- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
از نـحـسی گـنـاه بـهـایـم عـوض شـده حال دعـا و سوز و نـوایم عوض شده خـیـلی دعـا بـرای ظهـورت نکـردهام یادت نـبـودهام که دعـایـم عـوض شده یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه معـلـوم میشود که خـدایم عوض شده چشمی که خشک شد به امامش نمیرسد حالات چشمِ عـقـده گشایم عوض شده دیشب دعام کردی و بیخود نبوده که از صبح زود، حال و هوایم عوض شده تو رحـمـتی و با نظـرت سوی نـامهام با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده آلـــودهام قــبــول ولــی بـیپــنـــاه نـه اصلا مگـر امام رضایم عوض شده؟! خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت: در بسـتری و حال سـرایم عوض شده زهـرا تـمـام قـوّت جـان مـنـی، بـخـند با گـریـهات زمانه بـرایـم عـوض شده دیشب عـبـام را رویت انـداخـتـم ولـی دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
رفتی و در سینهام دل بیقراری میکند چشم هایم اشک نه! خونابه جاری میکند رفتی و بوی تو مانـده در تمام خانهام یاد تو حتی "خزانم را بهاری" میکند خاطرات خوبمان یادم نرفته "فاطمه" حق بده حیدر برایت گریه زاری میکند بعد تو حال حَسن بد جور میسوزاندم گوشهای کز کرده دائم سوگواری میکند ظرف آبی میگذارم شب به بالین حسین نیمه شب پا میشود شب زنده داری میکند تاکه کمتر حس کنم من جای خالی تورا دخـترم زینب برایم خانه داری میکند
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
به رسم فـرقۀ عشّاق ساده باید مُـرد به احـتـرام عـلـی ایـستاده باید مُرد چه خوب حق رسول خدا ادا کردند میان مسلک کـفّار این عمل بد بود هنوز فاطمه مشغـول داغ احمد بود به داد و نعره علی را حرامیان خواندند رسـیـد ایـن طـرف در زبـانـۀ آتـش و بود فـاطـمـه شـانـه به شـانۀ آتش کسی که بر همۀ خلق نان عطا میکرد لگـد زدند، در افـتاد بیهـوا این سو زدند فـاطـمه را تازیـانه رو در رو آهای مردم نامـرد حـرف بـد نـزنید هجـوم لشگـر اشـرار مـانـد آثـارش به خـانه و در و دیـوار ماند آثارش برای غصب خلافت زدند زهرا را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
با رفـتـنت خـالی مکـن دور و برم را پاشیـدهتـر از این مگـردان لشگـرم را ای نیـمـۀ مجـروح من ای کـاش با تو در خـاک بـگـذارنـد نــیــم دیـگـرم را بعد از تو ای سـرو شکـسته تا قـیامت از خـجـلـتـم بـالا نـمیگـیـرم سـرم را باور نمیکردم که روزی پیـش چشمم از پـا بـیــنـدازد غـلافـی هـمـسـرم را تو بـین آتـش رفـتی و من گُـر گـرفـتم حـالا بـیـا و جـمع کـن خـاکـسـتـرم را هر شب حسن در خواب میگوید مغیره دست از سرش بردار کشتی مادرم را دیروز اگر در پیش طفلانم حرم سوخت فـردا بـسـوزانـنـد بـا طـفـلان حـرم را از کـربـلا دیـشب صـدایـی را شنـیـدم انگـار طـفـلی گـفـت عمه معـجـرم را
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
شعله زد دیوار از تنهاییاش، در بعد ازآن آشیانه سوخت در آتش، کـبوتر بعد از آن پشت در سرگرم صحبت بود اما ناگهان شعله اول سمت چادر رفت، معجر بعد ازآن شدت چـرخـیدن در باشد و زن، بـاردار کودک اول ضربه خواهد خورد مادر بعد ازآن ماجرای خانه جانسوزست اما پیش روست اتـفـاقـات مـلال انگـیـز معـبر بعـد از آن رفت بالا دست سنگـیـنی از آن نامـردها فاطمه بر روی خاک افتاد، حیدر بعد ازآن ضربه وقتی ناهوا،حفظ تعادل مشکلست میخورد بر سینۀ دیوار، با سر بعد ازآن بیخـبر از اتفـاق کوچه زینب دیده است به سفـیدی میزند موی برادر بعد از آن مادری را که جراحتها جوانمرگش کنند میشود چادر نمازش سهم دختر بعد ازآن
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
مـردی یگـانه بود و بـانـویی یگـانه آهـسـته میرفـتـنـد از خـانه شـبـانه هـمـراه هـم بـودند مثـل دو غـریـبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر میزدند انصار را کوچه به کوچه در میزدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم امـا بــدون یــار بـرگـشـتـنـد خـانـه وقـتـی عــزادار رسـول الله بــودنـد از درب خانه میکـشید آتـش زبـانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخـت نــبـی افــتــاد بـیـن آسـتــانـه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غـلاف تـیغ… هم با تـازیـانه حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محـو عـلی بود عاشـقـانه، عـارفـانه دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت در کـربـلا دامـان چـندیـن نـازدانـه افـتاد یک دانـه از آن دو گـوشواره در کـربــلا افــتــاد امـا دانــه دانــه شبهای جمعه فـاطمه بالای گودال با نالـه، آنهم نـالـههای مـادرانـه… گوید حـسینم کُـشته شد ای داد بیداد نور دو عـینم کشته شد ای داد بیداد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
تــو فـاطــمــهای جـلــوۀ انـوار الـهـی تـو فـاطـمـهای بـیبــدل و لا یـتـنـاهی زهرایی و دنیا شده در کار تو مبهوت از درک بـشـر منـزلت تـوست فـراتر تفـسـیر کـنـد قـدر تو را سـورۀ کـوثـر جـان تو شده بسـته به جان عـلی آری حـالا شـده این شهـر عـزاخـانـۀ مـولا آتـش زده نــمـرود به کــاشـانـۀ مــولا جــان تـو و جــان عـلـی آرام نــداری مانـع شدهای یک تـنه از بُردن حـیـدر تو در وسط کوچه شدی جوشن حـیدر پس دیـد که بـا تو نـبـرَد راه به جـایی بستند کمر آن همه بر کشتـنت این بار در کـوچه چهـل تن همه آمـادۀ پـیکـار گـفـتـند که با کـشتن تو کار تمام است با قـامت خـم دست بـه دیـوار گـرفـتی نـاگـه مـدد از حـیـدر کــرار گـرفـتـی در سینۀ تو آه جگـر سوز، عـلی گفت بـر پـای نـمـودی وسـط کـوچه قـیامت جان دادی و جان ولیات ماند سلامت یک جمعه سحر منتقمت میرسد از راه
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
رو گرفـتی که کـبـودی تو پـیـدا نشود باعـث رنـجـش زخـم دل مـولا نـشـود سر سـجـاده دعـا کـرده حـسن آهـستـه بیکـسی کاش نصیب دل بـابـا نـشـود ز دهـان زن هـمـسـایـه شـنـیـده زیـنب حال او بسکه وخـیم است مـداوا نشود بشکند دست مغیره که به قنفذ میگفت آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود پسرش دید غم کوچه و غصب فـدکش به گـمانـم که دگـر عـقـدۀ او وا نـشـود چه سرش آمده مرگش ز خدا میخواهد گـذرش کـاش دگر سمت گـذرها نشود حال او زار و خراب است بمیرم ای وای دیگر از بـسـتر بیـماری خـود پا نشود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
روز و شب در شررم دم به دم از تنهایی خسته از هجر توأم، خستهام از تنهایی بر روی گونه مداوم قـدمش میلـغـزد بیقراراست همین أشک هم از تنهایی مرهمی نیست براین زخم زبانها بیتو چه عـذابی همه جا می کـشم از تنهایی “همۀ دلخوشیام رفته زدستم چه کنم” وسط شعـله خودم سـوخـتم از تـنهایی فـاتـح خـیـبـرم و خـانه نـشـیـنم کـردند رونق تازه گـرفته است غـم از تنهایی کاش بعد از تو دگر عـمر زیادی نکنم لاأقـل جـان بدهـم دست کم از تـنهایی مثل من نیست غریب و به خدا نیست عجیب حـرف با چـاه اگـر میزنـم از تنهـایی
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رانـدن درمانـدگان اصلا نمیآید به تو جز عطا، ای آسمان اصلا نمیآید به تو دلـشکـسته آمـدم سویت، پـنـاه آوردهام دل شکستن بیگمان اصلا نمیآید به تو من سرم خورده به سنگ و ناتوان برگشتهام قهـر با این ناتـوان اصلا نمیآید به تو حق من این است رسوایم کنی با این وجود حضرت صاحب زمان اصلا نمیآید به تو ما عزاداران زهرائیم، پس با این حساب بـستن در رویـمان اصلا نمیآید به تو دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد: ای بهار من، خزان اصلا نمیآید به تو تو سـتـون لشکـر مرد غریب یـثـربی فـاطـمه، قـدِ کـمان اصلا نمیآید به تو
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
وقتی میان روضهها باگریه خلوت میکنم آقا شبیهِ تو کمی، احساس غربت میکنم! وقتِ خطا، الاّ شما، بوده حواسـم بر همه از اینکه هستی شاهدم، همواره غفلت میکنم وقـتی برای تو نشد، سودی ندارد ندبهها با اسم تو از عشق تو، من کسب شهرت میکنم! تنهاترین مردِ زمان، در جمعههای بیکسی حاضر شما هستی و من، هر هفته غیبت میکنم! از معـصیت تـنهـا شدم، آلـودۀ دنـیا شدم دارم برای لـذّتِ یک روزه همّت میکنم! حُبّ علی و آل او، خیرالنعم باشد ولی… من با گناه و معصیت کُفرانِ نعمت میکنم! حالا نشسته غـصّۀ، عالم به رویِ سینهام از دست نَفسِ سرکشم، اینجا شکایت میکنم! یاد شهـیدان حـرم، خـیلی خجالت میکشم از اینهمه جاماندگی، احساس ذلّت میکنم! با اینهمه در دو جهان، با آبرو کردی مرا بر نوکـرانِ مـادرِ سادات خـدمت میکنم! دلتنگِ صحنِ حیدرم، بیتابِ شهر کربلا دورم ولی با چشمِ دل دارم زیارت میکنم! مادر به من آموخته، باید فدای دین شوم دار و ندارم را فـقط وقف ولایت میکنم! غصه نخور با فاطمه یاری نمیخواهی شما من یک تنه از حرمتت، آقا حمایت میکنم!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رو بگـردانی زِ ما دنـیا جهـنم میشود روزیِ ما روز و شب اندوه و ماتم میشود عاقبت هرکس دلش را شستشو داد از گناه در حـریم آیـۀ تطهـیر، مَحـرم میشود در سر و رویم شده پیدا دگر موی سپید فرصت دیدار دارد روز و شب کم میشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
آنکه تو را جدا شده از آتـش آفـرید اصلاً تو را برای مباهـاتـش آفـرید خالق برای زینتِ چشمِ جـمال خود حوریّه خلق کرد ز نور جلال خود عرش خدا بدون تو گنجینهای نداشت بیروی تو بهشتِ حق آئینهای نداشت ناز تو را ز جـنـس نـماز آفـریدهاند نـام تـو را بـرای نـیـاز آفــریـدهانـد محراب، محو روح نماز تو فاطمه ست سجاده،غرق راز و نیاز تو فاطمه ست با اینکه بود قامت تو عرش را اَمان مادر،چه شد که سهمِ تو شد قامتی کمان فـرمود تا اَبد ز تو آتـش بُـریـده شد اما چه شد که حرمتِ نامت دریده شد با نار و نور، سِنخیتی از ازل نبود نـور تو غـیرِ روشـنیِ لَـم یزل نبود زهرا شدی که زهرۀ بیت علی شوی روزی سه بار پرتو ربِّ جلی شوی آری برای یاریِ دین، کردهای قیام آمـد تـوانِ فـاطـمـیاَت یـاری امــام تو با حمایت از ولیات، حرف حق زدی روزِ دفاع از علیات، حرف حق زدی وقتی رضای فاطمه باشد رضای حق سیلی زدن به فاطمه باشد جزای حق؟ سیلی اگر به صورت مادر زند کسی سیلی بسا به چهرۀ دختر زنـد کسی حوریّهای خـدا نکـند پـشت در رود یا پشت در خـدا نکـند بیپـسر شود مادر که لِه شود بدنش از فشار درب حتماً رود تن پسرش زیر سُـم اسب زیر لگد اگر ز جفا پهلویی شکست باید شنید، شمر روی سینهای نشست مسمار اگر به سیـنه مـادر فرو رود سرنیزههای کرب و بلا تا گلو رود
: امتیاز
|
مرثیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
به درد بـیدوایم تا ابـد مرهـم نمیبخشم که عشقت را به کل ثروت عالم نمیبخشم به تن پوشم اگر یک نخ بود از جامۀ لیلا ردایم را به صدها شال ابریشم نمیبخشم به هاجر گفتم ای بانو قسم بر حلق فرزندت من اشک چشمهایم را به صد زمزم نمیبخشم همانا روزگاری را که با سختی شکست آخر دلم را چون نگـین کهـنۀ خاتم نمیبخشم من آن بیآبرویی را که با مشت و لگد کرده میان کـوچه قـدّ مادرم را خـم نمیبخشم من آن بی چشم و رویی را که زد با چکمهاش روزی به درب خانۀ ما با لگد محکم نمیبخشم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
سر تا سر وجـود مـرا غـم فـرا گرفت آتـش کـشیـد شعـلـه و دور مرا گرفت شکـر خـدا که دود به داد عـلی رسـید امکان دیدن رخـم از مـرتضی گرفت برخـواسـتم زجا به هـواخـواهی عـلی برروی چـادرم اثر از جای پـا گرفت نفرین به این زمانۀ بیمعرفت چه زود ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت تا دید بـین کوچه عـلی نیست هـمرهم راه عـبـور تـنگ مـرا بـیحـیا گـرفت یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد نـور دو دیـدگـان مـرا بـیهـوا گـرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
حال و روز مادری بیمار گریهآور است گریههای کودکی تبدار گریهآور است عاشقان گاهی ز روی هم خجالت میکشند دیدنِ اشک غریب انگار گریهآور است همسری پیشِ نگاه همسری روی زمین تا که میافتد چرا هربار گریهآور است اشکهای فـضه و اسما گـواهی میدهد راه رفتن با دو چـشم تار گریهآور است دست بر دیوار میگیرد نـیفـتد بر زمین تکـیهاش بر قـامت دیوار گریهآور است هرشب از زخمی که از مسمار خورده فاطمه نیمه شبها میشود بیدار، گریهآور است دارد از دستِ ز کار افتاده زحمت میکشد نان که زهرا میپزد بسیار گریهآور است چهرهاش را از علی هر روز پنهان میکند زیـر چـادر گریـۀ دلـدار گریهآور است شهرِ بیانصاف با حیدر چه بد تا میکند غُـصههای حـیدر کـرار گـریهآور است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
قـبل از ظهـور جـاودانـش امتحان داد آن بـانـویى که در نهـانـش امتحان داد اُمُّ الائــمــه بـــود و اُمُّ الانــبــیــا شــد چون بهتر از پیغـمـبرانش امتحان داد وقـتى بـلا تـقـسیـم شد او مـادرى کرد مـادر به جـاى شیـعـیـانش امـتحان داد آیا کسی چون او سه شب هنگام افطار با بخشـش خرما و نانـش امتحان داد؟ کـورى چـشم دشمنش، به به خـدیـجـه این دخـترت با خـانـدانش امـتحان داد با خطبۀ خود اوّلى را خوب ادب کرد احـقـاق حـق را با زبـانش امتحان داد وقـتـى عـلـى را یک تـنـه آورد خـانـه شـهـر مـدیـنـه قـهـرمـانش امتحان داد زهـرا سـراپـا، پـاى حـیـدر ایـسـتاد و پـاى عـلـی قـدّ کـمـانـش امـتـحـان داد با گـریههـاى او مدیـنـه زیر و رو شد ساکـت نشد، اشک روانش امتحان داد وقف شـلـوغى نجف، وقـف على کرد آرى، مـزار بى نـشانـش امتحانش داد اما على در کوچهها سخت امتحان شد نـاموسـش افـتـاد و توانـش امتحان داد در امتحـان داد، آه مـسـمار امتحان داد حـتى مغـیـره تـازیـانـه ش امـتحان داد مـیـخ در خـانـه شـهـادت مـیدهـد کـه هم پهلویش، هم استخوانش امتحان داد مـادر هـمان جا سیـنـهاش آسیب دید و جـاى هـمه سیـنـه زنانـش امتـحان داد اما حـسـیـنـش گـوشـۀ گـودال، تـشـنـه در پیـش چشم خواهـرانش امتحان داد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
طعـم بهار را نچـشـیدم خـزان شدم یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم این روزها، قیام و رکوعم شده یکی مثـل هـلال ماه، خـمـیدم کـمان شدم آمد به خـانه دخـتـر طلحه به دیـدنم گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم یک روز اگر زمین نخورم شب نمیشود نیـرو ز دست دادهام و ناتـوان شدم من بازویم شکسته ولی کار میکنم حـیدر ببـیـندم که دوباره جوان شدم گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره شد بس ضربه زد به بازوی من نیمه جان شدم
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت پایی از راه رسید و جـلویت پا انداخت یکنفر که دلش از بغض علی میجوشید ضربهای زد به در خانه و در را انداخت آتـــشــی را بــه در خــانــۀ آب آورد و بین دیـوار و در سوخـته دعـوا انداخت ضربۀ پـای در و بیادبـیهـای غـلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت گـره انداخـت به کار هـمه دنـیا؛ آن که ریسـمان گردن مـولای دو دنیا انداخت در قـیامت جـلـوی چـشم هـمه میافـتـد آنکه در کوچه تو را بین تماشا انداخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
جهان آموخت از تو درس غیرت را شجـاعت را عـنایت را کـرامت را مسـلـمان میشـود در سـایه سار تو یـهـودی دارد از تو این هـدایـت را قـیـامـت میکـنـد چــادر نــمـازِ تـو نشان دادی به این عـالـم اصالت را پـیـمـبر بـا تو دلـگـرم و عـلـی آرام و دارد هر که از تو این محـبت را شـکـوفـه بـا نـسیـمـی زود میافـتـد گرفت از باغـبان این داغ طاقت را نه تـنهـا در مـیان کـوچـههـا بـلـکـه نشان دادی تو عـمری استـقامت را علی را جور دیگر امتحان کن چون نـدارد لحـظـهای او تـاب داغـت را نمیدانـم چه حالی داشت آن لحـظه کـه بـرگـردانـد مـولا آن امـانـت را اگر دنیا بهـم میریخت معـنا داشت جهان در خود ندید اینگونه غربت را دلش خون است از این شهر بیانصاف از آن دستی که گلگون کرد صورت را بماند روضهها؛ داغـیست تا محشر عـلی برسیـنه دارد این شکـایت را نـمـیمـانـد زمــان آن روز مـیآیــد قـیـامت مـیکـنـد زهـرا قـیـامت را فـقط آنروز مـادر! از تو میخـواهم شفاعت را شفـاعت را شـفـاعت را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
باز این چه شورش است که در خانۀ علیست؟ این سوز گـریههای غـریـبانۀ عـلیست «کای مونس شکسته دلان حال ما ببین» در آتش اینکه سوخته پـروانۀ عـلیست "آن در که جبرئیل امین بود خادمش" آتش گـرفـته قـاتـل ریـحـانـۀ عـلـیست "خورشید آسمان و زمین" کنج بستر است این خـانه بعد فـاطـمه ویرانۀ عـلیست خاتون خانهای که در آن سوخت خانمش از این به بعـد، دخـتـر دردانۀ علیست حـیـدر چـرا به شانۀ دیـوار سـر نهـد؟ سرهای قـدسیان همه بر شانۀ علیست باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟ این جان حیدر است که در حال رفتن است دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟ در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست جان علی! تو گوشۀ بستر چه میکنی؟ پر میزنی و با دل حیدر چه میکنی؟! ای پـاســخ ســلام بــدون جــواب مـن چادر به چهـرهات نکش ای آفتاب من از کار من هـمیـشه گره بـاز کـردهای تـنها تو در به روی عـلی باز کردهای هی زُل نزن به این در و دیوار رو به رو یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو باشد قـبـول همسـفـر من! بـرو ولی... از حق خود گـذشتهام اصلا، برو ولی احساسهای دخترمان پس چه میشود؟ تکـلـیف آن قـرار مقـدس چه میشود؟ زهـرا قـرار بود سپـر من شوم نه تو! مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو! حرف از فراق بین تو و من نبود که! اصـلا قــرار زود پــریـدن نـبـود کـه! آتـش گـرفـت بـال تـو و مـن گـداخـتـم بانـو سه مـاه با غـم و اشک تو ساختم دیگـر بـخـنـد تـشـنـۀ قــدری تـبـسّـمـم تابـوت هم بخواهی اگر، چشم خـانـمم آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود بانو حلال کن که علی دست بسته بود ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش دیـوار! درعـزای جـوانـم سـیه بـپوش ای آسـمـان به نـالۀ شبـهـای من بـساز آه ای زمین تو با تن زهرای من بساز
: امتیاز
|