کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قبل شهادت

شاعر : مجتبی صمدی شهاب     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

یـاس سـپـیـد بـاغ بـهـاران مـن بـیـا            نـور پُر از تـلألـؤ چـشـمـان من بیا
لرزه نشسته بر تن و دستان من بیا            جان میدهم کنار تو ای جان من بیا


اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است
زهرای من زمان جدائی رسیده است

ای راحـتـی ایـن نـفـس آخــرم بــیـا            خواهم که توشه ام بدهی دخـترم بیا
سـایه زده اجـل به سرم بر سرم بیا            ای مهربان تر از پـدر و مـادرم بیا

آهی برای این دل غم پرورم بکش
تا سالم است دست تو روی سرم بکش

غصه نخور زمان جدائی زیاد نیست            از پـیـلـۀ فـراق رهایی زیـاد نیست
ذکر پدر پـدر به کجائی زیاد نیست            تا اینکه در برم تو بیائی زیاد نیست

آماده باش بعـد من از راه می‌رسی
با صورتی گرفته تو ای ماه می‌رسی

تو بـعـد من بلاکـش غـم بی‌نهـایـتی            تـنـهـا سـپـر بـرای امـام و ولایـتـی
حامی حیدری و خودت بی‌حـمایتی            در شعـله یاعلی تو گردد حـکـایتی

بعد من از زمانه تو بیزار می‌شوی
مجروح ضربۀ در و دیوار می‌شوی

زهرای من به خواب و به رؤیا بگو علی            در پشت در به نیّت بابا بگـو عـلی
شعله اگر که سوخت تنت را بگو علی            در کوچه زیر مشت و لگدها بگو علی

دشمن به اهل بیت چه گستاخ میشود
با میخ داغ جسم تو سوراخ می‌شود

زهـرا بیار این دم آخـر حـسـیـن را            زهـرا بـیار جان پیـمـبـر حـسین را
تا بینمش به چشم ز خون تر حسین را            تا بوسه اش زنم لب و حنجر حسین را

وقتی که روز خواهر او میشود سیاه
می‌آیـم از بهشت به گـودال قـتـلگاه

وقتی ز تشنگی به زمین مانده ردّ پاش            بر جای بوسه‌ام نوک خنجر کشد خراش
بی‌فایده ست هر چه کند قاتلش تلاش
            پس با لگد کند به روی خاک جابجاش

اینگونه است خصم چنین حَربه میزند
از پشت سر به گردن او ضربه میزند

: امتیاز

مناجات آخر ماه صفر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

خـستـۀ خـسته‌ام ای یار چه باید بکنم            رفتـم از یاد تو انگـار! چه باید بکنم

این دوماه از کف من رفت و‌ نکردم کاری            وای از غـفـلت بسـیار! چه باید بکنم


اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند            منِ مـحـروم ز دیـدار چه باید بـکـنم

با همه خـوب شدم با تو ولی بد بودم            چـشم‌ من بود به اغـیار چه باید بکنم

هرچه گفتی تو به من‌ گوش ندادم! العفو!            شـدم امـروز گـنهکـار چه باید بکـنم

مـثـل هـربار زدم زیـر قـرارم با تو            تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم

نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد            تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

قرآن به جز او بر کسی نازل نمی‌شد            دیـنِ خـدا با هـیچکس کـامِـل نـمی‌شد

دیگر کسی غـیر از رســولِ مهربانی            یک لحظه در غارِ حَرا داخِل نمی‌شد


باران نمی‌بارید بر این دشـــتِ مُـرده            جادویِ جهـلِ مشـرِکان باطِـل نمی‌شد

پـیـغـمـبرِ ما ” رحمتُ لِلعـالمین بـود            این وصف را جز او کسی شامِل نمی‌شد

تـاریــخ مـی‌دانــد بـدون رنـج هـایـش            گـنجـیـنۀ صُلـحِ بَشـر حـاصِـل نمی‌شد

اسلام اگر دینِ خشونت بود و شمشیر            حـقـّی بـرایِ دیـگـران قـائِـل نـمی‌شد

اسـلام اگـر اسـلامِ نـابِ احـمـدی بـود            شـایـد کسی مـقـتـول یا قـاتِـل نـمی‌شد

روز احُـد پـیـغـمـبری تـنهـا نمی‌مـاند            دیگـر فـلانـی آن قـدر بُـزدِل نـمی‌شد

تنها علی ماند و علی ماند و علی ماند            یک لحـظـه از پیغـبرش غافِل نمی‌شد

من کنتُ مولا…بعدِ من مولاست مولا            یعنی امیری چون علی عـادِل نمی‌شد

یعنی اگر حق با کسی غیر از علی بود            قبله کـمی ســمتِ نجـف مایِـل نمی‌شد

بی‌پـرده مـی‌گـویم بـرادرهایِ دیـنـی :            اســلام با غیر از عـلی کـامِل نمی‌شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هرکه خوانش بیش، مسکین و گدایش بیشتر           هرکسی هم که گدایش بیش، جایش بیشتر

کلّ فرزندان زهـرا سفـره‌دارند و کریم           بینِ اولادِ کـریـمـش؛ مجـتـبایـش بیشتر


رزق دنیا درمی‌آید از تـنـور خـانـه‌اش           هر که نانش بیش، خیلِ بی‌نوایش بیشتر

تا نفس دارم به عشقِ او نفس خواهم کشید           بعدِ مرگـم نیـز، می‌مـیرم برایش بیشتر

کیمیای عشقِ او از خاک، می‌سازد طلا           خاکسارش می‌شود سهـمِ طلایش بیشتر

هرچه دل‌ها بیشتر از داغِ قبرش بشکند           می‌شود اندازۀ صحـن و سرایش بیشتر

می‌کند زهرا برای گـریه‌کن‌هـایش دعا           هر که اشکش بیشتر؛ سهم دعایش بیشتر

روضه می‌خوانم ولی مستور، در لفافه‌ها           از مدینه دلخورم؛ از کوچه‌هایش بیشتر

هر شبی کابوس داغِ کوچه مهمانش شود           می‌شود فردای آن شب؛ های‌هایش بیشتر

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هر آنچه بود برایش به این و آن بخشید            چنانچه آخر سر لقمه از دهان بخـشید

اگر چه حاجت مردم فـقط زمینی بود            چه رزق ها که به آنها از آسمان بخشید


کریم هر چه که دارد ز خود نمی‌داند            چقدر زندگی‌اش را به دیگران بخشید

بـنـی‌امـیـه بـه ذلـت کـشـیـد مــردم را            عزیز فـاطمه عزّت به مومنان بخشید

و یطعـمون طعام، درِ همین خانه ست            به سائل و به یتـیم و اسیـر نان بخشید

کرم نهـفـته فـراوان به صلـح او حتی            به دین مُرده دوباره دمید و جان بخشید

همینکه پلک کسی در مصیبتش تر شد            گـناه او که بـمانـد به او جـنان بخـشید

به جای آب به او زهر داد، در عوض اش            کـریـم قـاتـل خـود را دم اذان بـخـشید

: امتیاز

زبانحال پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قبل شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را            خـونین مکن جـان پدر چـشم تَرَت را

فـردا هـمینکه جـمع کردی بـسترم را            آمـاده کن کـم‌کـم عـزیزم بـسـترت را


آمـاده کـن از آن کـفـن‌هـا دومــیـن را            بـیــرون بـیـاور یــادگـار مــادرت را

بـگـذار روی سیـنـه‌ام بـاشد حـسـینت            بگـذار بر قـلـبـم حسن را دخـترت را

بـگـذار با طـفـلان تو قـدری بـسـوزم            حـالا بـگـویـم حـرف هـای آخـرت را

زاری مکن بر حال من با حال و روزت            خـاکـی مکـن دنـبال بابا معـجـرت را

تو بار شیـشه داری و می‌ترسم از تو            خـیلی مواظـب باش طفـل دیگرت را

وقتی که می‌ریزند هـیزم روی هـیزم            وقتی که می‌سوزاند آتش سنگـرت را

بابـا حـواست باشد آنجـا مُـحـسـنت را            بابا مـواظب باش پـشتِ در سـرت را

ای کاش می‌شد روضۀ بـازو نـمی‌شد            وقتی عـلی می‌شـوید آهـسته پَـرَت را

این جملۀ آخر عزیزم با حسین است:            با خود مَبَـر در قـتلـگه انگـشترت را

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای در هوای ماتم تو عرش، سوگـوار            ای در غـم تو چـشم سماوات، اشکـبار

اسـلام در مـصیـبت تو می‌شـود یـتـیـم            دین در فراق روی تو بی تاب، بی قرار


ما را در اوج گـنبد خـضرای خود ببر            تا روی گنبدت بـنـشـیـنـیم چون غـبـار

هرگز ز یـاد حـضرت زهـرا نمی‌رود            چـشمی که شد ز مـاتم تو ابـر نوبهـار

رفـتی و از مدیـنـۀ تو رفـت دلخـوشی            کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار

سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان            از امـت تـو آنچـه نـمی‌رفـت انـتـظـار

هر چند از تو غـیر محبت نـدیـده بـود            اما به اهـل بـیت تو بـد کـرد روزگـار

گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در            یـاسی که مـانـده بود ز بـاغ تو یـادگار

گُـر می‌گـرفت آتـش کـیـنه به خـانـه و            می‌رفت سمت پهلوی گل دست‌های خار

آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد            انـداخت دور گـردن مـولا طـنـاب دار

در بـین کـوچه بـاز هـمان دست آمد و            دیوار کوچه خون شد و افـتاد گوشوار

: امتیاز

زبانحال پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قبل شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

سر به دامان علی داشت که جان بر لب بود            آخرین ذکر نبی، یاعلی و یا رب بود

نفـسِ آخـرِ او بود که می‌گفت: حسین            و کـلام دگـرش یـادِ غــم زیـنـب بـود


به روی سینۀ پیغمبر اکرم حسن است            و کـنار سـر او فـاطـمه‌اش آنشب بود

همه أسرارِ مگو را به علی گفت نبی            آخرین سّرِ دلش حاوی این مطلب بود

یا علی! بعد من آتش به حرم می‌افـتد            آشکارا شود آن بغض که در مَرحب بود

خانه‌ام را که همین قوم به آتش بکشند            تازه معلوم شود خصمِ تو لامذهب بود

بِـیـن دیـوار و درِ خـانه بـمـاند زهـرا

وسـط آتـش کــاشـانـه بــمـانـد زهــرا

غـصه می‌آید و این دوره بـسر می‌آید            دورۀ حـزن تو با خـونِ جـگـر می‌آید

بعد من یاعلی این جمع ز هم می‌پاشد            پشت این در خـبـر قـتـل پـسر می‌آیـد

بازو و پهلوی زهرای تورا خُرد کنند            فـاطـمه یـاری تو روز خـطـر می‌آیـد

در هـمین کوچۀ باریک بدنـبال فـدک            دومـی بـا غـصـبش بـار دگـر می‌آیـد

آه از سـیـلی این قـوم بـه ریـحـانۀ من            وای از آندم که ز مسمار خـبر می‌آید

تا تو را یکّه و تـنها نـگـذارد کـفـوَت            فـاطـمه با پـسرش در پـسِ در می‌آیـد

حـسـنم می‌شـود آنروز عـصای مادر

وسـط کـوچـه شـود آب، بـپـای مـادر

بعد از این تازه حسن حالِ پریشان دارد            تا چهـل سال ز غـم گـریۀپـنهان دارد

جگرش پاره شود، وز کفِ او چاره شود            زانوی غـم به بغل، نالۀ هجران دارد

هست بعد از حسنم، داغ حسینم در پیش            او که بر پیکر خود نیزه فراوان دارد

قـاتـلانش هـمه هـسـتند؛ أراذل اوباش            گرچه این قافله عـنوان مسلـمان دارد

سرِ او را سرِ نیـزه همه جا چرخـانند            گریه بر حال یتـیمان و اسیـران دارد

کعب نی ها به تن زینب او خُـرد شود            سفـری پُر ز بلا هـمـره عـدوان دارد

آه از گـوشۀ ویـرانه و رخـسار کـبود

باز هم دخت من و سیلیِ یک دست یهود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد. ضمناً موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها  نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک فرمائید

تا تو را یکّه و تـنها نـگـذارد کـفـوَت            فـاطمه بعد من از شـرم تو در می‌آید

حـسـنم می‌شـود آنروز عـصای مادر            وسـط کـوچـه شـود آب، بـپـای مـادر

مدح و مرثیۀ پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به مهربانی و دست کریم شهرت داشت            برای مردم بی رحم نیز رحمت داشت

سه سال هسته خرما مکید و راضی بود            بزرگ بود ولی اینچنین ریاضت داشت


ز دشـمنان خـودش بارها عـیادت کرد            شبیه دوست به بیگانه ها عطوفت داشت

کمک به پیر زمینگیر و کودکان میداد            اکرچه کون و مکان را همه به خدمت داشت

چـقدر سنگ زدند و چـقدر زخـمی شد            صبور بود دراین راه و استقامت داشت

به ذولفقار علی تکیه داشت وقت خطر            نبـوّتش هـمه جا تکـیه بر ولایت داشت

هرآنچه در شب معراج دید فاطمه بود            زمان بوسه به دستش هوای جنت داشت

حسین را بروی شانه های خود می برد            بـرای بُـردن او نـیّـت عــبـادت داشـت

همیشه خواند ز کوچه ز عصر عاشورا            میان خانه خود روضه داشت هیئت داشت

: امتیاز

زبانحال پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از غـمت خـالق دادار به هم می‌ریزد            دلم از اشک تو ای یار به هم می‌ریزد

دخترم گریه مکن قلب مرا می‌شکنی            پـدرت عـاقـبت کـار به هـم می‌ریـزد


زودتـر از همه آیی تو کـنـارم زهـرا            بعـد تو حـیـدر کـرار به هم می‌ریـزد

بعد من خوب به تو اجر رسالت بدهند            محسنت در پس دیوار به هم می‌ریزد

عطر جنّت بود از سینۀ تو زهرا جان            آنهم از تیـزی مسمار به هم می‌ریزد

زهر داد آنکه به من بر حسنت تیر زند            جسمش از کینۀ بسیار به هم می‌ریزد

هر که در کوچه نزَد ضربه، تلافی بکند            کـربلا، پیکـر خونبار به هم می‌ریزد

آن قدر با تو بگویم که تن یـوسف تو            زیر ده نعل، دو صد بار به هم می‌ریزد

گرچه آرام زنی شانه تو بر موی حسین            گیسویش در کف اغیار به هم می‌ریزد

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قـد رعنای رسول الله آخر سر شکست            پایه‌های عرش از این داغِ درد آور شکست

رحمةُ للعالمین بود و مصیبت ها چشید            صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست


جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود            در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست

فتنۀ آن دو یهودی عاقـبت کاری شد و            زهر آتش زد به جان او، دل دختر شکست

گوشه‌ای از شهر غوغای سقیفه شد بلند            جسم او جان داشت اما حرمت منبر شکست

خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است            مردکی پرخاش کرد و قلب پیغمبر شکست

بال خود را بست و سوی عرش اعلی پَر کشید            سخت تنها شد امیرالمؤمنین، حیدر شکست

بعد پیغمبر شرر بر خانۀ عصمت زدند            در میان غربت این شهر نیلوفر شکست

در میان دود و آتش با لگد بر در زدند            در شکست و سر شکست و حرمت مادر شکست

بار شیـشه دارد این بانـو کـمی آرام تر            پشت در اصلا چه شد آیینه سرتاسر شکست

پیـش چـشـمان ولی الله زهـرا را زدنـد            پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست

روز عاشورا که شد شبه پیمبر را زدند            با شتاب نیزه، پهلوی علی اکبر شکست

: امتیاز

زبانحال پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

به ذکر یاعلی، جان می دهم عالیِ اعلا را            بخوان خود یاعلی، بالا سرم این نام زیبا را

علیاً یاعلی، ذکر عروج و ذکر معـراجم            صدای دلنـشـین تو مصفـا می‌کند ما را


بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من            تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را

به عمرم بهترین روزم همان روزیکه در کعبه            به إذنِ الله بنهادی به روی شـانه‌ام پا را

سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم            که جان آسان دهم، دستان پُر مِهرِ تولا را

حسن را با حسین آرام روی سینه‌ام بگذار            که از سختیِ جان دادن رها سازند طاها را

بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند            و زینب وا کند بهر دعا، با اشک، لبها را

به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر            ز حُجره دور سازید آن منافقهای بطحا را

مرا تهمت به هذیان میزند این فردِ نالایق            پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را

دگر می پاشد از هم جمعِ گرمِ اهل بیت من            به آتش می کشند این قوم، بیتِ وحیِ مولا را

اگر دست تو را بستند یاحیدر، صبوری کن            صبوری کن، خدا می بیند این ظلم و بدیها را

دگر صرف نظر کن از طلوعِ زهرۀ اَزهَر            علی؛ دیگر نمی بینی پس از این، روی زهرا را

مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش            مخواه از روی نیلی بعد از این، فیضِ تماشا را

اگر دیدی که مخفی  میکند رخسارِ خود از تو            نـداری طاقـت دیدار آن آزرده سیـما را

به زودی همسر تو دست بر دیوار می گیرد            برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را

تمام دنده‌های او تَرَک بردارد از ضربه            و اینجا پشتِ در،میخواند آن مظلومه، ماها را

اگر چه فاتح خـیبر، شود خانه نـشین اما            به زودی غرق خون بینند محرابِ مصلا را

حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد            اسیری می رود زینب، ببیند داغ عظما را

حدیث زینب و حنجر، حدیث کشتۀ بی سر            حدیث سـاقی لشگـر، کـند بیـدار دنیا را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حدیث زینب و معجر، حدیث کشتۀ بی سر            حدیث سـاقی لشگـر، کـند بیـدار دنیا را

شهادت پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

وقـت عروج روح رسول خـدا رسید            از مـأذنـه صـدای اذانِ عـزا رســیـد

سهم وجـود آل عـبا رنـج و غـم شده            از پـنج تن ستاره‌ای از نـور کم شده


چـشم امین وحی زمانی که بـسته شد            شهـر مدیـنه از نفس افـتاد خسته شد

دلشوره‌های فاطمه شد اشک و زمزمه            اشکی به رنگ خون چکد از چشم فاطمه

داغ نبی ز فاطمه‌اش صبر بُرده است            مانند مادری است که فرزند مُرده است

بر گونه‌های فاطمه لطمه نشسته است            از این فراق غمزده چهره شکسته است

رنگ افـق ز داغ پـیـمبـر کـبـود شد            شبنم ز دیده‌های علی سیل و رود شد

دو شاهزاده روی تن حضرت رسول            افـتـاده‌انـد نـالـه زنـان هـمـره بـتـول

آه حـسـن صـدای غـریـبـانه ساز شد            کام حسن به نـوحه و مرثـیه بـاز شد

حال حسین حال یتیمی بهانه جوست            گویی دوباره تشنه لب بوسه بر گلوست

در این عشیره سخت تر از هر وداع نیست            اینجا کسی ز داغ که بی اطلاع نیست

این خانواده صاحب اصلی محـشرند            از هرکسی ز ماتم خود با خـبر ترند

باید کـفن به دست بگـیـرد علی ولی            ای وای اگر امـان بـدهـد پست اولی
بـر دیـن اسـتـوار الـهـی زیـان رسـد            پـای طـنـاب وای اگر به میـان رسد
ای وای اگر غـدیر خُم از یادها رود            حـیدر به بـنـد غـربت شـیـادهـا رود
بعد ازنـبی خـدا نکـند شـعـله پا شود            زهرا به کوچه‌ها سپر مرتضی شود
دشمن پس از نبی نکـند بهر تعـزیت            ضرب لگـد به در بـزند بهـر تسلیت
ای وای اگر که محسن ششماهه جان دهد            ای کاش میـخ در به تن او امـان دهد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت پیامبر که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چـشم یتیم مکه زمانی که بـسته شد            شهـر مدیـنه از نفس افـتاد خسته شد

مدح و مناجات با پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یا محـمّد من به درگـاهت پـناه آورده‌ام            چـلچـراغ اشگ در این بارگاه آورده‌ام

دست هایم هر دو خالی، دیدگانم پر ز اشک            خون دل، داغ جگر با سوز و آه آورده‌ام


من همه بارِ گـنه، تو رحـمةٌ لـلعـالـمین            رحـمـةٌ لـلعـالـمـیـن، بـار گـنـاه آورده‌ام

اشگ خجلت، دامنِ آلوده، بار معصیت            جسمِ خسته، بارِ سنگین، رنج راه آورده‌ام

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی            رو به این در، در هوای یک نگاه آورده‌ام

روسیاهـم، معصیت کارم، بدم، آلوده‌ام            هر که هستم بـر در رحمت پناه آورده‌ام

یا محمّد شسـتـشـویم ده به آب رحـمتت            نامه‌ای چون رویم از عصیان سیاه آورده‌ام

چشم گریان من و گم گشته قـبر فاطمه            یک فلک سیّاره در اطراف ماه آورده‌ام

یا محمّد بر تو و بر دخترت زهرا سلام            از خـراسان رضا روحی فـداه آورده‌ام

با همه آلودگی محصول من مهر شماست            میوه‌های نخل «میثم» را گواه آورده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی            رو به این در، هوای یک نگاه آورده‌ام

مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : مرضیۀ عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

قرآن به خاطر آورد آیاتِ رحمتت را            نادیـده می‌گرفـتـنـد وقـتی مُـحـبتت را

تا ریشه کن شود جهل؛ خوردی چه خون دل‌ها            اما زیـاد کـردنـد با فـتـنه زحـمـتت را


بودی امینِ حق و محضِ کتابتِ وحی            دستِ عـلـی سـپـردی بـارِ امـانتت را

زخم زبان شنیدی گفتی: «علی معَ ٱلحق»            زخـم زبـان شنیدیم! دریـاب امـتت را

پایِ وصیت تو با جان و دل نشـسـتیم            از هم جدا نکردیم قـرآن و عترتت را

دین بی تو منحرف شد! با آن همه سفارش            منـکـر شدنـد وقتی حـتی شهـادتت را

روز دوشنبه بود و یک کوچه غرقِ فریاد            کردند استـجابت اینـگـونه دعوتت را

با پـشـته‌های هـیزم، پـشتِ درِ ولایت            اهـل مـدیـنه دادنـد مُـزد رسـالـتت را!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بالی که پر نریخت برای تو بال نیست            فطرس شدن به پای شما هم محال نیست

فـطرس به این کـبوتر پر بسته یاد داد            بـال شـکـسته نیز هـمیشه وبـال نیست


اوج سعادت است به شوق تو پَر زدن            بالا نرفت هر که به فکر کـمال نیست

شــام ولادتت به هـمـه یــاد داده اسـت            ماهی که سهم تو شده دیگر هلال نیست

جان فمن یمت یرنی وصل ما به توست            مُـردن به احـترام شما که زوال نیست

قربان نوکری که زمینگیر عشق توست

قربان آنکه کشتۀ شمشیر عشق توست

پیـغـمبران به شوقت اگر پَر در آورند            بـایـد بـرای عـرض ارادت سـر آورند

پـیـغـمـبـرانه سـائـل تـو مـی‌شـونـد تـا            این سـفـره را به واقعـۀ محـشر آورند

در این سه بار بخشش تو سائلان شهر            بـا شـوق آمـدنـد دو چـشـم تـر آورنــد

شایـد رسـد به درک مـقـامت غـلام تو            از جـنـس جـبـرئیل اگر نـوکـر آورنـد

باید شـتـر سوار جـمل را به خاک زد            بـایـد دمــار دشـمــنـتـان را در آورنـد

شمشـیر تو ادامۀ شمـشیر حـیـدر است

هـو هـوی تـیـغ تـو دم الله ‌اکـبـر اسـت

نام تو را همینکه در عـالـم صدا زدند            با عـرشـیـان هـمه دم قـالـو بـلـی زدند

روز ازل مـلائـکـه بـا ذکـر یـا کـریـم            نـام تو را به سر در عـرش خـدا زدند

طوفان وزید در وسط شعـر و ناگهـان            آتـش بـه جـان سـیـنـۀ آل عــبــا زدنــد

فـریـاد محـتـشم وسط شعر کـربلاست            اهـل سـتـم به پهـلـوی خیـرالنـسا زدند

بـس آتـشی ز اخـگـر الـمـاس ریـزه‌ها            افـروخـتـند و در حـسن مجـتـبی زدنـد

آل نـبـی چـو دسـت تـظـلـم بـر آورنـد
ارکـان عـرش را به تـلاطـم درآورنـد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گر چه در مظلومیت احساس غربت می‌کنیم            می‌رسد از راه، روزی که قیامت می‌کنیم

می‌رسد روزی که می‌سازیم، صحنت را حسن!           بعد از آن درباره‌اش هر روز، صحبت می‌کنیم


از مزارت گَردِ غم یک روز، جارو می‌شود            خاک‌های روی آن را مُهر تربت می‌کنیم

ما حصارِ ظلم را از دورِ قبرت می‌کَنیم            زائرانت را از این دیوار، راحت می‌کنیم

عاقبت یک روز، از درگاهِ "باب القاسمت"            پرچـمِ گـنـبدْ طلایت را زیـارت می‌کـنیم

عاقبت یک روز، رو به گنبدت می‌ایستیم            دست بر سینه به تو عرض ارادت می‌کنیم

لـذتِ بـوسیـدنِ دستِ ضریحـت را حسن            با تـمام ساکـنان عـرش، قـسمت می‌کـنیم

ما برای روضه خوانی بین جمع زائران            در حرم هر روز، یک مداح دعوت می‌کنیم

در حـیاطِ صحنِ تو آنقدر، سینه می‌زنیم            بعد از آن در سایه سارت استراحت می‌کنیم

در میانِ کـوچۀ بغـضِ تو هیئت می‌زنیم            در عـزای مـادرت ذکر مصیبت می‌کنیم

بغض کردن از غریبی مزارت کافی است            می‌رسد روزی که آخر ترک عادت می‌کنیم

می‌رسد روزی که ما در سرزمین مادری            از ظهورِ حضرت مهدی حمایت می‌کنیم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات و مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

این خـانـواده آیـنــه‌هـای خــدائـی‌انـد            در انــتـهـای جــادۀ بـی‌انـتـهـائـی‌انـد

خیل ملک مقـابـلـشان سجـده می‌کنند            اینهـا خـدا نـی‌انـد ولـیکـن خـدائی‌انـد


هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند            فـرقی نمی‌کند که فـقـیـران کجائی‌اند

یک السلام و یک و علیک السلام سبز            ایـنـهـا هـمـان مـقــدمـۀ آشــنـائـی‌انـد

صدها هزار حاتم طائی در این حرم            مشغـول لحـظه‌های شـریف گدائی‌اند

سوگـند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم

هـمـسـایـه قـدیــمـی این خـانـواده‌ایـم

دست مرا بگـیـر که عـاشق ترم کنی            سـلــمـان خـانـوادۀ پـیـغـمـبـرم کـنـی

من در قـنوت نیمه شبت دور می‌زنم            شـاید مـرا بگـیـری و انگـشـترم کنی

آن شاخۀ گـلـم که به دست تو داده‌اند            تا هرکجا که خواست دلت پرپرم کنی

من آمـدم که بـین سحـرهای اشتـیـاق            بال مرا بگـیـری و خـرج حـرم کنی

بال و پَـر شکسته به دردم نمی‌خورد            انگار بهـتر است که خـاکـسترم کنی

روزی آب و سـفـرۀ نان مـنـی حسن

مـاهِ مـبـارکِ رمـضـان مـنـی حـسـن

آنکس که پیـش پای شما خم نمی‌شود            در خـانـۀ فـرشـتـه هـم آدم نـمـی‌شود

آقــای مـن بـدون تـوسـل بـه نــام تـو            حـالی بـرای تـوبـه فــراهـم نمی‌شود

دست مرا بگیر و به سمت خـدا ببـر            چیزی که از بزرگـیـتان کم نمی‌شود

آرامش تو باعث طوفـان کـربـلاست            بـی‌صلـح تـو قـیـام مُـحَـرم نـمی‌شود

هرکس که بر نجابتِ صلح و سکوت تو            مـؤمن نـمی‌شـود، به جهـنّـم نمی‌شود

تا کـربـلا رسـیـد صـدای سکـوت تو
این قـیل و قال‌ها به فـدای سکوت تو

ای یاکـریم خـسته چه کردند با پـرت            این زهرِ پُر شراره چه آورده بر سرت

از لحظه‌ای که رنگ نگاهت کبود شد            رنگی دگر گرفـته مناجـات خواهرت

تـابـوت را نـشانه گرفـتـنـد به تیـرها            آن هم کجا به پیش دو چـشم برادرت

دل های ما به یـاد تو ای بی‌حرم ترین            پـر می‌زند به سمت بـقـیع مـطهـرت

تا کِی لبـم به خـاک بقـیعـت نمی‌رسد

بـر آسـتـان پـاکِ رفـیـعـت نـمی‌رسـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم            مشغـول لحـظه‌های شـریف گدائی‌اند

بیت زیر در تمامی سایت ها بصورت زیر آمده است که احتمالاً اشتباه تایپی است لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

از لحظه‌ای که رنگ نگاهت کبود شد            رنگی دگر نرفـته مناجـات خواهرت

بیت زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا سیدالشهدا و تعدادی از اهل قریش و مومنین دیگر بر پیکر مطهر امام مجتبی نماز خواندند.

با اینکه ای غریب، تو بودی امام شهر            اما کسی نـخـواند نمازی به پیـکـرت

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : معین اصغری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کـلـید کرب و بلا در مـتانـت حسن است            قـیـام آنکه به نی شد قـیـامت حسن است

سکوت مسئله سازش فراتر از درک است            که حفظ وحدت امت سیاست حسن است


نه با مـعـاویه لبخـنـد زد نه سـازش کرد            به زیر سلطه نرفتن ظرافـت حسن است

به رغـم مـدعـیـانی که در پـی صلـح اند            زمان گواه شکوه و شجاعت حسن است

فـقـط سکـوت حـسن را شنـیـده‌اند انگـار            وگرنه جنگ جمل هم علامت حسن است

فقط نه اینکه به یادش دل من آشفته است            زمین، زمان؛ همه جا حرف غربت حسن است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

ای مسـیح خـانـۀ مـولی المـوالی مجـتبی            مـظهـر حُـسـن خـدای لایـزالی مـجـتـبی

ابن شهـر آشـوب اینگـونه روایت می‌کند            چون پیمبر صاحب شأن و جلالی مجتبی


هم سیادت هم شرافت بهترین میراث توست            وارث "مجـد" نـبـی کـوه کـمالی مجـتبی

از تـبار یاس هستی بوی زهـرا می‌دهی            بسکه مثل مـادرت پاک و زلالی مجتبی

می روی عکس همه با دست پُر از خانه‌ات            رو به خانه میکنی با دست خالی مجتبی

خود به دنبال یتـیمان می روی مثل عـلی            در سخـاوت در کرامت بی‌مثالی مجتبی

هرکجایی که قـدم بـرداشـتی از رحـمتت            شـد مـتـمـوّل گـدای آن حـوالی مـجـتـبی

حاتـم طایی به لطـفـت حـاتـم طـایی شده            سـائلت بر هـم زده مال و مـنالی مجـتبی

بیخود از خود می‌شوم وقتی صدایم میزنی            با نگاهت می‌شوم حـالی به حالی مجتبی

من حبیبک؟ من امیرک؟ من امامک؟ بی‌گمان            تو جـواب روشن هر چه سـوالی مجـتبی

"بالحسن" بال قنوتم شد که معراجی شدم            ای نگـاهت بـاعث رشد و تعـالی مجتبی

ذکر تو دارد طـراوت سیـنه را آباد کرد            مثل جنگـل‌های سرسبـز شـمالی مجـتبی

خواب دیدم در حریم تو شب شعری به پاست            شعر میخواندم در آن صحن خیالی مجتبی

کام من مهر تو را از سیـنۀ مـادر گرفت            بهـترین سـوغـاتی شـیـر حـلالی مجـتبی

نـذر فـرش بـارگـاهـت با هـزاران آرزو            عمر من طی شد به پای دار قالی مجتبی

جان بگیرد با نگاهی مُرده غیر ممکن است            با تو ممکـن می‌شود امـر محالی مجتبی

چشمه‌های نور از شعر تو جاری می‌شود            روشنایی بخش چشمان "وصالی" مجتبی

دست و بال جانفدایت را نبندد وزن شعر            بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی مجتبی

به سیاهی ات قـسم چنـدین برابر می‌دهی            هرکه خرج روضه‌ات کرده ریالی مجتبی

گر به دنیا بود عمرش حضرت شیخ صدوق            می‌نوشت از غربتت صدها "امالی" مجتبی

صلح تو زیر سر مردان از زن کمتر است            زخـمی شمـشـیر اشـباح الرجالی مجتبی

غـصۀ قـد کـمان آخـر کمانت کرده است            گـریه داری با هـمین قـد هـلالی مجـتبی

این هـمه مـوی سپـیـد تو حکـایت می‌کند            کرده پیرت غصه‌ای در خردسالی مجتبی

پای هر بیتی که می‌گویم خجالت می‌کشم            در خور شأن ات ندارم شعر عالی مجتبی

: امتیاز

مدح و مناجات با امام مجتبی علیه السلام

شاعر : معصومه اسکندری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا که لب وا شد به حُسنت شد تمنا بیشتر            عشق مجنون میشود با وصف لیلا بیشتر

هر که حاجت بر شما آورد حاتم بازگشت            چون گرفت از احتیاج خویش حتی بیشتر


ار امامان یک به یک میراث دار حیدرند            غـربـتـش سـهـم شما گـردیـده اما بیـشتر

جـایـتان خالی قـیامت کرد قـاسـم کـربلا            تا بـدانـند این پـسر رفـته به بـابـا بیـشتر

گنبد و صحن و حـرم در اشتیاق تو ولی            در کـنـار مـادرت داری تـمـاشا بـیـشـتر

: امتیاز