- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
سرت در سجده انگاری که در عرش برین باشد اگر چه ظاهراً سجادهات روی زمین باشد پُر از اشک و دعا و روضه و حال مناجات است غزل وقتی که در توصیف زین العابدین باشد تو زین العابدین هستی و بی شک این لقب یعنی عـبـادات تو در حـدّ امیـرالـمـومنـین باشد کتاب الله و عترت، این سخن یعنی برای ما دعـاهـای تو باید پیـش قـرآن مبـیـن باشـد اگر پـای پـیـاده راهـی کـربو بلا هـستـیم سـخـنـرانی تـو آغـاز راه اربـعـیـن بـاشـد شفا پیداست در بیماریات، اعجاز یعنی این که در بیـمـاری آقـای ما احـیای دین باشد در عاشورا اگر تب داشتی پس تشنه تر بودی اگر راوی حقیقت گفته پس حالت چنین باشد چنان گریان داغ سروهای ایل خود هستی که هر کس دیده سیمای تو را اندوهگین باشد ولی با این همه من ماندهام ای یادگار عشق چه باید کرد وقتی دست غم در آستین باشد چه باید کرد وقـتی کـاروانت راه میافـتـد ولی هـمراه نامـوس تو خـولی لعـین باشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
در آن نگاه عطش دیده روضه جریان داشت تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت گـرفـت جـان تو را ذرّه ذرّه عـاشـورا که لحظهلحظۀ آن روز در دلت جان داشت چه سنگها سرت از دست نانجیبان خورد چه زخمها دلت از شام نامسلمان داشت اسیر بودی و از خـطـبۀ تو میتـرسید به روشنای کلامت یـزید اذعان داشت و بر امامت تو سنـگ هم شهـادت داد به قبله بودن تو کعـبه نیز ایمان داشت تو را زمـانه نـفهـمید و خواند بیمارت و پشت این کلمه عجز خویش پنهان داشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
داغی از دشت بلا شد به جگر مرهم تو که تویی سِـرِّ خـداوند و خدا محرم تو تا قـیامـت بخـدا زنـده و جـاویـد تـویی تو که هر لحظه به لب ذکر خدا داشتهای کـربلا دیـدی و هـمـواره نـدا داشتهای این چنین بود که سهم دل تو گشت بلا چشمۀ مهر و مه و اختر و خورشید تویی آن که زنـده دل ما کـرد به امیـد تویی خونِ دل گشتی و در ساغر و هر جام شدی سال ها غصه و رنج و محنی کُشت تو را یاد جانـسوز شه بیکـفـنی کُشت تو را ذرّه ذرّه ز غــم کربوبـلا جـان دادی تو خودت در هـمه ایـامِ اسارت بودی شاهد بیکسی و جور و جسارت بودی شام ویـران شده و یک گـل لاله دیدی دیدی آن چه به سرت آمده است ای جانان ذرّه ذرّه شـدهای آب به قـلـب سـوزان خود که دانی به ولای تو اسیـریم همه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
بـنـدهای آلـودهام داری هوایم را حسین آمدم تا بـشنوی سـوزِ صدایم را حسین رد نکن دست نیازم را که بیچاره شوم بار دیگر مستجابش کن دعایم را حسین نامـۀ اعمال من تـیـره شـده امشب بـیا خط بزن از نامهام جرم و خطایم را حسین رو به هرکس که زدم درد مرا درمان نکرد باز تنها از تو میخواهم دوایم را حسین از همه دل کـندهام تنها به تو دل دادهام تا ببندی در همینجا دست و پایم را حسین ای که از داغ تو حالا عالمی گریان شده بیشتر کن رزق اشک و نالههایم را حسین کـاش میشد بیـنـمان آقا نـباشد فـاصله دوریات کم میکند حُجب و حیایم را حسین در همین شبها بده با یک نگاهی از کرم اذن رفـتن اربعـین کربـبلایم را حسین
: امتیاز
|
زبانحال راهب دیر مسیحی با سر مطهر امام علیه السلام
ای میهمان بیبدن ای سر خوش آمدی از بزم این جـماعت مهمان کُش آمدی دیریست وا نگشته به این دیر پای غیر تو آمـدی که با تو شـوم عاقـبت بخـیر در کـسـوت مسـیـح به مهـمـانی آمدی وقـتـی به دیـر راهب نـصرانـی آمدی تو قـصد کردهای همه دنیای من شوی ترسا شدم که حضرت عیسای من شوی بیپـیـکـر آمدی سر و جـانـم فـدای تو ای سر! بگو چگونه نهم سر به پای تو ای سـیـب سـرخ آمـدهای تـا بـبـویـمت بـگـذار بـا گـلاب نـگـاهـم بـشـویـمـت این دیـر کـربـلا شده قـربـانیات شوم قـربـان زخـم گـوشۀ پـیـشـانیات شوم دامن مکـش ز دسـتـم دسـتـم به دامنت رأست چنین شده است چه کردند با تنت تیر و سنان و نیزه و شمشیر و ریگ و خار از هر چه هست زخمی داری به یادگار با اینکه از لـبـان تو پـیـداست تشنهای گویا نرفـته تـشـنه ز خون تو دشـنهای از وضـع نـامـرتـب رگـهـای گـردنـت پـیـداست بـد جدا شده رأس تو از تنت زخم لبت؛ گمان کنم این زخم، کهنه نیست این خرده چوبها که نشسته به لب ز چیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا
هرکس که دل از خویشتن کندهاست اینجا در دام دلــدار ازل بـنـد اسـت ایـنـجا از جاننـثاریهای مجـنون دور لیلی پیـداست نرخ عاشـقی چند است اینجا قـد زلیـخـا خـم شده از هجـر یـوسف اما هـمین قـد؛ کـوه الـونـد است اینجا زینب حسین است و حسینش نیز زینب عاشق به معشوقش همانند است اینجا دیبای زهـرا دوخـتـه صبـر و حماسه بر قـامت زیـنب بـرازنـده است اینجا اُمالمصائب مادری کرده است غم را جام بـلا شیـرینتر از قـند است اینجا هر روضۀ جانسوز او درس است، آری غمنامهاش،غمنامه نه؛ پند است اینجا او در اسارت با کلام افـشاگری کرد آزادزاده است او، نه در بند است اینجا پای اسیریاش خدا بگریست، هر چند روی لـبـان حـرمـله خـنده است اینجا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر در راه کوفه و شام
دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم بریز آبی بر این آتش که از سرخیِّ رو دارم چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم سخنهایم اگر محکم ولی در خویش میگریم که از غـم ذولفـقـار آبداری بر گـلو دارم سرت افتاد و افتادم روان گشتی روان گشتم که من با هم قدم بودن از اول با تو خو دارم هر آنچه بر سرت برنیزه آمد برسرم آمد چنین در آینه با خویش هر دم گفتگو دارم تمام کوچهها سد شد اگر،من سد شکن هستم به هر مژگان ز اشک خویش سیلابی به جو دارم سرت را تا در آغوشم نگیرم که نمیمیرم چهل منزل اگر جان کندهام این آرزو دارم
: امتیاز
|
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
کــنـار دِیــر شـبـی ازدحــام را دیــدم و جـلـوه گر سر مـاهی تـمـام را دیدم میان بـزم شـرابی در آن سـیاهی شب به روی نـیـزه سر یک امـام را دیـدم شبیه حضرت عیسی سخن به لب میبرد ولـی تـفــاوت هـر دو کــلام را دیــدم بـه پــارۀ دل پـیـغــمـبـر هـمـیـن امّـت نــهـایـت ادب و احـــتـــرام را دیـــدم به دین و مذهب خود هم عمل نمیکردند نـتـیـجـههـای غــذای حــرام را دیــدم سری عـزیز گـرفـتـم چو ثـروتم دادند حریص بودن این خاص و عام را دیدم ز لطف و برکت این سر دگر مسلمانم که روی عـشق عـلـیه السلام را دیـدم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بویِ سیبِ حـرم از سمتِ سحر میآید قطعِ این فاصله از دستِ تو بر میآید روز و شب کارِ شما گریه شده میدانم بـاز از دامـنـتـان بـویِ جـگـر مـیآیـد کـاشـکـی قــدر بـدانـیـم جـوانـیهـا را زود بر شاخه در این فصل ثمر میآید تا نشستیم در این حلـقه سرِ مجـلسمان مـادرت دست شکـسته به کـمر میآید روزها سایه نشینِ قَدمش خورشید است هر که در سـایۀ این بیـرق اگر میآید میرسد جمعهای و پیشِ تو دَم میگیریم عاقبت غُـربتِ این جمع به سر میآید تـا که آبـی بـزنـد بر لـبِ لب تـشنۀ ما مـادرِ سـیـنـه زنـان زود زِ در میآیـد کـفـنم پیـرهنِ مشکـیِ من کـاش شـود رنگِ مشکی به کفن هم چقـدر میآید
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
هرچند دادم از دست حـال عـبادتم را از من نگیر هرگز عـرض ارادتم را هرجوره خوب بودی با این بد گنهکار امــا ادا نــکــردم حــقِ رفــاقــتــم را چیزی ز نعمت تو از سفـرهام نشد کم با لطف خود ندیدی کفران نعـمـتم را مـشغـول هـیچ بودم؛ دنبال هیچ رفـتم صرف شما نکردم افسوس! هـمـتم را هر چه فـرار کردم دنـبـال من دویدی آغـوش باز کـردی دیـدی خجـالـتم را آلـودهام ولـی من گـریه کـن حـسـیـنـم خرج حسین کردم ساعت به ساعتم را دست سه ساله دادم من آبروی خودرا کی مـیدهـد رقـیـه بـرگ زیـارتـم را زینب بلـند میگـفت ای آفـتـاب نـیـزه گـودالِ تـو رقــم زد روز اسـارتـم را
: امتیاز
|
مدح و مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیه السلام
بـاز هـم در حـرمت مـیـل گـدایـی دارم شـب جـمـعـه هـوس کرب وبلایی دارم محشری از اثر ذکر تو در جان بر پاست که چـنان صـور به دل آه رسـایی دارم کعبه یک سنگ نشان است برای دگران من به سوی حـرمت قـبـله نـمایـی دارم منزلم روضۀ تو مقصد من روضه توست بین صحرای غمت سعی و صفایی دارم بس که در روضه تو اشک نمک گیرم کرد پرم از شور و در این پرده نوایی دارم دل و جان و تن و روحم به فدای تو حسین به هـوا خـواهـی خـونت شهـدایـی دارم جانم ارزانی این داغ گران روضه بخوان پـای سـودای غـمـت پیـش بـهـایی دارم پیر هرگز نـشوم بر سر خان تو حسین من که در کـاسه چـشم آب بـقـایی دارم گر مسلـمانـم و گر کـافر و گر تـرسایم قـبـلهام روی حـسین است خـدایـی دارم جای تلقین به لحد روضه بخوا نند ای کاش چون رسـد نـام تو گـوش شنـوایی دارم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
خورشید و کهکشان شده حیران معجرت ای نـور محـض یاور تو هست داورت وقتی که مو به مو به علی مو نمی زنی باید شویم لشگـری از جَـون و قـنـبرت هر وقـت پای درس عـلی ما رسیـده ایم انگـار می رسـد دل مـا تا به محـضرت اعـجـاز خـطـبهٔ تـو چـو آغـاز می شـود حس می کند عدو به رگش برقِ خنجرت تا حال کس ندیـده تو را قـد خـمـیده، آه تا حـال کـس نـدیـده تو را بـی بـرادرت حال غـم تو را فـقـط حـس کرده فاطمه میزد چو دست و پا جگرت در برابرت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا
صبرت از پای درآورده شکـیـبایی را ای که سوزانده غمت لالۀ صحرایی را دل به دریا بزند هر که دلش بیتاب است تو به صحرا زدهای آن دل دریایی را داغت آنقدر زیاد است که غم کرده علَم در دل سـوخـتهات خـیـمـۀ تـنهـایی را دیـدهای آنچه تمـاشا نـشود با هر چشم و کسی جز تو ندید آن همه زیبایی را دم به دم خطبۀ غرّای تو تیغ علویست بر سر انداخـتـهای چـادر زهـرایی را قلم از لحن تو سرمشق متانت برداشت از تو آموخت سخن، شیوۀ شیوایی را آه ای سنگ صبـور دل بیتـاب رباب بــاز آرام بـخــوان نـغــمـۀ لالایـی را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا
با دست بسته است ولی دست بسته نیست زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست هـرچند سربه زیر... ولی سرفـراز بود زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیـر نیست دو عـالم اسیر اوست او را اسیـر قافله خواندن خجـسته نیست رنج سفر، خطر، غـم بازار، چشم شوم داغ سه ساله دیـده ولی باز خـسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ میخورد هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر
شبـیه کـوه پابـرجایم و چون رود سیّالـم به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم... تمام ابـرها بر شانۀ من گـریه میکردند گـرفـتم آسمانِ خـسته را زیر پـر و بـالم نمیدانی چطور آرام کردم کودکانت را گرفتم قـطرههای اشک را با گوشۀ شالم ببین بر چهرۀ من رد پای باد و باران را! ببین بیعمر نوح امروز، بانویی کهن سالم! نشد لبـریز در توفان غـمها کاسۀ صبرم به آن پروردگاری که خبر دارد از احوالم اگر عمری بماند تا کنارت سیر بنـشـینم برایت شرح خواهم داد از اندوه چهل سالم میان رفت و آمدهای قایق های سرگردان به غیر از کشتیات راه نجاتی نیست در عالم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در راه کوفه و شام
هر کس دچـار قـصۀ بـایـد، نـبایـد است عمرى میان مانـدن و رفـتن مُردد است هـر جـاده میرسـد به دو راهى کـربـلا طورى که اوج جذبه گریش بیحد است طوفان گرفته است به حُرها امان دهید! این کـشتی نجـات عـزیزان احـمد است!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا
سبز است باغ نافـله از باغـبانیات گل کرد عطر عاطفه با مهربانیات در سایه سار هـمـدلیات بود آفـتاب روشن شد آب و آینه با همزبانیات ای انـتـشار صبح از آفـاق جـان تو ای چشمه سار نـور، دلِ آسمانیات هر گل به باغ، دفتر تقریر فقه توست هر بـلبـلی مفـسّر نهـج المـعـانیات حتی در آن نماز شبیکه نشسته بود پـیـدا نـشـد تـشهـدی از نـاتـوانیات ای آنکه صبح کوفه ز رزم تو شام شد ای افـتخـار، آینۀ خـطبه خـوانیات آیا شـکـست خـطـبۀ پـولادی تـو را بر نیـزه آیـههای گـلِ نـاگهـانیات؟ از بس ز کـودکی غـم و داغ دیدهای چـشم کـسی نـدیـد گـل شادمـانیات از آن سری که در طبق آمد شبی بگو لبـریـز بوسه بـاد لب خـیـزرانیات ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن با شور عـزّت و شـرف آرمـانیات
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا
آسمان بیشک پُر از تکبیرةالاحرام اوست غـم همیشه تـشنۀ دریـای نا آرام اوست اوج تـفـسـیـر تـمـام آیـههـای عــاشـقـی در میان خطبههای کربلا تا شام اوست مثل نام مـرتضی بعد از پـیـمبر دیـدهام هرکجا نام حسین آمد، پس از آن نام اوست چشمهایش هیچ چیزی غیر زیبایی ندید ما رأیت... اولین و آخرین پیغام اوست شیعه بیتردید بیزینب به پایان میرسید در دل ایمانی اگر داریم از اسلام اوست از نجف تا کربلا موکب به موکب میروم هر کجا پا میگذارم سفرۀ اکرام اوست کـربـلا پـایـان پرچـم داری زینب نبـود تازه این آغاز خـتم سورۀ انـعـام اوست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر در کوفه
ای که فـراز نـیـزه تو را آشـیـان شده بنگر مرا که ناقـۀ عـریـان مکان شده حـرفی که نه! اشارهای حتی نمیکنی! از آن زمان که هم سخنت خیزران شده ازبسکه سنگ خوردهای ازدست کوفیان خـون لخـته از کـنار لبانت روان شده شهری که پایتخت علی بوده یک زمان حــالا دگـر مـحــلـۀ نـامـردمــان شـده ای همسفر! تو روی نی و من به زیر نی از روی نی سرت به سرم سایبان شده
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیه السلام قبل از شهادت
در چهل سالِ گذشته اشک من رگبار بود ابرِ بارانزای چشمم روز و شب پربار بود از گلویم آب خوش پایین نرفته هیچ وقت کامم از خشکیِ داغِ تشنگی سرشار بود زنـدگی کردم تـمام خـاطرات خویش را پیش چشمم روضهها هر روز، در تکرار بود آه از آن لحظه که دیدم جسم بابا را به خاک پیکری که روی آن انگار، یک نیزار بود از همان ساعت که روی نیزهها خورشید رفت دائما پیـش نگـاهـم رقـص نـیـزهدار بود من نماز اشک میخواندم به محراب بلا روبـرویم روی نیـزه قـبـلهای سـیّار بود وای، از شـام و تـمام چـشمهای هـیز آن دستهایم بسته بود و عمه در بازار بود روضههای شام، از کرب و بلا هم بدتر است مُردم از این داغ، که ناموس، در انظار بود وای، از طشت طلا و قاریِ بزمِ شراب آیه خواند و در جوابش خیزران در کار بود وای، از چشمِ خریدار و نگـاه هرزه اش کار او اصرار و کار عـمهام انکار بود منشاء این هتک حرمتها همان روزی ست که دید، حیدر همسرش بین در و دیوار بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
برای داغِ حرم او همیشه چون سپر است صبور باشی اگر، درد و غصه بیشتر است چگونه صبر نموده بر آن مصائب سخت کسی که مظهـر الله و زیـنت پـدر است به کودکان حـرم گفت؛ کوه صبـر خـدا مـقـابـل عَـلـَم ظـلـم گـریـه بیاثـر است امام گـفت «عـلـیْکُـنَ باالـفـرار» سپـس نوشت راوی مقـتل حدیث معـتـبر است میان معرکه ماندست، چاره چیست بر او کنار جسم رود یا سری که در سفر است گرفته صبر رهش را، وگرنه جان میباخت عـقـیله از هـمه ایـتـام داغ دیـدهتر است چه درسِ صبرِ قشنگی ست کربلای حسین بـرای اهـل تـأمـل تـجـلّـی هــنــر اسـت دوباره شعر، مرا در فضای باران برد صدای صوت اذان ست و موقع سحر است
: امتیاز
|