- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام
من با تو زنـدگی نکـنـم؛ پـیـر میشوم بیتو من از جوانی خود سیر میشوم من در شعاع پرتو شمسُ الشُّموسیات بیاخـتـیـار پـیـش تو تـبـخـیـر میشوم آئـینه کاری حَـرَمـت ذرّه پـروریست من در رواق چـشم تو تکـثیر میشوم در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را اینجـاست آنکه لایـق تـکـبـیر میشـوم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ابـری سـیـاهـم، لـکـهای در آسـمـانـم سـنگـین شده بـر شـانـهام بـار گـرانم میبـارم و میبـارم و میبـارم از نو جاریست بر روی زمین اشک روانم با هر نسیم کوچکی این سو و آن سو دنــبــال رد خــانـهات بـیخــانــمـانـم خورشید این گنبد بگو با من چه کرده است؟ شبنم به شبنم طرحی از رنگین کمانم چــشــم تــرم اذن دخـــول آمــدن داد بـایـد کـه قـدر اشـکهـایـم را بــدانـم امـشب بـه صحـن تو پـنـاه آوردم آقـا آیـا اجـازه مـیدهـی ایـنـجـا بــمـانـم؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
میرود ماه صـفر با هـمه شـور و نوا ماه حزن و غم و اندوه، مه اشک و بکا اول مـاه مـحـرم هـمه گـفـتـیـم حـسـین آخـر مـاه صفـر ما هـمه گـوئـیم رضا کرده بـودید شما توصیه بر ابن شبیب که فـقـط گـریه کـنـد در غـم شاه شهدا از زمانی که شده صید شما مردم چشم یافـتم گـوهر اشکی که شود نـذر عـزا گاه گـفـتـیم حـسـین و همگی گریـیـدیم گاه گـفـتـیم حسن خـون جـگـر آل عـبا مثل امروز عدو آتش کین را افروخت بر در خـانه زهـرا و عـلـی شـیر خـدا داغ او بر جگر سنگ اثر کرد و گریست آب شد قلب بنی فـاطمه از ظلـم و جفا
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام رضا
دسـتـی بـگـشـائـیـد به امـداد گـداتـان رحـمی بنـمائید به این بیسر و پاتان اشکی بفـشانید بر این مُـردۀ احساس تا زنـده شـود از اثر فـیـض دعـاتـان دیگر رمقی نیست در این پای شکسته مـانـده دل من منتـظر دست عـطاتان لطفی، کرمی، گوشۀ چـشمی بنمائـید بر گـوشه نـشـیـنانِ قـدیـمی سـراتـان یک بار بـیائـید به دیـدار کسی که... یک عمر غریبانه نموده ست صداتان هر چند شـبـیـه شهـدا نیست لـیـاقـت! تا اینکه دل و دیـده نمائـیـم فـداتان... امّــا بـگـذاریـد کـه از روی تـفـضّـل مــا را بـنـشـانــنـد کــنــار رفـقــاتـان شـرمـنـده! ببخـشـید که در بازی دنیا افـتاد شـبی از لـب مـا سـوزِ نـواتـان با سیـنه زنان حـسنی سخت نگـیـرید نـادیـده بـگـیـریـد خـطـای فـقــراتـان « ما خانه به دوشان، غم سیلاب نداریم» تا تـکـیه نـمـودیم به دسـتـان وفـاتـان ما تجربه کردیم در این دیر کهـنسال روشنگـر دلهاست سـیـاهی عـزاتان ما روضه گرفتیم به امید عـبوری... یک جـلـوه نمایید به قـربان صفـاتان ما را بـرسـانـید شـبی مـشـهـد دلـدار داریم به دل عشق غـریب الغـرباتان ای کاش که محشور شوم در صف محشر با سینهزن خالصِ بیرنگ و ریاتان منّت بـگـذاریـد که گـردد به نـگـاهی دلهای خـرابـاتـی ما کربو بـلاتـان
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام رضا
مـاه صـفـر گـذشت بـیا تا سـفـر کـنـیم بـاید از این دو مـاه دوبـاره گـذر کـنیم آقـا بـیـا کـه دیـدۀ حـسـرت کـشـیـده را با اشک دوری از تو و این ماه تر کنیم هرشب به شوق روضۀ فردا نفس زدیم شب را از این به بعد چگونه سحر کنیم مـزد دو مـاه گـریۀ خـود را گـرفـتهایم خود را به یک نگاهت اگر مفتخر کنیم ما خـسـته نـیـسـتم که رخـت سـیـاه را با خـستگی از این تن وامـانده در کنیم امسال هم گذشت و پس از این رواست که گـریه بـرای فـاطـمۀ پـشـت در کـنـیـم برخـیز تا مـسافـر صحـن رضا شـویم مـاه صـفـر گـذشت، بیا تا سـفـر کـنـیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
یا ربِ وقـت سحـر تـقـرّب شبهاست رو به کریـمان زدن عبادت لبهاست بـستـر بیـمـار وعـده گـاه طـبیب است خیـری اگر میدهند برکـت تبهاست نـوکـر گــمــنـام هـم بـنـام شـد ایـنـجـا آنچه مهـم نیست پیـش یـار لقبهاست سـِیـر الـهـیِ اهـل عــشـق هــمـیـشــه رحمت ذیالقعدههاست لطف رجبهاست ذکـر رضـا قـنـد کـرده تـلـخـی مـا را شهد نبات است اینکه بین رطبهاست مـادرم آمـد مــرا بـه دسـت رضـا داد آبــرویـم را خــریــد خــانـهاش آبــاد! محـضر سلـطـان میآورند اگـر دست میشکنند عاشقان به شوق نظر دست سفـره گـشا تا رضاست سفـره نـشـینم ضـامـن آهــو، نـوشـتـه روی نـگـیـنـم پشت سـر زائـران دعـاسـت، دعـایت دلـخـوشی دعـبـل است خـاک عـبایت روی دو چـشـم ترم قـدم بـزن ای ماه تـا که مـطـهـر شـود شـبـیـه قـدمـگـاه آمــدم ای شــاه بــا نـشـان و نـشــانـی پـیـش تـو بـاشـد دلـم به حـکـم امـانـی نــالــۀ ان کــنـتَ بــاکـیــاَ بـــزن آقـــا سـیـنـه بـر آن شـاه بـیکـفـن بـزن آقـا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد در سینه قـلب پنجره فولاد هم شد آب بر خاک حجره پیکرت تا نیمه جان افتاد اشک کبوتر در مراثی تو کافی نیست این قـرعه بر چـشم سیاه آهـوان افتاد از چشم های خشک، سقاخانه میسازد از تو دو خط روضه که دست روضه خوان افتاد آهـو نـبـوده کـربـلا پس کـار جـد تـو از گرگ ها بدتر، به خولی و سنان افتاد مثل تنوری در دلت آتش نهـان داری آری سر جدت به دست این و آن افتاد با خون، لبت مثل عقیقت سرخ شد، اما هرگز به دست ساربان یا خیزران افتاد؟
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
نـالهای بر لـبـم از فـرط تـقـلا مـانـده سوختم از عطش و چشم به دریا مانده باز دلتنگ جوادم که در این شهرِ غریب به دلـم حـسرتِ یک گـفـتـن بابا مانده دست و پا میزنم امّا جگرم میسوزد به لبِ سوخـتـهام روضۀ زهـرا مانده جان به لب میشوم و کربوبلا میبینم که لب کودکی از فرط عطش وا مانده مادرش چشم به راه است که آبش بدهند وای از حـرمـله آن جا به تماشا مانده شعله ور میشوم از زهر و حرم میبینم که در آتش دو سه تا دخترِ نو پا مانده دخـتـری میدود و دامن او میسوزد ردِّ یک پنجه ولی بر رخ او جا مانده این طرف غارت و سیلی نگاه بیشرم آن طرف بر نوک نیزه سرِ سقّا مانده
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل شهادت
یـاس سـپـیـد بـاغ بـهـاران مـن بـیـا نـور پُر از تـلألـؤ چـشـمـان من بیا اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است ای راحـتـی ایـن نـفـس آخــرم بــیـا خواهم که توشه ام بدهی دخـترم بیا آهی برای این دل غم پرورم بکش غصه نخور زمان جدائی زیاد نیست از پـیـلـۀ فـراق رهایی زیـاد نیست آماده باش بعـد من از راه میرسی تو بـعـد من بلاکـش غـم بینهـایـتی تـنـهـا سـپـر بـرای امـام و ولایـتـی بعد من از زمانه تو بیزار میشوی زهرای من به خواب و به رؤیا بگو علی در پشت در به نیّت بابا بگـو عـلی دشمن به اهل بیت چه گستاخ میشود زهـرا بیار این دم آخـر حـسـیـن را زهـرا بـیار جان پیـمـبـر حـسین را وقتی که روز خواهر او میشود سیاه وقتی ز تشنگی به زمین مانده ردّ پاش بر جای بوسهام نوک خنجر کشد خراش اینگونه است خصم چنین حَربه میزند
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه صفر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خـستـۀ خـستهام ای یار چه باید بکنم رفتـم از یاد تو انگـار! چه باید بکنم این دوماه از کف من رفت و نکردم کاری وای از غـفـلت بسـیار! چه باید بکنم اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند منِ مـحـروم ز دیـدار چه باید بـکـنم با همه خـوب شدم با تو ولی بد بودم چـشم من بود به اغـیار چه باید بکنم هرچه گفتی تو به من گوش ندادم! العفو! شـدم امـروز گـنهکـار چه باید بکـنم مـثـل هـربار زدم زیـر قـرارم با تو تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
قرآن به جز او بر کسی نازل نمیشد دیـنِ خـدا با هـیچکس کـامِـل نـمیشد دیگر کسی غـیر از رســولِ مهربانی یک لحظه در غارِ حَرا داخِل نمیشد باران نمیبارید بر این دشـــتِ مُـرده جادویِ جهـلِ مشـرِکان باطِـل نمیشد پـیـغـمـبرِ ما ” رحمتُ لِلعـالمین ” بـود این وصف را جز او کسی شامِل نمیشد تـاریــخ مـیدانــد بـدون رنـج هـایـش گـنجـیـنۀ صُلـحِ بَشـر حـاصِـل نمیشد اسلام اگر دینِ خشونت بود و شمشیر حـقـّی بـرایِ دیـگـران قـائِـل نـمیشد اسـلام اگـر اسـلامِ نـابِ احـمـدی بـود شـایـد کسی مـقـتـول یا قـاتِـل نـمیشد روز احُـد پـیـغـمـبری تـنهـا نمیمـاند دیگـر فـلانـی آن قـدر بُـزدِل نـمیشد تنها علی ماند و علی ماند و علی ماند یک لحـظـه از پیغـبرش غافِل نمیشد من کنتُ مولا…بعدِ من مولاست مولا یعنی امیری چون علی عـادِل نمیشد یعنی اگر حق با کسی غیر از علی بود قبله کـمی ســمتِ نجـف مایِـل نمیشد بیپـرده مـیگـویم بـرادرهایِ دیـنـی : اســلام با غیر از عـلی کـامِل نمیشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
هرکه خوانش بیش، مسکین و گدایش بیشتر هرکسی هم که گدایش بیش، جایش بیشتر کلّ فرزندان زهـرا سفـرهدارند و کریم بینِ اولادِ کـریـمـش؛ مجـتـبایـش بیشتر رزق دنیا درمیآید از تـنـور خـانـهاش هر که نانش بیش، خیلِ بینوایش بیشتر تا نفس دارم به عشقِ او نفس خواهم کشید بعدِ مرگـم نیـز، میمـیرم برایش بیشتر کیمیای عشقِ او از خاک، میسازد طلا خاکسارش میشود سهـمِ طلایش بیشتر هرچه دلها بیشتر از داغِ قبرش بشکند میشود اندازۀ صحـن و سرایش بیشتر میکند زهرا برای گـریهکنهـایش دعا هر که اشکش بیشتر؛ سهم دعایش بیشتر روضه میخوانم ولی مستور، در لفافهها از مدینه دلخورم؛ از کوچههایش بیشتر هر شبی کابوس داغِ کوچه مهمانش شود میشود فردای آن شب؛ هایهایش بیشتر
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر آنچه بود برایش به این و آن بخشید چنانچه آخر سر لقمه از دهان بخـشید اگر چه حاجت مردم فـقط زمینی بود چه رزق ها که به آنها از آسمان بخشید کریم هر چه که دارد ز خود نمیداند چقدر زندگیاش را به دیگران بخشید بـنـیامـیـه بـه ذلـت کـشـیـد مــردم را عزیز فـاطمه عزّت به مومنان بخشید و یطعـمون طعام، درِ همین خانه ست به سائل و به یتـیم و اسیـر نان بخشید کرم نهـفـته فـراوان به صلـح او حتی به دین مُرده دوباره دمید و جان بخشید همینکه پلک کسی در مصیبتش تر شد گـناه او که بـمانـد به او جـنان بخـشید به جای آب به او زهر داد، در عوض اش کـریـم قـاتـل خـود را دم اذان بـخـشید
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل شهادت
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خـونین مکن جـان پدر چـشم تَرَت را فـردا هـمینکه جـمع کردی بـسترم را آمـاده کن کـمکـم عـزیزم بـسـترت را آمـاده کـن از آن کـفـنهـا دومــیـن را بـیــرون بـیـاور یــادگـار مــادرت را بـگـذار روی سیـنـهام بـاشد حـسـینت بگـذار بر قـلـبـم حسن را دخـترت را بـگـذار با طـفـلان تو قـدری بـسـوزم حـالا بـگـویـم حـرف هـای آخـرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خـاکـی مکـن دنـبال بابا معـجـرت را تو بار شیـشه داری و میترسم از تو خـیلی مواظـب باش طفـل دیگرت را وقتی که میریزند هـیزم روی هـیزم وقتی که میسوزاند آتش سنگـرت را بابـا حـواست باشد آنجـا مُـحـسـنت را بابا مـواظب باش پـشتِ در سـرت را ای کاش میشد روضۀ بـازو نـمیشد وقتی عـلی میشـوید آهـسته پَـرَت را این جملۀ آخر عزیزم با حسین است: با خود مَبَـر در قـتلـگه انگـشترت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگـوار ای در غـم تو چـشم سماوات، اشکـبار اسـلام در مـصیـبت تو میشـود یـتـیـم دین در فراق روی تو بی تاب، بی قرار ما را در اوج گـنبد خـضرای خود ببر تا روی گنبدت بـنـشـیـنـیم چون غـبـار هرگز ز یـاد حـضرت زهـرا نمیرود چـشمی که شد ز مـاتم تو ابـر نوبهـار رفـتی و از مدیـنـۀ تو رفـت دلخـوشی کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان از امـت تـو آنچـه نـمیرفـت انـتـظـار هر چند از تو غـیر محبت نـدیـده بـود اما به اهـل بـیت تو بـد کـرد روزگـار گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در یـاسی که مـانـده بود ز بـاغ تو یـادگار گُـر میگـرفت آتـش کـیـنه به خـانـه و میرفت سمت پهلوی گل دستهای خار آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد انـداخت دور گـردن مـولا طـنـاب دار در بـین کـوچه بـاز هـمان دست آمد و دیوار کوچه خون شد و افـتاد گوشوار
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل شهادت
سر به دامان علی داشت که جان بر لب بود آخرین ذکر نبی، یاعلی و یا رب بود نفـسِ آخـرِ او بود که میگفت: حسین و کـلام دگـرش یـادِ غــم زیـنـب بـود به روی سینۀ پیغمبر اکرم حسن است و کـنار سـر او فـاطـمهاش آنشب بود همه أسرارِ مگو را به علی گفت نبی آخرین سّرِ دلش حاوی این مطلب بود یا علی! بعد من آتش به حرم میافـتد آشکارا شود آن بغض که در مَرحب بود خانهام را که همین قوم به آتش بکشند تازه معلوم شود خصمِ تو لامذهب بود بِـیـن دیـوار و درِ خـانه بـمـاند زهـرا وسـط آتـش کــاشـانـه بــمـانـد زهــرا غـصه میآید و این دوره بـسر میآید دورۀ حـزن تو با خـونِ جـگـر میآید بعد من یاعلی این جمع ز هم میپاشد پشت این در خـبـر قـتـل پـسر میآیـد بازو و پهلوی زهرای تورا خُرد کنند فـاطـمه یـاری تو روز خـطـر میآیـد در هـمین کوچۀ باریک بدنـبال فـدک دومـی بـا غـصـبش بـار دگـر میآیـد آه از سـیـلی این قـوم بـه ریـحـانۀ من وای از آندم که ز مسمار خـبر میآید تا تو را یکّه و تـنها نـگـذارد کـفـوَت فـاطـمه با پـسرش در پـسِ در میآیـد حـسـنم میشـود آنروز عـصای مادر وسـط کـوچـه شـود آب، بـپـای مـادر بعد از این تازه حسن حالِ پریشان دارد تا چهـل سال ز غـم گـریۀپـنهان دارد جگرش پاره شود، وز کفِ او چاره شود زانوی غـم به بغل، نالۀ هجران دارد هست بعد از حسنم، داغ حسینم در پیش او که بر پیکر خود نیزه فراوان دارد قـاتـلانش هـمه هـسـتند؛ أراذل اوباش گرچه این قافله عـنوان مسلـمان دارد سرِ او را سرِ نیـزه همه جا چرخـانند گریه بر حال یتـیمان و اسیـران دارد کعب نی ها به تن زینب او خُـرد شود سفـری پُر ز بلا هـمـره عـدوان دارد آه از گـوشۀ ویـرانه و رخـسار کـبود باز هم دخت من و سیلیِ یک دست یهود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به مهربانی و دست کریم شهرت داشت برای مردم بی رحم نیز رحمت داشت سه سال هسته خرما مکید و راضی بود بزرگ بود ولی اینچنین ریاضت داشت ز دشـمنان خـودش بارها عـیادت کرد شبیه دوست به بیگانه ها عطوفت داشت کمک به پیر زمینگیر و کودکان میداد اکرچه کون و مکان را همه به خدمت داشت چـقدر سنگ زدند و چـقدر زخـمی شد صبور بود دراین راه و استقامت داشت به ذولفقار علی تکیه داشت وقت خطر نبـوّتش هـمه جا تکـیه بر ولایت داشت هرآنچه در شب معراج دید فاطمه بود زمان بوسه به دستش هوای جنت داشت حسین را بروی شانه های خود می برد بـرای بُـردن او نـیّـت عــبـادت داشـت همیشه خواند ز کوچه ز عصر عاشورا میان خانه خود روضه داشت هیئت داشت
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
از غـمت خـالق دادار به هم میریزد دلم از اشک تو ای یار به هم میریزد دخترم گریه مکن قلب مرا میشکنی پـدرت عـاقـبت کـار به هـم میریـزد زودتـر از همه آیی تو کـنـارم زهـرا بعـد تو حـیـدر کـرار به هم میریـزد بعد من خوب به تو اجر رسالت بدهند محسنت در پس دیوار به هم میریزد عطر جنّت بود از سینۀ تو زهرا جان آنهم از تیـزی مسمار به هم میریزد زهر داد آنکه به من بر حسنت تیر زند جسمش از کینۀ بسیار به هم میریزد هر که در کوچه نزَد ضربه، تلافی بکند کـربلا، پیکـر خونبار به هم میریزد آن قدر با تو بگویم که تن یـوسف تو زیر ده نعل، دو صد بار به هم میریزد گرچه آرام زنی شانه تو بر موی حسین گیسویش در کف اغیار به هم میریزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
قـد رعنای رسول الله آخر سر شکست پایههای عرش از این داغِ درد آور شکست رحمةُ للعالمین بود و مصیبت ها چشید صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست فتنۀ آن دو یهودی عاقـبت کاری شد و زهر آتش زد به جان او، دل دختر شکست گوشهای از شهر غوغای سقیفه شد بلند جسم او جان داشت اما حرمت منبر شکست خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است مردکی پرخاش کرد و قلب پیغمبر شکست بال خود را بست و سوی عرش اعلی پَر کشید سخت تنها شد امیرالمؤمنین، حیدر شکست بعد پیغمبر شرر بر خانۀ عصمت زدند در میان غربت این شهر نیلوفر شکست در میان دود و آتش با لگد بر در زدند در شکست و سر شکست و حرمت مادر شکست بار شیـشه دارد این بانـو کـمی آرام تر پشت در اصلا چه شد آیینه سرتاسر شکست پیـش چـشـمان ولی الله زهـرا را زدنـد پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست روز عاشورا که شد شبه پیمبر را زدند با شتاب نیزه، پهلوی علی اکبر شکست
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
به ذکر یاعلی، جان می دهم عالیِ اعلا را بخوان خود یاعلی، بالا سرم این نام زیبا را علیاً یاعلی، ذکر عروج و ذکر معـراجم صدای دلنـشـین تو مصفـا میکند ما را بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را به عمرم بهترین روزم همان روزیکه در کعبه به إذنِ الله بنهادی به روی شـانهام پا را سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم که جان آسان دهم، دستان پُر مِهرِ تولا را حسن را با حسین آرام روی سینهام بگذار که از سختیِ جان دادن رها سازند طاها را بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند و زینب وا کند بهر دعا، با اشک، لبها را به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر ز حُجره دور سازید آن منافقهای بطحا را مرا تهمت به هذیان میزند این فردِ نالایق پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را دگر می پاشد از هم جمعِ گرمِ اهل بیت من به آتش می کشند این قوم، بیتِ وحیِ مولا را اگر دست تو را بستند یاحیدر، صبوری کن صبوری کن، خدا می بیند این ظلم و بدیها را دگر صرف نظر کن از طلوعِ زهرۀ اَزهَر علی؛ دیگر نمی بینی پس از این، روی زهرا را مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش مخواه از روی نیلی بعد از این، فیضِ تماشا را اگر دیدی که مخفی میکند رخسارِ خود از تو نـداری طاقـت دیدار آن آزرده سیـما را به زودی همسر تو دست بر دیوار می گیرد برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را تمام دندههای او تَرَک بردارد از ضربه و اینجا پشتِ در،میخواند آن مظلومه، ماها را اگر چه فاتح خـیبر، شود خانه نـشین اما به زودی غرق خون بینند محرابِ مصلا را حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد اسیری می رود زینب، ببیند داغ عظما را حدیث زینب و حنجر، حدیث کشتۀ بی سر حدیث سـاقی لشگـر، کـند بیـدار دنیا را
: امتیاز
|
شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
وقـت عروج روح رسول خـدا رسید از مـأذنـه صـدای اذانِ عـزا رســیـد سهم وجـود آل عـبا رنـج و غـم شده از پـنج تن ستارهای از نـور کم شده چـشم امین وحی زمانی که بـسته شد شهـر مدیـنه از نفس افـتاد خسته شد دلشورههای فاطمه شد اشک و زمزمه اشکی به رنگ خون چکد از چشم فاطمه داغ نبی ز فاطمهاش صبر بُرده است مانند مادری است که فرزند مُرده است بر گونههای فاطمه لطمه نشسته است از این فراق غمزده چهره شکسته است رنگ افـق ز داغ پـیـمبـر کـبـود شد شبنم ز دیدههای علی سیل و رود شد دو شاهزاده روی تن حضرت رسول افـتـادهانـد نـالـه زنـان هـمـره بـتـول آه حـسـن صـدای غـریـبـانه ساز شد کام حسن به نـوحه و مرثـیه بـاز شد حال حسین حال یتیمی بهانه جوست گویی دوباره تشنه لب بوسه بر گلوست در این عشیره سخت تر از هر وداع نیست اینجا کسی ز داغ که بی اطلاع نیست این خانواده صاحب اصلی محـشرند از هرکسی ز ماتم خود با خـبر ترند باید کـفن به دست بگـیـرد علی ولی ای وای اگر امـان بـدهـد پست اولی
: امتیاز
|