در سامرا لطف و الطاف شما آخر عـنایت میکند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
مـن گـدای آسـتـان بــوس امـام هــادیـم منصب شاهانه دارم چون غـلام هادیم نام نیکویش نـقیّ و کـنـیۀ او بوالحسن روح کوثر او بود من مست جام هادیم نـوگـل باغ سـمـانـه در زمـانـه نامدار والـه اجـلال و مـفــتـون مـقـام هـادیـم عشق می ورزند بر او شیعیان اهلبیت من فـدای عـاشـقـان حـق مـرام هـادیم اوست باب عسکری پور تقی سبط رضا خاکـسـار درگـه ذوالاحـتــرام هــادیـم از چهل بیش است و از پنجاه کم او را حیات خونجـگـر از حـسرت و آه مدام هادیم مولدش شهر حجاز و مدفنش در سامره دست ما کوتاه و محروم از سلام هادیم کرد مسمومش عدو در سوّم ماه رجب داغـدار از دل چو لعـل نـیـلـفـام هادیم ای کلامی بشنو از دلبند او صاحب زمان با فـغـان گـوید به فـکـر انـتـقـام هادیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
تا روی به کـشتی نجات آوردیم امیـد به سـاحـل نـجـات آوردیـم ✦✦✦✦✦✦
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
شهر مدیـنه غـرق شـادى بود آن شب آکـنـده از بـانـگ مـنـادى بود آن شب آن شب قلم، شمشیر خود را تیز میکرد پـیـمـانـه انـدیـشـه را لـبـریـز میکـرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
صحبت از عاشقی و عشق جگر میخواهد دم زدن از لب معشوق شِکر میخواهد بال در بال مَلِک دور مَلَک چرخ زدن نظر حضرت حق، همّت پَر میخواهد به هـواخواهی از یـار، عـلـمدار شدن سینهای همچو ابالفضل سپر میخواهد
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
معلوم شد می از هیجان دور بوده است دور از لبت مكدر و مخمور بوده است ایـن آفــتــابِ در پـی تـحــقـیــق، آمــده در بُعـدِ نـاشـناخـتـهات كـور بوده است حتی تحـیـری كه بدست تو میشكـافت از جایگـاه حاجت خود دور بوده است مردی كه با لبش، دَمِ شمشیر را شكافت در پـنجـۀ مناظـره محـصور بوده است چشمان تو كه كشف شدند، آسمان نوشت خورشید هم شعاعی از انگور بوده است در سـســتـی مــداوم دار الـخــلافـههـا پلكت به حل مسئله مشهـور بوده است طوری زمین به جاذبه ات، خیره مانده بود انگار، محوِ آتشی از (طور) بوده است وقتی كه علم،صورت خود را در آب دید باور نداشت هـالهای از نور بوده است معـلـوم شد برای به معـراج خـوانـدنت هر شب هـزار آیـنه مـأمـور بوده است مـولا! قــلـم ســـوادِ ثـنـایـت نـداشــتــه! این شعر هم ز وصف تو معذور بوده است یك عمر، لب به نام تو وا كـردهام ولی از من هـمین مـقدمه، مقـدور بوده است
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است در امام غایب این عصر،علمش حاضر است مادر از نسل حسن، بابایش از نسل حسین خلقـتی اینگونه در بین خلایق نادر است هرکسی او را زیارت کرده باشد در بقیع؛ هم علی و هم حسین و هم حسن را زائر است عقل کلهای جهان فهمیدهاند این راز را چارۀ آنچه نـمیفـهـمـند قـال الباقـر است بـا احــادیـثـش دلِ آشــوب من آرام شــد از تخصص های او تاثیر روی کافر است از رقیه هرکه بیـتی گفت بیـتـش میدهد این قلم، این گود، بسم الله هرکس شاعر است
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
شبیه نور؛ بیپایان خصالِ حضرتِ باقر قلم شرمنده شد از وصف حالِ حضرتِ باقر چه خورشیدانه روشن کرد تکلیف خلایق را احادیث گوهر بار و زلالِ حضرتِ باقر تمام تار و پودم میشود ایمان! اگر باشد؛ به دور گردنم یک لحظه شالِ حضرتِ باقر ولی الله الاعظم کیست؟ میگویم: علیٌ حق که جز این نیست در محشر، سؤالِ حضرتِ باقر شنیدم مادرش بنتُ الحسن بود و از آن اول کرَم شد راه و رسم و شد روالِ حضرتِ باقر شکافنده ست! یعنی روبرویش علم زانو زد اصول و فقه و عرفان شد حلالِ حضرتِ باقر نگاهم، نیّـتم، جانم فـدایش که برای من؛ فدا شد ماه و سال و جان و مالِ حضرتِ باقر مبادا جایِ شاگردی که عالِم باشد و عامل شوم با کوهی از عصیان وبالِ حضرتِ باقر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
ای ولــیّالــلـه داور، الــســلام ای سـلامت از پـیـمبر، الـسلام حـجّـت خـلاق اکـبــر، الـسـلام زادۀ زهــرای اطـهـر، الـسـلام الــسـلام ای بــاقــر آل رســول چـارمـین فرزند زهـرای بتول ای نـبـی بـر تو فـرستاده سلام وی به زینالـعـابدین، ماه تـمام هفتمین معصومی و پنجـم امام مکتبت تا صبح محشر، مستدام تیغ نطقت میشکافـد، عـلـم را روح میبخشد مرامت، حلم را ای ســـلام ذات حــــیّ داورت بر تو و نطق فـضیلتپـرورت علم آرد سـجـده بر خاک درت حلم گردیده است بر دور سرت نسل نوری هم ز باب و هم ز مام خود امام و مادرت بنـت الامام کـیـستـی ای آیت سـرّ و عـلن؟ تو هم از نسل حسینی، هم حسن تـو امـامت را روانـی در بـدن ای ولایـت را چــراغ انـجـمـن عـلم تو، عـلـم خـداونـد جـلـیـل وحی باشد بر لبت بیجـبـرئیل از درخـت عـلـم، بَـر داریـم ما وز تو صد دریا گهـر داریم ما بـس حـدیـث مـعـتـبـر داریم ما از شـما کی دست بـرداریم ما؟ یابن زهـرا سر بـرآور بـاز هم «جابر جُعفی» بـپـرور باز هم یابن زهرا گرچه با بغض تمام حرمتت گردید پامـال «هشام» بر تـنت آزار آمد صبح و شـام تـو امامـی، تـو امامی، تو امام نور از هر سو که خیزد، دیدنی است چهرۀ خورشید کی پوشیدنی است؟ تـو خـزانِ بـاغ زهــرا دیـدهای تو تن بیسر به صحرا دیدهای گـردن مـجـروح بــابـا دیـدهای بـر فـراز نـیزه سرهـا دیـدهای کاش میدیدم چه آمد بر سرت یا چه کرده کعب نی با پیکرت؟ تو چهل منـزل اسارت دیـدهای از ستمکاران جسـارت دیدهای خود عزیزی و حقارت دیدهای تشنگی و قتل و غارت دیدهای چار ساله، کـوه مـاتـم بُـردهای مثل عـمـه، تـازیـانه خوردهای شـام بـود و مجـلس شـوم یـزید چشم تو چوب و لب خشکیده دید گه سکینه ناله از دل میکـشید گاه زینب جامـه بـر پیکر درید چشم بر رگهای خونین دوختی سـوختی و سـوخـتی و سوختی ای دل شـیـعـه چـراغ تــربـتت دیـدههـا دریای اشک غـربـتت سالـهـا بـر دوش کـوه محـنـتت روز و شب پامال میشد حرمتت ظلم دیـدی در عیان و در خـفا تـا شـدی مسمـوم از زهـر جفا ای به جانت از عدو رنج و عذاب هم به طفلی، هم به پیری، هم شباب قلبت از زهـر ستـم گردیـد آب قبــر بـیزوّار تــو، در آفتــاب وسعت صحن تو مُلک عالم است لالۀ قبر تو اشک «میثم» است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
هـلال ماه رجب! نـاز کن بـه ماه تمام ز یـازده مـه دیگـر تو را سـلام سلام ولادت دو مــحـمـد، ولادت دو عــلـی کدام ماه، چنینش سعادت است و مقام؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
اوّلِ ماهِ رجـب، شـوکـتمـان پـایـنـده بـا قـدوم تـو شـده دولـتمـان پـایـنـده روزِ میلاد تو نعمت همه جا گـسترده و پس ازین شده است نعمتمان پاینده پـنـجـمـین آیـۀ تـوحـیـد عـجـب آقـایی بـا کـلامِ تـو شـده عـزّتمـان پـایـنـده باقری، بـحـرِ شکافـنـدۀ عـلمی نوری در پـنـاهـت هـمۀ قـیـمـتمـان پایـنـده »پنجمین بیت به انفاسِ شما میبالد« آمـدی آمـدنت عـشرتِ ما کـامل کـرد نـَفَـسِ قـدسیِ تو هـیـبتِ ما کامل کرد بـاقـر عــلـمِ نـبــوّت چـقــدر مـوّاجـی گفتههای تو همه صحبتِ ما کامل کرد رو به تو مثل گدا زار و پریشان بودیم کرم و بخششِ تو حیرتِ ما کامل کرد ما کجـا گـفـتـنِ از مـدح و ثـنـایت آقا آمـدی آمـدنت مـدحـتِ ما کـامـل کرد پنجمین بیت بنامِ تو رقم خواهد خورد مـطلعِ ماهِ رجب از کرمت لطفی کن از همان سفرۀ پُر از نِعمَت لطفی کن نامهام پُر شده از جرم و خطا مولا جان حضرت مهر و وفا با قلمت لطفی کن مثل یک مُردهای افـتادهام از پا بـنگر ای مسیحایِ محمّد به دمت لطـفی کن گرچه در خاکِ بقیع قبر و مزارت خاکی ست بهـر دیـدارِ حـریم حـرمت لطـفی کن »پنجمین بیت به شوقِ تو صفا مییابد«
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
دخـتـرِ شیـر خـدا جـلـوۀ حـیـدر دارد مثلِ«زینب»بخدا هـیبتِ صفـدر دارد غــرّش اش مـثـلِ پـدر آیـنـۀ وجـه الله بیسبب نیست چنین رزمِ دلاور دارد ارث ها بُرده ز مادر نَفَس اش زهرایی رزقِ بیحدّ وحساب از سوی کوثر دارد خطبههایش همه کوتاه ولی جانسوزند هرکجا پای نهد شورشِ محـشر دارد » زینبِ دوّمِ » مولاست، پُر از پویایی اسـداللهِ جـهـان زیـنـت و زیـور دارد اُمِّ کــلـثــوم بُــود اُمِّ شــرف، اُمِّ وفـــا صحبت از مدحتِ او رحمتِ دیگر دارد در اسارت به سر و سینه زد و نالان شد بس که در سینۀ خود داغِ بـرادر دارد شانه در شانۀ زینب همه جا غوغا کرد بس که بانوی جهان، اِرق به خواهر دارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
دیار عشق و جنون پُر ز آه مظلوم است روایت غمشان صد کتاب منظوم است هر آنچه کـربـبلا بر سر حـسـین آورد حـکـایت دل پـر خـون اُمِّ کـلـثـوم است شریعـه بسـتـه شد و آب شد دگر نایاب علی اصغر شیرخوار از چه محکوم است یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است اگـر چه زیـنـب ثـانـی بود ولی او هـم همیشه در کـنف ظل چهار معصوم است نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری گواه صبـر شـمـا ذات حَیّ قـیّـوم است تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی عـنـاد با اسـد الله چـقـدر مـرسـوم است تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان کلام نافـذ تو هم به گریه مخـتـوم است به شام و کوفه اسیران حـقـیر گـردیدند چـقـدر شام بلا نامبـارک و شـوم است کسی که نـسـبت پـیـوند با حـرامـی داد نفاق و دشمنی او هـمیشه معـلـوم است نگـشـته بـوتـۀ خاری هـنـوز لایـق گـل نصیب هرزه فقط میوههای زَقّوم است تو و سکینه به باب الصغـیر سوریهاید مـزارتان حـرم دو فـقـیـد مغـموم است تو عین صبر جمیلی تو زین اَب هستی که حسرت تو فقط بوسهای ز حلقوم است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
از روز اوّل در کـنـار خـواهـرش بود آئـیـنـهدار حُـسن و صبـر مـادرش بود با روضههای مـادر خود گریه میکرد هــمــراه بـابــا تــا وداع آخــرش بــود پاره جگـرهای حسن را دیـد در تـشت او مـادرانه هر کجـا دور و بـرش بود از مکه زد بیرون به هـمراه حسیـنـش تا کـربـلا مـردانه جـزو لـشگـرش بود یک غصه در دل داشت قـربانی ندارد این غـم شـبـیـه درد، داغ دیگـرش بود بـاب الـحـوائـج گـفـت من قـربـانی تـو او مثل عبدی کربلا در محضرش بود سقا که پـرپـر شد قـدش یکباره خم شد در هـر نـفـس یاد عـزیـز پرپـرش بود اُمُّ الــبــکـا شُــد اُمِّ کـلــثــوم از غــم او تـنها انـیـس حـضرتش چـشم ترش بود شش ماه بعد از کربلا از غصه دق کرد بـانـو شـهــیــد روضـۀ آب آورش بـود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
از اینکه دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانـش شبیه شمـشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافیست همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فـاطمه ست وقتی که مقـابـلـش همۀ فـتـنـهها زمین گـیر است محـال بوده که با کـفـر هـمنـشـین باشد کـسـی که آیـنـۀ آیـههـای تطهـیـر است اگـر اسـیـر خـطـابـش کـنـم زبـانـم لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانیاش پیر است برای از نفس افـتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
اگر که از جـلواتش نقـاب بر میداشت از آن حقیقت نوری حجاب بر میداشت غبار از سر سجادهاش که بر میخواست سـتـاره از قـدمش آفـتـاب بر میداشت
: امتیاز
|