- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چه کنم؟ آتشی افتاده به جانم، چه کنم؟ آتش از آب دو چشمم ننـشانم چه کنم؟ با حضور تو، به من خانه نشینی سهل است گر نمانی تو و من بیتو بمانم، چه کنم؟ تو در این شهر، فقط در به رخم باز کنی »ای همیشه نگرانم، نگرانم چه کنم؟« زرِهم پشت ندارد، به تو پشتم گرم است بیسپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم؟ گوشۀ خانه، من و چار جگر گوشۀ تو غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم؟ در ره مسجد و خانه به زمین میخوردم از همان موقع شده ورد زبانم چه کنم؟ من که هرکس گره ای داشت کمک از من خواست گره ای خورده به کارم که ندانم چه کنم؟ زود ای عمر علی میروی از دست علی بیتو بر ماندن خود نیست گمانم، چه کنم؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام
بیـمـار عـشـق تـکـیه به دارو نمیزند شیعه به جز علی به کسی رو نمیزند آدم هـبـوط کـرد که هـمـسایهاش شود یعـنـی بـهـشت با نجـفـش مـو نمیزند حق با علیست در همه احوال پس خدا هر جا علیست حرف ترازو نمیزند تعظیم میکنم به نجف صبح و ظهر و شام قـلـبـم خـدا گـواست که بـیاو نـمیزند آیینهدار غیرت هر کس که مرتضاست از تــنـگـنـای حــادثـه زانـو نـمـیزنـد یک تن نگفت در وسط کوچهها کسی در پیـش مرد لـطـمه به بـانـو نمیزند این روزها پرستوی مجروح مرتضی از درد شـانه، شانه به گـیـسو نمیزند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دیـدم وسـط باغـچـه پرپـر شدنت را پـامـال لـگـدهـای مـکـرر شدنت را بین در و دیوار گلاب از تو گرفتند زهـرا، همه دیـدند معـطر شدنت را با کـشتن یک سوم سادات، گرفـتـند از چـهـرۀ تو لـذّت مـادر شـدنت را یا مُـنْهَـدَةَ الرُکْنْ من از فضّه شنـیدم تـنها، سپـر غـربت حـیدر شدنت را یا ناحِـلَـةَ الْجِـسْم چه آمد به سر تو؟ آهسته بخوان روضۀ لاغر شدنت را زهرای رشیده به چه تشبـیه کنم من با پیکـر یک طفـل برابر شدنت را؟ یا بـاکِـیَةَ الْعَـیْن ز چـشـمان تو دیـدم چون آیـنهای تار و مکـدر شدنت را دستار به سر بسـتهای و بین نمازت زهـرا هـمه دیـدیـم پیـمـبر شدنت را من حاجت خود گفتهام و هیچ نگفتی! وقتی دل من خواسته بهتر شدنت را ای چشم صبوری نکن و فکر شفا باش تقدیم به پهلوش کن این تر شدنت را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی مرهمی بهرت بیارم، یار باشم یک شبی حق بیمار است ناله سرکند بیاضطراب ناله کن، تا که منم غمخوار باشم یک شبی خواهشا!چیزی طلب کن تا علی کاری کند هیچ می دانی نشد پُر کار باشم یک شبی بستری بیمار من! تا کی سکوت و اختفا؟ صحبتی، تا محرم اسرار باشم یک شبی پشت در که میرسم حالم دگرگون میشود کاش من هم کشتۀ مسمار باشم یک شبی درد بسیاری کـشیدی در میان خـلوتت پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
زمین بـدون تو گم میکند بهـارش را گرفته است جهان از تو اعـتبارش را به جز تو هیچ کسی موقـع مناجـاتش نــبــرده اسـت دل آفـــریــدگـارش را خـدا به خـاطـر تو خلـق کرد دنـیا را سپس سپرد به دست تو اخـتیارش را چه بنـدهها که خـدا آفـریده است ولی عـیان نمود فقـط با تو شاهکـارش را هر آنکه نوکریِ نوکر تو را کردهست به قول مرشد ما، بسته است بارش را تو را زدند و علیمانده است در این بِین چگونه حفظ کند بغض ذوالفقارش را علی که دید، ولی کاش بعد از این دیگر مـیان شـعـله نبـیـنـد کسی نگـارش را خوش است چاه که هم صحبت علی شده است خوش است وقف علیکرده روزگارش را به فـرض کل درخـتان قـلم شوند، قلم چگونه وصف کند حُسن بیشمارش را برای آدمـیـان جـا نـمـانـده، وقـتـیکه احاطه کرده هزاران ملک مزارش را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
قـرار، از دل من مـیرود قـرارِ عـلی اگـر كـناره بـگـيری تو از كــنارِ علی بيا مَكن طـلبِ مرگ از خُـدای خودت كه هـسـت زنـدگیِ با تو انـتـظارِ عـلی فـقـط اشاره بـكن، تا بگـويـمـش بـرود مگركه نيست اجل تحتِ اخـتيارِ علی؟ به غـير تـلـخـی اين چـند مـاهـۀ آخِــر چه خوش گُذشت كنار تو روزگارِ علی مپوش چهره ز من كه به عشق ديدن توست اگر كه خانه نشيـنی شدهست كارِ علی مرا حلال كن ای نور، مثلِ سايه شدی وَ هرچه داشـتهای كـردهای نـثـارِ علی خزانْ حريفِ علیّات نبود اگر كه غلاف نـبـود عـلّـت قـتـلِ تو، ای بهــارِ عـلی همين كه دست تو افتـاد از نفس، ديدند به شكل اشك زمين ريخت برگ و بارِ علی به انتـقـام تو خـيزد وَ يا كه صبر كند؟ هـنوز مانـده دو دل تيغِ ذوالفـقـارِ علی غُـبـار رُوبـی از اين خـانـۀ غـم آلـوده به جُز تو كار كسی نيست خانهدارِ علی همين مـديـنه كه میگُفـت از فُـتـوحاتم شـدهست محـو تـماشـایِ انـكِـسارِ علی ركابِ قلبِ علی هم شكست از آن دم كه شكـست، پهـلويت اي دُرّ شاهوارِ علی به گـرمی نـفـس تو قـسم كه اين خـانه به محضِ رفتنِ تو میشود مـزارِ علی
: امتیاز
|
زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی با حضرت زهرا سلام الله علیها
برخاک با شکسته پری گریه میکنم بر زخم مانده بر جگری گریه میکنم با خاطرات کوچۀ باریک سالـهاست درتنـگـنای هر گـذری، گریه میکنم از لحظهای که سینۀ تو پشت در شکست تا میرسد صدای دری گریه میکنم در روضهای که میشنوم اسم میخ را با ضـجّـۀ بـلـنـدتـری گـریـه میکـنـم من داغـدار آتـش و خاکـسـترم که با تصویر چوب شعله وری گریه میکنم درد هـزارسالۀ من درد بیکسیست چون شمع جانت آب شدن را چشیدهام در شعـلهها مـذاب شدن را چـشیدهام عمری ست مثل بازوی خیبر گشای شهر محصور در طناب شدن را چشیدهام روی تو را نمک نشناسان زمین زدند منهم غـم جـواب شدن را چـشـیـدهام چون عمه زیر هجمی از آلام و دردها گل بـودن و گـلاب شدن را چشیدهام چون قلب بی قرار حسینت شکستهام مثل حـسن عـذاب شدن را چـشیدهام تا روی سیـنهات اثر میخ باقی است میآیم و زمین و زمان مات میشود دامان کعـبه عرصۀ میـقـات میشود با دستـهـای عـدل، برای ستـمـگران دنـیـا بَـدَل به دار مـکـافـات میشـود نور هـدایـتی که به دسـتـم سپـردهاند تکـثـیـر در تـمـامـی ذرّات مـیشـود وقتی سقـیفـه را بکـشانم به محکـمه حقِّ گـرفـتـه از پـدر اثـبـات میشود با آتـشی که سوخت در، خـانۀ تو را نمرود شهر سخت مجـازات میشود من میرسم به پیکر اسلام جان دهم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
حق ملاك عشق را با عشق تو سنجيده است شاهكار دست خود در خلقت تو ديده است با نـفَـس های تو ای آرامـش جـان عـلـی بویِ سيب از عرش تا فرشِ خدا پيچيده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست آهسته از غم تو زمین و زمان شکست پـرسید آسـمان چه نوشتی که اینچـنـین گـفـتم که فـاطمه، کـمر آسمان شکست هجـده بـهار دیـدی و در سـوگ تو دلم بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست ای دل بسوز و بشکن؛ تا بـاورت شود حتماً دری که سوخته را میتوان شکست بانوی نور در دلتان رنگی از خداست زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست با هـر دری که بـعد عروج تو بـاز شد انگار در گلوی علی استخوان شکست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته هـاجـر و آسـیه و حـوّا و مـریـم ساخـته از ازل بیت الاحرام کعبه، بیت الفاطمه است کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته آخـر پـیغـمبری بابای زهـرا بودن است نور زهرا مصطفی را نور خاتم ساخته فاطمه حق و مع الحقش علیّ مرتضاست حق ولایت را میان این دو تـوأم ساخته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ز صبح ازل شرح غـم فاطمهست کـسی که نـدارد عـدم فـاطمهست خدا را فـقـط یک قـسم کافی است به حق عـلی، آن قـسم فاطمهست خـدا طـالـعـم را چـه سـعـد آفـریـد نوشـتـه بر آن، مـادرم فاطمهست نــفــس هـای مـن آســمــانـی شـده دمـم یـا عـلـی، بـازدم فـاطمهست فـقـط یک نـفـر مـثـل حـیـدر شـده به قرآن که آن شخص هم فاطمهست زنـان بزرگ جـهـان روز حـشـر همه قطره هستند و یم فاطمهست حـرم در نـجــف دارد و قـلـب مـا به ظاهـر اگـر بیحرم فاطمهست کجـا سـائـلی را ز در رانـده است نـشـان خـدا در کـرم فـاطـمهست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جـذبه از یاقـوت و گوهـر میرود سـورۂ اخـلاص و کـوثـر میرود زجـرها دیـده ست اما غرق شوق؛ مـحـضِ دیـدار پــیــمـبـر مـیرود لـرزه میافـتـد به جـانِ مـرتـضی هر زمان که جانبِ « در» میرود گرچه خوانده مجـتـبی أمن یُجـیب خـوب مـیدانـد کـه آخـر مـیرود نیمه شب «عجّل وفاتی» خوانده و دیـگـر از آغـوش بـسـتـر میرود با چه حـالی حـضـرت دارالـشّـفـا مضـطر و بشکـسته پیکر میرود از دو چشمش اشک جاری میشود تا که زینب سمتِ معـجـر میرود روضه بر پا میشود وقتی حسین تـشـنـه در آغــوش مـادر میرود!
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
با سـوزِ مـادرانه فـقـط گـریه میکـنی هر شب به یک بهانه فقط گریه میکنی یک شب زِ دردِ سینه فقـط آه میکشی یک شب زِ دردِ شانه فقط گریه میکنی میتـرسَم این سه سـالۀ تو کَـم بـیاورد وقـتی مـیانِ خـانه فـقـط گـریه میکنی حَـنّانـهام، به جـانِ عـلـی آب رَفـتـهای روزانـه و شَـبانه فـقـط گـریه میکـنی هـنگامِ پُختِ نان که کَمی از دلِ تَـنور آتَش کِـشَد زَبـانه فـقـط گـریه میکـنـی من که ندیـدهام که چگـونه تو را زدند از دردِ تـازیـانـه فـقـط گـریـه میکـنی حَـرفی که با عَـلـیِ غَـریـبَت نـمیزنی آرام و مَـخـفـیـانـه فـقـط گـریه میکنی بعد از هِـزار سـال تو بر غُـربتِ عَلی بانـوی بینـشانه، فـقـط گـریـه میکنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با امیرالمؤمنین علیه السلام
هم درد و دل دارم برایت بیش از اینها هم با تو هستم پا به پایت بیش از اینها من مَـحـرم تـو بـودم و تو مَحـرم من پس بوده زهـرا آشنایت بیش از اینها راضی ندارم پیـش من شرمنده باشی با جان خریـدارم بلایت بیش از اینها سخت است،اما چاره جز رفتن ندارم با اینكه هـستم مبـتلایت بیش از اینها قرآن بخوان حتی پس از این بر مزارم چون خو گرفتم با صدایت بیش از اینها من از خدایت صبر میخواهم برایت من هم كه محتاج دعایت بیش از اینها بـگـذار یك بـار دگـر دورت بـگـردم چون دوستت دارد خدایت بیش از اینها این كمترین كار است، جان دادن برایت ای كاش میشد، شد فدایت بیش از اینها
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
ردخـور ندارد با مـقـام تو؛ دعـای تو لب وا كُنی قطعی شود بانو شفای تو عجّل وفاتی گفتنت را خوب حس كردم بـا دیـدن احــوال زارِ بـچّـههـای تـو میلرزد از فكرِ جُدایی دست و پای من آرامشم، وقتی كه میلـرزد صدای تو هر بار قـبر مُحسنت را دیـدهام گـفتم ای كاش من در پُشتِ در بودم به جای تو هر طور میشد ایستادی تو به پای من میایستم هر طور باشد من به پای تو تو افتخارت بود باشی جان فدای من من آرزویـم بود باشـم جـان فـدای تو تو رو به قـبله بودنت گشته بلای من من غُـربت بـیانـتهایـم شد بـلای تـو دیروز یك رُكنم شكست از داغ پیغمبر امروز رُكـن دیگر من در عـزای تو در پای این بستر كه امشب جمع خواهد شد من عافیت میخواستم هرشب برای تو تا زودتـر ایام هـجـرانت به سـر آیـد باید بخواهم مرگ خود را از خُدای تو رفتی ولی هرروز خواهد كُشت حیدر را این ردّ سُـرخ روی سنگِ آسـیای تو
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آخر چه کنم تا به پرت خار نگیرد؟! پهلـوی تو خـون ریزی بسیار نگـیرد در چند نفس پخش کن این یک نفست را! تـا پـیـرهـنت حـالـت گـلـدار نـگـیـرد به فکر خودت باش که این دسته دستاس از دست ورم کـردۀ تو کـار نـگـیـرد خون مردگی چشم تو درمان که ندارد پس گـریه نکن! تـاری بـسیار نگیرد یک ذرّه تکان خوردن تو فاجعه ساز است آرام بـمان! پهـلـویت این بـار نگـیرد دیشب سر سجاده دعای حسن این بود که مـادر من دست به دیـوار نگـیـرد مادر شدنت را به لگد از تو گرفـتـند ایکاش کسی حـسرت دیـدار نگـیرد نـجـار بـنـا بـود که بـیمـیـخ بـسـازد تا عمر مرا این در و مسـمار نگـیرد برخیز که یک شهر به این خانه نخندند به سـوخـتـن پیـکـر پروانه نـخـنـدنـد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من زهـرای من! حبـیبۀ من! مهربان من میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟ دیگـر شـدم بـدون عـصا آسـمان من! مانـده هـنـوز بـسـتر تو گـوشـۀ اتـاق با لالـهاش چکار کـنم بـاغـبـان من؟! مانـدست چند تار مـویت بین شانهای چشمم که خورد تیر کشید استخوان من! راحت بخواب درد کـشیدن تـمام شد! راحت بخواب، درد کشیده جوان من! کابوس لحظههای علی نقش قبر توست فکرش به هم زده ست زمین و زمان من چهل قـبر ساختم که نفهـمند هیچوقت آخـر کجـاست قـبـر تو راز نهـان من گـفــتـم درِ جـدیـد بـسـازنـد بـعــد تـو تـا مـیخ ها دوبـاره نـگـیـرند جان من حـالا دگـر تــمـام شـده امـتـحــان تـو حـالا دگـر شـروع شـده امتـحـان من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
انیس و مونس خـدا فاطمهست امینِ راز مصـطفی فاطمهست به رتبهاش کجا گـمان میبریم دلیل خلـق دو سرا فـاطمهست يَـوْمَ يَـفِـرُّ الْــمَـرْءُ مِـنْ أَخِـيــهِ منجیِ آن حول و وَلا فاطمهست سفرهٔ مهـرش به خِـرد نگـنجد شـفـیـعـهٔ روز جـزا فاطمهست غـدیـر را فـاطمه پـایـنـده کرد شـهـیـدهٔ راهِ وِلا فــاطـمـهسـت حـجـاب گـیـرد به بَرِ کـور هم چه خوانمش کنز حیا فاطمهست بــدونِ اذنـش نـشـود دیـده تـر جواز گـریههای ما فاطمهست نزن به بارِ شیشهاش، سنگ دل نزن که جانِ مرتضی فاطمهست به قـتـلگـه نـدای آن تـشـنه لب فـاطمه یا فـاطمه یا فاطمهست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
درد داری، دست بر بازو بگیر؛ اما بمان پیش چشمم دست بر پهلو بگیر؛ اما بمان من که میدانم برایت راه رفتن مشکل است باشد اصلاً دست بر زانو بگیر؛ اما بمان گرچه سختی میکشی در خانه، باشد کار کن فضه را بنشان و خود جارو بگیر؛ اما بمان با غـروبت خـانهام تاریک شد، لطفاً نرو مثل شمعی نیمه جان سوسو بگیر؛ اما بمان غربت من گرچه سنگین است روی شانهات با غـم تـنـهـایی من خـو بگـیـر؛ اما بـمان چهره میپوشانی از من، گرچه دلخونم ولی جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کوثر قرآن من، ای رود جاری میروی داری از باغ من ای عطر بهاری میروی چند ماهی میشود با من غریبی میکنی تا که میبینی مرا گوشه کناری میروی ذوالفقارم در غلاف و صبر تقدیر من است گرچه میدانی برایم ذوالفقاری میروی زخـم داری بر جگـر اما نرو، بارفـتنت میگذاری بر دلم یک زخم کاری، میروی یـاریم کن لـرزه بر زانـوی من انداخـتی یار خود را از چه تنها میگذاری، میروی پای به پای هر نفـس داری تکلم میکنی روزهای عمر خود را میشماری، میروی غصههایت را به دوشم، داغ خود را بر دلم بچههایت را به زینب میسپاری، میروی ای گـل هـجده بهـارم! ای جوان خـانهام! سن وسالی که نداری؛ زود داری میروی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـشـود بـاز دگـر چـشـم تَـرِ زهـرایـم نـشد آن روز شـوم من سپـر زهـرایم تا عصابه به سرش بست یقین دانستم که شکسته شده در کوچه سر زهرایم بس که نامرد، در سوخته را داد فشار سوخت از شعلۀ در بال و پر زهرایم لگدی زد به دل فاطمه، شد سقط جنین آب شد از غـم محـسن جگـر زهرایم یک طرف محسن و یکسو من و یکسو طفلان مات و مبهوت به هر سو نظر زهرایم کـربلا بر بدن یوسف من سنگ زنند تـا که فـریـاد زنـد من پـسـر زهـرایم
: امتیاز
|